_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran_ghalam@yahoo.de

www.iran-ghalam.de

شیوه های کنترل و سرکوب جمعی در درون مجاهدین- قسمت دوم (ادامه نشستها)

 

 

 جمال عظیمی، پژواک ایران

25.06.2014

لینک به منبع

شیوه های کنترل و سرکوب جمعی در درون مجاهدین- قسمت اول (نشستهای طعمه)

ادامه نشستها و تعمیق بحثها در محل استقرار هر قرارگاه

نشست های “طعمه” با حضور رجوی و بانو در قرارگاه باقرزاده چهار ماه ادامه پیدا کرد. پس از اتمام این مرحله و اجرای محاکمات چند نفر برای نمونه، برای آنکه شیوه کار به دست همه و مسئولین بیاید و اینکه همه افراد بایستی از این مرحله از انقلاب عبور کرده و به محاکمه کشیده شده و تمامی معاصی خود را در میان جمع بالا بیاورند، ادامه این محاکمات در همان قرارگاه باقرزاده به هر قرارگاه موکول شد، که در محلی که هر یک از این یکان ها بطور جداگانه مستقر بودند برگزار میشد. هر از چند گاهی نیز مجددا همه یکان ها در سالن اجتماعات بزرگ با حضور رجوی و بانو جمع می شدند تا بحث ها را زیر نظر او تعمیق کنند.

هر روز از سا عت ۹٫۳۰ صبح نشستهای قرارگاهی شروع میشد. در این جلساتِ داگاه و محاکمه، فقط آنتراکتی برای نماز و نهار داده میشد و سپس جلسات تا نیمه های شب ادامه می یافت.

جلسه محاکمه هر نفر معمولا یک روز، اما بعضی وقت ها هم دو یا حتی سه روز طول می کشید تا بقول خودشان در داخل دیگ حسابی جا افتاده و تمامی معاصی خود را بالا بیاورد. تازه پس از این همه توهین و تحقیر و له و لَورده شدنِ هویت انسانی و انقلابی و مبارزاتی اش توی جمع، میبایست فرد برود و تمام خطاها و گناهان و هر خلافی که حتی در دوران کودکی از او سر زده را بنویسد و به مسئول خود بدهد. اگر هم کسی چیزی نداشت، مجبور میشد که فاکت تولید کند (یعنی که دورغ ببافد و تحویل دهد که دست از سرش بردارند)، که البته هدف رجوی از این کارها تهیه سند اعتراف از هر فرد برای آینده اش بود تا اگر زمانی در مقابل رهبری بایستد برعلیه اش استفاده شود. مهم این بود که فرد سندی، ولو دروغ، به دست خط خودش نوشته و امضاء کرده و تحویل دهد. تا فردای روزگار به عنوان سند رسوایی خودش، توی سرش میزدند.

این جلسات محاکمات، با حضور خواهران مسئول شورای رهبری هر قرارگاه یا محور، و با حضور و همراهی دیگر خواهران شورای رهبری مرکز برگزار میشد. بدین صورت که یکی را صدا می کردند. او در روبروی خواهران و در وسط جمع می ایستاد. طوری که در محاصره جمع باشد. بعد با طرح یک یا دو سئوال از طرف خواهر شورای رهبری مبنی بر اینکه خوب بگو ببینیم که از بحثها چی گرفتی و چه تاثیری بر تو داشت و چه تغییراتی در تو ایجاد کرد، صحبت ها شروع میشد. سوژه هم شروع میکرد به بیان فاکتهایی از خود. مثلا اینکه من در فلان بحث با سازمان زاویه داشتم و قبول نداشتم و تاثیرش کم کاری و نچسب بودن در کار و مسئولیتها بود و ..

هنوز فاکت نفر تمام نشده بود مسئول نشست پارازیتی می انداخت که این مزخرفات را نگهدار برای خودت و خر خودت هستی و در ادامه چند دوجین فحش و فضیحت بار سوژه میکرد. بعد خطاب به جمع و رو به آنها می گفت که اینها بی عرضه هستند که اشغالی مثل تو را توی مناسبات تحمل کرده و به تو میدان داده اند که مثل گراز، مناسبات ما را شخم بزنی.

این، کد حمله و هجوم و شروع فحش و فضیحتها و تهدیدات و تف باران نفر بود که از طرف جمع نثار سوژه بیگناه و بی پناه میشد که ساعتها ادامه داشت و با تحریک و تشویق مسئول نشست، آتشباری هر چه شدیدتر و تف باران ادامه پیدا کرده و اگر سوژه راه نمی آمد، با پرتاب کردن صندلی و یا دفتر عملیات جاری و یا مشت و سیلی، از او بیشتر پذیرایی میشد.

اساسا مسئله این نبود که تو صادقانه فاکتهایت را بگویی و یا به تو فرصت بدهند که فاکتت را مطرح کنی و دست از سرت بردارند. هدف این بود که هر کس در این جلسات محاکمه و دادگاه هر چه بیشتر مورد شکنجه و توهین و تحقیر قرار بگیرد تا شخصیت فرد کاملا خرد و خوار خفیف شده و به غلط کردن بیافتد. مصداق اصطلاح معروف به مرگ بگیر تا به تب راضی بشود. تا فردا موش شده و جرات هیچگونه مخالفت و اعتراضی را در میان جمع و حتی در خلوت خودش، نداشته باشد.

گاها میشد که طرف از شدت حملات و فشارهای وارده سرش را محکم به میز و یا به دیوار میزد و یا از ترس به زمین می افتاد و از هوش میرفت. در این حال با پاشیدن مقداری آب به سرو صورتش به هوش می آمد. بعد از آن تازه تحریک و تهدیدات مسئولین بیشتر میشد که فلان فلان شده داری مظلوم نمایی میکنی و ما را میترسانی؟ فوقش می اُفتی میمیری و میبریم چالت میکنیم.

سوژه ای که در یک شب تعیین تکلیف نمیشد، با وارد شدن مسئول نشست با تهدیدات و توهینها، که مزدورِ پاسدار خمینی فعلا برو. فردا شب باید بیایی و همه کثافتکاریهایت را بالا بیاوری و تا فردا حق نداری بخوابی و هر چی داری باید بنویسی و بیاوری. نفر هم با آن روحیه درب و داغون و جسم خسته، نمی خوابید و میرفت تا میتوانست از خود فاکت دروغ و راست، تولید میکرد و صفحه سیاه میکرد و می آورد تحویل مسئول خود میداد.

بعضا یک فرد چند روز سوژه بود و این صحنه های توهین و تحقیر، چند روز طول می کشید و نفری که مقاومتی از خود نشان میداد و یا زیر بار نمیرفت، او را روزها سوژ میکردند تا بالاخره تسلیم شده و شروع به گفتن کند. سوژه هم مطالب دروغ و یا چند فاکت درست را میگفت تا دست از سرش بردارند و بعد برود و گزارشات خود را مفصل بنویسد.

جلسه دادگاه خودم

و اما جلسه دادگاه و محاکمه خودم که تقریبا ۲ روز طول کشید و مسئول نشست هم مجاهد شهید زهره قائمی بود. اینجا بایستی اذعان کنم خواهر زهره اساسا با دیگر زنهای شورای رهبری فرق داشت و نجابت و پرنسیپ خاص خودش را داشت و مثل مهوش سپهری نبود. مهوش سپهری در بد دهنی و استفاده از کلمات چاله میدانی و فحشهای رکیک، سر آمد همه بود و هم او بود که این فرهنگ چاله میدانی را در سازمان و در نشستهای موسوم به دیگ و دیگ درکار، در سازمان باب کرد و رواج داد. ژیلا دیهیم و مهناز شهنازی و زهرا نوری و…هم مثل مهوش سپهری بودند. خودم در مورد نحوه رفتار تعدادی از این نوع انسانهای مسخ شده از نزدیک شاهد بوده و یا از دوستانم شنیده بودم. واقعا از خشونت و بی رحمی، نه تنها از دژخیمان شناخته شده دست کمی نداشتند، بلکه از خیلی موارد روی دست همه بلند شده بودند.

از جلسه محاکمه خودم بگویم: مثل بقیه مرا هم دوره کرده و خواهر زهره شروع کرد که بگو ببینیم که تو چکار کردی و بحثها چی شده و مختصات خودت را بگو کجا هستی؟ من هم شروع کردم و گفتم مثل بقیه زندگی طلبی داشتم و همین باعث شده که در کارها و مسئولیتهایم جدی نباشم و تبدیل به طعمه خمینی در مناسبات شده بودم. زهره گفت که موارد بزرگ و اصلی ات را بگو و حاشیه نرو. حرف زهره تمام نشده بود حمله و هجوم و فحاشی و توهین از طرف جمع شروع شد که فلان فلان شده تو اینقدر در مناسبات گستاخ شدی که با خواهر و برادر مسئول دعوا و پرخاشگری می کنی؟ تو مزدور خمینی در مناسبات هستی. تو کارتِ خمینی را بازی می کنی و مناسبات ما را شخم میکنی. نامرد بی همه چیز و بی غیرت رو در روی خواهران می ایستی و پرخاشگری می کنی؟ یا الله کثافتکاریهایت را رو کن و بالا بیاور! و…

خلاصه نمیدانم که تا چند ساعت این صحنه های توهین و تهدید و تحقیر طول کشید و من بطور کامل قاطی کرده و دیگر نمی فهمیدم که کجا هستم و حالت ضعف به من دست داده و عرق کرده بودم و هر لحظه حملات و بد و بیراه ها بیشتر میشد. من هم دیگر توان سرپا ایستادن نداشتم و هر لحظه آرزو میکردم که زمین دهن باز کرده و مرا ببلعد تا از دست اینها خلاص شوم و بهترین آرزو برایم مرگ بود. خلاصه آخرهای وقت بود که زهره جمع را دعوت به سکوت کرد و خطاب به من گفت میروی و تمام مطالب و زاویه ها و فاکتهای جیم[۱] و هر چی داری را مینویسی و فردا اولین نفر شما خواهی بود.

من هم خسته و درب و داغون آمدم بیرون و رفتم سرویس و مقداری آب سرد زدم به سر و صورتم تا کمی از درگیری عصبی ام کم کنم و تمرکز داشته باشم تا بروم گزارش برای محاکمه فردا را بنویسم.

خلاصه آن شب رفتم با هر مصیبتی بود چند صفحه سیاه کردم و آماده شدم تا فردا دوباره از محبتها و الطاف! برادران و خواهران برخوردار شوم. تا از سرچشمه انقلاب مریم پاک رهایی جرعه ای به من بنوشانند و پاک و طیب و طاهر بشوم!

فردا، محل نشست به چادرهای کنار سالنِ موسوم به سالنِ میله ای منتقل شده بود. من هم که اصلا حالت عادی نداشتم. همه اش در فکر این بودم که چگونه بتوانم در برابر فشارها و توهین و تهدیدات خودم را کنترل کنم و هزار فکر دیگر که در درونم غوغایی بود که قابل توصیف نیست.

مدتی نشستیم و ظاهرا حالت عادی نبود و مقداری طول کشید که خواهر نرگس و چند خواهر دیگر که به لحاظ تشکیلاتی پایین تر از زهره بودند آمده و شروع کردند. ظاهرا رجوی با شورای رهبریِ رده یک نشستی داشته که زهره نیامده و نرگس به جای او مسئول اجرای نشست شده بود. خواهر نرگس مرا صدا کرده و گفت بیا و گزارشت را بخوان. من هم رفتم و شروع کردم به خواندن فاکتهایم. در پایان اشاره کردم که مهمترین مسئله من داستان ۷۳ است که هنوز نتوانسته ام حل کنم. در اینجا داد و بیداد بچه ها در آمد که چرا پرت و پلا میگویی و در ابهام حرف میزنی. ۷۳ یعنی چی؟ روشنتر بگو. افرادی که در جریان زندانهای سال ۷۳ در داخل اشرف نبودند اعتراض داشتند که منظور تو چیست؟ من هم از خدا میخواستم که اجازه دهند تا در مورد۷۳ توضیح بدهم. ولی از آنجایی که نرگس میدانست که هرگز نبایستی وارد این داستان شد، سریعا خطاب به بچه ها گفت شما کارتان نباشد و ما میدانیم که او چی می گوید و قضیه را جمع و جور کرد و گفت بیا گزارشت را بده و بشین و نفر بعدی را صدا کرد. انگار که تمام دنیا را به من داده باشند، نفس راحتی کشیده و با خودم گفتم فعلا بخیر گذشت تا بعد چی پیش بیاید، خدا کریم است!

داستان محاکمه افراد بطور شبانه روزی و به مدت ۴ ماه ادامه داشت و در این نشستها یا محاکمات چنان فضای ترس و وحشت عمومی بر همه غالب بود که اعصاب همه درب و داغون شده و همه حالت غیر عادی داشتند، چرا که محاکمه، فقط متعلق به یک سوژه نبود. هر روز ممکن بود هرکسی دوباره سوژه بشود. به هر دلیلی، مثلا دعوایی کرده، یا یکی برایش گزارش رد کرده و… در ثانی بایستی که در جریان محاکمه ی هر کس، همه موضعگیری نموده و در تهاجم و توهین و تحقیرِ سوژه، شرکت فعال میکردند و به این صورت وفاداری به رجوی و انقلاب خود را ثابت میکردند، در غیر این صورت به عنوان نفر پاسیو و کسی که انقلاب نکرده دوباره زیر تیغ میرفت. این دلهره و جنگ اعصاب عمومی، مستمرا با همه بود. بطوری که هر لحظه آرزوی مرگ میکردیم که خدایا کی تمام میشود؟ خدایا ما را از این جهنم نجات بده! خدایا این همه ظلم و ستم را نمی بینی؟

رجوی یک بار خودش توی نشست گفت که عراقیها دادشان درآمده که شما چکار دارید میکنید؟ که من گفته ام که اجلاس داریم. و عراقیها هم گفته بودند آخر چقدر اجلاس و تا کی؟ و رجوی خودش میخندید و آنها را مسخره میکرد.

من شنیدم که ۳ نفر در این مدت به دلیلی فشار های روحی و روانی همین نشست ها خودکشی کرده اند، ولی در قرارگاه ما چنین اتفاقی نیفتاد. امیدوارم کسانی که در این مورد اطلاعی دارند، به مردم اطلاع رسانی کنند.

در خواست اعدام برای نوجوانان برای رابطه جنسی با همدیگر

یک شب که طبق معمول در قرارگاه ما نشست داشتیم و هر شب تا نیمه های شب داد و بیداد و فحش و فحش کاری به آسمان بلند بود، متوجه شدیم که در قرارگاه کناری ما بطور غیر عادی داد و بیداد و صدای گریه و یا حسین یا حسین به آسمان بلند بود. ما فکر میکردیم که مثل قرارگاه ما نفری سوژه شده و احتمالا دارد مقاومت میکند. سرمان به کار و بدبختی خودمان مشغول بود وعادی تلقی کردیم.

روز بعد در سالن اجتماعات قرارگاه با خود رجوی نشست داشتیم. این نشست از قبل برنامه ریزی شده و البته تاریخش را به ما نگفته بودند. در این چهار ماه که هر قرارگاه نشست های داخلی خودش را داشت، هر چند وقت یک بار همه دو باره در سالن اجتماعات قرارگاه باقرزاده دور هم جمع شده و با رجوی نشست داشتیم تا بحثهای خودش را ادامه دهد. در نشست آن روز رجوی از فرشته یگانه پرسید، خواهر فرشته دیشب در قرارگاه شما چه خبر بود که این همه داد و بیداد میکردید؟

خواهر فرشته هم آمد پشت بلند گو و گفت بله برادر دیشب بحث اخلاقی مطرح شد. همینکه سر موضوع باز شد، میلیشیا ها[۲] می آمدند و باندهای ۱۲ نفره و ۱۰ نفره و ۸ نفره خودشان را افشاء می کردند و اینکه با هم روابط نامشروع اخلاقی دارند و به همین خاطر صدای یا حسین یا حسین همه به آسمان بلند بود و اوضاع خیلی خراب بود.

میلیشیا های اشرف، بچه های خرد سالی بودند که رجوی آنها را در جنگ کویت و حمله اول آمریکائی ها به عراق در سال ۱۹۹۱، با بیرحمی و شقاوت تمام از پدر و مادرها یشان جدا کرد و به کشورهای اروپایی فرستاد. و چه بلاها و مصیبتها که سرشان نیاوردند که هر کدام داستان های وحشتناکی داشتند. از اغلب خارج کشوریها هنوز هم که هنوز است داستانهائی میشنوم و در اسف و اندوه فرو میروم.

بعد از انتقال آنها از عراق به اروپا، بسیاری از این کودکان و نوجوانان را به خانواده های هوادار مجاهدین یا خانواده های خارجی تحویل دادند که در مواردی با آنها مثل بچه های سر راهی رفتار شده و مورد ظلم و تبعیض و تحقیر قرار گرفتند. مطابق آنچیزی که من از بعضی از افراد خارج کشوری که از وضعیت این بچه ها با اطلاع بودند شنیده بودم، برخی از آنها مورد سوء استفاده جنسی هم قرار گرفته بودند. این بچه ها طبعا با فرهنگ و اخلاقیات کشورهای اروپایی بزرگ شده بودند. در سر بزنگاه و با حقه و نیرنگ بسیار، سازمان دوباره سراغشان رفته و آنها را از خانواده هایی که در آنجا زندگی می کردند تحویل گرفته و به عراق باز گرداند. آنهم به بهانه اینکه پدر و یا مادرشان پیدا شده و میخواهیم آنها را پیش خانواده های خودشان بازگردانیم. به این ترتیب آنها را گول زده و دوباره آوردند به بیابانهای عراق و در قرا گاه اشرف با آن مناسبات خشک و خشن و بی رحم. معلوم است این نوجوانان و جوانان که با فرهنگ غرب بزرگ شده اند را نمیشود در قفس انداخته و به زنجیر کشید.

سرکوب و فشار روی این بچه ها، همه از نتایج شقاوتها و جنایتهای خود رجوی بود. آن روز و در آن نشست، موقع صحبت در مورد این موضوع، تعدادی از بچه های قدیمی همان جا بلند شده و پیشنهاد دادند که اعدامشان کنید، چون آبرو و حیثیت سازمان در میان است. رجوی هم گفت اعدام چرا؟ محاکمه میکنیم و باید بروند زندانش را بکشند و بیایند بیرون و کارشان را بکنند. این گوشه ای از ثمرات انقلاب مریم بود، چرا که بارها خود رجوی می گفت مریم سرچشمه همه داراییها و ثروتهای مجاهدین است!

ابعاد این موضوع تنها به این قشر ختم نمیشد. قشر دیگری هم بودند که از اردوگاه های عراق با هزار حیله و نیرنگ به اشرف آورده شده بودند. بیشتر این بندگان خدا از اقشار عادی جامعه بودند که بطور حادتری تمایل به رابطه جنسی با همدیگر داشتند. صد البته که همه انسان بودند با همه ویژگیها و نیازها و غرائز طبیعی و واقعی انسانی. تامین این نیاز فقط به قشر خاصی ختم نمیشد. و چون رجوی خود را به جای خدا گذاشته و دست در تغییر تمامی قانونمندیها و سنن تکامل و آفرینش زده بود، نمی شد انتظار داشت تا انسان ها هم بی نیاز از این تمایل بشوند. رجوی با انقلاب ایدئولوژیک مریم ش میخواست که مسیر تکامل و صیانت ذات بشری را از حلقه قانونمندیهای حاکم بر هستی، مخدوش و حذف کند. و البته نه برای خودش، خودش که عقل کل و عصاره تمام هستی در تمامی عصرها و برای تمامی نسلها بود! خودش به سلامتی ازدواجهای پی در پی سیاسی، اجتماعی، و ایدئولوژیک کرده و به این هم قانع نشده و به یمن انقلاب مریم، نه تنها همه زنان مجاهد، بلکه همه زنان عالم در حریم او بودند. در بند «ج» که از مراحل انقلاب ایدئولوژیک بود، خطاب به مردان اعلام شد که کسی حق ندارد به هیچ زنی در عالم فکر کند، چرا که همه زنان عالم در حریم رهبر عقیدتی هستند. یار غار ایشان، جناب مهدی ابریشمچی هم در یکی از نشست های انقلاب ایدئولوژیک گفت اگر مسعود بخواهد ۱۰۰۰ تا زن بهش میدیم. مگر زن توی سازمان کم داریم؟ نقل به مضمون. همینجا مشخص می شود که برخلاف بحث های انقلاب ایدئولوژیک که با ظاهر آزادی زن تزئین شده بود، تا کجا به زن نگاه ابزاری و شرک آلود و استثماری داشته و چطور زنان را همچون گله ی گوسفند، هزار هزار به تملک رهبر عقیدتی در میاورد.

خوب در یک سازمانی و ارتشی مختلط مرکب از زن و مرد، معلوم است حرام و مرز سرخ کردن موضوع ازدواج و متلاشی کردن خانواده، چه مشکلات و عواقب فاجعه باری را در پی خواهد داشت.

و این در شرایطی است که خود رجوی به عنوان مالک جان و مال و ناموس همه، دست باز دارد که هرکاری را بکند، ولی برای بقیه که نقش برده و گوسفند را دارند، ازدواج و تشکیل خانواده، حرام و مرز سرخ شده و هر کس حرفی در این مورد بزند محکوم به عبور از مرز سرخ میباشد و به او می گفتند تو پاسدار خمینی هستی و ضد انقلاب مریم پاک رهائی.

در نشست های چهار ماهه در قرارگاه باقرزاده، مسئولیت برگزاری و اداره برخی از نشستها مستقیما با مهدی ابریشمچی بود. در یکی از همین نشستها، یک روز مهدی ابریشمچی در سالن معروف به سالنِ میله ای میگفت که اگر پیروز شویم، همه خانه ها را در ایران منفجر می کنیم. خانه، مرکز فتنه و فساد است و همه باید طلاق بدهند و به انقلاب مریم بپیوندند. در همان نشست، یک نفر جرات کرد و رفت پشت بلند گو و گفت برادر شریف (مهدی ابریشمچی) این حرف که شما میزنید، برای ما که مجاهد هستیم و داوطلبانه به مبارزه آمده ایم و همه چیز خود را داده و انقلاب را پذیرفته ایم، قابل فهم و قبول است، ولی برای همه مردم این کار درست نیست و مردم نمی پذیرند. چون شریف (مهدی ابریشمچی) دید که ممکن است بقیه هم پشت بلند گو بیایند، با دست پاچگی گفت ایدئولوژیک می گویم! و قضیه را جمع و جور کرد. ولی همینجا باید گفت که شریف درست میگفت و ایدئولوژیک هم میگفت و اتفاقا، نشست هم نشست انقلاب ایدئولوژیک بود و این طرح را در اشرف قبلا به عنوان آزمایشگاه پیاده کرده و همه خانه ها را از هم فرو پاشیده و خانه ها را خراب کرده بودند و… و همین برنامه را برای همه مردم ایران هم در سر داشتند.

متاسفانه آثار مخرب و ویرانگر کودتای رجوی در درون سازمان و رواج به قول رجوی “فتنه و فسق و فجور” در مناسبات، آن چنان بالا گرفته بود که قابل توصیف نیست.

سوگند به خدا ابعاد این فاجعه در درون سازمان بقدری شرم آور و تکاندهنده است که زبان و قلم از بازگو کردن آن قاصر است و قادر به بیان همه آن نیستم، ولی برای روشن شدن حقایق و تجربه برای نسلهای آینده بایستی که به هر بهایی از آن سخن گفت و نوشت و خطر این باند شگفت انگیز و مخرب و فاسد و بیرحم را برای همگان بازگو و روشن نمود.

“خواهران”، ابزار رجوی در سرکوب “برادران”

در بحثهای به اصطلاح انقلاب ایدئولوژیک، برای خرد کردن و مسخ هویت انسانی و له و لورده کردن غرور و غیرت و تمامی انگیزه های انسانی و مبارزاتی انسانها، و تبدیل کردن آن‌ها به مهره هائی بدون اراده و اختیار، می گفتند که برای ذوب شدن در رهبری عقیدتی، بایستی که همه چیز خود را به او نثار کنید. چرا که شما با او و از او هویت و شخصیت می گیرید. شما همه تان پَر کاه هستید، (دقت کنید) «پر کاه هستید، شما هیچی نیستید! یعنی هیچی هستید. پشه هستید. شما همه، فشنگ و باروت انقلاب هستید. شما که مجاهدین پیروزی نیستید، مجاهدین پیروزی آن طرف مرزها هستند. بنا بر این جان و مال و خون و نفس شما متعلق به رهبری است.» (برای همین در جریان انقلابِ هر فرد، از او امضاء خون و نفس می گرفتند) خون و نفس شما متعلق به رهبری است. حتی خواب شما هم مال رهبری است و باید بیائید و خوابهای خود را هم برای سازمان بنویسید. مهدی ابریشمچی در مقابل انتقادی که در مورد خواب نوشته بودند، با حرارت و تهاجمی میگفت که بله! خواب مجاهد خلق هم از آن رهبری است و این مدار بالای حل شدگی ایدئولوژیکی است که هرکس به سادگی نائل بدان نمیشود. (مثل حل شدگی خودش که در انقلاب ایدئولوژیک پیشتاز همه بود و همسر خود را تقدیم مسعود رجوی کرد. او می گفت که اگر مسعود بخواهد ما هزار تا زن به او میدهیم مگر زن در سازمان کم داریم.) شما هیچ حقی ندارید؛ و همه حقها از آن رهبری عقیدتی مسعود و مریم است. تلاش کنید تا صلاحیت آنرا کسب کنید.

رجوی میگفت که عاطفه مال خر است. خمینی گفت که اقتصاد مال خر است و رجوی سقف زده و هر عاطفه ای که به غیر از خودش و بانو نثار بشود را خریت محض خواند.

به همین دلیل تمام سعی و کوشش آنها این بود که تمام عواطف انسانی را در درون انسانها بکشد و بخشکانند و افراد را به غلام حلقه بگوش و روبات تبدیل کنند.

با گذاشتن نشستهای طولانی مدتِ مغزشوئی برای خواهران شورای رهبری و ایجاد نفرت و کینه نسبت به برادران به عنوان «نرینه های وحشی که در طول تاریخ نسبت به زنها ظلم و ستم کرده و همواره متجاوز و فاعل بوده اند» و…. آنچنان کینه و نفرتی در دل آنها نسبت به مردها ایجاد کرده بودند که در نگاه هایشان هم انگاری با قاتلین و جنایتکارها تنظیم رابطه میکردند. و این همه را با انداختن تکه استخوانی به اسم هژمونی خواهران و اینکه در فردای پیروزی، شما خواهران هستید که تمامی مناصب قدرت را در ایران در دست دارید و…. در ذهن آن‌ها جا انداخته بودند.

و با این وعده و وعیدهای توخالی و دروغین، این زنان نگون بخت را تبدیل به موجوداتی خشن و بی رحم و شقی کردند که بدون هیچ گونه عواطف انسانی حتی به همسران و فرزندان خود هم رحم نمی کردند.

من خودم شاهد بدرقه دردناک و غیر قابل توصیف مادرانی که فرزندان خود را در زمان جنگ کویت به دستور رجوی از خانواده ها جدا و به اروپا فرستادند، بودم. آنجا هم صحنه شگفت انگیز دیگری از نمایش شقاوت و بی رحمی که تهی و فاقد هرگونه عواطف مادرانه نسبت به فرزندان و جگرگوشه های خود باشد، را دیدم.

بچه ها در داخل اتوبوس درحالی که همه گریه میکردند برای مامان های خود دست تکان میدادند، اما بسیاری از مادرها انگار هیچ اتفاقی نیفتاده و میخندیدند. این صحنه را من هرگز فراموش نکرده و طی این سالیان، شقاوتها و بی رحمی‌های غیر قابل توصیفی از این منادیان آزادی مردم و رهبران آینده شان دیدم که کمتر در مردان بیرحم دیده ام.

در جریان کودتای موسوم به انقلاب ایدئولوژیک، برای پر بال بیشتر دادن به زنها و دست باز در سرکوب مردها و پیش برد خط و خطوط، رجوی برای سرکوب هر صدای مخالفی، به زنها اختیار تام و تمام داده و میگفت «گوشت و پوست و استخوان برادران برای شما و فقط انگشت کوچک آنها را برای من نگهدارید.»

رجوی به خواهران میگفت «نوامیس ایدئولوژیک» و به برادران میگفت «گوهرهای بی بدیل» و از طرف دیگر به خواهران (زنها) میگفت «ماده‌های متمدن» و به برادران میگفت «نرینه های وحشی»!

می گفتند که هر کس از خواهران به برادران رحم کند، انگاری با آنها همخوابگی کرده است. اینها وسیله های سرنگونی در دستان شما و در اختیار شما هستند و اینکه سرنگونی از طریق و به هنر شما بستگی دارد که از حلقوم این نرینه های وحشی بیرون بکشید و حق و حقوق رهبری را که اینها خورده اند از اینها پس بگیرید.

می‌گفتند که هر خواهری و یا برادری به عیال سابق فکر کند مثل اینکه استفراغ خشک شده خود را دوباره خورده است.

و باز میگفتند که انقلاب مریم سرچشمه همه دارائیها و سرمایه های ماست هر چه داریم از انقلاب مریم داریم. میگفت اِنا اَعطینا کل کوثر و…

تا آنجا که من می دانم در تاریخ اسلام دو زن داریم که نقش منفی در پروسه مبارزات صدر اسلام داشته و شناخته شده هستند. یکی عایشه ام المومنین در جنگ جمل، و دیگری هند جگرخوار در جنگ اُحد (یا یکی از غزوات) که برده سیاه پوستی را تشویق کرده بود که اگر حمزه عموی پیامبر را بکشد، از بردگی آزاد میشود. پس از کشته شدن حمزه، هند به انتقام خونِ برادر و شوهر خود که به دست حمزه در نبردهای قبلی کشته شده بودند، قلب حمزه را از سینه در آورده و جوید و خورد و به همین دلیل به عنوان مظهر شقاوت و کین توزی و خونخوارگی معروف شد.

و اما به یمن فتنه انقلاب مریم، ده ها هند جگرخوار[۳] تربیت و باز تولید شدند که طی این سالیان، با فرمان و دستور رجوی، چه قلبها و جانهایی را که پرپر نکردند و چه انسانهایی را که به قتلگاه های رژیم گسیل نکردند و به کشتن ندادند و چه جگرها از مردهای اسیر و بی پناه خون نکردند و باعث بسیاری از خود کشیها و خود سوزیها در سازمان نشدند.

اینها دستور و وظیفه ایدئولوژیکی و تشکیلاتی داشتند که با تمام ظرفیت و قابلیتهای خود، از جمله ویژگی زنانه خود (این را مردان مجاهد، خیلی خوب درک میکنند که منظورم چیست) برای کنترل، و حفظ و نگهداری نیرو از انواع و اقسام شیوه ها، چماق و حلوا و… استفاده میکردند. این دیگر یک اصل در تشکیلات شده بود که ایدئولوژیکترین کار، کارنیرویی بود. یعنی حفظ نیرو به هر شکل و به هر قیمتی. از مهمترین دلائلِ رشد و ارتقاء رده های تشکیلاتی در سازمان، خصوصا برای زنان فرمانده، حفظ نیرو و راندمان و پیشبردِ خط و خطوطی بود که از طرف رهبر عقیدتی صادر میشد. بویژه تربیت و فرستادن هر چه بیشتر تیمهای عملیاتی برای ترور به داخل کشور و به کشتن دادن آنها و تهیه خوراک تبلیغاتی برای سازمان از مهمترین وظایفشان بود. موفقترین فرمانده قرارگاه و یا فرمانده محور کسی بود که علاوه بر موارد ذکر شده بالا، کمترین بریده و یا نیروی مسئله دار را داشت.

یادم هست که در جلسه معرفی مژگان پارسایی به عنوان مسئول اول سازمان، رجوی رو به جمعیت و خطاب به مژگان گفت خواهر مژگان شما قول داده بودید که همه افراد قرارگاه انزلی را به کشتن بدهید؟ که مژگان گفت عُرضه اش را نداشتیم! و این در حالی بود که مژگان بیشترین تیمهای عملیاتی را به داخل فرستاده و به کشتن داد و یا دستگیر شدند.

امیدوارم که دیگر دوستانم که از این مسائل باخبر هستند در این مورد بیشتر بگویند و بنویسند که این به اصطلاح خواهران، چه نقش بزرگی در به صُلابه کشیدن مردان بی دفاع و بی پناه در سازمانِ بعد از انقلاب ایدئولوژک (کودتای رجوی و بزیر کشیدن مردان از مَناسب تشکیلاتی) و قبضه همه اهرمهای قدرت درسازمان داشتند و چی بر سر نسل ما آوردند.

دوم تیر ماه ۱۳۹۳

————————-

[۱] منظور از جیم «ج» مسئله جنسی است. این یکی از مراحل انقلاب ایدئولوژیک است و هر فرد مطابق آن باید هرچه فکر و خیال و تصور و فانتزی و خواب با مضمون جنسی دارد بنویسد. حتی اگر یک «لحظه» باشد.

[۲] میلیشیا های اشرف به جوانانی می گفتند که در سازمان متولد شده یا بزرگ شده و یک دوره به خارج عراق رفته و سازمان با هزار کلک دوباره تعدادی از آنها را از کشورهای مختلف به عراق آورده بود. سن آنها حدودا آنزمان بین ۱۶ تا۲۲ یا ۲۳ سال بود. خیلی از آنها در مناسبات کشورهای اروپائی طوری بزرگ شده بودند که بحث های انقلاب و جدائی زن و مرد را هضم نمی کردند، چه برسد به عبور از مسئله جنسی، آنهم آنطور که رجوی می خواست. خیلی از آنها از قبل همدیگر رو میشناختند و آنطور که از صحبت های فرشته یگانه مشخص شد، معلوم بود که این بچه ها در باندهای ۸، ۱۰یا ۱۲نفره باهم محفل زده و بعضی از پسرها با هم رابطه جنسی هم داشتند. خلاصه داستان آنها با بقیه فرق داشت.

[۳] هند جگر خوار اصطلاحی بود که در محافل بچه ها، به بیرحمترین و خشنترین زنان اطلاق میشد.

منبع:پژواک ایران

 

____________________________________

چرا می‌ترسیدم (پاسخی به اردشیر پرهیزگاری)

 امیر صیاحی، پژواک ایران

18.06.2014

لینک به منبع

چرا می‌ترسیدم (پاسخی به اردشیر پرهیزگاری)

اردشیر گرامی سلام

شما در نوشته‌ی خود مرا متهم کرده‌اید که در ضرب و شتم و یا دادن شعار علیه شما در «مرکز قرارگاه ۱۲ همایون» که منجر به شکستن پای شما شد شرکت داشتم در صورتی که من در جلسات مزبور که در سطح اعضا برگزار شد حاضر نبودم. من در آن دوران رده‌ی معاون نهاد (M قدیم) داشتم که بعداً به خاطر نیامدن در بحث‌ها از من گرفته شد.

آن‌چه بر سر شما در آن نشست‌‌ها آمد را از زبان بچه‌های حاضر در نشست شنیدم که امروز در خارج از کشور هستند و می‌توانند گفته‌های مرا تصدیق کنند.

من در یک نشست ۳۰ تا ۴۰ نفری که در قرارگاه اشرف مرکز ۳۳ پیش از انتقال ما به قرارگاه همایون برگزار شد شرکت داشتم و به سبک و سیاق معمول نشست‌های اشرف در مورد شما و ضرروت رفتن در بحث‌های «عملیات جاری» صحبت کردم. در آن نشست شما مورد ضرب و شتم قرار نگرفتید و تنها برخی کوشیدند شما را مورد تحقیر و تمسخر قرار دهند که باز هم من در زمره‌ی آن‌ها نبودم و شما به خوبی نسبت به آن آگاه هستید و به همین خاطر از من به عنوان کسی که از «واژه های سنگین! و متین!» استفاده کرده نام بردید. البته من و ما در همان حد هم مسئول هستیم و من نمی‌خواهم از زیر با مسئولیت فرار کنم. حتی اگر سکوت هم می‌کردم باز مسئول بودم. در این اواخر ژیلا دیهیم سر هر موضوع می‌گفت:‌ »اگر قبول هم ندارید، انطباق کار کنید». مسعود رجوی بدون ما نمی‌توانست به حاکمیت خود و شرایط وحتشناکی که به وجود آورده بود ادامه دهد. خوب شما هم پس از آن همه که روی توانمندی‌ها و نقطه‌قوت‌های خود تأکید کردی در مورد ضعف‌ها و اشتباهات در مسیری که پیمودی مینوشتی تا به عنوان یک تجربه در اختیار دیگران قرار گیرد.

پس از بمباران اطراف قرارگاه همایون در جنوب عراق موقتاً به اشرف منتقل شدیم. فهمیه کربلایی فرمانده یگان، در این دوران مستمر از من می‌خواست مسئولیت شما را بپذیرم ولی من به خاطر آن‌که نمی‌خواستم در پروژه‌ی تحت فشارقرار دادن شما شرکت کنم با بهانه‌‌های مختلف آن را رد کردم و تبعاتش را پذیرفتم.

شما در مورد من و ما نوشته‌اید:‌

«آیا شما و سایر دوستانی که از خون و رنج و شکنج دیگران میخواهید برای صورت زردتان مرهم سرخی بیابید مگر جز این است که پس از خلع سلاح سازمان و در پناه اسلحه سربازان آمریکایی جرات کردید که سرک کشیده و (با چه معجزه ای بماند!) خود را به ساحل امن برسانید(آمدن تان مغتنم است ولی در اندازه ای سخن بگویید که بگنجد)»

شما و دیگرانی که از آن‌ها یاد می‌کنید متحمل کدام «خون و رنج و شکنجی» شده‌اید که دیگران از آن محروم بوده‌اند؟ مگر من و ما در پر قو نگهداری می‌شدیم و شما زیر سخت‌ترین شکنجه‌ها. من که هفت سال بیش از شما در عراق به سر بردم و سخت‌ترین بمباران‌های تاریخ را نیز پشت سرگذاشتم.

شما صحبت از ترس کردید. حق باشماست. در آن مقطع واقعاً می‌ترسیدم و بسیاری از واکنش‌هایم بر اساس «ترسی» بود که شما به درستی روی آن دست گذاشتید.

دلیل ترسم را برای افرادی که در جریان نیستند توضیح می‌دهم. من به یقین رسیده بودم که نتیجه‌ی هرگونه نارضایتی و نیامدن در بحث‌های موسوم به «عملیات جاری»‌ و «غسل» و …، اخراج از مناسبات است. ای کاش فقط اخراج از مناسبات بود؛ ای کاش نتیجه‌ی آن ضرب و شتم و توهین وناسزا و تحقیر بود؛ ای کاش کار تنها به زندان‌ اشرف و سرآخر ابوغریب می‌کشید؛ ای کاش موضوع به مرگ در عراق منجر می‌شد؛ از هیچ‌یک ترسی نداشتم. اما می‌ترسیدم مرا به رژیم مسترد کنند. از بدنامی هراس داشتم. بحث استراد به رژیم جدی بود. من هم تجربه‌ی تو و دیگران را داشتم و هم خود به چشم دیده بودم چگونه افراد را روی مرز رها می‌کنند. من نمی‌خواستم به رژیم مسترد شوم و می‌دانستم مسعود رجوی در این کار مصر است.

برای من و خیلی‌های دیگر نرفتن به نزد رژیم خط قرمز بود و مسعود رجوی به خوبی از این امر واقف بود و به همین خاطر پروژه‌ی ضد‌انقلابی و خیانت‌کارانه‌ی «استرداد» را پیش کشید و روی استراد پا فشرد. و صاحبخانه را متقاعد کرد عناصر ناراضی سازمان از دسترسی به کمیسیاریای عالی پناهندگان محروم و در قدم بعد تحویل استبداد مذهبی شوند.

رجوی تلاش می‌کرد با قربانی کردن تعدادی از کادرها و اعضای سازمان از جمله تو که به او نه گفتند و تسلیم او نشدند حلقه‌‌ای از رعب و وحشت برای سایرین ایجاد کند که مؤثر واقع شد. رهبری سازمان این اقدامات را به عنوان دستاوردهای ایدئولوژیک – تشکیلاتی و سیاسی قالب می‌کرد و تأکید داشت که به یمن انقلاب مریم این مهم ممکن شد.

او می‌دانست ما به خاطر نرفتن به سمت رژیم بسیاری از احجافات و فشارها را تحمل خواهیم کرد. ما مجبور بودیم بین بد و بدتر، بد را انتخاب کنیم. هرچند انتخاب نبود تحمیل بود. و به این نحو برای خودم زندانی ساختم سخت‌تر از هر زندانی. زندانی که ناخواسته انتخاب کرده بودم و هیچ راه فراری نداشتم. بایستی می‌سوختم و می‌ساختم. و ژیلا دیهیم هم روی آن تأکید داشت که «بمیر و بدم»

آری من ترس و وحشت داشتم چرا که حق انتخاب نداشتم و داستان ابوغریب ته خط، خواسته یا ناخواسته به ایران ختم می‌شد همان‌گونه که در مورد تو و تعدادی دیگر شد.

نمی‌خواستم با «انتخاب» ابوغریب به خواست رهبری عقیدتی مجاهدین تن دهم. او از خدا می‌خواست چنین تصمیمی را بگیرم. من می‌کوشیدم که در دام او نیافتم. در شرایط گوناگون افراد تصمیم متفاوت می‌گیرند. این تصمیم من برای حفظ مرزم با رژیم بود.

مسعود رجوی مستمر تأکید می‌کرد خط، سوزاندن بریده مزدوران به هر قیمت است. به همین دلیل اجازه نمی‌دهیم پای هیچ «طعمه‌«ای به خارج از کشور باز شود. یادش رفته بود که همه‌ی ما خارج از کشور هستیم و عراق کشور ما نیست و جمع ما طعمه‌‌ای بود دست صاحب‌خانه(صدام حسین).

تو در مورد جدایی من و ما گفته‌ای:‌

«مگر جز این است که پس از خلع سلاح سازمان و در پناه اسلحه سربازان آمریکایی جرات کردید که سرک کشیده و (با چه معجزه ای بماند!) خود را به ساحل امن برسانید»

فکر می‌کنم آن کس که می‌بایستی در مورد «معجزه‌ای» که باعث شد به «ساحل امن» برسد توضیح دهد تو هستی و نه من. اما من برای این که راه را برای تو باز کنم در مورد «معجزه‌ای» که برایم اتفاق افتاد توضیح می‌دهم به این امید که تو هم توضیح بدهی.

تو تجربه‌ی زندگی در قرارگاه‌های مجاهدین را داری که از امکانات رفاهی نسبی برخوردار بود. اما من پس از جدایی از مجاهدین ۴ سال در کمپ تیف و در زیر چادر و با کمترین امکانات و با توجه به بیماری شدید تنفسی که داشتم زندگی کردم. پیش از آن بزرگترین بمباران تاریخ را از سر گذراندم و سختی‌های زیادی را در دوران پراکندگی متحمل شدم. تو چنان از «پناه اسلحه سربازان آمریکایی» می‌گویی که گویا ما در هتل به سر می‌بردیم و آن‌ها از ما محافظت می‌کردند که مبادا خطری ما را تهدید کند.

در تیف در زیر آفتاب سوزان عراق، روزانه ۱۰ ساعت و گاه بیشتر کار یدی کردم. به خاطر آن ساعتی یک دلار دستمزد گرفتم. فکر نمی‌کنم دریافت حقوق در مقابل کار یدی در هیچ اندیشه‌ای جرم باشد.

در تیف هم بودند بسیاری که تاب تحمل شرایط را نیاورده و به درخواست خودشان و با مساعدت رژیم به ایران رفتند. اما من ماندم. برایم مهم نبود که این پروسه چند سال طول می‌کشد و پذیرفته بودم که جنازه‌ام از تیف بیرون برود اما نه به نزد مجاهدین بازگردم و نه مرزم را با رژیم مخدوش کنم و به ایران بازگردم.

تا روزی که تیف برقرار بود در آن‌جا ماندم تا عاقبت آمریکایی‌ها آن‌جا را جمع کرده و ما را به کردستان منتقل کردند. بیش از ۱۴ هزار دلار پول نقد که حاصل ۴ سال کاری یدی‌ام بود را همراهم داشتم.

در مسیر خروج از عراق نیز بارها با خطر مرگ روبرو شدیم، گرسنگی و تشنگی نزدیک بود ما را از پا در بیاورد. ماه‌ها در کشور غریب مجبور شدیم در بازارهای میوه و سطل‌های آشغال دنبال غذا بگردیم. در راه علف هم خوردم اما خوشحال بودم که به ارتجاع غالب و مغلوب نه می‌گویم.

سرانجام نیز خود را به اروپا و ساحل امن رساندم.

اردشیر گرامی امیدوارم پاسخ من راجع به موضوع «ترس» و این که چرا اقدام مشابه تو نکردم و همچنین معجز‌ه‌ای که منجر به خروجم از عراق و رسیدن به ساحل امن شد روشن باشد.

تو به درستی از ظلمی که در روابط نسبت به تو شده بود گفتی. من و جمال و دیگران نیز آن را منکر نیستیم. هم من و هم جمال روی آن دست گذاشتیم.

تو در مورد آن‌چه در نشست‌ها بر سرت آمد دروغ نگفتی، آن‌چه را که توضیح دادی از سر صداقت بود و همه‌ی بچه هایی که آن‌جا بودند و یا موضوع را بعدها شنیدند روایت تو را تأیید می‌کنند.

اما اردشیر گرامی برای روشن شدن فضا سؤالاتی است که تو و دیگران موظف به پاسخگویی هستید. همانطور که من پاسخ سؤال‌های تو را دادم. همانطور که تصویر روشنی از نشست‌های اشرف و ظلمی که در حق تو شده بود دادی در این مورد هم بایستی پاسخگو شوی.

۱- چگونه مأموران عراقی تو را تحویل رژیم دادند؟

۲- در مسیر چه بر سر شما آمد؟

۳- وقتی به ایران رسیدید دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم چه برخوردی با شما کرد؟

۴- چه «معجزه‌ای» باعث خروج تو از کشور شد؟

باز هم تأکید می‌کنم پاسخ به این سؤالات مطلقاً باعث زیرسؤال رفتن ظلمی که در حق تو از جانب رهبری مجاهدین شد نمی‌شود. همه‌ی ما ضمن تأسف شدید آن را محکوم می‌کنیم و خواهان آن هستیم که رهبری مجاهدین پاسخگوی آن باشد.

به اعتقاد من این نه یک اشتباه بلکه خیانت رهبری سازمان به جنبش آزادیخواهانه‌ی مردم ایران بود.

او مردان و زنانی را که به استبداد مذهبی نه گفتند و به مبارزه پیوستند و همه‌ی هست و نیست خود را در طبق اخلاص گذاشتند مورد سوءاستفاده قرار داد. جدای از هرپاسخی که شما بدهید من رهبری مجاهدین را مسئول این خیانت می‌دانم.

من می‌دانم خیلی از بچه‌ها وقتی که به یقین رسیدند ادامه‌ی راه‌ غیرممکن است و اصرار روی آن یک اشتباه، بر طبل جدایی کوبیدند اما مسعود رجوی در توهمات خود فرو رفته بود و حاضر نبود واقعیت را بپذیرد و حق انتخاب آزادانه را از جمع ما سلب کرد.

در مناسبات خیلی‌ها می‌گفتند ما یک کارت بیش نیستیم که هرکجا لازم باشد صاحبخانه به کار می‌گیرد اما رهبری سازمان که غرق در توهمات خود بود صراحتا عنوان کرد «ناز شست صاحبخانه که این جور کارتی در اختیار دارد» و امروز مجاهدین همچنان بهای نابخردی او را می‌پردازند.

امیر صیاحی

ژوئن ۲۰۱۴

منبع:پژواک ایران

 

_________________________________________________________

“سرخی من از تو زردی تو از من” – در پاسخ به مطلب جمال عظیمی


اردشیر پرهیزگاری، پژواک ایران
13.06.2014

لینک به منبع

“سرخی من از تو زردی تو از من”

در پاسخ به مطلب جمال عظیمی

آدمها در دو حالت سکوت میکنند، یا از نداشتن حرف است یا از بزرگی حرفی که بر قلبشان سنگینی میکند.

آدمها در دو حالت شکایتی ندارند، یا از بی دردی است یا از بزرگی و اندوه دردی که هیچ مرحمی برایش نیست.

پهلوان ها هم دو دسته اند یا آنها که از بازوی خود پهلوانند یا آنانی که “من آنم که رستم بود پهلوان”

نوشته زیر در پاسخ به مطلب جمال عظیمی با عنوان:

“شیوه های کنترل و سرکوب جمعی در درون مجاهدین- قسمت اول”

می باشد، که در آن، بخشی را که می بینید به اینجانب اختصاص داده بود:

شروع نقل قول از مطلب آقای عظیمی:

اولین “سوژه”

اولین سوژه ی این سری نشست های موسوم به طعمه، آقای اردشیر پرهیزکاری بود که با صحنه گردانی و تحریک خود رجوی و شرکت نزدیک به ۵۰۰۰ نفر که در سالن حاضر بودیم انجام شد و طی آن اکثریت سرانِ قوم بر سرش ریختند. به این بنده خدا با بدترین فحشها و توهین ها حمله شد. هدف، شکستن او و منصرف کردنش از خروج از سازمان بود. اردشیر طی ساعتها مقاومت واقعا دلیرانه در برابر انواع تهمتها و تهدیدها تسلیم نشد و روی تصمیم خود باقی ماند.

این نشست، یکی از نادر نشستهایی بود که علیرغم تحریک جمع به وسیله رجوی و پس از حمله و هجوم عمومی وحشتناکِ آن همه جمعیت به اردشیر، او در حالی که روی ویلچر نشسته بود هرگز مرعوب نشد. پس از هر بار حملات و توضیحات رجوی و سئوال از اردشیر در این مورد که بالاخره تصمیم تو چیست، آخرین بار در حالی که همه فکر میکردند بعد از اینهمه فشارهای وحشتناک و تهدید و… اردشیر نظرش عوض خواهد شد، او با قاطعیت گفت به خارج بروم بهتر است. رجوی بسیار بور شده و با عصبانیت دستور داد که همین الان او را به خروجی ببرید. سکوت معنی داری بر همه حاکم شده و شکست رجوی با آن همه یال و کوپال و دبدبه و کبکبه در برابر فردی که به دلیل معلولیت مادرزاد و روی ویلچر بود، تماشایی بود. اردشیر با ایستادن روی تصمیم خود مرعوب فضای ترس و وحشتی که رجوی ایجاد کرده بود نشد و با این کارش پوزه رجوی را به خاک مالید و او را در بین جمع بور کرد.

لازم به یادآوری است که من بلحاظ سیاسی مواضع بعدی اردشیر را که متاسفانه به سمت رژیم رفت تایید نمیکنم و این عمل او برای من به هیچ عنوان قابل توجیه نیست. ولی به هر حال اردشیر و خیلِ عظیمی از اردشیرهای دیگری که طی این سالیان از سازمان جدا شدند و به سمت رژیم رفتند، همه، از نتایج و ثمرات این سیستم و تشکیلات و علی الاخصوص ثمرات انقلاب مریم پاک رهایی! بودند. افرادی که روزی با تمام وجود و همه چیز خود برای مبارزه با رژیم ضد بشری آخوندها و با هزاران امید و عشق و آرزو و با اعتماد کامل به سازمان و رهبری آن، به این سازمان پیوسته بودند. ولی در جریان عمل با یک سازمانی مرتجعتر از خمینی و رژیم آخوندها روبرو شده بودند. سازمانی که شرک و کفر و تبعیض و ظلم و ستم و استثمار و بت پرستی در آن ارزش شده و خدا و خلق و عدالت و دمکراسی و مبارزه با رژیم و این شعارها در آن دکان و دستگاه فربیکارانه ای بیش نبود.

امروز هم هنوز شاهدیم که متاسفانه رجوی و دم و دستگاه ضد ایرانی او به جای تحلیل درست و صادقانه ی سیاستهای غلط و جنایتکارانه خود، از پاسخگویی به مردم فرار کرده و سیاست کهنه شده ی تهمت و افترا و لجن مال کردن مخالفین و جداشده های خود را پیشه ی خویش کرده و تا کنون از زیر پاسخگویی همه گند کاریها و جنایات خود در رفته است.

..

و در ادامه نقل قول از مطلب جمال عظیمی:

این صحنه ها را که تعریف میکنم مسلما برای بچه های مجاهدی که این دورانهای سیاه را پشت سرگذرانده و به چشم خود دیده اند قابل تصور است، چون آنها در بطن فاجعه بوده اند، ولی نمیدانم برای مردم و کسانی که تنها گزارش این صحنه ها را میخوانند، چقدر قابل تصور و ملموس است؟ زمانی که حدود ۵۰۰۰ هزار نفر در نشست عمومی که رجوی، خودش هم صحنه گردان آن است و هم محرک و مشوق و هم فرمانده حمله و هجوم و توهین و تحقیر و تهدید، صحنه چقدر ترسناک و وحشتناک میشود. باور کنید مقاومت و تحمل چنین صحنه هایی کار هر کس نیست و به همین دلیل مورد آقای اردشیر پرهیزکاری را فوق العاده و ستودنی ارزیابی و یاد کردم (سوای هر موضع سیاسی و تصمیم فردی ایشان که به خود او مربوط است.)

پایان نقل قول.

نمانده عمری و صد ها سخن به دل مانده

صدا که مرهم فریاد بود زخم مرا

به پیش زخم عظیم دلم خجل مانده

مدتهاست که سکوت کرده ام نه اینکه چیزی برای گفتن ندارم نه، از بزرگی این همه درد و اندوهی است که نه شنونده منصفی برایش وجود دارد و نه همدلی و همدردی که بر آن مرهم باشد. نخواستم سخن بگویم چرا که گفتنش زبان را میسوزاند و نگفتنش غیر زبان را. بارها اسمم را (برای کاسبی حقیرانه در بازار مکاره سیاسی) بکار بردند و هر کس از راه رسید خواست توشه ای برای خودش مهیا کند و از کوتاه ترین دیوار(که به خیالشان من باشم) بالا رفت.

چشم و گوش بر گفته هایشان بستم و گفتم باشد تازه از راه رسیده ایست خسته! که اگر به نام من میخواهد دکانی باز کند بکند چرا بخیل باشم. هر چه باشد صاحبان اصلی سفره تهمت و دروغ تا آنجا که کار کرده توپ خود را شلیک کرده اند، چه اشکالی دارد که یکی هم در کنارش نون بخورد و “صیاح”تی و یا “سیاح”تی کند شاید به خیالش خودش به “امیر”ی برسد.

برایش هم پیام دادم که دوست عزیز اجازه نداشتی که هر چه دلت میخواهد بگویی و راست و دروغ را سرهم کرده سر بکشی و یک آب هم رویش. مگر از خودت به اندازه کافی حرف برای گفتن نداری که رنج و شکنج یک انسان دیگر را دستمایه گفتارهایت میکنی؟ هر چند که از سر “صداقت”ی که مدعی اش بود و این روزها معنایش را بکلی از دست داده، حتی در نهایت لطف، جواب اینجانب را نداد. خدا برای کسانی که یاورش بوده و حمایتش کرده و از طریقش برایشان راه آب باریکه ای به نام مبارزه را در جویبارهای خشک شده شان جاری میکند ببخشاید. من نمی دانم این مبارزان در صحنه (که هل من ناصر را در اروپا فریاد میکنند) در کجا مکتب مبارزه را آموخته اند و آیا اساسا پایه ای ترین ظلم بر علیه انسانها، یعنی استثمار (آن هم استثمار خون و رنج و شکنج) برایشان معنی دارد یا نه.

ظاهرا سکوت اندوهگینانه ام، امر را بر دوستان دیگرشان مشتبه کرد که از این دیوار هر بار بخواهند میتوانند بالا بروند و هر کاسه ای را می توان بر سر این دیوار کوتاه خرد کرد و هر طور که دلشان بخواهد میتوانند کاسبی سیاسی برای خود راه انداخته و برای خود “جمال”ی و “عظمتی” فراهم کنند. ظاهرا فراموش کرده اند، او که خوب میشناسندش و دیدند که در سخت ترین شرایط که کمترین کورسوی امیدی نبود، باج به هیج خدایگانی نداد به این تازه رسیدگان خسته از راه، نه از سر ترس که از سر مهر چیزی نمیگوید و دهان به دهانشان نمیشود. و باز هم فراموش میکنند که مرزهایی را شکسته و وارد حریمی میشوند که مرا وادار به نگارش این سطور میکند که نه در شان ایشان است و نه در مرام من (من با هیچ انسانی مشکل فردی ندارم و اگر هم حرف و بحثی دارم بر سر جریان، ایدیولوژی و مسائل سیاسی است) ولی برای روشن شدن برخی حقایق مجبور به نوشتن این کوتاه سخن هستم. شاید برگی از بی شمار صفحات خونین تاریخ نسل سوخته و تباه شده چهار دهه اخیر باشد.

حمال “عزیز” که عزیز بودنت نه به خاطر سابقه ات در عراق و نه به دلیل شخصی (که اگر ازاین منظر باشد نه تنها عزیز نیستی که اگر روزی جایش باشد باید پاسخ بسیاری سوالات را بدهی)، بلکه به خاطر ستمی است که بر تو رفته همچون من و ماها، تو که خود به چشم خودت دیدی که در برابر چند هزار نفر “رزمنده” تحریک شده و آماده برای قتلم، نه برای جانم چانه زدم و نه شلوارم را خراب کردم، آنوقت آن چه سندی است که تو کشف کرده ای که ثابت میکند من سمت”رژیم” رفته ام و تو و شماهایی که جزو همان چند هزار “رزمنده خشمگین” بودید را مبارز و سازش ناپذیر!؟(طنز دردناکی است). آیا شما و سایر دوستانی که از خون و رنج و شکنج دیگران میخواهید برای صورت زردتان مرهم سرخی بیابید مگر جز این است که پس از خلع سلاح سازمان و در پناه اسلحه سربازان آمریکایی جرات کردید که سرک کشیده و (با چه معجزه ای بماند!) خود را به ساحل امن برسانید(آمدن تان مغتنم است ولی در اندازه ای سخن بگویید که بگنجد)

دوست “عزیز” آیا این همه “سرکوب و خفقانی” که شما و دوستان دیگر از آن صحبت میکنید و تو و دوستانت آن را یادآوری میکنید، مگر بدون حضور افرادی که مجریان آن باشند ممکن بود؟ آیا می توانی مختصات خود را در این کنش و واکنشها مشخص کنی؟ در برابر این نشستهای تحقیر و سرکوب (از موضغ انقلابی و برای منافغ مبارزه) به آن انتقاد کردی و قیمت آن را دادی؟! یا همراهش و بخشی از جریان سرکوب منتقدان شدی؟ آن دوست قبلی ات (که استخوان در گلو و درد آلود، سیاهه های بی ارزشش را به سکوت برگزار کردم) جزو کسانی بود که زمانی که مرا در مرکز قرارگاه ۱۲ (قرارگاه همایون همسایه قرارگاه موزرمی که شما بودی) زیر رگبار مشت و لگد و صندلی و پوتین قرار می دادند (چون که حاضر نشده بودم در نشستهای موسوم به عملیات جاری شرکت کنم آن هم براساس توافق رسمی در بالاترین سطح فرماندهی قرارگاه یعنی ژیلا دیهیم، که با دلایل منطقی اشتباه بودن عملیات جاری را به او گفته بودم و پذیرفته بود که من در آن شرکت نکنم) همدست و یکی از عواملی بود با واژه های سنگین! و متین! که میدانی و تهاجم انقلابی بیش از صد نفر به یک نفر تنها، سعی میکرد که از دیگران عقب نماند. نامش برایت سوال شده؟ “امیر صیاحی(یا سیاحی)” اصلا هم آن زمان ایشان مشکل تنگی نفس و نیاز به اسپری نداشت که در نوشته های قبلی خود با مظلوم نمائی اشاره داشت.

وضعیت تو را هم در قرارگاه موزرمی میدانم. در نشستهای “خواهر رویا” آیا توهم یکی از پایه های ثابت افرادی که برای درهم شکستن افرادی که در برابر تشکیلات مقاومت میکردند نبودی؟ آیا همرزمان خودت را کتک نمی زدی، فحش نمیدادی، فریاد نمی زدی و و تحقیر نمیکردی؟ انگیزه اصلیت از این کار چه بود؟ میخواهم بدانم آن روز از سر اعتقاد به “انقلاب خواهر مریم” این کار را میکردی که “پاسدارهای سیاسی!! ضد رهبری و انقلاب را جمع کنی” (که در این صورت برای ناآگاهی نمی توان کسی را مواخده جدی کرد) یا برای خرد کردن دیگران تا برای خودت ارتقاء تشکلاتی بگیری( یعنی از روی فرصت طلبی که این یکی قابل پرسش است)؟ و یا اینگونه خودت را در گوشه ای امن از تعرضات دیگران قرار دهی؟ (البته به قیمت لگدمال کردن دیگران) من از موضع مسئولیت یک انقلابی در برابر آنچه که فکر میکردم اشتباه است ایستادم و جوانمردانه و رودرروی تشکیلات حرفم را زدم وقتی هم که بیرون آمدم همان حرفها را تکرار کردم. ولی شما چرا تازمانی آنجا بودید همراه و تائید کننده این سلسله نشستها بودید و امروز که در ساحل امن هستید تازه یادتان آمده آنجا این همه سرکوب بوده؟ آیا اگر رجوی هم اشتباه کرده باشد این امثال شما نبودید که با فریادهای مرگ بر و زنده باد آتشین خود (که بنا بر ادعای خودت فقط برای حفظ ظاهر و موقعیت خودتان بود) این اشتباه را به جای انتقاد تائید کردید. آبا نباید مدعی شد تمام افرادی که در زمان حضورشان در عراق در این دستگاه تائید بی چون و چرای رهبری و سرکوب منتقدین با روغنکاری این روند اشتباه را تسهیل کردند، نقش مهمی در اشتباهات رهبری مجاهدین داشته اند؟ نمی توانید بگوئید که امکان انتقاد نبود. امکانش بود ولی بهای آن سنگین بود که من و امثال من حاضر به پرداخت آن بها شدیم و شما نشدید.

آیا امروز هم همین کار را نمیکنید؟ یعنی الان که باد در بادبان انتقاد از مجاهدین افتاده آنطرفی باد میدهید و برای بالا گرفتن سری که منطقا باید پائین باشد یک لگدی هم به دیگرانی که بیش از شما بهای مبارزشان پرداختند می زنید؟ آیا این از اصول مبارزاتی و جوانمردی شماست؟

آری زمانی من همچون خیل هزاران جوان و نوجوان پرشور در رویای عدالت و آزادی، با اعتقاد به مبارزه وارد این عرصه شدم (هر چند نه مجاهد بودم و نه معتقد به ایدیولوژی مجاهدین، بلکه به عنوان یک مارکسیست) و زمانی هم که متوجه اشتباهات شدم برای اصلاح آنها از جانم گذشتم و خودت و افراد دیگری در زمانهای مختلف شهادت دادید (به قول خودتان از شهامتم و مقاومتم گفتید). ولی دوست “عزیز” این اعتراض و انتقادات من به تشکیلات نه از روی شهامت (آنگونه شما فکر میکنی) و نه از روی مقاومت(فردی) بود. این فقط وفای به سوگندی بود به خیل هزاران اعدامی (از جمله برادر شهید خودم) ودهها هزار زندانی که بی خبر(با اعتماد به تشکیلات سازمان و با نام رجوی و اعتماد به ما که بعد از آنها ماندیم، ادامه راه را به ما واگذار کرده و) رفتند و به نام آنها، مبارزه شان به بیراهه رفت و در آنجا که “عربها نی انداختند” ذره ذره آب شد. ای کاش نمیشد. ای کاش شماها و دیگرانی که امروز در اروپا به این خرده گیری ها می پردازید همانجا هم در حداقل های ممکن این کار را میکردید. به جز انگیزه واقعا انقلابی و عهد به پیمان خونین، هیچ انگیزه ی دیگری نمیتوانست مرا در مقابل هزاران “رزمنده تهییج شده و تحریک شده” که می خواستند مرا تکه تکه کنند بدون لرزش و سستی سر پا نگاه دارد. آیا تو و سایر حاضران آن نشست صدای مرا ترسان و پاهایم را لرزان دیدید؟ (لطفا باز هم مختصات خودت را در همان نشست بگو. چقدر برای خودنمایی، همان ناسزاها و فحشها را دادی؟ و شاید یکی از آن وسایلی که همچون سنگسار از تمام سالن به سرو و رویم می ریخت را خودت پرتاب کرده باشی) آن زمان من با احتمال اینکه کشته خواهم شد بر سر اصولی که به آن معتقد بودم صادقانه ایستادم. نه امروز در گوشه امن اروپا بلکه در دل خوفناک واقعیت (هزاران مجاهدی که بعضا از سر نا آگاهی ، ولی با اعتقاد قلبی به درستی کارشان، قصد کشتن مرا داشتند) سرم را بالا گرفتم و گفتم نه.

حالا دوست “عزیز” تو تازه از راه رسیده ای و برای من لغز مبارزه و سازش ناپذیری میخوانی؟ و برای “سمت رژیم” رفتن من اظهار تاسف میکنی؟ از این همه درد و اندوهی که نفس کشیدن را سخت میکند کجا باید ناله و شکایت کرد؟

بعد هم بلافاصله یک جمله بعد از تهمتی که سازمان علیه مخالفین خودش می زند نالان میشوی. یعنی اگر سازمان به تو و سایر دوستانت گفت “رژیم”ی اشکال دارد ولی تو و دوستانت حق دارید سایرین را با همان شیوه مورد تهمت قرار دهید؟

حداقل انصاف داشته باشید. اگر اتهام بی پایه شما برعلیه برخی جداشده ها که هرگز برای آن سندی ندارید درست است پس اتهام سازمان علیه شما و دوستانتان که برای آن سند هم روی میکند که درست تر باید باشد.

دوست “عزیز” تو و سایر هم مرکبان خوش نشن اروپایی (بخصوص آنهایی که زیر امنیت سلاحهای سربازان آمریکایی جسارت! خروج از سازمان را یافته و دلیر شدند) که از سر بی چیزی مطلق باد مبارزه درگلو می اندازید و برای تائید خود و بالا رفتنان نیز دیواری به خیال خود کوتاه همچون من گیر آورده که مبادا رجزخوانی تان علیه مجاهدین را “رژیم” مال کنند. چگونه مکتبی را پیروی میکنید که می خواهید با زرد کردن دیگران برای خودتان آبروی سرخ دست و پا کنید؟

آیا در بازار مکاره سیاسی امروز چیزی به نام وجدان، انصاف، صداقت، وجود دارد (سوال احمقانه ای بود! زیرا تنها چیزی که در سیاست و بازی سیاسی وجود ندارد صداقت و انصاف و وجدان است).

دوست “عزیز” با دیدن اولین مطلبت از سر خوشحالی (از رها شدن یک قربانی که میشناسمش) برایت ایمیل زدم و از زنده بودنت اظهار خوشحالی کردم (آن هم از صمیم قلب) زیرا برایم مهم بوده و هست که همه قربانیانی که به واقع مقصر نیستند و تنها خواستند برای عدالت مبارزه کنند (هر چند اشتباه کرده باشند) به ساحل امن برسند. جوابم را ندادی (احتمالا از ترس اینکه مبادا “نجس” شوی و مارک رژیمی بخوری!؟ ). آیا شما و همفکرانتان هنوز در همان غار اصحاب کهف زندگی میکنید؟ آیا فکر نمیکنی که تنها چیزی که از آنجا بیرون آمده جسمتان است و روحتان هنوز اسیر باورها و منطق های غلط است؟

اکنون یک سوال از تو دارم. تو شخصا چه مدرکی داری که برایت ثابت شده که من به سمت “رژیم” رفتم. اگر چنین مدرکی را داشتی و رو کردی من به صورت علنی از تو غذرخواهی کرده و طلب بخشش میکنم. اگر مدرکت گفته ها و سندسازی های محاهدین و دستگاه تبلیغاتی پیرو آنها که زمانی تحت عناوین مارکسیستی و غیر مجاهد بودن همان دروغ ها را بازتکرار میکردند (که جدیدا سازمان از همان شیوه برای از میدان بدر کردن خودشان استفاده میکند، چرا که خیلی لطیف و دوستانه به مجاهدین گفته اند که مبارزان خوبی نیستند) است، جهت اطلاع تو و سایرین، سازمان حتی درحد یک ورقه ساده توبه نامه هم نتوانست از من امضاء بگیرد و در رابطه با من دستش خالی تر از هر کس دیگر بود (حتی “مدعی ترین”هایی که سازمان دهها صفحه از دست نوشته های آنها را چاپ کرد. من این کار سازمان را تائید نمیکنم و میدانم این نوشته ها به اجبار گرفته شده واستفاده از آنها غیراخلاقی است. این درست ، ولی انصاف هم چیز بدی نیست). اگر به مطالب “افشاگرانه ای” که سازمان علیه من نوشته مراجعه کنی حتی همان دستنوشته ای که به زور از سایرین گرفته و چاپ کرده را هم علیه من نداشت. میدانی چرا؟ چون از سر اعتقاد به کاری که میکردم و انتقادی که حتی بارها با نامه مستقیم به رجوی و مریم نوشتم، هرگز نوشته ای که به آن اعتقاد نداشته باشم را امضا نکردم. دو روز تمام نسرین و تمام اعضای ستادش (در همان قرارگاه باقرزاده ) با توهین و ضرب و شتم و تهدید به اعدام. حتی مهدی ابریشمچی سلاح کشید و روی شقیقه ام گذاشت که یا امضا کن یا همین جا خلاصت میکنیم. حکمش را هم دارم (التبه فراموش کرده بود که من هم یکی از آموزش دیدگان همان سیستم بودم و به خوبی تفاوت بین سلاح خالی و پر را می دانم. چون سلاحش خالی بود) میدانی از من چه میخواستند؟ از من فقط میخواستند که برگه اخراج از مجاهدین و ارتش آزادیبخش را امضا کنم. آری فقط همین! ولی من به عهدی که با آرمانهایم و عزیزان به ناحق در خون خفته داشتم وفا کردم و گفتم این شما نیستید که مرا اخراج میکنید. این من هستم که استعفا داده و نمیخواهم با شما باشم. شاید کتک زدن “برادر بهنام(محمد سیدالمحدثین)” (به خیال خودش وزیر خارجه خندان آینده) را کسی ندیده باشد از کسی هم نشنید ه ام. حتی او هم با کشیده زد توی گوشم … نهایتا میدانی نسرین چه گفت؟ (به ارواج خاک برادرم اگر بخواهم اغراق کنم. فقط از برای ثبت در تاریخ و اطلاع خوش نشینانی که “خستگان در سکوت نشسته ودر تنهایی شکسته” را دیوارهای کوتاهی برای بالا رفتن خود میدانند میخواهم بنویسم) نسرین رفت و یک قران آورد. دستش را روی قران گذاشت و با خشم گفت: به این قرآن قسم که تو بریده نیستی. دیگران (ابریشمچی، عطایی، فهمیه اروانی و بهشته شادرو و …) فریاد زدند طمعه است. باز هم نسرین گفت همتون احمقید. این نه بریده است نه طعمه. این از همه من و شماها هم مجاهدتره. خاک بر سر شماها که تا حالا نفهمیده اید این مدعی ماست. این میگه من مبارزم شما نیستید. گفت اردشیر یا جنازه ات از این اتاق میرود بیرون یا حکم امضا شده اخراجت. گفتم مگر مرا در نشست جمع چند هزار نفره نبردی؟ آیا شماها چنین حسی کردید که احیانا من از مرگ می ترسم؟ شاید تمام کسانی که پیه این نشستها به تنشان خورده باور نکنند ولی به جز چند چوبی که نسرین توی سرم زد و کشیده بهنام و چندتا فحش چاپاداری که فهیمه و مهدی ابریشمچی و جابرزاده و توحیدی و … نثارم کردند همشان گیج شده بودند و اکثرا هم سکوت کرده بودند حتی محمود عطایی و ابراهیم ذاکری تا آخر نشست سکوت کرده بودند و هر چند کالای وجدان آنجا کمیاب بود ولی به وضوج در اکثرشان نوعی حس احترام در عین حالی که میخواستند سربه تنم نباشد را میدیدم.

اگربا دقت به همه افشاگری های سازمان نگاه کنی از همه نوشته ای مبنی بر اینکه فلان قدر پول و … تحویل گرفته منتشر کرده اند ولی چنین سندی را هیچ کجا و هرگز از من نمی توانی پیدا کنی. زیرا زمانی که مرا تحویل سازمان امنیت عراق میدادند که به زندان ابوغریب ببرند و به خیالشان آنجا سربه نیست شوم، از من خواستند که سندی امضا کنم که مقداری پول و وسیله تحویلم دهند، فقط به آنها خندیدم و همانجا به منوچهر و عادل گفتم که به برادر! مسعود بگوئید که نامرد است و اینگونه پاسخ اعتمادی که به او کردیم را میدهد(منوچهر سرش را برگرداند و عادل هم به حالت غضبناک و در سکوت کامل فقط نگاهم کرد). امیدوارم روزی منوچهر و عادل هم این صحنه را برای ثبت در تاریخ بازگو کنند. در حالی هیچ امکانی در زندان ابوغریب نبود فقط با یک دست لباس وارد آنجا شدم هر چند که انسانهای شریفی آنجا بودند که خیلی کمکم کردند (حتی درجه داران زندانبان عراقی). این حرفها را نه از بابت تعریف از خودم بلکه فقط برای ثبت در تاریخ می نویسم. تا کنون هم هرگز وارد این بحث ها نشده بودم ولی دوست “عریز” بدان که من و امثال من بهای اعتقاد به اصولمان را نقد و در صحنه واقعی پرادخت کرده ایم و سرمان هم بلند است و مثل بعضی ها چک سفید بی محل برای آن نکشیده ایم.

اگر به مدارک “افشاگری”های سارمان علیه من نگاه کنی تنها دست نوشته ای که از من داشتند و چاپ کردند نامه ای بود که ۵ سال قبل ازآن اعلام کرده بودم از سازمان استعفا میدهم.

حالا دوست”عزیز” تو کجا برایت ثابت شد که من “سمت رژیم” رفتم واصلا به چه انگیزه ای این کار باید بکنم؟(مرگ، پول ، مقام …) که تو بدون ذره ای تفکر و عبور سوال از وجدان خودت به راحتی آن را در نوشته هایت جاری میکنی، اصلا به آن حتی ثانیه ای فکر کردی؟ آیا سعی کردی به خودت بقبولانی که اگر کسی آنجا برای اعتقادات و اصولش حاضر شد از جان بگذرد چرا در محیط امن تری باید به اصول و اعتقاداتش پشت کند؟ هرگز برایت سوال نشد؟ از وجدان بیدارات که حداقل در مورد ایستادگی بر اصولم، زبان به حقیقت گشود سپاسگذارم ولی همان وجدان بر آن نشد که پاسخی هم برای چرایی اتهامی که می زنی بیابد؟ اصلا برایم مهم نیست که در جایی و ملائی که در آن هستی بقیه چه میگویند. چون از آن بقیه هنوز کسی جرات نکرده که با اسم و رسم شناخته شده چنین جسارتی را بکند و احتمالا تو با شنیده هایت به سادگی باور کردی و به همان سادگی هم آن را در مطلبت نوشتی!! اگر آنقدر شهامت داشتی که جواب ایمیلم را میدادی و از خودم سوال میکردی برایت به وضوح توضیح میدام که در این مدت چه بلایی (از طرف همان رژیم) سرم آمده. به دلایلی نمیتوانم آن را عمومی کنم ولی تمام دوستان حلقه نزدیکم میدانند و اگر کسی مایل باشد در ارتباط حضوری و پس از محرز شدن صداقت طرف مقابلم حاضرم برایش توضیح بدهم.

دوست “عزیز” در آستانه چهل سالگی بعد از ۲۵ سال کار تشکیلاتی (یعنی تمام عمری که باید در آن برای تبدیل شدن به نیروی مولد جامعه رشد میکردم) با همان یک دست لباس خود را به اروپا رساندم و بعد از تلاش فردی و شبانه روزی (تا بیش از ۱۸ ساعت آموزش و درس در روز) توانستم با کسب آموزشهای سطوح عالی (اگر خواستی بیا تا حضوری یک کشوی پر از مدارک تحصیلی و تخصصی که در آلمان گرفته ام را نشانت دهم)، جذب جامعه شده و اکنون هم در یکی از معتبرترین شرکتهای تکنولوژیک و صنعتی مدرن آلمان مشغول کار حرفه ای تمام وقت هستم. چند تا “رژیم”ی میشناسی که اینطور باشند؟ میشود لطفا خودت بیان کنی که امروز امورات زندگی ات چگونه میگذرد؟ حداقل اینقدر صداقت داشته باش و بگو. هر کس بخواهد اینجانب با تمام جزئیات حاضرم این کار را بکنم. من از لحظه خروجم از زندانهای سازمان و ابوغریب عراق تا کنون برای تک تک روزهایم سند و مدرک دارم که چه کار کرده ام و چگونه زندگی کرده ام. اگر این شهامت را می داشتی که (خودت را “نجس” کرده) و پاسخ ایمیلم را میدادی و صداقت میداشتی و میخواستی برایت میگفتم.

گفته زیبایی است: “زمانی که بالهای عقاب را بسته باشند، کلاغها خود را فرمانروایان آسمان میدانند.”

در ضمن جهت اطلاعت من مشکل جسمانی مادرزادی نداشتم. احتمالا یا مرا فراموش کرده ای یا اینکه به عمد خود را به فراموشی زده ای. مگر زمانی که من در ستاد مخابرات بودم وقبل از آن در کارهای سنگین تاسیساتی و فنی و تو هم گاهی اوقات می آمدی، من به جز مختصر لنگیدن پایم مشکل جدی داشتم؟ اگر اشتباه نکنم حتی در کلاسهای تخصصی مخابرات در کلاسهای من شرکت میکردی. همان اشتباهی که دوست قبلی ات (امیر صیاحی) هم مرتکب شد. ظاهرا منبع “اطلاعات”ی شما یکی است. و نمیدانم چرا هر از گاهی یکی از شماها تلاش می کند که با این “اطلاعات” غلط مرا وادار به موضع گیری کرده و وارد صحنه کنید. چون نمیخواهم در صحنه ناروشن و مخدوش سیاسی که نه دوست دوست است و نه دشمن دشمن (آن طور که به نظر می رسد) حرفی بزنم. با این بازیهای نه چندان شرافتمندانه آشنایی دارم. آیا این تصادفی است که شما (اشاره ام به طیف خاصی است که خودتان بهتر میدانید) مدتی است که سعی میکنید مرا وادار به موضع گیری کنید. حالا شما بگوئید که از چه کسی خط میگیرید که مرا وادار به موضع گیری کنید؟ چون قبل از شما بارها از امکانات و روش های دیگری برای وادار کردنم به موضع گیری امتحان کرده و موفق نشده اند. حالا برو از آن کسی که تو را تحریک به نوشتن در مورد من کرده سوال کن که انگیزه اش از این کار چه بوده و به دنبال چیست و او از کجا خط می گیرد؟ به قول خودت از سال ۱۳۸۷ یعنی نزدیک ۶ سال است که اروپا نشین شدی چرا یک دفعه فیلت یاد هوای هندوستان “مقاومت من” کرد؟

اگر به اسنادی که سازمان علیه من منتشر کرد مراجعه می کردید میدید که سازمان مدعی است “او(یعنی من) به تائید پزشکان عراقی و پزشکان مجاهدین هیچ مشکل جسمی نداشت و در آستانه عملیات خود را به تمارض زد”. داستان تمارض چه بود!؟ اگر از امیر صیاحی(که احتمالا ارتباط دارید) بپرسی خواهد گفت چون خود شاهد و یکی از مجریان برنامه زنده زنده تکه پاره کردن من بود(این داستان مربوط به اواخر سال ۱۳۷۷ یعنی کمتر از سه سال قبل از نشست طعمه که به آن اشاره کردی است). به طوری که دو هفته در بیمارستان بستری شدم. و در جریان آن ضرب و شتم جمعی، مچ پای راستم که قبلا یک بار جراحی شده بود شکست و خرد شد و علارغم تاکید پزشکان متخصص عراقی که باید عمل شود، سازمان زیر بار نرفت. سازمان غیرمستقیم از من میخواست ابتدا وفاداریم را به سازمان اثبات کنم تا بعد سازمان این همه خرج من بکند.

نکته بعدی که شاید لازم باشد بدانی اینکه پاسخ من به سوال آخر رجوی آن نبود که تو گفتی: برخلاف نوشته تو من نگفتم که می روم خارج! بلکه گفتم می روم “خروجی”(قبل از اینکه مرا وارد آن نشست کنند هم در خروجی بودم و برای درهم شکستنم همان روز مرا از خروجی قرارگاه اشرف به باقرزاده آورده و وارد آن نشست کردند). امیدوارم تقاوت بین این دو را بدانی.

در ضمن من هیچگاه روی ویلچر نبوده ام (سعی نکنید روضه را خیلی داغ کنید که روغن روضه بیشتر نصبتان شود) من از صبح تا ۱۱ شب را (یادت باشد رجوی گفت که یک ساعت هم از وقت مجازمان گذشته و حفاظت اجازه ادامه بیشتر را نمیدهد که آن جمله آخرش را گفت و پرسید:اردشیر حرف آخرت چیه؟) با عصا و روی یک پا سرپا ایستادم که خود رجوی گفت برایش صندلی بگذارید بنشیند (چهره رئوف رهبری) که آن را هم قبول نکردم و ننشتستم. اگر صحنه جلوی نشست (که با چندین دروبین ویدویی از زوایای مختلف صبط میشد) از سیستم مدار بسته داخل سالن پخش شده باشد و دیده باشی بارها مریم خودش آمد و گفت اردشیر حداقل بشین روی صندلی، این طوری برادر(رجوی) اذیت میشود و یا میگفت: “جلوی برادر کوتاه بیا، من قول میدهم بعدا هر چه که خواستی را قبول کنم”. آن حلقه نفرات حفاظت که شانه به شانه ایستاده از نزدیک شاهد بودند اگر وجدانی داشته باشند می توانند این حقیقت را شهادت دهند.

دوست “عزیز” شاید تو ندانی، ولی امیر صیاحی، سعید بالی، علیرضا زیبا و افراد دیگری در جریان هستند که سه سال قبل از این جریان (نشست طعمه) من ۳۲ روز اعتصاب غذا کردم که نهایتا ژیلا دیهیم شخصا قبول کرد و پذیرفت که من در هیچ نشتست عملیات جاری (نشستهای تحقیر افراد) شرکت نکنم. و شاید خیلی از افراد مرکز ۱۲ (قرارگاه همایون) یادشان باشد که زمان عملیات جاری من در آشپزخانه برنج پاک می کردم و یکی از تناقضهای بزرگشان شده بود که چرا اردشیر در نشست ها شرکت نمیکند و سر همین تناقضات نهایتا آن داستان ضرب و شتم جمعی را برایم برنامه ریزی کردند که مرا در هم بشکنند و طراح و مجری آن هم ژیلا دیهیم بود که بعد از شش ماه زیر قولش زد و گفت من چنین قولی نداده ام.

من در حد توان خودم و با پرداخت بهای سنگین، در برابر اشتباهاتی که تشخیص میدادم، به عهدم وفا کردم و در این زمینه وجدانم آسوده است (حتی در همان شروع بحثهای عملیات جاری با تمام بهایی که برایم داشت به صراحت از نادرست بودن اینکار و اینکه در آینده این کار موجب فروپاشی تشکیلات خواهد شد از مواضع خودم دفاع کردم و قیمتش را هم دادم)، ولی دوست “عزیز” شما چه کردید؟! که امروز ادعای ماندن بر سر اصول دارید و مرا در سمت “رژیم” میدانی؟ با زیر پا له کردن کدام اصول اخلاقی و به دندان گرفتن کدام گذشته پر از رنج و شکنج و خونین افراد دیگرمیخواهی برای خودت کارنامه صداقت و ایستادگی و مبارزه صادر کنی؟

این ادعاهای غیر خالصانه و غیرصادقانه در چه بستری و اصولا برای چه نوع کاسبی است و از کجا هدایت میشود؟

آیا فکر نمی کنی در زمانه ای که اصول اخلاقی ارزان ترین متاع بازار است و در هر بازارمکاره آنلاینی با چند یورو و حتی چند سنت قابل ابتیاء است، سکوت (با استخوان در گلو) شاید شرافتمندانه ترین کار باشد.

هر چند از تو و سایر افرادی که زمانی در مجاهدین نقش آفرین سرکوب دیگران (در نشستهای عملیات جاری) بودید و اکنون رنگ و لعاب مبارزه و ایستادگی بر اصول دارید انتظار عذرخواهی ندارم و هر چند که به لحاظ قانونی بر علیه اتهام بی پایه و اساس نوشته ات با نام مشخض میتوانم اقامه دعوا کرده و به لحاظ حقوقی شکایت کنم ولی قضاوت را به تاریخ و آینده واگذار کرده تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.

اردشیر پرهیزکاری

ژوئن ۲۰۱۴

منبع:پژواک ایران

 

_________________________________________________________

تراژدی به نام انقلاب ایدئولوژیک

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس

11.06.2014

لینک به منبع

اشاره به اهمیت یادداشت های آقای کمال رفعت صفایی

برای نگارنده که خبر وقوع انقلاب ایدئولوژیک رجوی را از همان نخستین روزهای اعلام آن در نوروز سال ۱۳۶۴ و در زندان قزل حصار از مسئولین زندان شنیدم تا تقریبا دو دهه بعد که از روی کنجکاوی شروع به تحقیق در معنا و محتوای و سمت و سوی آن کردم، این پدیده همچنان پرابهام، انگیزاننده، و سر به مهر باقی مانده است. برای همین قریب یک دهه پیش بر آن شدم تا از اعضای جداشده سازمان و بخصوص کسانی که در زمان انقلاب در مناسبات حاضر بوده، بخواهم برای بیرونی کردن آنچه در جریان وقوع این انقلاب در درون مناسبات رخ داده و با دو هدف اطلاع رسانی از ماوقع و تجربه اندوزی و ثبت در حافظه تاریخی آنچه را مشاهده یا تجربه و یا از منابع موثق از جمله نشست های ویدئویی در حافظه دارند، بنویسند. تاکیدم بر آن بود که در این مهم حتی یک سطر و یک واژه از حافظه شان جانماند. چه بسا بسیاری رمز گشایی ها از دل همین نکات مغفول مانده میسر شود.

این کنجکاوی اولین بار با خواندن کتاب بیژن نیابتی جرقه خورد. هنوز هم بر این باورم که این کتاب فی النفسه بیانگر حقایقی است که به نسبت اهمیت، کمتر به آن بها داده شده است. با همین کتاب که ظاهرا تلاشش بیان تئوریک و همچنین تاکید بر ضرورت تاریخی این انقلاب و دفاع تمام قد از آن بوده، می شود ابعاد و عمق فاجعه ای که سالها است بر اعضای مجاهدین رفته و همچنان می رود فهم و کشف کرد. در تمام این سالها بر این باور بودم و هستم و خواهم بود که برای فهم و درک این پدیده و همچنین پیامدهایی که بجا گذاشته، ضروری است کسانی که در این مقاطع در سازمان حضور داشته و از نزدیک درگیر و شاهد و یا به نوعی جزیی از این روند بوده، آنچه را دیده و شنیده روایت کنند، بدون کمترین تحلیل و دخالت دادن کمترین احساسات و عواطف و برداشت های شخصی، به نظر نگارنده فاجعه از همین روایت های بی واسطه بیرون می زند؛ و مهمترین دلیل اهمیت آن واکنش هایی است که سرسپردگان رجوی به این بخش از اظهارات جداشدگان نشان می دهند. واقعیت این چند ساله نشان داده حساسیت رجوی روی این اظهارات در مقایسه با نقد عملکرد سیاسی مضاعف بوده است! دلیل این ادعا را می توان بوضوح در بازتاب و تاثیر یادداشت های کمال رفعت صفایی با عنوان تجربه و تاریخ رویت کرد. هر چند نویسنده ناخواسته در پاره ای از مواقع نقطه نظرات و دیدگاه های انتقادی خود را بیان نموده، اما صرفنظر از این اظهارنظرها بخش های روایی بدون هیچ توضیحی می تواند بر اهمیت بازخوانی این پدیده تاکید بورزد.

پیش از خواندن کتاب خاطرات یک شورشی و بخصوص بخش انقلاب کردن مسعود بنی صدر همیشه با این سوال مواجه بودم که اصل موضوع انقلاب کردن در جریان این انقلاب درونی تا چه اندازه واقعی بوده است. اعتراف می کنم که تا پیش از آن هرگز نتوانستم متقاعد شوم که این تحول و آنگونه که در بیرون تصویرسازی و منعکس می شود، آنگونه که بعضا ادا می شود، صورت واقعی و مادی داشته باشد. اما مسعود بنی صدر بطرز متقاعد کننده ای به این ابهامات و تردیدها پاسخ می دهد و واقعی بودن این چالش های درونی را و در نهایت مفهوم انقلاب فردی را برای خواننده عینی و ماده می کند. به گمانم اهمیت یادداشت های آقای کمال رفعت صفایی در بر طرف کردن هر چه بیشتر این تردیدها و همچنین پیامدهای مصیبت بار آنها است. یکی از نکات حاشیه ای که تاکنون کمتر درباره صحت و سقم و چگونگی آن توضیح و اطلاع رسانی موثق و مستند شده، سناریو ابتدایی ورود به انقلاب ایدئولوژیک است. منظور همان نمایشی است که طی آن از رابطه نامشروع مسعود و مریم پرده برداری و از حضار خواسته می شود موضع شان را نسبت به صورت مسئله اعلام کنند. از این پرده انقلاب ایدئولوژیک تاکنون کسی با این دقت و ظرافت نقلی نکرده است. در این اظهارات بخش های تکان دهنده ای یافت می شود که در نوع خود منحصر به فرد و غیرمنتظره است.

در بخش هفتم این سلسله یادداشت ها گزارش خودکشی میرمیران را شاهد هستیم. محتوای این گزارش اظهارات خانم بتول سلطانی در خصوص برخورد رجوی با مقوله خودکشی های درون تشکیلاتی را مورد تاکید قرار می دهد. همچنین برخوردها و موضع گیری همسر میرمیران و نحوه دفن مظلومانه او بیشتر به تراژدی تنه می زند تا واقعیت. این فجایع بیش از هر چیز مخاطب را با این چالش ذهنی و پرسش کلیدی مواجه می کند که حتی با فرض حقانیت مواضع سازمان این نوع مبارزه برای برقراری آزادی و عدالت و با چنین قیمت گزاف و هزینه هایی چه اندازه سنخیت و قرابتی دارد! مبارزه ایی که اولین قربانیان اش را از درون خود بگیرد. به نظر می رسد پیام سعید شاهسوندی ترجیع بند همه کسانی است که تجربه دهشتناک انقلاب ایدئولوژیک را پشت سر گذاشته باشند، جایی که درنهایت می گوید: “من پس از گذراندن این تجارب حالا به این نتیجه رسیده ام که عشق از عدالت هم برتر است. کسانی می توانند برای عدالت و آزادی مبارزه کنند که پیش از آن عشق بورزند و عاشق باشند. در این راستا آخرین دستاورد من این شعار است من مهر می ورزم پس هستم.”

 

__________________________________________________

مجاهدین خلق همگام با تروریست ها، هر کس در هر کجا

 



 

لینک به منبع

لینک به متن انگلیسی

 

مزدا پارسی

02.06.2014


 

سوابق همکاری مجاهدین خلق با تروریست های مناطق مختلف خاورمیانه موضوعی است که پرونده ی جنایات مجاهدین خلق را هر روز قطورتر می کند . رابطه ی مجاهدین با گروه های رادیکال و افراطی به اصطلاح اسلامی در وخیم ترین نوع خود شامل اتحاد با سردمدار این گروه ها یعنی القاعده می شود که اکنون یکی از خشن ترین شاخه هایش در سوریه مشغول جنگ و غارت است . اتحاد مجاهدین و ارتش به اصطلاح آزادی سوریه به طور ویژه ای عمیق شده است که ناشی از نیاز شدید آن ها به ادامه ی بقا در بحران مرگبار خاورمیانه است.

احمد جربا رئیس ائتلاف سوریه اعضای مجاهدین خلق را برادران اپوزیسیون سوریه نامید. به گزارش خبرگزاری فارس ، جربا در ملاقاتی با مریم رجوی در پاریس از عملیات های تروریستی مجاهدین در ایران تمجید کرد.

دیدار میان این دو رئیس جمهور خودخوانده چند روز پس از دیدار هیأت های نمایندگی شان صورت گرفت. جلسه میان نمایندگان مجاهدین و بدرجاموس ، دبیر کل ائتلاف اپوزیسیون سوری بنا به گفته ی خود بدرجاموس به درخواست مجاهدین خلق ، برگزار شد. جاموس افزود که این نشست به هدف تقویت دوستی و همکاری و تبادل تجارب میان دو طرف برگزار شد.

خدمات متقابل میان این دو گروه تروریستی آن ها به سمت شراکت با حامی اصلی ترور در منطقه یعنی اسرائیل سوق داده است. در ماه مارس روزنامه ی هاآرتص اسرائیل گزارش کرد :”اپوزیسیون سوریه مایل است که در عوض دریافت کمک نقدی و نظامی اسرائیل دست از ادعا بر بلندی های جولان بر دارد.”

در ایران نیز، مجاهدین خلق بازوی عملیاتی اسراییل برای قتل دانشمندان هسته ای و جاسوسی در برنامه ی هسته ای ایران هستند علیرغم آن که سازمان ادعا می کند که خشونت را کنار گذاشته است.

از سوی دیگر، درست مانند مجاهدین در ایران ، ارتش به اصطلاح سوریه حمایت مردمی و پایگاه نظامی در سوریه ندارد . بیشترین حرکات نظامی قال توجه تروریست های سوری در واقع توسط القاعده علیه حکومت سوریه انجام گرفته است . حملات انتحاری در دمشق و حلب و قتل مقامات حکومتی و نظامی سوری و انفجار خط لوله ها و زیر ساخت ها همه توسط القاعده انجام شده است.

 

مسلماً ، منافع مشترک ، دشمنان مشترک را می سازد و نتیجه ی اتحاد گروه های تروریستی با اسرائیل تاکنون چیزی نبوده است جز ویرانی کشورها و قتل هموطنان تروریست ها . تصاویر ویرانی ها در شهرهای سوریه نشان می هد که نهایتاً نتیجه ی شورش ها ، غارت ها و وطن فروشی های این تروریست ها که مدعی آزادی برای مردم هستند ، چیزی جز ویرانی نیست. بدیهی ست آنچه مریم رجوی با عنوان “حکومت دمکراتیک سکولار در ایران” به حامیان و پیروان گمراهش قول داده است جز ویرانی نخواهد بود.

با توجه به عدم وجود حمایت مردمی برای مجاهدین خلق در ایران ، اتحاد آن ها با بدنام ترین گروه های تروریستی نه تنها به سیر قهقرایی که مجاهدین در آن گرفتار هستند کمکی نمی کند ، بلکه به پرونده ی بدنامی ها و شرارت ها و خیانت های آنها می افزاید هم می کند.

مزدا پارسی



 

 

_______________________________________________________

تسخیر سفارت امریکا، مجاهدین خلق (فرقه رجوی) موافق یا مخالف؟

 

 

مزدا پارسی

25.04.2014

لینک به منبع

لینک به متن انگلیسی

موضوع حمید ابوطالبی و ماجرای بحث انگیزش برای گرفتن سمت سفارت ایران در سازمان ملل متحد، بار دیگر باعث شد سابقه ی پرونده ی متناقض و سرشار از ابهام و پیچیدگی فرقه ی تروریستی مجاهدین خلق گشوده شود. در بحبوحه ای که امریکا از دادن ویزا به ابوطالبی سرباز می زند و از همکاری وی در بحران گروگان گیری در سفارت امریکا در تهران در سال ۱۳۵۸ می گوید و ایران هم تصمیم دولت امریکا را به رسمیت نمی شناسد، سازمان مجاهدین خلق در پی سفیدشویی سابقه ی ضد امپریالیستی خود است تا مگر دوستان بیشتری در میان سیاستمداران امریکایی پیدا کند.

به گزارش شبکه خبری سی بی سی ، “قانون امریکایی به دولت واشنگتن اجازه می دهد که از ورود دیپلمات های سازمان ملل که تهدیدی برای امنیت ملی می شناسد، جلوگیری کند. اما این اقدام پیش گیرانه و زودهنگام اوباما میتواند انتقادهایی علیه امریکا به دنبال داشته باشد مبنی بر این که این دولت به نحو نامناسبی از نفوذ سیاسی خود استفاده می کند.” البته که مجاهدین خلق می خواهند این ” استفاده ی نامناسب از نفوذ سیاسی” مؤثر واقع شود چرا که به عنوان گروهی که سابقه ی حضور در فهرست تروریستی امریکا دارد، بقایش منوط به میران حمایتی است که در غرب به دست می آورد. بدین ترتیب هر چه آب های میان ایران و امریکا را گل آلود تر کند، بقای خود را طولانی تر می کند.

در ژوئن سال ۲۰۰۱، کنت تیمرمن روزنامه نگار امریکایی که از منتقدین سرسخت جمهوری اسلامی نیز هست، در مقاله ای از حمایت برخی سیاستمداران امریکایی از مجاهدین خلق شدیداً انتقاد کرد و با مطرح کردن اسنادی از وزارت امور خارجه ی امریکا افشا کرد:” سازمانی به نام مجاهدین خلق ، از تسخیر سفارت امریکا در تهران در نوامبر ۱۹۷۹ حمایت کرد.”

به نظر می رسد که حمایت مجاهدین خلق از اشغال سفارت در آن زمان ناشی از سوء محاسبه ی آن ها بود . از آن جایی که بعدها نتوانستند در ساختار نظام جمهوری اسلامی سهمی به دست آورند ، احتمالاً چند سال بعد اقدام خود در آن زمان را غلط پنداشتند . اما اعتراف به اشتباه هرگز در میان رهبران فرقه ی مجاهدین خلق مرسوم نبوده است و در عوض تغییر موضع ناگهانی و حاشا کردن بسیار متداول بوده است. تیمرمن در این باره می نویسد که حمایت مجاهدین از اشغال سفارت موضعی نبود که بتوان در آن هوای دیپلمات های امریکایی را داشته باشند – آن موقع دو سال قبل از آن بود که از ساختار قدرت آیت ا… خمینی حذف شود.”

بنابراین ، در این منازعه ی اخیر میان دولت امریکا و دولت ایران ، دستگاه تبلیغاتی مجاهدین تاکتیک های فرصت طلبانه ی همیشگی خود را پیش گرفته اند تا حامیان بیشتری برای خود در واشنگتن بخرند و پا را فراتر گذاشته و در راستای دامن زدن به اختلافات ادعا می کنند که ” گروگان گیران سفارت، اکنون مقامات ارشد حکومت ایران و کابینه ی روحانی هستند.” سازمان برای اثبات ادعاهایش چند عکس واقعی و غیرواقعی در سایت های خود به نمایش می گذارد و واسناد بیشتری ارائه نمی دهد.

پس از حوادث اشغال سفارت ، امریکایی های گروگان گرفته شده بالاخره پس از ۴۴۴ روز توسط حکومت ایران آزاد شدند – این اقدام شدیداً مورد اعتراض سازمان مجاهدین خلق قرار گرفت که در آن زمان خود را ” پیشگام مبارزه با امپریالیسم امریکا ” می دانست. شایان ذکر است که جمهوری اسلامی به هیچکدام از گروگان ها آسیبی نرساند و آن ها سالم به وطن خود بازگشتند اما سازمان مجاهدین خلق تنها گروه ایرانی است که دستش به خود امریکایی ها آلوده است .

بر اساس همان اسناد وزارت امور خارجه ی امریکا ، سازمان مسئول قتل دست کم شش تن از شهروندان امریکایی است که در دهه ی ۷۰ میلادی در ایران شاغل بودند. بنابراین مخالفت سازمان با آزادسازی ۵۲ گروگان امریکایی عجیب نبود؛ آن ها خواستار اجرای مجازات اعدام برای امریکایی های در بند بودند و چنانچه نماینده ی گروه امور خارجی و دفاع پارلمان استرالیا در سال ۲۰۰۳ در بیانیه ای اعلام کرد ،” مجاهدین خلق در اعتراض به آزادی گروگان ها تظاهراتی برپا کردند.”

برای عقب نشینی از گذشته ای که اکنون باعث شرمساری مجاهدین است ، آن ها ادعا می کنند که کشتار شهروندان و پرسنل نظامی امریکا در ایران کار شاخه ای از سازمان بوده که در همان سال ها از گروه انشعاب کرده است اما تیمرمن این ادعا را تکذیب میکند و می نویسد:” در نشریه های مجاهدین که در سال ۱۹۸۰ در ایران منتشر می شدند مجاهدین سالگرد قتل امریکایی ها را جشن می گرفتند و قربانیان امریکایی را ” عوامل جنایتکار امپریالیسم امریکا در ایران ” می خواندند.”

از سوی دیگر حدوداً دو هفته پیش ، رابرت مک کی از نشریه ی نیویورک تایمز مقاله ای منتشر کرد و به بررسی نقش اصلاح طلبان در بحران سفارت در سال ۱۹۷۹ پرداخت. وی نتیجه ی تحقیقات خود را چنین بیان می کند:” هیچ گواهی وجود ندارد که ادعاهایی که ابوطالبی در میان عاملان اشغال سفارت بوده را ثابت کند در حالی که در آن زمان رسانه های خبری بین المللی به خوبی همه ی مسائل را ثبت و ضبط کرده اند.”

وی با انتقاد از ادعای شورای ملی مقاومت برای اتهام دیگری که به ابوطالبی می زند – که وی مسئول قتل عضوی از سازمان به نام نقدی در ایتالیا بوده است – شورای به اصطلاح مقاومت را چنین معرفی میکند :” این همان گروه تبعیدی است که شاخه ی نظامی اش ، مجاهدین خلق ، در سال ۲۰۱۲ فقط در پی کمپین لابی گری پرهزینه ای که داشت ، از فهرست تروریستی وزارت خارجه حذف شد.”

کل ماجرا نشان می دهد که لشکرکشی دروغ پردازی مجاهدین برای دیو نمایی چهره های سیاسی ایران کاربردی ندارد مگر دست و پا کردن حامیان بیشتر در میان جنگ طلبان امریکایی.

مزدا پارسی

 

_________________________________________________________________

جیب پر پول برای مجاهدین خلق (فرقه رجوی) کارآمد نیست

 

مزدا پارسی

17.02.2014

 

لینک به منبع

لینک به متن انگلیسی

علیرغم تلاش های لابی پرهزینه ی مجاهدین خلق علیه ایران ، کمیته ی امور عمومی امریکایی اسرائیلی لابی پرطرفدار صهیونیست ها در کنگره ی امریکا ( ایپک) به مجاهدین خلق پشت کرد. ایپک فعالاً دست از فشار آوردن به کنگره برای رأی دادن به قانون ضد ایرانی برای تحریم های جدید دست برداشته ست. این اقدام لابی ایپک پس از آن که سناتور رابرت منندز – حامی اصلی سازمان مجاهدین خلق در کنگره و پیشنهاد دهنده ی اصلی سند تحریم های جدید – علیه رأی فوری به این سند سخنرانی کرد، اعلام شد. ایپک در بیانیه ای اعلام کرد که ” درحال حاضر در این باره نباید رأی داده شود.”

درمقاله ای که در نیویورک تایمز منتشر شد آمده است که ایپک در موارد بسیار اندکی از مواضع خود در مقابل دولت امریکا عقب نشینی کرده است و شاید این بار یکی از همان اندک موارد باشد که لابی اسرائیلی ها خود را در تقابل شدید با کاخ سفید می دید و بنابراین در یک عقب نشینی تاکتیکی سند سنا برای وضع تحریم های بیشتر علیه ایران را متوقف کرد. قانون گزاران امریکایی تأیید می کنند که فضای سیاسی در کنگره نسبت به زمانی که در اوایل ماه دسامبر نومحافظه کاران سند تحریم های جدید علیه ایران را پیشنهاد دادند، تغییر کرده است. در حقیقت ، پس از آن که دولت اوباما در مقابل تصویب چنین قانونی مقاومت نشان داد، آن ها به این نتیجه رسیدند که به اوباما کمی فرصت بدهند تا دیپلماسی را پیش ببرد.

البته تغییر موضع ایپک و به ویژه سناتور منندز پس از آن به وجود آمد که چند نماینده ی دمکرات حامی سند تحریم اعلام کردند که رأی فوری به این قانون را در دستور کار قرار نداده اند.

در دسامبر ۲۰۱۳، هنگامی که برای اولین بار سناتور منندز و همکارش سناتور کرک سند را تقدیم کنگره کردند ، جیم وایت نویسنده ی وب سایت امپتی ویل با اغراق در نقش لابی مجاهدین در کنگره نوشت : ” کار و (جمع آوری پول ) مجاهدین خلق که به دنبال ( تغییر به عقیده ی من خشونت آمیز) رژیم ایران است به اندازه ی ایپک ، اگر نه بیشتر از آن ، در پشت پرده ی پیشنهاد این سند محتمل به نظر می رسد.” هرچند که جیم وایت کاملاً حق دارد که منندز را برای بودن درفهرست دریافت کنندگان پول از مجاهدین متهم می کند.

در نوامبر ۲۰۱۳، آستین رایت ازنشریه ی پولیتیکو گزارش کرد که فعال مجاهدین خلق به نام مسعود ابوعلی در ماه آگوست ۲۶۰۰ دلار به ستاد انتخاباتی سناتور لیندسی گراهام اهدا کرده است، در این گزارش تحقیقی وی همچنین افشا کرد که در اوایل امسال ابوعلی به دو تن دیگر از ” جارچی های کنگره علیه ایران”، سناتور منندز ۲۶۰۰ دلار و به نماینده ی جمهوری خواه کنگره ایلینا راس لتینن ۱۰۰۰ دلار، داده است.

جالب است که بدانیم این دو حامی مجاهدین خلق در حال حاضر به اتهام رابطه با دو بانکدار فراری اکوادوری تحت پیگرد اف بی آی هستند. دیجیتال ژورنال گزارش کرد که از آنجایی که دو برادر فراری به دلیل آن که شهروند امریکایی نیستند نمی توانند مستقیماً رشوه بدهند، بستگان امریکایی آن ها به سناتور منندز و راس لهتینن و دیگران ، سخاوتمندانه پول داده اند. بنا به این گزارش راس لهتینن ۲۰ هزار دلار و منندز ده هزاردلار برای ستاد انتخاباتی خود در سال ۲۰۱۲ ازاین خانواده دریافت کرده ند.

هرچند که این سناتورها هرگونه رابطه ای با این برادران فراری را تکذیب می کنند ، نویسنده ی مقاله به فهرست اشتباهات این دو نفر چیزهای دیگری نیز می افزاید . او از راس لهتینن انتقاد می کند برای حمایتش از مجاهدین خلق ” گروهی ضد ایرانی که سابقاً در فهرست سازمان های تروریستی وزارت امورخارجه بوده است و زمانی چندین تن از مقامات امریکایی را به قتل رساند و حملات تروریستی در خاک ایران با همکاری امریکا و اسرائیل به راه انداخته است.”

به هر حال، دست و دل بازی های مجاهدین خلق در قبال دوستان سرشناس – و فاسد – شان در کنگره ی امریکا برای پیشبرد اهدافشان بر ضد ملت ایران هنوز کارگر نیافتاده است و احتمال آن که در آینده کارگر بیافتد نیز وجود ندارد.

مزدا پارسی

 

_________________________________________________________________

گزارش های دست اول از نقض حقوق ساکنان کمپ های مجاهدین خلق (فرقه رجوی)

 

مزدا پارسی

06.02.2014

لینک به منبع

در هفته ی گذشته دفتر سازمان ملل در عراق و کمیساریای عالی حقوق بشر گزارش نیم سال اول در امور حقوق بشر را منتشر کردند. این گزارش بازه ی زمانی ژانویه تا ژوئن ۲۰۱۳ را پوشش می دهد. در این گزارش آمده است:” یونامی در خصوص موارد نقض حقوق بشری که رهبران سازمان مجاهدین خلق علیه ساکنان کمپ لیبرتی مرتکب می شود همواره نگرانی هایی دارد.”

در حدود یک دهه پیش، روزنامه نگارمشهور نیویورک تایمز خانم الیزابت روبین برای اولین بار گزارشی دست اول ازتجربه ی خود ازدیدار از ” فرقه رجوی” در کمپ اشرف منتشر کرد. مقاله ی افشاگرانه ی خانم روبین جهان درونی فرقه ی مجاهدین را برای مخاطب غربی روشن کرد و از آن پس مقاله ی وی مبنای بسیاری مقالات و گزارش های دیگر درباره ی مجاهدین قرار گرفت.

گزارش های بی شمار دیگری نیز درباره ی مناسبات خوفناک درون فرقه ی مجاهدین خلق وجود دارند که مبتنی هستند بر شهادت اعضای سابق گروه ، برای نمونه گزارش ” خروج ممنوع” دیدبان حقوق بشر که در سال ۲۰۰۵ منتشر شد و در آن با دوازده نفر از اعضای سابق مصاحبه و سوء استفاده های حقوق بشری در کمپ های مجاهدین خلق بررسی شده بود . هر چند که مجاهدین خلق ادعا کردند که مصاحبه شونده ها همه مأموران جمهوری اسلامی بوده اند !

روبین تنها بازدیدکننده ی غربی از کمپ های مجاهدین خلق نبود که حقایقی را از مناسبات فرقه ای درون گروه افشا کرد – وی کمپ اشرف را چنین توصیف کرد:” مثل این بود که وارد دنیای خیالی زنبورهای ماده ی کارگر شده ام”. جرمیا گولکا که در دولت بوش از وکلای وزارت دادگستری امریکا بود و یکی از مؤلفین گزارش مشهور رند درباره ی مجاهدین خلق بود ، پس از آن که در سال ۲۰۰۹ ازکمپ اشرف دیدن کرد، تأیید کرد که مجاهدین خلق گروهی فرقه گراست که حقوق اعضای خود را از جهات گوناگون مورد نقض قرار می دهد.

گولکا می نویسد:” در راستای همه ی اظهارات مصاحبه شونده هایم و گزارش دیدبان حقوق بشر ، نتیجه گرفتم که مجاهدین خلق یک فرقه است.” وی به رفتارها و روش های فرقه ای مورد استفاده درمناسبات مجاهدین اشاره می کند:” تجرد و طلاق اجباری ، کنترل ذهن ، محرومیت از خواب و کاراجباری.”

اکنون بار دیگر ناظران یونامی تجربیات بلاواسطه ی روبین و گولکا و شهادت های اعضای سابق را تکمیل کرده اند. در گزارش یونامی می خوانیم :” کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل به کارخود برای تشخیص افرادی که نیازمند حفاظت بین المللی هستند و یافتن راه حل های بادوام برای ساکنان کمپ لیبرتی ، ادامه می دهد. بااین وجود ، تلاش های کمیساریای عالی پناهندگان برای یافتن راه حل های بادوام برای ساکنان به دلیل عدم همکاری ساکنان ، از جمله بایکوت کردن مصاحبه با کمیساریا ، تحلیل رفته است.” در این گزارش از عدم تمایل سران سازمان برای همکاری با مقامات سازمان ملل یاد شده است. برای نمونه پس از گذشت ۹ ماه از پیشنهاد دولت آلبانی برای پذیرش ۲۱۰ تن از ساکنان کمپ، روند انتقال این شمار افراد هنوز کامل نشده است چرا که بنا به گزارش یونامی ” مجاهدین خلق اسامی افرادی که دولت آلبانی پذیرفته است را نپذیرفته و اصرار دارد که خود تصمیم بگیرد چه کسانی جابه جا شوند.”

چنانچه از تجربیات دست اول ناظران سازمان ملل بر می آید ، اراده و تصمیم اعضای مجاهدین خلق برای خروج از کمپ های سازمان اصلاً برای سران فرقه اهمیتی ندارد :” سازمان مجاهدین خلق که ساختاری سلسله مراتبی و دیکتاتوری دارد ، محدودیت های سختی بر حقوق ساکنان تحمیل می کند ، برای مثال آن ها آزادی رفت و آمد آزادانه در درون کمپ و یا حق خروج از سازمان را ندارند ، حق ندارند آزادانه معاشرت کنند و همچنین محدودیت هایی برای تماس با اعضای خانواده ( حتی آن هایی که در کمپ ساکن هستند)، برای دسترسی به اصول اولیه ارتباطی و دسترسی به مراقبت های پزشکی و درمانی و … دارند.” در حالی که ناظران سازمان ملل متحد و دیگر شاهدان عینی نقض حقوق ساکنان کمپ های مجاهدین خلق را در درون کمپ ها تأیید می کنند ، دستگاه پروپاگاندای سازمان درباره ی آن چه ” نقض فزاینده ی حقوق بشر در ایران ” می نامد ، غوغا و هیاهو به پا می کند.

الیزابت روبین به درستی عنوان می کند که علیرغم ادعاهای مریم رجوی برای دفاع از حکومتی دمکراتیک و سکولار در ایران ” مجاهدین مانند هر دیکتاتوری دیگری عمل می کند” . وی از قول تاریخ نگار ایرانی – امریکایی ایرواند ابراهامیان می نویسد:” هیچ کس نمی تواند از رجوی انتقاد کند.”

روبین در سال ۲۰۱۱، پس از تلاش های گسترده ی لابی مجاهدین برای خروج از فهرست تروریستی وزارت امور خارجه ی امریکا ،مقاله ای دیگر درباره ی فرقه مجاهدین نوشت که با این عنوان مناسب در نیویورک تایمز منتشر شد :” فرقه ای ایرانی و دوستان امریکایی اش”. بار دیگر در این مقاله روبین داستان بازدیدش از ” کارخانه ای در چین مائویی ” را بازگو می کند تا درباره ی خطر حمایت از مریم رجوی که ” خودش زندگی لوکسی در پاریس دارد ” و پیروانش در عراق هیچ ” دسترسی به اینترنت و تلفن ندارند و اطلاع داشتن از دنیای بیرون برای آن ها ممنوع است”، به مقامات امریکایی هشدار دهد. او به مخاطبان یادآوری می کند که در سال ۲۰۰۳ مصاحبه هایی با فراری های سازمان مجاهدین خلق داشته است:” آنها برایم بازگو کردند که چگونه گیر افتاده بودند و اگر با رهبری مخالفت می کردند یا سعی می کردند که فرار کنند ، ممکن بود حتی کشته شوند.”

اکنون با توجه به گزارش رسمی سازمان ملل متحد و بسیاری گزارش های معتبر دیگر از آنچه واقعاً درون قرارگاه های مجاهدین خلق می گذرد، نیاز فوری برای یاری رساندن به ساکنان لیبرتی که روزانه زیر فشار شدید استبداد فرقه هستند ، حس می شود. سازمان ملل باید جامعه ی بین المللی را برای رهایی جان و روح سه هزارگروگان اسیر در لیبرتی بسیج کند.

مزدا پارسی

 

________________________________________________________________________________________________

بیگاری محمد سید المحدثین از رهبران پرنفوذ مجاهدین و مسئول کمیسیون سیاسی شورای ملی مقاومت در اورسوراواز مقر مریم رجوی در پاریس

 

آرش رضایی، نیم نگاه

18.12.2013

لینک به منبع

بیگاری محمد سید المحدثین از رهبران پرنفوذ مجاهدین و مسئول کمیسیون سیاسی شورای ملی مقاومت در اورسوراواز مقر مریم رجوی در پاریس

منبع خبر : صفحه فیس بوک قربانعلی حسین نژاد (از کادرهای تشکیلاتی با سابقه و جدا شده مجاهدین خلق) – ساکن پاریس

خبر موثق و با شاهد عینی: سید المحدثین وزیر خارجۀ رجوی در آشپزخانۀ اور به بیگاری گرفته شده است

یکی از دوستان جدا شده مان که محل سکونتش نزدیک پایگاه آشپزخانۀ اور در پاریس می باشد خودش دیده (است) که محمد سید المحدثین (بهنام) رئیس کمیسیون امور خارجی شورا (مجاهدین خلق) الآن (هم اکنون) روپوش سفید می پوشد و در آشپزخانه کار می کند و دیده (است) که در بیرون درب مقر آشپزخانه با روپوش مشغول بار زدن غذا به ماشین برای تحویل به اور بوده که بعد به آشپزخانه برگشته است و این یعنی تمام کارهایش را ازش گرفته و ”کار سیاه به اصطلاح سازمان” بهش داده اند. حسین نژاد (غلام) – پاریس

…………………………………………………………………………………

متاسفانه سران مجاهدین خلق به دلیل تفکر و جهان بینی دگماتیک و متعلق به دوران ماقبل مدرنیته برای حقوق ذاتی و طبیعی انسانها اعتقاد و باور ندارند…

مفاهیم فردیت و انتخاب و آزادی آدمی در بازتعریف و بازتولید انسانیت نقش بنیادین دارند و اگر به هر دلیل و توجیهی این مفاهیم انکار گردد و یا در تلقی فاشیستی از دین و سیاست و مبارزه به سخره گرفته شود جز رهبری مجاهدین همه کادرهای تشکیلاتی فرقه رجوی در انتظار وضعیت و شرایطی از تحقیر و نفی و انکار انسانیت و آزادی انتخاب و عمل خود باید باشند … و این معنا یک تجربه تاریخی مکرر است …

آرش رضایی عضو تیم مدیریت سایت نیم نگاه

……………………………………………………………………………

تصویری پر رنگ از محمد سیدالمحدثین از مسئولین و سردمداران فرقه ستیزه جوی رجوی

محمد سید المحدثین که تا چند روز پیش در دهکده اورسوراواز- فرانسه مقر مریم رجوی مسئولیت کمیسیون سیاسی شورای ملی مقاومت را عهده دار می بود از فرماندهان و مسئولین طراز اول سازمان مجاهدین خلق است.

او متولد سال ۱۳۳۳ شمسی (۱۹۵۳ میلادی) از یک خانواده مذهبی می باشد. پدر او یکی از روحانیون مرتبط با روحانیون سرشناس قم و آیت الله طالقانی بوده و در شهر قم سکونت داشت.

المحدثین تا ۱۸ سالگی زمانیکه تحصیلات متوسطه را به پایان می رساند در شهر قم و در منزل پدرش سکونت داشته و بدلیل محیط مذهبی پیرامون خانواده اش ابتدا با خانواده بنیانگذاران مجاهدین آشنا می گردد. در شهریور سال ۱۳۵۰ شمسی هنگامیکه بنیانگذاران مجاهدین دستگیر شده و در زندان بسر می بردند، خانواده های آنان برای اعتراض به حکومت پهلوی در منزل روحانیون برجسته قم به اعتصاب می نشستند.این محیط و انگیزه های مذهبی باعث شد که او به سمت مجاهدین گرایش پیدا کرده و آرزوهایش را از طریق آنان جستجو نماید.

المحدثین در خاطرات اش می گوید؛ بدلیل اینکه پدر من روحانی و ساکن شهر مذهبی قم بود.با روحانیون سرشناس مخالف حکومت شاه آشنایی داشتم. من با خانواده آیت الله خمینی، آیت الله بهشتی، آیت الله یزدی، آیت الله مطهری و … آشنایی نزدیک داشتم. خیلی از آنها به منزل ما می آمدند و پدر مرا از نزدیک می شناختند. ما با آنها رفت و آمد خانوادگی داشتیم. منزل آیت الله یزدی در کنار خانه ما بود. آیت الله اشراقی شوهر دختر آیت الله خمینی روبروی منزل ما زندگی می کرد. همسر احمد خمینی از فامیل های دور ما بود. این مسائل باعث شده بود که دلبستگی عمیقی به دین اسلام داشته و بعنوان یک مسلمان مسئول، احساس وظیفه می کردم تا در مقابل ظلم سکوت نکرده و بر علیه حکومت پهلوی برخیزم!

محمد المحدثین در سال ۱۳۵۱ شمسی (۱۹۷۲ میلادی) به تهران نقل مکان کرده و در رشته مهندسی برق وارد دانشگاه صنعتی آریامهر می شود. با اینکه در دبیرستان فرد درس خوانی بود اما به محض ورود به دانشگاه و بدلیل جاذبه های سازمان مجاهدین و مبارزه با حکومت شاه، تحصیلات اش را رها نموده و به فعالیت با سازمان مجاهدین می پردازد.

اولین مسئولیتی که از طرف رابط مجاهدین به او سپرده می شود، اداره نمازخانه دانشگاه است، تا به این شکل اولین اقدام حرفه ای در ارتباط با سازمان مجاهدین را آغاز نماید.

پس از دستگیری واعدام بنیانگذاران مجاهدین، تقی شهرام که از زندان ساری گریخته بود به همراه بهرام آرام و وحید افراخته عناصر بیرون از زندان را سازماندهی کرده و رهبری مجاهدین را در اختیار می گیرند.

آنها از سال ۱۳۵۲ شمسی،ایدئولوژی سازمان را تغییر داده و در اواخر سال ۱۳۵۳ اعلام نمودند که مارکسیست شده اند. همین مسئله موجب درگیری های درون گروهی در داخل و بیرون زندان شده و تعدادی از عناصر مذهبی سازمان ترور می شوند. متعاقب این درگیری ها و با اطلاعات بدست آمده بقیه اعضای سازمان توسط ساواک دستگیر و زندانی می گردند. محمد سید المحدثین نیز جزو این گروه ها بوده و در سال ۱۳۵۴ شمسی در ارتباط با ترور مستشاران نظامی آمریکا در تهران دستگیر می شود. او با گذراندن سه سال محکومیت در زندان های اوین، قصر و قزلحصار سرانجام در آبانماه ۱۳۵۷ همراه با اولین گروه زندانیان آزاد می گردد.

از سال ۱۳۶۰ – ۱۳۵۸ شمسی

با آزادی آخرین دسته از زندانیان سیاسی در اواخر دیماه سال ۱۳۵۷ شمسی، بازسازی تشکیلات مجاهدین به رهبری مسعود رجوی و موسی خیابانی صورت می گیرد. آنها تا سقوط کامل نظام سلطنتی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ شمسی به فعالیت های مسلحانه پرداخته و در استقبال از ورود آیت الله خمینی به تهران شرکت داشتند.

پس از انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ شمسی، مسئولیت قسمت بزرگی از بخش اجتماعی مجاهدین به محمد سید المحدثین سپرده شد. محمد المحدثین در جریان جاسوسی سعادتی برای ک.گ.ب شوروی از همدستان مرتبط با او بود. همچنین در جریان اشغال سفارت آمریکا در تهران با بسیج هواداران و اعضای مجاهدین تلاش می کرد نقش ضد آمریکایی سازمان را بارز کرده و از جمهوری اسلامی درخواست محاکمه و اعدام کارکنان سفارت آمریکا را داشت.

او به همراه محمد ضابطی، مهدی ابریشمچی، مهدی کتیرایی و شمار دیگری از فرماندهان ارشد مجاهدین در سازماندهی هواداران بر علیه مسئولین حکومت نوپای جمهوری اسلامی نقش داشته و از برگزار کنندگان اصلی تظاهرات مسلحانه ۳۰ خرداد و ۵ مهر ۱۳۶۰ می باشد.

محمد سید المحمدثین از جمله فرماندهانی بود که در روز ۳۰ خرداد هدایت جنگ مسلحانه در خیابان های مرکزی تهران را بعهده داشت. در این روز چند هزار تن از طرفین درگیر کشته ، زخمی و دستگیر شدند.

از فردای ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ شمسی، محمد محدثین همراه با دیگر فرماندهان ارشد به ترمیم بخش اجتماعی پرداخته و تیم های ترور را در خیابان های تهران فعال می کنند. محمد رضا کلاهی صمدی عامل انفجار حزب جمهوری اسلامی در ۷ تیر ۱۳۶۰ شمسی که چند سال بعد در اورسوراواز پناه گرفته بود از افراد زیر مجموعه بخش اجتماعی محمد محدثین و از تحت مسئولین دست چندم او بود.

او پس از ضربه ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ شمسی که منجر به مرگ موسی خیابانی، اشرف ربیعی و ۲۱ تن دیگر گردید به فرانسه گریخته و در کنار مسعود رجوی در اورسوراواز مستقر شد.

از سال ۱۳۶۰ به بعد – دیپلماسی انقلابی یا دیپلماسی فریب و تطهیر

با آغاز فعالیت های مسعود رجوی در فرانسه و اروپا، محمد محدثین مسئول ستاد سیاسی مجاهدین و بعدها با حفظ سمت به عنوان مسئول کمیسیون سیاسی شورای ملی مقاومت برگزیده شد.

کار ستاد محدثین پیشبرد دیپلماسی مجاهدین در عرصه سیاسی، تبلیغات، جذب افراد خارجی، ارتباط گیری و فعالیت در بین پارلمانترها بود تا با تاثیر گذاری بر روی آنها دولت ها را وادار به حمایت از مجاهدین نماید. او به موازات عملیات تروریستی در داخل ایران، با سازماندهی ستاد سیاسی مجاهدین در کشورهای مختلف اروپایی، آمریکایی و عربی، به ارگان های حقوق بشری و پارلمان ها نفوذ کرده و با قربانی جلوه دادن تیم های ترور، لابی گسترده ای را در جلب حمایت برای مجاهدین براه انداخت.

محمدالمحدثین در این باره معتقد است که “دیپلماسی مجاهدین یک دیپلماسی انقلابی بوده و از بطن ایدئولوژی رهبری آنان سر باز کرده است.”

او در خاطرات اش می گوید: “دیپلماسی مجاهدین از مرداد ۱۳۶۰ در فرانسه توسط مسعود رجوی پایه گذاری شد.” او می گوید دیپلماسی ما، دیپلماسی از پایین به بالا است. منافع و اصول خودش را درست تشخیص می دهد و از همانها نیز دفاع می نماید. در واقع این مردمان کشورها هستند که از ما حمایت می کنند، نه دولت ها. به همین دلیل اهل زد و بند هم نیست که چیزی بدهد و مابه ازاء آن چیزی بدست بیاورد! ما با جلب توجه افکار عمومی، با جلب توجه پارلمان ها ، با بکارگیری و بخدمت گرفتن واستفاده از دستگاه قضایی این کشورها با دولت هایشان مقابله می کنیم تا منافع مان را تامین نماییم!

برخلاف گفته های المحدثین، تاریخ ۳۰ ساله ارتباط سیاسی مجاهدین با کشورهای اروپایی و آمریکایی نشان داده است که آنان برای تطهیر خودشان از گفتن دروغ ابایی ندارند.

به جرات می توان گفت اکثریت قریب به اتفاق حامیان غربی مجاهدین را کسانی تشکیل داده اند که فقط برای دریافت پول و هدیه به آنان پیوسته اند.

از “مروین دایملی و رابرت توریسلی و ده ها نماینده مجلس تا ادوارد رندل” در آمریکا همگی اعتراف نموده اند که هدایای نقدی قابل توجهی از مجاهدین دریافت نموده اند.

ادوارد رندل اعتراف نموده است که برای یک سخنرانی در حمایت از مریم رجوی ۱۶۰٫۰۰۰ دلار پول دریافت کرده است. بنابر این برخلاف گفته ایشان، حامیان مجاهدین نه تنها مردم اروپا و آمریکا نیستند بلکه لابی هایی هستند که با دریافت پول کلان برای مجاهدین تبلیغ می نمایند. محمد المحدثین سازمانده و پشتیبان مستقیم چنین دیپلماسی برای مجاهدین است!

دیپلماسی نظامی – ایدئولوژیک

در سال ۱۳۶۵ شمسی با اخراج مجاهدین از فرانسه او نیز به همراه ستاد سیاسی اش به عراق منتقل شده و دیپلماسی نظامی را با دیپلماسی سیاسی جایگزین میکند.

این مرحله از کار محدثین که با پشتیبانی کامل سازمان اطلاعات و امنیت عراق صورت می گرفت به فعالیت گسترده برای جلب حامی در کشورهای عربی ، آفریقایی ، آمریکا و سازمان های فلسطینی اختصاص می یابد.

در پناه صدام حسین او روابط بسیار گرمی را با کویت، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، مصر، اردن، فلسطین، مراکش، الجزایر و … برای مجاهدین فراهم می آورد.

روابط گرم ستاد تحت مسئولیت محمد المحدثین با سازمان اطلاعات عربستان سعودی منجر به دعوت از مسعود رجوی برای همکاری با عربستان می شود.او در سال ۱۳۶۶ شمسی مسعود رجوی و برخی مسئولین ارشد مجاهدین را در سفر به مکه و مدینه همراهی می نماید. مسعود رجوی برای جلب حمایت سعودی ها با “جانشین سازمان اطلاعات و امنیت عربستان” طی چند روز به مذاکره می پردازد که متعاقب آن حمایت های بی دریغ سعودی ها در کنار صدام حسین، بنیان های مالی مجاهدین را سرشار می نماید.

از هنگام استقرار رهبری مجاهدین در عراق، دیپلماسی نظامی محدثین نقش بارزتری را در پیشبرد اهداف مجاهدین ایفا می نماید. در اکثر ملاقات ها با صدام حسین، سازمان اطلاعات و امنیت و سران حزب بعث در کنار مسعود رجوی، مهدی ابریشمچی، محمودعطایی، محمود مهدوی، ابراهیم ذاکری، عباس داوری و مهدی براعی قرار دارد.

محمد المحدثین یکی از هفت فرمانده اصلی رجوی بوده که در عرصه های سیاسی، نظامی، تشکیلاتی و ایدئولوژیک، تشکیلات رجوی را بارور نموده و از پیشبرندگان استراتژی مجاهدین در عملیات تروریستی از عراق بر علیه ایران می باشد.

با گسترش عملیات های نظامی مجاهدین از عراق به داخل ایران،دیپلماسی او تبلیغ و تطهیر تروریسم رجوی است. او در تمامی عملیات های بزرگ مجاهدین لباس نظامی و رزم پوشیده و علاوه بر تبلیغات سیاسی، فرماندهی نظامی بخشی از عملیات ها را نیز بعهده داشته است.

المحدثین در عملیات تسخیر شهر مهران (چلچراغ)،عملیات تسخیر اسلام آباد و کرند (عملیات فروغ جاویدان)، عملیات کردکشی سال ۱۹۹۱ در مناطق کفری، طوزخورماتو، سلیمان بک، جلولاوخانقین مستقیما شرکت داشته و بسیاری را به کشتن داده و یا کشته است. در عملیات فروغ جاویدان که از ۳ تا ۷ مرداد ماه سال ۱۳۶۷ شمسی صورت گرفت او و “همسرش فاطمه رمضانی” و اعضای ستاد سیاسی اش لباس رزم پوشیده و فرماندهی چند تیپ زرهی و پیاده را بعهده داشتند. از مجموع ۴۸۰ نفری که او و همسرش فرماندهی میکرد، بدلیل نداشتن دانش نظامی بطور کامل منهدم گردیده و فقط تعداد انگشت شماری از آنان توانستند جان خود را نجات داده و به عراق بازگردند. در این عملیات اکثر قریب به اتفاق کسانیکه دولت فرانسه به گابن اخراج کرده و در مذاکرات سال ۱۳۶۶ با محمد سید المحدثین و مهدی ابریشمچی به فرانسه بازگشته بودند، شرکت داشته و تعداد قابل توجهی از آنان کشته و زخمی شدند.

نقش بارز دیگر او در تشکیلات مجاهدین، دفاع و ترویج “انقلاب ایدئولوژیک” است

او بعنوان یک مسئول ایدئولوژیک برای بخش زیادی از اعضای مجاهدین دراورسوراواز، بغداد و پادگان اشرف نشست های ایدئولوژیک برگزار کرد. در این انقلاب که مرحله اول آن در سال ۱۳۶۴ شمسی با ازدواج مریم قجرعضدانلو با مسعود رجوی آغاز شده بود در سال ۱۳۶۸ شمسی با طلاق و جدایی اجباری خانواده ها از یکدیگر تداوم یافت.

بسیاری از اعضای مجاهدین در آن ایام مسئله دار شده و تحت برخورد و زیر فشارهای روانی قرار گرفتند. او نقش بسزایی در برخورد با افراد خواهان جدایی داشته و مشکلات قانونی و سیاسی زیادی برای اعضای خواهان جدایی از تشکیلات مجاهدین فراهم ساخت.

بنا به گفته بسیاری از جداشگان که هم اکنون در اروپا زندگی می کنند، محمد المحدثین علاوه بر شرکت در نشست های تعیین تکلیف افراد که با تحقیر ، شکنجه روحی و تهدید به مرگ همراه بود در وخامت وضع آنان سهیم می شد.

همچنین بدلیل توانایی های سیاسی، لابی گسترده در اروپا ، پول زیاد، ابزارها و اشخاصی که به خدمت گرفته بود در بدنام کردن افراد خواهان جدایی نقش بسیار مهمی ایفا می کرد.

او در نشریات و ارگان های تبلیغاتی مجاهدین در مقابل هر عضو جداشده یا خواهان جدایی علنا موضع گیری نموده و تهدید می کرد که نخواهد گذاشت عضو جداشده از مجاهدین در اروپا براحتی زندگی کرده و فعالیت افشاگرانه داشته باشد.محمد المحدثین در همکاری با مهدی ابریشمچی و ابوالقاسم رضایی نقش بسیار مهمی در شیطان سازی بر علیه افراد جداشده از مجاهدین در فرانسه و اروپا ایفا نموده است.

مجاهدین و جنایت در عراق

اوایل دی ماه ۱۳۹۰ شمسی،محمد محدثین در مصاحبه با خبرگزاری فرانسه تاکید نموده است که سازمان مجاهدین در عراق مرتکب هیچ جنایتی نشده است.

براساس آمارهای رسمی منتشر شده در نشریات و گزارشات تلویزیونی مجاهدین، آنها معتقدند که بیش از ۵۰٫۰۰۰ نفر از ارتش و سپاه جمهوری اسلامی ایران را که در سال ۱۹۹۱ میلادی به عراق نفوذ نموده بود به هلاکت رسانده یا از بین برده اند. در این باره روایت های بسیار متفاوتی منتشر گردیده است. جمهوری اسلامی می گوید حتی یک نفر از افراد مسلح آنان در عراق حضور نداشته و کشته نداده است.

حزب اتحادیه میهنی کردستان وابسته به رئیس جمهور عراق می گوید مجاهدین آنان را در مناطق کرکوک، کفری، طوزخورماتو، سلیمان بک، جلولا، خالص و خانقین قتل عام کرده اند.

حزب مزبور در این رابطه اسناد بسیار زیادی ارائه کرده است از جمله گورستان افرادی که به دست ارتش مجاهدین به قتل رسیده یا زخمی ها و خانواده های بازمانده که از آنان فیلم و گزارش تهیه نموده است.

اما بهترین اسناد مربوط به تعدادی از افراد جدا شده است که هم اکنون در اروپا بسر می برند.

کسانی که خود در همان ایام بهمراه ارتش مجاهدین یا در عملیات کردکشی شرکت داشته و یا شاهد صحنه های عملیاتی مجاهدین بودند.

آنها به دیده بان حقوق بشر و سازمان های مدافع بین المللی اعتراف نموده و کتبا نوشته اند که شاهد بوده اند مریم و مسعود رجوی دستور حمله و توپ باران خانه های ساکنان شهرهای کردنشین منطقه را داده است.

آنها در چند متری خود شاهد بوده اند که تانک های مجاهدین منازل اکراد را توپ باران نموده است. آنها شاهد بوده اند که مجاهدین با تانک هایشان از روی اجساد اکراد عبور نموده اند.آنها همچنین شهادت داده اند که محمد محدثین نیز در عملیات کردکشی جزو ستاد فرماندهی و در کنار مسعود و مریم رجوی قرار داشته و جنگ بر علیه اکراد عراقی را رهبری نموده است.

بنابراین طبیعی که دیپلماسی محدثین چنین جنایاتی را انکار نماید و این گونه شهادت ها را حرف رژیم جمهوری اسلامی بنامد.

برای دسترسی به پادگان اشرف باید از روی جسد ما رد شوید

در حالیکه طی سالهای اخیر اروپا و آمریکا در کنار نهادهای حقوق بشری و بین المللی، برای حل و فصل مسائل پادگان اشرف در تلاش بودند ،او در جمع هواداران حرفه ای مجاهدین در ژنو اعلام می نماید که ”برای دسترسی به پادگان اشرف باید از روی جسد ما رد شوید.”

او در روز دوشنبه ۴ ژوئیه ۲۰۱۱ در برابر افراد وابسته به مجاهدین در ژنو گفت ”اشرف همینجا است و امروز شما شعبه اشرف در ژنو هستید.”

این شعار تحریک آمیز مسلما برای پاسخ به ابراز احساسات هواداران مجاهدین نیست بلکه نشان دهنده استراتژی مجاهدین برای جایگزین ساختن کشورهای اروپایی با پادگان اشرف برای ترویج خشونت و تروریسم است.

بنابر این ادعای کمی نیست اگر بگوییم دیپلماسی محمد سید المحدثین در خدمت تطهیر تروریسم سازمان مجاهدین و ترویج خشونت در اروپا است.

دیپلماسی تطهیر تروریسم سازمان مجاهدین خلق که از سال ۱۳۶۰ شمسی در اروپا و آمریکا توسط محمد محدثین اداره می شود، دچار حسرت ها و فرصت های از دست رفته برای ترور بیشتر است.

برآیندها

حضور رجوی در فرانسه و سایر کشورهای اروپایی دستآوردهای بسیار زیادی برای ترویج خشونت و تروریسم سازمان مجاهدین خلق فراهم ساخت. آنها از سال ۱۳۶۰ شمسی دهکده اورسوراواز را به پایگاهی نظامی برای گسترش تروریسم در ایران و عراق تبدیل نمودند.

طراحی فعالیت های سازمان یافته مجاهدین برای خشونت در عراق و ایران از همین پایگاه صورت گرفته و در سال ۲۰۰۳ میلادی با خودسوزی های خیابانی، مردم فرانسه را نیز بی نصیب نگذاشته اند.

دفتر سیاسی- نظامی محمد سید المحدثین نیز در همین دهکده واقع شده بود. جایی که او فرماندهی انتقال پادگان اشرف به فرانسه و کشورهای اروپایی را آرزو می نماید تا این کشورها را بطور مستقیم با ایران درگیر نماید.

از تبلیغات حقوق بشری در پارلمان ها تا اعزام واحد های تروریستی مجاهدین به ایران، از ملاقات با بیل کلینتون در آمریکا، تا ملاقات جنگ طلبان آمریکایی با مریم رجوی در فرانسه، از همدستی و مشارکت با گروه تروریستی جندالله در بلوچستان تا همکاری با القاعده در عراق، از فراهم نمودن انجمن های پولشویی در انگستان و آلمان تا اهدای رشوه به سیاستمداران بازنشسته آمریکایی , از فریب ارگان های حقوق بشری تا اعزام تروریست های برجسته مجاهدین از عراق به اروپا و هزاران عمل خلاف قانون برای تطهیر تروریسم سازمان مجاهدین تحت عنوان حقوق سیاسی پناهندگان، توسط او و همکارانش در اورسوراواز فرماندهی می شد.

جایی که هر یک از برادران و خواهرانش صدها ایرانی و عراقی را طی ۳۰ سال گذشته به قتل رسانده و سالها در کنار رودخانه اوآز فرماندهی عملیات های مشترک با سازمان موساد در ترور دانشمندان ایرانی را طراحی و به اجرا در می آوردند.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

رویای مادرانه، نامه خانم ثریا عبداللهی به فرزندش امیر اصلان – قسمت دوم

لینک به منبع

ایران ـ اردبیل

 

تا اینکه زمان گذشت و گذشت و گذشت بعد از یک سال بدون اینکه تو رو لحظه ای ببینم به ایران برگشتم. خواهرت که پیش علی بابا بود از دانشگاه قبول شده بود و در ضمن پرستاری علی بابا رو میکرد، به من زنگ زد وگفت: مامان علی بابا منتظر شماست زود بیا ، ای خدای من چی به علی آقا باید میگفتم؟ چرا نتونستم امیرو بیارم ، راستی امیر تو اگه جای من بودی چه میکردی؟ این اسمش مردانگی؟ شرافت؟ مبارزه با چی؟ باید بگیم باعشق پدری؟ مادری؟ خواهری؟… بالاخره خونه رسیدم ساعت حدودا” دونصف شب میشد ، در طول این یک سال که علی اقا رو ندیده بودم خیلی عوض شده بود، دخترم گفت مامان باسمعک با علی بابا صحبت کن از بس گریه کرده چشماش هم جایی رو نمی بینه ، وای ، فقط صلوات می فرستادم ، به بیوک ماما گفتم من اصلانو ندیدم گفت: این همه مدت موندی امیر رو ندیدی؟ گفتم نه، خواهرت با مادربزگت شروع کردند به گریه ولی گفتند به علی اقا نگو که امیر رو ندیدی چون اون منتظره و تو بهش بگو من دیدمش و دارم میارمش ، بالاخره تصمیم گرفته شد که من به علی بابا دروغ بگم ، خواهرت ، سمعک گوش علی اقا را جابجا کرد ، فورا و اولین حرفش این بود : ثریا اومده؟ من گفتم بله علی اقا اومدم. صورتم رو بوسید و گفت: خب خسته شدی ، شنیدم مریض شده بودی خیلی نگران شدم به دخترت گفتم حتما” به تو بگه که مواظب خودت باش ، حالا امیرهم با تو اومد؟ امیر جان تمام وجودم لرز گرفته بود من بعد از سی سال باید به پدر بزرگت دروغ میگفتم ، گفتم : نه علی اقا باید بمونه تا صلیب سرخ کار ویزای امیر رو درست کند. علی آقا پرسید : ازدست اون بیشرفها (سران فرقه رجوی) بچه رو گرفتی خیلی کار خوبی کردی ، من این وطن فروش وادم کشها رو میشناسم میدونی رهبر اینا اون زمون با بنی صدر با لباس زنانه از ایران فرار کردند بیت المال ملت رو چاپیدند ، آفرین عروسم خیلی خوب شد امیر باید بیاد ایران ، دیگه مرد شده باید بره واسه خودش زندگی تشکیل بده ، من که نمردم هر کاری از دستم بیاد براش میکنم حالا چرا بتو دروغ گفته بود که من آلمانم؟ حتما” اون بی دینها وادارش کرده بودند چون نوه من اصلا دروغ گفتن بلد نبود.

پارک لاله نزدیک خانه بود زمان استراحت علی بابا من بعضی وقتها بچه رو میاوردم

بله امیرجان و چند سالی این جریان ادامه پیدا کرد ، هروقت که می آمدم عراق و برمیگشتم تهران ، یه دروغ دیگه تحویل پدربزرگ هشتاد ساله ات میدادم.

چندروز مانده به آذر ماه سال ۹۱ از عراق به ایران آمدم. طبق معمول رفتم خونه پدربزرگت و او پرسید بازهم دست خالی اومدی؟ با اون حالی که پدر بزرگت مریض بود زیاد دوست نداشتم که دروغ حرف بزنم با جرات تمام گفتم: علی آقا اجازه بدید من راست بگم ، گفت: نه ، نگو ، من همه چیز رو میدونم. تو فکر میکنی من چون کور و کر شدم چیزی نمیفهمم ولی غصه نخور درست میشه ، من باید به تو دلداری بدم تو مادری ولی میدونی من امیر رو بیشتر از همه نوه هام دوست دارم. اخه امیر خیلی مظلوم و ساکت بود و اونهم واقعا” منو دوست داشت. راستی میگی بلندگوهای زیادی در آنجا دارین اره؟ گفتم: بله ، گفت : به امیر پشت بلندگو گفتی که علی بابا مریض شده: گفتم: بله علی اقا ، میاد… باخنده و به شوخی گفت: بهش میگفتی علی بابا میگه اصلان بی یال ودم و بعد شروع کرد به خندیدن.

چند روز پیش علی اقا موندم و برگشتم خونه و قرار شد شب یلدا طبق معمول هرسال خونه علی بابا باشیم.

چند روز مونده به تولدت همه وسایل شب یلدا رو آماده کردم با اجازه تو کیکی که پخته بودم نوشتم امیرجان، علی جان تولدتان مبارک، راهی تهران شدم ، بین راه چند بار خواهرت از تهران زنگ زد و گفت: مامان کی میرسی؟ گفتم: نزدیکهای عصر ، چطور؟ گفت: علی بابا میگه مادرت باید زود بیاد که شام شب یلدا رو آماده کنه ، عکس امیر را با خودت بیار. گفتم: آوردم ، زود میرسم ، نگران نباشید همه کارها رو انجام دادم وخریدها رو کردم و شام هم درست میکنم ، دوباره نزدیکی های عصر بود باز خواهرت زنگ زد و گفت : زود بیا علی بابا همش میگه مادرت دیر اومد ، نمیرسه کارها مونده.

عکس تولد امیر شب یلدا، تمام دوستان وفامیهای امیرم جمع بودند، چه شبی بود …

اصلان جان عصر بود که رسیدم ترمینال ، ماشین دربست گرفتم برای گیشا ، خیلی ترافیک بود و دلم هم شور میزد که دیر شده وقتی اول کوچه رسیدم ، دیدم آمبولانس جلوی درب خانه ست ، یا حسین چی شده؟ دیدم دخترم هراسان اومد و با گریه گفت مامان ، علی بابا حالش بد شده برو بالا.

اصلان نمیتونم برات بگم خواهرت خودشو میکشت و داد میزد : علی بابا مامانم اومد کیک تولدت را آورده ، علی بابا چشماتو ببندی باهات قهرمیکنم منو تنها بزاری دیگه میرم …

اصلان جان خواهرت مثل ماهی که ازتنگ آب بیرون میفته دست و پا میزد وعلی بابا هم تماشا میکرد ، من رسیدم دست علی آقا رو گرفتم ، دستم را فشار داد همه کسانی که دور و برش بودند با اون چشمهای بی سو انگاری بین این نفرات دنبال گم شده ای بود نگاه میکرد که همین لحظه پرویزعمو فهمید و گفت علی آقا به دنبال امیر میگرده ، عمو پرویز با لحن صدای تو شروع به صحبت کرد: به زبان ترکی : علی بابا سلام چقدر دلم برات تنگ شده بود دیدی چه شبی خودمو بهت رسوندم (دراین لحظه عمو پرویز صورت علی بابا رو میبوسید) بیا علی بابا شعر تولدت مبارک را باهم بخونیم (کیک بالای سرعلی آقا بود وهمه کادوها رو چیده بودند همه چی آماده بود ولی فقط تونبودی که بجای خنده گریه کنی امیر) علی آقا چشماتو نبند منونگاه کن ، امیر اصلان هستم همون شیر بی یال دمم علی بابا …….و علی بابا تا چند دقیقه ای که چشمش باز و بی صدا اشک میریخت و خیلی راحت و آرام چشماش رو بست وبست وبست برای همیشه ، جلوی چشم خواهرت ومن وهمه بستگان … و برای همیشه از پیش ما رفت وجان به جان آفرین تسلیم کرد…

اصلان جان چشمان علی بابا به راهی که توشاید بیای ماند و تو نیامدی ، چه عاشورایی شد آن روز … که فقط تو نبودی ، خواهرات داد میزدند: امیر بیا، علی بابا رفت، خواهر بزرگت داد میزد و نفرین میکرد کسانی را (سران فرقه مجاهدین) که تو رو به این جهنم انداختند که حتی نتونی عزیزت را ببینی …

نمیدانی امیرم زمانی علی روی دوش پرویزعمو بود ، عمو چه میکرد ودا دمیزد :ای نامرد امیر این رسم مردانگی بود این بود غیرت و شرف تو … علی اقا تا لحظه جاندادن فقط گفت: امیراصلان ولی توحتی یک زنگ هم نزدی که علی بابا صدای تو رو بشنود و در آرامش بمیرد و وقتی پرویزعمو رفت توی قبر که علی بابا رو تو قبر بزارن باز پرویزعمو گفت: عیبی نداره امیراصلان ، من بازم برای علی بابات اصلان میشم ، ای خدا، تمام جماعت آتیش گرفته بودند (ای رجوی نفرین به تو ، لعنت به اندیشه تو ، لعنت به راه تو ، ای حرامزاده بخدا تا انتقام این لحظه رو نگیرم آرام نخواهم نشست حسرتی که تو بر دلمان گذاشتی بدان داغی بدلت خواهم زد که تا گردش زمین و زمان بپاست خواهند گفت و خواهند نوشت …) وبرای همیشه از علی بابا خداحافظی کردیم.

امیرعزیز ولی من فکر میکردم تو درکنار علی بابا هستی حتی دسته گلی که گرفتم همه پرسیدند : این دسته گل را کی خریده و این شعر را نوشته؟ گفتم : امیرم ، دسته گلی از طرف تو برای علی بابا (از زبان امیرم)

علی بابا یولوم سنن کج اولدی گلمدیم عمرون گشدی گچ اولدی

بیوک ماما سویله منه علی بابا نجه اولودی ؟

آره عزیز مادر، امیرم، امسال شب یلدا اولین سالگرد رحلت علی حسن زاده است (علی بابا) ومن امسال تنهای تنهام خواهر کوچکت بعد از فوت علی بابا بکل مریض شد هر وقت که یاد روزهایی که درکنار پدر بزرگش بوده براش تداعی میشه وهمین تجدید خاطرات دختر عزیز منو افسرده کرده به همین خاطر خواهر بزرگترت بیشتر درکنارش است تا به گذشته زیاد فکر نکنه ، بعضی وقتها میگه : مامان وقتی امیر اومد ، بگم علی بابا کجا رفت و شروع به گریه میکنه.

اصلان جان کاش بو دنیا اولندن اولمیادی یاکه قزیل گول اجیپ سولمیادی

بیر ایرلیق بیر ایتگنیق بیراولوم چرخ فلکین قلمی بو قانونی بو دنیادا یازمیادی

آره نفس مادر ، دیگه زندگی ما از هم پاشید ومادرت ماند با کوهی درد و تنها و تهمت …

اصلان جان خدا لعتنت کند رجوی و مریم را ، که زندگیهای چندین هزار نفر را مثل مادرت برباد دادند ، ولی آنان باید بدانند که خانوده ها تا آخرین نفر وآخرین نفس انتقام این روزها را نگیرند لحظه ای از جای نخواهند نشست نفرین وهزاران نفرین به رجوی و رجوی نماها … امسال زیرپای تمام هیئت ها نشستم. فقط و فقط بنیان گذاران این فرقه لعنتی را نفرین کردم و باید ترسید از آه مادران از آه خواهران و پدران.

امیرجان دربین عکسها، عکسی برات فرستادم که دختر خواهرت بغلته، الان همان دختر اول راهنمایی را میخونه ، ماشالله برای خودش خانمی شده ، خواهرت که هشت سال از تو کوچکتره برای فوق لیسانس درس میخونه ، ولی حالا تو برای مادرت بنویس البته اگه (سران بی احساس فرقه) اجازه خوندن این نامه را بدهند و در فکر نوشتن جواب نامه برای مادرت باش که در چه مقطعی از تحصیلات هستی ، بعد از آن همه تلاش در امور ورزش چند مدال برای نام آوری اشرف و لیبرتی کسب کردی، ازخونه ، زن و بچه و زندگی بعد از دوازده سال برای مادرت بنویس ، بنویس که عمرت تباه نشده برای موفقیت خودت و خانواده ات ومملکتت تلاش کردی ، کارنامه دوازده سال عمرت را برایم شرح بده ، راستی برای آزادی ملت و آبادنی مملکت چقدر تلاش کردی ، آیا حاصل و نتیجه این تلاشها باعث سرافرازی خانواده وسربلندی خودت وتامین آینده ات خواهد بود؟

امیرجان سی آذر مصادف با شب یلداست و تولد عزیزی که عزیز مصر نامیده خواهد شد.

ازطرف مادر همیشه چشم براهت ثریا

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رویای مادرانه، نامه خانم ثریا عبداللهی به فرزندش امیر اصلان – قسمت اول

 


 

12.12.2013

لینک به منبع

آرش رضایی، نیم نگاه
رویای مادرانه، نامه خانم ثریا عبداللهی به فرزندش امیر اصلان – قسمت اول

تقابل ذهن بیمار رهبرعقیدتی مجاهدین با رویای مادرانه براستی غم انگیز و گزنده است و نیز تامل انگیز … شاید پرسشی که به ذهن خطور می کند اینکه جنون قدرت طلبی در رهبری مجاهدین تا کی می بایست قربانی داشته باشد؟

در دنیای مدرن و زمانه ای که در آن بسر می بریم احساسات متعالی انسان ها ، رویاها و امیدهای سحرآمیزشان به جریان زندگی روح و جان می دهد و بدون احساسات انسانی ، زندگی همچون کالبدی بیروح ، سرد و بی رمق است … در این میان حس مادرانه یک رویای دست یافتنی و تاثیر گذار و اعجاز آمیز است … معنا و مفهومی که متاسفانه سران فرقه ستیزه جوی مجاهدین ناتوان از درک و فهم آن هستند …

خانم ثریا عبداللهی بیش از چهار سال در درب ورودی اسارتگاه اشرف در خاک عراق فریاد رهایی فرزند عزیزش را سر داد و حس مادرانه خویش را به زیبایی به تصویر کشید اما رهبری فرقه مجاهدین انگار چون جسدی متحرک و بی احساس نظاره گر آن بود بی هیچ واکنش انسانی و منطقی …

تاملی عمیق بر درونمایه ی نامه خانم ثریا عبداللهی شیرزن آذری به فرزندش امیر اصلان که در اوان جوانی و در عین سادگی در کشور ترکیه به تور رابطین بی احساس ، بیرحم و فریبکار فرقه مجاهدین افتاد و با وعده اخذ پناهندگی از کشورهای اروپایی به اسارتگاه مخوف اشرف منتقل شد ، حکایت تلخ ، گزنده و درخوری ست از خیانت رهبری و سران فرقه مجاهدین به احساسات و صداقت پاک یک جوان ایرانی و نیز نادیده انگاشتن رویای مادرانه …

خانم عبداللهی دیشب طی تماس با اینجانب از اینکه سران فرقه بیرحم و تبهکار مجاهدین فرزند عزیزش را وادار به اعتصاب غذا کرده و از او چون یک قربانی بهره برداری تبلیغی در سیمای به اصطلاح آزادی می کنند بشدت متاثر و غمگین بود ایشان ترفند و شگرد غیر اخلاقی رهبری و سران فرقه مجاهدین را در وادار کردن فرزندش به اعتصاب غذا بشدت محکوم می کند و از نهادهای بین المللی همچون کمیته بین المللی صلیب سرخ و کمیساریای عالی امور پناهندگان و نیز احمد شهید استمداد و کمک می طلبد تا امکان ملاقات و تماس او را با فرزندش در کمپ لیبرتی فراهم نمایند.

آرش رضایی

***

ایران ـ اردبیل

بنام آن خدائی که عشق را ستون استواری برای راز بقا قرار داد

امیراصلانم

عزیز دلم ، نورچشمم

ازدور روی چون ماهت را میبوسم.

عزیز مادر این روزها خیلی دلتنگتم ،هواهم مثل من دلش گرفته اخه زمین و زمان دارن فریاد میزنند که ماه ماهه آذره ، بله ماه آذر…

(پدر بزرگ امیر یعنی پدر پدری خیلی مهربان وخانواده دوست بود وماعروسها با لحجه خانواده ایشان راعلی اقا صدا میکردیم ولی نوه ها علی بابا میگفتند) ، (امیر اصلان به زبان ترکی یعنی شیربزرگ و نر که خدا بیامرزعموی امیر مرحوم دکتر امیر هوشنگ حسن زداه این اسم را انتخاب کرد)

راستی امیرجان حتما” شب یلدا یادته ، علی بابا رو که فراموش نکردی؟ چقدر تورو دوست داشت و صدایت میکرد: اصلان بی یال ودم بیا بریم ، توهم از خداخواسته با تمام وجودخنده کنان سوار جیپ (ماشین جیپ) میشدی. و وقتی کنارعلی بابا می نشستی خنده کنان نگاه می کردی که انگار همه مهربونیهای دنیا نصیب تو شده.

حتما” یادته شب یلدا جزء شبهایی بود که همیشه خونه ما شلوغ میشد، (این شب برای خانواده حسن زاده خیلی باعظمت بود چراکه تولد علی بابا هم (بزرگ خاندان حسن زاده) دراین شب عزیز یعنی شب یلدا بود…

(این شب برای من هم خیلی پرخاطره و شب به یادماندنی بود و البته که هست ، شب تولد امیراصلانم است وسه مراسم خیلی بزرگ در یک شب خلاصه میشد)

(برای هرچه با شکوهتر شدن مراسم ، علی آقا با جان و دل کار میکرد درواقع همه اهل خانه شب سی آذر بنوعی مشغول کاری میشدیم ، هرکسی در حد خودش کادوئی آماده میکردند ، پدر بزرگ هم شاید یک هفته مانده به شب یلدا تمامی وسایل از قیبل خرید آجیل و میوه و شیرینی و تهیه گوشت کبابی برای این شب ، تدارک میدید، تمامی فامیلهای نزدیک ، خانه علی بابا میهمان بودند ، تمامی نوه وعروسها ودامادها دراین شب دورسفره پدر بزرگ جمع میشدند ، هرکس از خاطره ای که داشت تعریف میکرد وبیشتر از شب تولد امیر که علی بابا با جان و دل و باخنده تعریف میکرد:

(آره شب تمامی کارهامو کردم ، همه مهمونها هم اومده بود (خطاب به من) یادته؟ گفتم بله، ادامه داد: به دکتر هوشنگ که بیمارستان امام خمینی شیفت بود زنگ زدم وگفتم آماده باش دارم عروسم ثریا رو میارم ، من خیلی خوشحال از اینکه نوه پسری من که دراین شب عزیز به دنیا میاد ، تا رسیدم بیمارستان (خانه پدر بزرگ امیر، خیابان کارگر شمالی ، کوچه چهاردهم در واقع نزدیک به بیمارستان امام خمینی بود وعموی امیر اکثر وقتها دراین بیمارستان شیفت بود ، ایشان جراح فوق تخصص عمومی وشکسته بندی بودند) امیرهوشنگ بلافاصله ثریا رو برد وبعد نیم ساعت برگشت و گفت: علی آقا مژده بده یک پسر کاکل زری وخیلی خوشگل ولی خیلی خیلی ضعیف بدنیا آمد، می دونید بچه همه خوشحال بودیم ولی من یه مکثی کردم و گفتم ساعت تولد من هم درست درهمین وقت وهمین ساعت بوده وفوری برگشتم چون همه منتظر من بودند دیدم همه نگرانند گفتم خدارو شکر همه سالم وبچه هم پسره (ترکها معمولا” پسر را بیشتر دوست دارند) همه خوشحال نشستیم ، بله عروس خانم الان این یل که کنارت نشسته همان بچه دو کبلو وچند گرمیه و(با خنده ولی گاهی هم گریه میکرد ) ومی گفت : من دیگه پیر شدم (خطاب به امیر) بیا بیا ، تودیگه قدت بلند شده خم شو تا ببوسمت………..)

اصلان جان همیشه علی بابا از بچه گیهای توحرف میزد وطوری تعریف میکرد که انگاری هنوز بزرگ نشدی وجلوی چشمم نشستی ، هنوز اون دست گرم کوچک تودست منه ، هنوز صورت گرمت به صورتم چسبیده هنوز باید روی پاهام تو رو بخوابونم ولالائی برات بخونم:لالالالا لای میخونم خوابت نمیاد =بزرگت میکنم یادت نمیاد =امیر لالالالا عزیزه خونه =مامان دوست داره امیر میدونه ، ءمنیم بالام دنیا یالاندی =هامی گیدندی=امیر منن گالاندی.

یادت نمیاد امیرجان ،ساعتها روی پاهام میموندی و میگفتی میخوام برم پیش علی بابا میگفتم خوابه صدا نکن وقتی این حرف بهت میگفتم انگاری نفس کشیدنت هم برات زیادی میشد سوت و کور میموندی روی پاهام تا پدربزرگت بیدار بشه ، انگاری نفست به نفس علی بابا بسته بود


امیرم بغل علی بابا



تا اینکه بزرگ وبزرگتر شدی روزگار با تو دست وپنجه نرم میکرد توهم با ورزش ، میگفتی : مامان وقتی میرم پیش علی بابا بازوهامو نشون میدم میخنده به من میگه بازهم همون شیر بی یال ودمی ، راستی مامان این یعنی چی ، من قصه شیری که چطوری بی یال ودم شد را براش تعریف کردم : میدونی مادر، یه مرد وزرشکاری مثل تو بود ، یه روزی میره بیش خال کوبه میگه شکل شیر بزرگ روی بدنم خالکوبی کن ، طرف که کارشو شروع میکنه اول از دم شیر خال کوبی میکنه ، مرد ورزشکار دردش میاد خطاب به خال کوبه میگه دمش ول کن از کمرش شروع کن خالکوب از کمر شیره شروع میکنه کمی که خالکوبی میکنه باز ورزشکار دردش میاد میگه ولش کن از پاهاش شروع کن دوباره ورزشکار دردش میاد (وقتی من این قصه رو تعریف میکردم امیر از خنده سیاه شده بود وهی میگفت ای علی بابا حالا فهمیدم چی به من میگفتی) میگه از سره شیره شروع کن اینبار دیگه خیلی دردش میگیره با عصبانیت تمام داد میزنه ومیگه بابا اصلا من شیر بی یال و دمم نمیخوام خالکوبی کنی ،

یادته امیر، قصه شیر بی یال ودم را برای پدر بزرگت گفته بودی چه حالی شده بود ، خودت باخنده تعریف میکردی : ماما وقتی گفتم همه خندیدند خودم هم خنده ام گرفته بود.ای مادر قربون اون خنده هات.

حتما” باشگاهی که کار میکردی هم یادته وقتی خونه میامدی با من زور آزمایی میکردی که من بفهم تو چقدر بزرگ شدی ، وقتی منو بغل میکردی و از زمین بلند میکردی میگفتی ماما نگاه کن پسرت چی شده دیگه بخدا اگه کسی جرات کنه بتو حرفی بزنه دیگه مرد خونه ام ، امیرم وقتی من با این حرف تو گریه ام میگرفت تو هم با من گریه میکردی و تند تند دستم وصورتم را می بوسیدی ومیگفتی بخدا ماما تا آخر عمرم نوکرتم بعد برای اینکه بخندم به شوخی میگفتی : ماما برام زن میگیری؟ ……؟ وبعد با مکث ادامه میدادی : ماما غصه نخور خواهر بزرگم که ازداوج کرد به آبجی کوچیه فکر نکن خودم میفرستمش دانشگاه بخدا اگه شده خودم درس نمیخونم وکارگری میکنم ولی آبجی خوشگلمو میفرستم درس بخونه میدونم تو عشقت اینکه بچه هات درس خون بشن، ومن بغلت گریه میکردم وخدا رو شکرگزار بودم که خدا به من بچه های صالح وسالم عطا کرده.

راستی امیرم الان که ماه محرمه ، هیئت قمر بنی هاشم مسجد سجاد خیابان خوش یادته که این هیئت هنوزهم پابرجاست ، یادم نمیره تو از شب تاسوعا دخیل قمر بنی هاشم میشدی و میگفتی : ماماجان من دوشب مسجد میمونم آخه مسئول هیئت شدم نمیدونستم از قمر بنی هاشم چی میخواستی ، گفتم باشه مادر مواظب خودت باش ولی هروقت هیئت سینه زنی داشتند به منهم بگو، گفتی باشه خونه زنگ میزنم اگه خانمها بودند به شما هم میگم و تودیگه یادت رفت زنگ نزدی .

صدای سینه زنی ونوحه خوانی رو خودم شنیدم روز تاسوعا بود (خونه من خیابان قصرالدشت تهران بود ) ، جماعت غوغا میکرد جوانی بلند قد با هدی که روی پیشونی بسته بود روی آن نوشته بودند یا ابولفضل عباس ، نزدیکتر شدم دیدم امیر اصلان شیر ویل خودمه ، همه جماعت یا حسین یاحسین میزدند یک لحظه به صورت به چهره معصوم تو نگاه کردم رنگ صورتت مثل گچ سفید شده بود علم خیلی بزرگ بود یعنی بجرات بگم پهنای علم کل خیابان قصرالدشت را بسته بود تمام وجودم میلرزید اکثر جماعت میگفتند : این علم برای این جوان خیلی بزرگه نمیتونه بلندش کنه ولی همکلاسیان وهم هیئتیها وهم باشگاهیهایت تو رو تشویق میکردند من یک لحظه فریاد زدم یا ابوالفضل به جوانیت قسم به جوانم کمک کن سرم را بلند کردم دیدم علم روی دوش امیرمه و پسر خوش قامت من تند تند راه میره و کسانی نذر گوسفند داشتند زیر پای امیرم سر میبرند ، انگاری که تمام وجودم گریه میکرد رو بقبله نشستم وخداخدا زدم همه جماعت دادمیزدند: ماشآلله احسن به شیر مادرت احسن به نان حلالی که خوردی حاج امیر (امیر مکه نفرفته ولی چند بار پیش امام رضا رفته بود) دیگه جماعت دعا میکردند بعد اتمام مراسم فورا” اومدی پیشم بغلم کردی و گفتی: مامان بخدا وقتی زیر علم بودم همش شما وعلی بابا رو دعا میکردم ، نمی دونی ماما آدم وقتی میره زیر علم اصلا” خدا قدرت دیگه ای بهش میده ، دیدیم خیلی گریه میکردی برو خونه من فردا بعد از ظهر عاشورا میام هیئت مهمون داریم باید کمک کنم.


خنده امیر، باهم رفته بودیم پارک به اصرار امیر باهم سوار قایق شدیم
 


روز عاشورا هم به همین طریق گذشت ، نزدیک غروب امیر اومد وگفت کمی بخوابم باز باید برم هیئت ، امیر تا روی زمین دراز کشید خوابش برد ، با همان لباس سیاه هیئتی روبه زمین خوابید وقتی چشمم به کتف امیر افتاد دیدم کلا” کبود وکبود شده، دستهاش تماما” تاول شده بود ، بالاسرش نشستم ، تمامی جای کبودی بدن امیرمو میبوسیدم دستهای امیرمو روی صورتم میکشیدم انگاری که چند کیلو آب زیر پوست دست امیر تزریق کرده بودند ، چنان خسته افتاده بود که من چند ساعتی که بالای سرش گریه میکردم ومیبوسیدمش متوجه نشده بود ، وقتی بیدار شد بعد از دوش گرفتن فورا” پیراهنی روی لباس هیئتی پوشید که من جای کبودی بدنش رو نبینم و فورا” خداحافظی کرد و رفت.

اصلانم جا نمازت هنوز هم که هنوزه توی همان ساکی که خودت گذاشتی یادته اون عطر گلاب که از مشهد خریده بودی هنوزهم نگه داشتم شبهای تولدت و یا عید و بقیه مراسم ها که میخوام پیشم باشی ازش استفاده میکنم چون فکر میکنم کنارم نشستی وتنها نیستم ، گاهی کیف سامسون تورو باز میکنم همان هد هیئتی تو هنوز توی کیفه ، هنوز بوی صورت تو رو میده ، امیرم یادم نرفته وقتی نماز شب میخوندی های وهای گریه میکردی ، میگفتی ماما نماز یادت نره به وقتش بخونی …….اه اگه من نارحت میشدم توچه حالی میشدی به هرشکلی خودتو درمیاوردی که من بخندم ، ای مادر دارم دیونه میشم ، دلم تنگ شده برای مهربونیهات برای تمام خوبیهات برای تمام مظلومیتت، امیرم چقدر سخته برای مادری با این همه مشکلات بدون کوچکترین گناهی فقط باعکس روی دیوار حرف بزنه وزندگی کنه ، ای خدا چرا نمیگن بچه من چه گناهی کرده که دوازده سال در اسارت (رجوی) باشه ، دوازده سال مادر حتی حتی یک لحظه جگرگوشه خودشو نتونه ببینه ، امیرم مادر قربون اون صورتت بشه ، امیر دعا کن این ماه آذر زود تمام بشه در نبود تو دیگه ازاین ماه و مراسم وشب یلدا نفرت دارم.

امیرجان یادته داشتی میرفتی ترکیه چقدر باهم گریه کردیم ، من ساک تورو میبستم توهم همش اشکهای منو به صورتت میکشیدی و میگفتی : مامان من دیگه مرد شدم بعد ازاین وظیفه منه که تو رو نگه دارم بخدا مامان تا کارهام جور شد فورا” برمیگردم مواظب خواهر کوچولو باش. مامان به اون علم قسم هیچ وقت تنهات نمیزارم بسه گریه نکن فقط کمکم کن که موفق بشم منو خیلی دعا کن اصلا” اگه همه کارها جور شد یه خونه برات میخرم نمیزارم بری سرکار. گفتم که تا آخر عمرم نوکرتم ومن قرآن گذاشتم روی سینه ات برای آخرین بار سینه تو رو بوسیدم چونکه قدم نمرسید که صورت ماهت را ببوسم و توخم شدی و صورتمو بوسیدی و بوسیدی و بوسیدی تا اینکه دستم از تو جداشد.

چه روز نحسی بود آنروز، من نمیدانستم آنروز چرخ فلک با قلمش سرنوشت شومی برای تو ومادرت مینوسید ، آخ که مادر ، منه دست شکسته بادست خودم سوار اتوبوست کردم وموقع خدا حافظی دیدم که گریه میکردی و دور میشدی شاید میدونستی که دیگه منو نمی بینی ، آره مادر وقتی به خونه برگشتم جای خالی تو رو دیدم تا چندماهی دیوانه وعصبی شده بودم ، خدا میداند که چه مصیبتهایی کشیدم که نمیتوانم برایت بنویسم و میدانم شرایط روحی خوبی ندارم ، آره امیرم چند سالی از تو بی خبربودم دراین مدت فقط علی بابا بود که سراغ تو رو میگرفت و اینکه بعد از چندسال زنگ زدی که من آلمانم ، وقتی این خبر را به علی بابا دادم انگاری که بال و پر در آورد خیلی خوشحال شد هم اینکه به هرصورت تو به خواسته خودت رسیدی وهم اینکه من دیگه از نگرانی خلاص شدم تا اینکه بعد از مدتی دوباره از تو بی خبر ماندم ، راستی یادته زنگ زدی چقدر خوشحال بودی و میگفتی من آلمانم برای خودم خونه و باشگاه دارم و استاد باشگاه شدم چندین صد نفر شاگرد دارم؟ وقتی این خبر را به پدر بزرگ و مادر بزرگت ((بیوک ماما =به زبان ترکی یعنی مادر بزرگ)) چقدر خوشحال شدند ومن پیش خودم فکر میکردم بعداز شب سیاه بالاخره صبح سفید منهم دمید (چه صبح سفیدی شد که دنیام بکل تاریک شد) ولی بازهم دیگه از توخبری نیامد تا باز چندین سال بی خبرماندم و..

تا اینکه از طریق یکی از نفراتی که از اشرف فرار کرده بود واقعیت ناپدید شدن تو رو فهمیدم ، امیر نمیدانی وقتی حرف میزد من باور نمیکردم که تو به من دورغ گفته باشی بخدا اصلا” باورم نمیشد من تو رو میشناسم چرا باید به مادرت دروغ بگی؟ بخاطر همین با نفری که این جریانات را تعریف می کرد برخورد شدیدی کردم ولی (نفرجداشده) قسم می خورد که امیر در اشرف است و عراق است وبعد از مدت زمانی نفر دیگه ای از عراق آمده بود و تو رو میشناخت بنام افشین، یادته خونه ما قصرالدشت تهران بود و خونه افشین اردبیل بود ، من به خونه پدر افشین زنگ زدم و گفتم میخوام افشین را ببینم و پدرش گفت بیا پسرم خونه ست ، راهی اردبیل شدم وقتی به خونه افشین رسیدم پدرش گفت پسرم با عروسم رفته تبریز خونه پدر خانمش ولی میتونی با تلفن صحبت کنی ، با تلفن صحبت کردم از وضعیت تو دوباره پرسیدم وگفتم : آخه امیر به من زنگ زده و گفته من آلمانم ، افشین در تلفن گفت : ( سران فرقه رجوی ) اونو وادار کردند که دروغ بگه ، ما چند صد نفری بودیم که (رابطین فرقه مجاهدین) از ترکیه دزدیدند وگفتند شما رو میبریم آلمان ولی بعد از چند روز فهمیدیم که ما در اشرف و در عراق و در خونه منافقین هستیم ، وقتی افشین حرف میزد تمام وجودم آتیش گرفته بود که چرا تو از آلمان اومدی اشرف و زیاد صحبت نکرد و گفت بعدا” اگه فرصت شد به شما جریان را میگم ، من بعد از قطع تماس پیش خودم به خودم دلداری میدادم : اشرف خوبه امیر حتما” یا خادم علی ابن ابیطالب شده یا اینکه کاری که میکرده شکست خورده نخواسته من بفهمم، نجف اشرف جای بدی که نیست همه آرزو دارن برن حالا منهم ناشکر شدم ، تا مدتها با همین فکر ها زندگی کردم تا اینکه جریان را به علی بابا گفتم ، بخدا امیر، علی بابا چنان دودستی زد توسرش وگریه وفریاد زد که من فکر کردم جایی از بدنش بدرد اومده ، پرسیدم چی شد علی آقا و او گفت: چی خاکی بر سرمان شده منفورترین نفرات و لجنترین نفرات همین منافقها هستند ، هرطور شده برو بچه رو بیار بچه ات افتاده دست گرگها ، مگه این بی پدرها به تو دیگه پسرت رو میدن اینا همه ایرانیها رو کشتند …

امیرجان وقتی علی بابا حرف میزد من قلبم از جا کنده میشد که چه خاکی بر سرم شده چرا که من همان موقع هم میدانستم که منافقها جایی درایران ندارند چراکه چندین بارخیانتهای این فرقه ی بدنام را شنیده بودم.

دیگه امیرم بعد از این جریان علی آقا روز بروز مریضتر ومریضتر شد تا اینکه سکته قبلی کرد و رو تخت افتاد و نیاز به پرستاری داشت وآنزمان به وقتی افتاد که من عازم عراق شدم که تو رو بیارمخواهرت را گذاشتم پیش علی آقا و بهش گفتم دارم میرم امیر رو بیارم.

ومن اومدم عراق ، امیرجان من با عشق تمام برای دیدنت به عراق اومدم برای دیدنت لحظه شماری میکردم در اتوبوسی که از ایران راهی عراق بود تمام مسیر با تو حرف میزدم: آخه چرا امیرجان چرا عراق اومدی ، توچرا به مادرت راست نگفتی چرا دیگه زنگ نزدی و هزار چراهای دیگه تا اینکه به عراق رسیدم به اشرف آمدم ، من چی فکر میکردم وچی شد …

فکر میکردم تو درنجف اشرفی ، خونه و زندگی داری بقدری بی خیال شدی وغرق زن و بچه و زندگی و خوشی شدی که دیگه مادرت و خواهرات واقوامت رو فراموش کردی وقتی رسیدم به اشرف خاک برسرم شد بچه ی من اینجاست؟ برای چی؟ چه کسی پسر منو آورده این خراب شده؟

ای خدای من تازه به من گفتند تو اجازه نداری پسرت رو ببینی ، بخدا امیر ، کم بود اون سرباز ارتشی رو بزنم که برای من تعیین تکلیف میکرد که باید به دستور ما و امریکایها بری جلوی در ، تو نمیدونی چقدر اذیت شدم همش گریه زاری میکردم که چرا بچه ی من اینجاست تا اینکه یه روز اومدیم جلوی (درب اسد) عراقیها اشاره کردند و گفتند نفراتی که به طرف شما میان همان کسانی هستند که بچه های شما رو دزدیدند، تا نزدیک ما شدند (دارودسته رجوی) از پشت میله های درب به صورت من تف انداختند وبعد شروع کردند به فحش دادن : مزدور ، هند جگر خوار ، اطلاعاتی و …

وحشت کرده بودم که اینا دیوانه اند چی میگن؟؟؟ ولی من باز با گریه والتماس گفتم شما منونمیشناسید میگن بچه منو دزدیند اینجا آوردند ، باز ( دارودسته بیرحم رجوی ) شروع کردند به فحاشی و تف انداختن و …..و من تازه فهمیدم که امیرم ، ای خدا میشنوی امیرم کجا گیر کرده … بیخود نبود که دروغ گفته بود فهمیدم چرا به من زنگ نمیزده اخه بچه ام بین زالوهای خونخوار افتاده…

یک سال دور سیمها خاردار گشتم وفریاد زدم اصلان بیا ، علی بابا مریضه و تو رو میخواد ولی هیچ اثری از تو ندیدم ، روزها و شبها التماس کردم به تمام مقدسات زمین و زمان قسم دادم که بچه ی منو بدید ولی امیرجان فقط فحش شنیدم و سنگ خوردم ، از پشت سیم خاردارها داد میزدم : شماها کی هستید چی هستید من بچه ام رو میخوام ، ولی هیچ فایده ای نداشت انگاری که همه آنها آدم آهنی بودند ، از قیافه هاشون میترسیدم مسخ شده بودند ، وقتی باسنگ تمام بدن منو مینوشتند من فقط فریاد میزدم ، ای بی وجدانها من مگه چی میخوام بخدا امیرم رو میخوام منو نزنید و ( دارودسته رجوی ) گوششان کر وچشمشان کور بود چیزی نه می دیدند ونه می شنیدند…

ادامه دارد …

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شیر بی یال و دم، فیل هچل هلف و آدمیزاده گان تهی از انسانیت

 

 

01.11.2013

میترا یوسفی، سوئد

شیر بی یال و د م

فیل هچل هلف

و آدمیزاده گان تهی از انسانیت!

بی گمان تاریک ترین نقطه در جنون نابخشودنی و فراموشی ناپذیر « بردگی»، همکاری نفرت بار سیاه پوستانی بود که خائنانه برعلیه آزاده گی همنوعان خود به خدمت آدم ربایان خبیث درآمدند، درتوطئه ی بدام انداختن هم قبیله ی خود شرکت می کردند و مسبب سلسله رنج های وصف ناپذیر برگرده ی همدردان خویش شدند.

همچنین است درمورد گروه های کوچکی ازسرخ پوستان، که برعلیه نسل خویشتن، یا به عبارت صحیح تر« ساکنان نخستین آمریکای شمالی»،همدست و جیره خوار متجاوزین اروپایی به آمریکای شمالی گشتند.

در زندان ها واردوگاه های مرگ آلمان نازی هم بودند خائنینی(کپو) که درقبال حفظ جان ومختصری تسهیلات معیشتی، به همکاری ظالم دست یازیدند.

و پیش ازآن، طی سال های ظلمانی سلطه ی فراعنه، شلاق بدستان صف بردگان جهت پیشبرد بیگاری در کارمشقت بارساختن هرم ها و مجسمه های غول پیکر، غالبا ازدسته ی بردگانی بودند که توانستند اعتماد برده دار را به شخصیت ضعیف و خائن خویشتن برعلیه همنوعان، کسب کنند.

درهمین روال وشاید بدتر می نماید زوال ضعیفانی که تا گلو از رجوی پُرند، زخمی وشکسته، غارت شده، تهی دست وپاکباخته، اما بازهم خدمتش می کنند. خدمتی شالوده اش ترس وتهدید که لازمه ویا نتیجه وثمرش خیانت برعلیه ستمدیده گانی ازتبار خویشتن است.

و انسانیت را درنقش شاهد وناظر متحیرومتاسف ومتنفر برجای می گذارند که ضعف آدمیزاد گاه تا کجا می رود! وآن نیمه ی شیطانی چه آسان خود را به وسوسه های شیاطین می بازد و پی می گیرد.

شاید درجستجوی واحه های خرم، فریب شیطان می خورد و به سرابی می افتد وفرو می رود در دهان مهیب لجنزاری.

خوشا درگیجگاه گرفتاری ونومیدی نیز، شانس نجات وفرصت رهایی هنوز در ره آدمی هست، اگر بازمانده یی از شرافت انسانی بر جبین و جسارت روان رگهایش باشد وگرنه درغرقه ی بویناک وتبدیل به کرم ها وحشرات لجن زی می شود.

نظیر همین خدمتگزاری ظالمان و خیانت به همرهان واصرار بر زوال خویشتن!

هم آنانی که بسا مدعی خدا و پیامبر و انسانیت بودند و با دو حرف آنچنانی مدام در ملامت اطرافیان! انقلابیون کذایی و معلمان مدعی شرف وانسانیت که گمگشته ی غفلت درنهایت مجیزگوی رجوی با همه ی جنایاتش ازآب درآمدند و راوی کذاب تبلیغات انحرافی اش! از حسن نایب آقای موحد روزی وروزگاری، ایام بربادرفته یی! تا مهدی سامع مارکسیست، دون کیشوت های خیالی وتوخالی که یکی خودرا به هیچ برای رجوی می بازد و دیگری به بهای قوتی چند! یکی را رجوی می چاپد ودیگری را به مزدوری می رقصاند ( سند این واقعیت فیلمی ست انکارناپذیر!). چپ زن معلوم الحالی که روبه صفتانه سربردرگاه امپریالیست ها سایید مگر مانع رهایی اسرا و گِل گرفتن برده سرای رسوای « اشرف» نامیده گردد! آشکارا، خط میداد آنها را در قتلگاه شان، در ناحیه یی که رجوی با اعمال شنیع برایشان دشمن ها تراشیده است، مصلوب کنید تا بعدازاین، فصل محتوم اخراج رجوی،ا سباب زحمت سرکرده ی مافیایی ودستیاران ومزدورانش در خطه ی غرب نشوند!

جل الخالق که این امپریالیسم هم شگفت پدیده یی ست! تلویزیون فارسی زبان صدای آمریکا، درتهیه ی برنامه یی از مردن مرضیه، دوربین را به روی دشمن قسم خورده ی سیستم خود زوم کرد که ایشان، آقای سامع اند! برادران رجوی هم، گوینده گویی در خیال خود، عکس شاهپورهای رضاشاهی میدید و به اشاره انگلیسی زبان ها رویای روزانه می بافت.

ناگفته نماند که اصل معرکه گیری مورد بحث نه قدرشناسی مرضیه، فرصت طلبی« مریم» نمایی بیش نبود. ازهمین روست رویگردانی آشکار از ادای احترام به منوچهرسخایی، چون مرزهای آمریکا هنوز برای رجوی بسته است. اگرچه منوچهر سخایی آبرویش را حرام همکاری با این گروه تروریست گشت.

عروس پدر همین آقای سامع هم! وقت خبرسازی رجوی ها، درمعرکه ی ماتم سرایی بی مایه ومنافقانه مرگ مرضیه، به جلوی دوربین وبغل مریم رجوی پرید، اما طرف مربوطه سراپا در فکر خودنمایی و انحصارطلبی رسوا ، بزمچه ی هزاررنگ را به کناری هُل داد. «زینت هاشمی سامع» نه این که نفهمید! فقط چاره یی نداشت مگر تجاهل و کینه به جگرآماسیدن!

به طریقی طعنه آمیز یادآور جان بولتون، که در اوج تلاش مذبوحانه مریم رجوی جهت به خدمت گرفتن سربازان آمریکایی برای حفاظت قلعه ی بدنام رجوی، طی بساط سورچرانی به همین منظوراطراف پاریس، به فارسی شکرشکن – نه گذاشت و نه برداشت – صاف وپوست کنده گفت سربازان ما از شما حفاظت نخواهند کرد و درحال بیرون کشیدن آنها ازعراق هستیم. این یک واقعیت است! مریم رجوی نه این که نفهمید! فقط چاره یی نداشت مگر تجاهل وکینه به جگرآماسیدن! راستی که دست بالای دست بسیاراست!

صاف و پوست کنده، بی تعارف و روشن، آنهایی که به رجوی سرفرود آوردند و زانو زدند، را دیگر حق هیچ اعتبار و آبرویی باقی نیست،هیج ادعایی! و همان می شوند که به قول شاه برعلیه اش عوعو می کردند! حالا به گفته ی « مهناز جهانبانی »- که پس از سالها آزار و توهین رجوی ها – رخت ازاین جهان بربست، ناپهلوان هایی امثال فیلابی، و یا مرضیه که مکاره کف دست رجوی ظاهر شد ومحتاله رفت. آخرین ماموریتش پس ازتخته شدن وپایان تشبثات کنسرتی، لابی گری و دلاله گی، بزک کردن رجوی نزد ایرانیانی دست اندرکار روزنامه نگاری وارتباطات اجتماعی بود!

خواننده ی درباری وجلسات عیاشی خصوصی، پول پرستی که درعالم زرنگی های

آنچنانی، دخترش را به خرم بدنام و معلوم الحال، شوهر داد، عوعویی هم درچنته گذشته وپرونده ی اعمالش نداشته

وناگهان پشتیبان رجوی تروریست ، لاجرم خود تروریست شده است.

این افکار، دلگیری وبی صبری ها، این سطور از آنجا نقش می گیرد که به روشنگری همرهانم در پیوستن به انقلاب، سپس گسستن، پالایش وپاکیزه شدن از رجوی، حسن نایب آقا در زمره ی فرستادگان شوم و پیک های نفرینی رجوی جهت اغفال وتغییرتصمیم ناراضیان رجوی به آلبانی، درآمده است. اگرچه خود پشت وگرده اش کبود از شلاق رجوی، روحش پریشان و بیمار و خودآزار از آزار رجوی، حیات اش متروک وتاریک، نه آهنگی، نه آوازی، نه شعری و نه شاملویی! مگرصدای مرموز خفاش وناله ی جغد، نه گلی، نه گلبنی مگرشاخک هولناک حسرت وبختک، آفاتی گویای سرشت وجنس رجوی!

دربازگویی این خبر تاثرآور به نازنینی، محق، و

آموزنده گفت : پس خوشحال باش که ننگینی چنین، دیگر در اطراف وهمسایگی تو نیست. وه… عمیق وگُهربار گفتاری!

درحقیقت همسری چنین بیچاره و بی ناموس، پدر ناشایست و نگون بخت فرزندانم پیش تر از اینها به رجوی برای توهین همسر و آزار فرزندانش امضای سفید داده بود. ولی حرفها و جملات چنان سفیهانه بود که نه اشکی در دیده سفتم، نه پاسخی گفتم و یا نوشتم. اساسا شیوه ی ما رهایی یافته گان در جنگ های گلادیاتوری رجوی،( به جان هم انداختن افراد خانواده)، پیشه ی پارسایی، صبر و سکوت است. اما در برابر شیطان صفتی و سعی درگمراهی دیگرانی که شانس رهایی از رجوی یافته اند، کوشش برده نگاه داشتن جویندگان آزاده گی، دیگر شایسته ی مماشات و سکوت نمی گردد وباید قربانیان را آگاه کرد. دیگر حق خود نیست و حق مردم است و نمی توان بخشید. طبیعتا حق غارت شده فرزندانم را نیز هرگز نبخشیده ام.

پروسه ی مسخ شخصیت ودگرگونی چنین مصیبت بار، برای این فرد مورد نظر، در جهت عکس مهدی سامع، منوچهرهزارخانی و…نه ازتطمیع ومزدوری که نتیجه ی دور وتسلسل تحلیل برنده وکاهنده ی توهین وفشارهاست.خرد کردن وشکستن ! و از شکسته ها و تکه ها موجودی باب طبع شیطانی، مخلوق رجوی ساختن!

به عبارت دیگر رجوی جهت تغذیه بیماری سخت سادیسم خویشتن، نیازمند ابتلای افرادش به مازوخیسم و خودآزاری است ودستاویز تعلیمات فرقه یی، دقیقا از عهده ی آن برآمده است.

حالا رجوی هرتوطئه یی که می خواهد برعلیه این ادعا ببافد. اما حسن نایب آقایی که مادرش، خواهران وبرادرانش، همسر وفرزندان، دوستان واطرافیانش می شناختند موجود دیگری بوده واین رونوشت غریب و پرغلط، برابراصل نیست.

اودرسرپیچی ازفرمان طلاق های جمعی و بدور انداختن جگرگوشه هایش، پیشنهاد استحاله از مجاهد به مبارز داد. حتی برای همسرش هم نوشت! رجوی برای امتحان، اجازه داد تا اینجا هم برود و بعد ناگهان جلویش را گرفت ومستی از سرش پراند که نخیر! حق انتخابی درکارنیست! اینجا نه تیم فوتبال « گارد» و « هما» ست ونه رجوی « پرویز دهداری»!

وقتی حقیقت بهم زدن وتلاشی کانون خانواده هنوز یک راز سربسته بود، نامه های تهدیدآمیز همسرحسن نایب آقاخطاب به مریم رجوی، به منزله نوعی حق السکوت! کارسازسفری یازده روزه نزد خانواده اش شد. ضمن یک تماس تلفنی از سوئد به تهران، مادربیچاره اش براساس شایعات براو خرده ها گرفت که مبادا خانواده ات را رها کنی! حسن نایب آقا، در بند شرم وخجالت، منافقانه می گفت که خیر، خانواده ام را به فلانی سپرده ام. این ادعای دروغین را در تماس تلفنی و یا نامه نگاری با دوستانش بازهم شرمگینانه ویا به طریقی دیگر، بی شرمانه !مدعی شد که خانواده اش را رها نکرده ونزد فلانی هستند وخیالش راحت است. البته همسرش معترض بود چرا خلاف واقعیت وحقیقت می گویی و می نویسی؟! بهانه می آورد، خودش را گول میزد و اغفال می کرد. ازاین شاخه به آن شاخه می پرید : می دانستم که از بچه ها خوب نگهداری میکنی! گویی از این جمله برای سلب مسئولیت و کم کردن گناه می کوشید. همان ایام اعتراف کرد که ارتباط عاطفی کم نظیری با همسرش داشته است!

پایان این مطلب آنک، باری و به هرحال درنهایت تلخی۱۷ سال است که سعادت ملاقات فرزندانش را به رجوی درحرام ترین قمار باخته و درعوض شلاق رجوی بدست گرفته بر گرده ی برده نگهداشته شدگان رجوی، می کوبد! که ناتوان از« پرواز»، شاید دیگران را « هم تراز» خود نگهدارد، درکسوت بردگی آنهم در طلوع قرن بیست ویکم، افسوس بر این زوال، وای بر رجعت نکبت بار!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پس اندوهگین نسازدت سخن آنها. همانا دانیم آنچه را نهان دارند وآنچه را پدیدار کنند

 

13.09.2013

میترا یوسفی، سوئد

http://iran-interlink.org/wordpressfa/?p=6614

پس اندوهگین نسازدت سخن آنها همانا دانیم آنچه را نهان دارند وآنچه را پدیدار کنند (سوره آسمانی « یس» آیه مبارک ۷۶)

صدای بال زدن کرکس ها دیگربار وهنوز ازلانه ی عنکبوتی که رجوی به خصلت منافقانه ولاف وگزاف های مصلحت جویانه« اشرف» می نامید، سخت موهن وهراس انگیز می نماید. اشرف ربیعی! اولین همسررجوی ولاجرم نخستین زنی که مورد تجاوز، ستم و سودجویی های بی رحمانه ی اوقرارگرفت. نه تنهاازآنک مرد شوهرنامیده اش درنهایت قساوت وکمال نامردی اورا در جهنمی که باجنایاتش ساخت رها کرد ورفت، بلکه نام یک زن آزادیخواه، پیشرو وروشنفکررا بر برده سرای عصرحاضرنهاد وروح پاکش را آزرد. برعلیه افکارمترقی وی حتی حرمسرای شرم آگینی برپا کرد شلوغ ومتعفن از فجایع باورنکردنی، هرآنچه اشرف ربیعی دررهش بی مهابا دست اززندگی هم شُست.

چه کسی می داند از مطامع چندجانبه ی رجوی؟ شاید همان ایران هم، وقتی نخستین رئیس جمهوری ایران را به راه ناخواسته هل می داد، دختررئیس جمهوررا هم دیده ودلباخته، هوای رها شدن ازشر« اشرف » به دندان طمع گرفت. با قربانی کردن وی، هم ماشین تبلیغاتی اش راه می افتاد ( سرآغاز قتل اشرف ربیعی طی درگیری مسلحانه وآستانه ی ازدواج عجولانه رجوی با فیروزه بنی صدر یک سری نامه های عاشقانه وستایش آمیز به اسم وی، خطاب به رجوی ازفرانسه به مراکزرجوی ها درکشورهای مختلف پخش گردید) وهم تجدید فراش می کرد. حرص وطمعی به شیوه ی مردان هوس بازوشهوت ران بزودی که به همسرنزدیک ترین همراه ودوستش مهدی ابریشمچی روی گردانید تا « مریم عضدانلو» قربانی دیگر، اگردسته دسته زنان ودختران جوان ازپشت نیمکت مدرسه تا زندان ها و گلوله باران ها را در ردیف جداگانه یی قراردهیم وبشماریم. درآن قلعه ی بی قانون فرزندان اعضا را ربودند و به غریبی ودورها بردند. یک روز ازدواج اجباری شد و روزی طلاق! واگرحرف می زدی، تحت ضرب وشکنج قرار می گرفتی. تلخ تراز خود ضرب وشکنج، تشکیل جوخه های ضربت زنانه بود تحت ترکتازی رجاله های لات ولمپنی چون مهناز شهنازی وهمپالکی هایش، مبادا فراشان مذکر رجوی مرتکب گناه لمس جنس مخالف شوند!

آری و باری، هرکسی مجرب ستم ها وزمانی اسیرفرقه ی رجوی، اززمان سقوط صدام حسین، می توانست سرنوشت شوم اسیران رجوی را پیش بینی کند. آدم هایی که فقط موسم تشکیلات فرقه یی وانزوای منجمد اردوگاه موسوم به «اشرف» به کار رجوی می آمدند، اسارت ودیگر هیج! اردوگاه اشرف، تجسم قلعه ی سنگباران ونه جای دیگر! سرزمین های آزادتر ومهد اجتماع، وزش نسیم آگاهی ونیوش ترانه ی محبت، پایان انزوا وتنهایی مفرط ومحض، دیگر ازچنگال دیو، رها شده، به انسانیت وخویشتن، باز می گشتند واسباب زحمت برده دار ورشکسته!

ازهمانجا میشد شرایط وبلایای کنونی را دید وخبرهای دهشتناک را شنید. اندوهناک و وحشت زده تصورکرد چهره ی مصیبت زده ی « اشرف»، مادر دلسوخته ی « یاسرحاجیان» یکی ازقربانیان توطئه ی۱۰ شهریور ویا « مهین نظری» مادر نگون بخت « امیرشمس حائری»، نمونه یی از قربانیان قطع رابطه ی فرزند و والدین که رجوی غاصبانه بُرید، نخست فرزندان را به راه های دور وخانه های غریب فرستاد تا تلخ ترین روزها را تجربه و«عشق» و« عاطفه » را ُکم کنند. سپس ازسنین۱۴-۱۶ سالگی، جهت تشکیل هسته های تروریستی، به قلعه ی بدنام ومخوف بازگردانیده شوند. برای شماری ازآنان هرگز کهنگی شرایط رجوی جایگزین اجتماع متمدن نشد، دست به خودکشی زدند ویا مرگ های مشکوک وفجیع گریبان شان گرفت.

حال ورای فواصل وپشت مه غلیظ متراکم انزوا آیا مادران نگون بخت را جرات پی گیری ازسرنوشت شوم فرزند و رخصت شیونی هست؟ یا تجاوزات جنسی وروحی افشاء شده، همه ی توان شان را ازبُن وریشه، تیشه زده، به آتش وچون خاکستری برباد داده است !؟

قتل هایی چنین استثنایی و غریب که دررابطه با رجوی، کارنامه و پیشینه اش به شدت مشکوک می گردد.

بازگشت به شروع این خطوط ، شکی نیست که رجوی پشتیبان ومتحد بی تعارف وآشکار صدام حسین، به خصوص پس از همکاری مشمئزکننده وانزجارآور در سرکوبی قیام شیعیان وکرد مقارن جنگ اول خلیج که حتی عنوان « عملیات مروارید» برای آن برگُزید، میهمان میزبان کش شد وجایش درخطه ی عراق نیست. رجوی خود بهتراز همه می دانست! وهمچنین می دانست که ترک قلعه « اشرف» سبب ترک خوردن تا شکستن کامل تشکیلات فرقه یی اوست. می دانست باالغای بردگی سی ساله، نه تنها آزاده گان به خویشتن بازمی گردند، بلکه رازهای دهشتناکش فاش خواهد گشت وآخرین ماوایش را هم از دست خواهد داد. همان طور که چون شیطان، ازبهشت خواست ملت ایران، به اعمال شنیع، خیانت ها و جنایت ها، وسوسه ی آدمیان به گمراهی، رانده شده است.

نظرات همرهانم درپیوستن وگسستن ازرجوی، طبیعتا مرا بیشتر متقاعد می کند واساسا همراهی

نظرات، شگفت انگیزاست و اطمینان بخش، زیرا از محک تجربه یی گران به میان می آید!

رجوی با زیکزاک های محیرالعقئل، از سرودهای ضد امپریالیستی و عزم ریختن خون آمریکایی برایران زمین تا به کرنش وتعظیم وتکریم متحجرترین محافظه کاران آمریکایی، حتی فرستادن زنش به رامشگری بدنام ترین سیاستمداران آمریکایی از لحاظ اخلاقی، توامان یدک کشان دشمنی افراطی و بی پرده برعلیه ایران واسلام، بی توجه به لاف وگزاف های راه حسین وشیوه های مذهبی فرقه گردانی اش، تبلیغ بازیچه گری خود وفرقه اش کرد ومی کند.

به پشتگرمی قدرت ها، قلدربازی کرد ونفس کش ها طلبید. درعراق ستم زده ی صدام حسین با کمال وقاحت دست بکار توطئه ها شد، تا وقتی درب قلعه ی اشرف را بستند وجلویش را گرفتند. تمامی مدت به فحاشی وبدگویی دولت انتخابی ومشروع عراق پرداخت تا آنجا که دریکی از معرکه های رسوای پاریسی اش، پاتریک کندی، لعنت وننگ نام کندی، درکسوت مزدوری رجوی که مدتهاست فاش شده، برسقوط صدام افسوس ها خورد و آمریکایش! را به جهت سقوط صدام ملامت ها کرد: « برای یک مشت ملا؟». نمی دانم درآن میهمانی و وقت قرقره ی فرمایشات معرکه گردان، آقا جلال گنجه یی لباس بزم اش را پوشیده بود و یا رزم اش!

وقتی مقامات عراقی به پایداری واستقامت دروازه ی قلعه را گشودند، لجوجانه، در بهانه گیری کاذب وعذر بدتر ازگناه فروش اموال، صدنفر انتخابی خودش را همانجا نگاه داشت ونه تنها از حکم تخلیه کامل طفره می رفت، یاوه سرایی ادعای بازگشت به محل « اشرف »! می کرد.

راستی به قول خودشان « بازهم اشرف خروشید»، فیلمنامه را که نوشته بود؟ «قدرخواه» نامی که به خیال خودش فیلمسازست وهنرمند! تنظیم آهنگ متن اش هم کار خنیاگرگنگ وکور وکر از دریافت امانت حقایق! نه این که نمی دانند! برای پاره استخوانی تمارض می کنند، خودرا به کوچه علی چپ می زنند، پرده ی جهل بروجدان کشیده اند.

واما درمورد ۵۲ نفرکذایی، پس ازواقعه شیون رده های بالای تشکیلاتی شان! گویای نکته هایی ست از نظر هوشیار وتیزبین! لیاقت احراز مقام تشکیلاتی درفرقه گرایی نه بیشتراز شرک وتسلیم رجوی شدن است. وگرنه اگر حمله یی صورت گرفت، با همه ی علف واولاف فرمانده و عضو شورا و… و… درسوابق سی ساله، عرضه ی دفاعی شان چه شد؟ همان هایی که زیرسایه ی صدام حسین وحصارسرد قلعه ی اشرف، خیره سری ها،جنایت ها،فحاشی ودست درازی،« کشتن کفترپربسته» می کردند، باد به غبغب می انداختند، نفس کشیدن ها می طلبیدند. اما فقیروتوخالی! عرض سال ها، سازمان های اطلاعاتی ازمابهتران ودولت های غربی در کار دستگیری نفوذی هایی بودند که دستگاه رجوی عرضه ی فهمیدنش را هم نداشت.

مقارن این سخنان، خبرخروج خزندگان وکَنه های سمج رجوی ازساحت زمین های مزروعی غصب شده موسوم به « اشرف»، مژده بخش می شود تا به تعبیرخود رجوی، پایان بخش فتنه ی رجوی باشد.

« اُرد» ازما بهتران، و سیاست دیگر کشتی بان، ظاهرا کار خودش را کرد وجیک مریم رجوی درنیامد مگر پیام تخلیه خوش نشینی برزمین کشاورزان عراقی!

بند عهده داری حفاظت از اموال کذایی رجوی کذاب، حق سرقت شده ی خلق عراق در کام رجوی هم، سودجویی خود ارباب هاست. وگرنه خرج باقیمانده ی رجوی گردانی، باید از کیسه ی خودشان می رفت. کمااین که درابتدای فرار رجوی به غرب، دراعترافات مستند یک مقام « سیا»، از خرده دزدی های افراد فرقه درآمریکا، تا سرقت صندوق های پست جهت استفاده ی نامشروع ازکارت های اعتباری ملت آمریکا، کاملا آگاه و راه را برای ادامه ی این جنایات بازگذاشتند! تا ازجیب ملت برود ونه کیسه ی حکمران!

دریغ ازخون سرخ وسرهای سبزکه برباد رفت، جان های شیفته وشیرین که قربانی نفاق و یک مشت دروغ شد.

تشریح وقایع، تبیین بعد ازاین، کشف نکته های غائله ی اخیر و توضیحات روشنگرانه ی واقعه ی هولناک طی مقاله های همرهانمان درپیوستن وگسستن از رجوی، بویژه دو ستون نویسی « مسعود خدابنده» قابل دسترسی است. خدای را شکر که این استعدادها در عصاری کاهنده ی رجوی نیست ونابود نشد، به فنا نرفت. چراغی است ومشعلی فراراه حقایق!

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

12.09.2013

لینک به منبع

اردوگاه اشرف در عراق محل سابق استقرار سازمان مجاهدین خلق ایران  به طور کامل تخلیه شده است. خبرگزاری آسوشیتد پرس به نقل از مقامات عراقی گفته  آخرین بازماندگان مجاهدین در این اردوگاه که ۴۲ نفر بودند دیشب آنجا را ترک کرده  اند. پیشتر حدود سه هزار نفر از اعضای این سازمان به اردوگاه حریه منتقل شده بودند . آیدین صالحی گزارش می دهد

http://www.youtube.com/watch?v=yy1tzfd6EPQ&feature=share&list=UUHZk9MrT3DGWmVqdsj5y0EA

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

انعکاس خبر تخلیه کامل کمپ  اشرف در بی بی سی، رادیو فردا

12.09.2013


بی بی سی، دوازدهم سپتامبر ۲۰۱۳:

لینک به منبع

اردوگاه اشرف به طور کامل تخلیه شد

منابع خبری از تخلیه اعضای باقی‌مانده سازمان مجاهدین خلق از اردوگاه اشرف خبر داده‌اند.

خبرگزاری آسوشیتدپرس از قول مقامات عراقی نوشته است که ۴۲ عضو باقی‌‌مانده سازمان در اردوگاه اشرف، این مجموعه را ترک کردند.

دولت عراق که پس از سقوط صدام حسین روابط نزدیکی با ایران داشته است، در این سال‌های گذشته تلاش زیادی کرد تا این اردوگاه را تخلیه کند.

اعضای شورای ملی مقاومت ایران که سازمان مجاهدین خلق جزئی از آن است، این خبر را تایید کرده‌اند.

محمد محدثین، از اعضای عالی‌رتبه این شورا، گفته است مریم رجوی، رئیس شورا، از اعضای باقی‌مانده سازمان مجاهدین خلق خواست اردوگاه اشرف را ترک کنند.

محمد بختیار، روزنامه‌‌نگار در بغداد، در گفت‌‌وگو با بی‌‌بی‌‌سی فارسی ضمن تایید این خبر گفت که این اعضای باقی‌‌مانده، طبق توافق با دولت عراق این اردوگاه را ترک کردند.

در روزهای گذشته دولت عراق از باقی‌مانده اعضای مجاهدین خلق که در اردوگاه اشرف مستقر بودند، خواسته بود این مکان را ترک کرده و به اردوگاه لیبرتی بروند.

در حمله ده روز پیش افراد ناشناس در اول سپتامبر، دهم شهریورماه به اردوگاه اشرف، دست‌کم ۵۰ نفر کشته شدند.

به گفته آقای بختیاری حمله ده روز پیش باعث افزایش فشارها بر سازمان مذکور شد تا باقی مانده اعضایش را از کمپ اشرف خارج کند.

به گفته محمد بختیار، از اموالی که سازمان مجاهدین خلق ادعای مالکیت بر آنها داشته، صورت‌‌برداری شده و پس از انتقال این اموال به قسمتی از اردوگاه، اعضای باقی‌‌مانده آنجا را به مقصد اردوگاه لیبرتی (حریه) ترک کردند.

پیش از این سه هزار نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق به اردوگاه لیبرتی منتقل شده بودند.

محمد بختیار به بی‌‌بی‌‌سی فارسی گفت تخلیه اردوگاه اشرف در پی “فشارهای سازمان ملل متحد و سفارت آمریکا”، ساعت ده شام‌گاه چهارشنبه به وقت محلی با حضور شماری از نیروهای تیپ دو پیاده ارتش عراق صورت گرفت.

محمد بختیار می‌‌گوید سازمان مجاهدین خلق، ارزش بسیار زیادی برای اموال مورد ادعایی‌اش اعلام کرده بوده و تاکنون دولت عراق را به کارشکنی در فروش این اموال متهم می‌‌کرده است.

ژنرال جمیل شمّری، رئیس پلیس استان دیاله، گفته است که ساکنان بازمانده در اشرف، ابتدا از ترک این اردوگاه سر باز می‌زدند ولی نهایتا با مداخله فرستادگان سازمان ملل متحد، راضی به ترک این محل شدند.

به گفته او، اعضای سازمان مجاهدین خلق پیش از ترک اردوگاه توسط نیروهای عراقی بازرسی بدنی شدند.

اردوگاه اشرف حدود ۲۷ سال پیش در سال ۱۳۶۵ خورشیدی توسط صدام حسین در اختیار سازمان مجاهدین خلق قرار گرفت.

حمله به اشرف و واکنش‌هاحمله اخیر به این مجموعه واکنش های گسترده‌‌ای بر انگیخت. نمایندگی سازمان ملل متحد در عراق و کمیساریای عالی حقوق بشر با انتشار بیانیه‌‌ای این حمله را محکوم کردند.

در این بیانیه گفته شده بود که نمایندگان هیات در بازدید از اردوگاه اشرف، ۵۲ جنازه را که در یک سردخانه موقت در اردوگاه نگهداری می‌شود، مشاهده کردند. در آن زمان گفته شد که حدود یکصد نفر در اردوگاه اشرف حضور داشتند.

مقامات اتحادیه اروپا و آمریکا نیز حمله به ساکنان اردوگاه اشرف را محکوم کرده و خواستار رسیدگی به این واقعه شدند اما در مورد عامل حمله، اظهار نظری نکرده‌اند.

از سوی دیگر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با انتشار بیانیه‌ای از کشته‌‌شدن این اعضای سازمان مجاهدین خلق در اردوگاه اشرف، ابراز خوشحالی کرده است.

سپاه در بیانیه خود شمار افراده کشته‌‌شده را ۷۰ تن عنوان کرده و گفت که آنان به دست فرزندان مجاهدان عراقی کشته شده‌اند.

پس از این واکنش‌‌ها علی موسی، سخنگوی نوری مالکی، نخست‌‌وزیر عراق به خبرگزاری فرانسه گفت: “عراق حق دارد تا از آنها (اعضای مجاهدین خلق) بخواهد این محل را ترک کنند.”

به گفته سخنگوی نخست وزیر “این یک دستور است، آنها باید این محل را تخلیه کنند.”

نمایندگی سازمان ملل در عراق هم با انتشار بیانیه‌‌ای گفته است ما معتقدیم که دولت عراق با توسل به‌‌زور و بدون هر گونه تاخیری درصدد عملی‌‌شدن این خواسته است.

بازمانده از جنگ هشت ساله

اردوگاه اشرف در زمان جنگ ایران و عراق در نزدیکی بغداد ایجاد شد تا اعضای سازمان مجاهدین خلق که از ایران گریخته بودند، در آن مستقر شوند.

اعضای این سازمان از امکانات تسلیحانی برخوردار بودند و بلافاصله پس از اعلام آتش بس در جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۷ شماری از آنان به داخل خاک ایران اعزام شدند اما نیروهای جمهوری اسلامی ایران توانستند پیشروی آنها را متوقف و آنها را وادار به عقب‌نشینی به داخل خاک عراق کنند.

پس از حمله ائتلاف بین المللی به رهبری آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ میلادی و سقوط حکومت صدام حسین، رهبر سابق آن کشور، نظامیان آمریکایی اعضای سازمان مجاهدین را “نفرات مسلح غیرمتخاصم” تعریف کرده و پس از خلع سلاح آنان، حفظ امنیت ساکنان اردوگاه اشرف را برعهده گرفتند.

با خروج نیروهای آمریکایی از عراق، امنیت این اردوگاه به دولت عراق سپرده شد که احتمالا تحت فشار دولت ایران، خواستار خروج آنان از اردوگاه و حتی از عراق شد.

براساس توافق بین سازمان ملل و دولت عراق در دسامبر سال ۲۰۱۱، بیش از سه هزار تن از ساکنان اردوگاه اشرف به محل دیگری موسوم به اردوگاه لیبرتی منتقل شدند و در حال حاضر، کمیساریای آوارگان سازمان ملل به وضعیت پناهندگی آنان رسیدگی می‌کند.

سازمان مجاهدین خلق ایران به عنوان یک گروه اسلامگرای مخالف نظام سلطنتی ایران پایه گذاری شد و در سال های قبل از انقلاب، به عملیات مسلحانه علیه حکومت وقت مبادرت می‌کرد و از حامیان مهم انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ بود.

این سازمان تا چندی پیش در فهرست سازمانهای تروریستی آمریکا و اتحادیه اروپا قرار داشت.

-

رادیو فردا، دوازدهم سپتامبر ۲۰۱۳:
لینک به منبع

مقام‌های رسمی عراقی روز ۲۰ شهریور ماه به خبرگزاری آسوشیتد پرس گفتند که اردوگاه اشرف «به‌طور کامل» از «۴۲ نفر باقی‌مانده» از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران در آن، تخلیه شده است.

با این حساب بخشی از خواست‌های آمریکا و سازمان‌های بین‌المللی نیز برای تخلیه کامل این اردوگاه برآورده شده است.

خواست‌هایی که پس از رخداد مرگبار دهم شهریور بار دیگر مطرح شدند. این بار دولت نوری مالکی در عراق دستور تخلیه «بدون تاخیر» اردوگاه را صادر کرد.

روز دهم شهریور ماه در پی انفجارهایی که این اردوگاه رخ داد، ۵۲ نفر کشته شدند.

سازمان مجاهدین خلق ایران که اکثر اعضای آن به اردوگاه حریت (لیبرتی) انتقال داده شده‌اند، دولت عراق را مسئول «حمله» به اردوگاه اشرف می‌داند.

دولت عراق چنین چیزی را تکذیب کرده است و دلیل این رخداد مرگبار را «انفجار در بشکه‌های نفت و گاز در پی درگیری احتمالی داخلی» عنوان کرده است.

دولت نوری مالکی پس از آن علاوه بر دستور تخلیه این مکان، اعلام کرد تحقیقاتی انجام می‌دهد.

ایالات متحده آمریکا با ابراز نگرانی از این رخداد و محکوم کردن «حمله» به آن، خواستار انجام تحقیقات بازرسان سازمان ملل در مورد آن شده است.

ماری هارف اندکی پس از این رخداد از سازمان مجاهدین خلق خواست تا برای انتقال باقی‌مانده اعضای در اردوگاه اشرف تمام آنچه لازم است، انجام دهد.

پس از انفجارهای دهم شهریور ماه، سپاه پاسداران ایران نیز ناگهان بیانیه‌ای منتشر و از «حمله مجاهدان شهید عراقی» به این اردوگاه ابراز خوشحالی کرد؛ آنچه با گفته‌های احمد خاتمی از روحانیون تندروی ایران نیز ادامه پیدا کرد. امام جمعه موقت تهران نیز از این «حمله» ستایش کرد.

این موضوع نیز با ابراز نگرانی آمریکا روبه‌رو شده است.

بازرسان گروه کمک‌رسانی سازمان ملل در عراق، «یونامی»، ۱۱ شهریورماه از اردوگاه اشرف دیدن کردند و به گفته این سازمان، قرار است دلیل مرگ ده‌ها نفر در آن مشخص شود.

-

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خلاصه مصاحبه با تلویزون مردم در رابطه با: کشتار ۱۰ شهریور در کمپ اشرف ومسائل اتفاق افتاده

 

10.09.2013

محمد کرمی، وبلاگ عیاران

لینک به منبع

ده روز از این کشتار دهشتناک می گذرد اما هنوز مسعود رجوی سکوت پیشه کرده است. چرا؟ آیا از پاسخگویی می هراسد؟ آیا در جریان این حمله آسیبی به او وارد شده است؟ آیا در آن محل بوده و با احساس خطر شبانه از آنجا خارج شده و بقیه افراد را مثل همیشه به عنوان طعمه نگه داشته تا درگیر شوند و فرصت فرار داشته باشد؟

استراژی یا خط رجوی در رابطه باکمپ اشرف چی بود؟ علیرغم انکه می دانستند باید تخلیه کنند.

یک پروسه مختصری از روز اول در سال ۲۰۰۳ پس از سقوط صدام که قرار بود آن زمانها مجاهدین کمپ اشرف را تخلیه کنند، تا الان که تخلیه نشده… رجوی در رابطه کمپ اشرف چنین می گفت( قرارگاه اشرف ظرف ایدئولوژی، ناموس و شرف مجاهدین خلق هست و تاکید داشت به هیچ وجه قرارگاه اشرف را از دست نخواهد داد و به صراحت می گفت ترجیح می دهم قرارگاه اشرف محل دفن اعضاء سازمان باشد تا از انجا خارج شوند) درهمان زمان بر اساس خط استراتژی که مسعود رجوی مشخص کرده بود به این شکل بود: اگر در رابطه با تخلیه کمپ اشرف سازمان مجاهدین با ارتش امریکا مواجه می شد، تا جائی با آنها پیش می رفتند که به درگیری فیزیکی کشیده نشود. اما اگر با ارتش و دولت عراق مواجه می شدند، مسعود رجوی فرمان داده بود که باید بالاترین بهای ممکن از دولت عراق گرفته شود آنکه چه تعداد کشته بشوند مهم نبود و بیان کرده بود که سازمان هر بهائی که نیاز باشد خواهد پرداخت….

ماموریت این افراد در کمپ اشرف مانده بودند چی بود؟

در واقع این ۱۰۰ نفر که در آنجا مانده بودند در۳ بخش سازماندهی شده بودند:

۱ – روابط- سیاسی -اجتماعی: مهمترین وظیفه این بخش هماهنگی با انواع انجمنهای دست ساز حقوق بشری و مدافع زنان و وکلا درعراق، و همچنین ارتباط با گروههای مختلف ضدمالکی، برخی از گروههای تروریستی و رهبران آنها (مثل طارق الهاشمی) جهت انجام فعالیتهای مشترک سیاسی-اجتماعی و عملیاتی در عراق بوده است .

۲- اطلاعات و امنیت :

بخش «روابط-سیاسی-اجتماعی» و بخش «اطلاعات-امنیت» در هماهنگی با هم، مهمترین ارگانهای موجود اشرف طی این مدت بوده اند چرا که لیبرتی بدلیل دارا بودن یکسری محدودیتها امکان انجام هر نوع فعالیتی به رجوی نمی دهد. زهره قائمی به عنوان فرمانده اشرف، پیش تر مسئول بخش اجتماعی و سیاسی در عراق و وظیفه ستاد وی ارتباط با شیوخ و عشایر مختلف عراقی جهت انجام تظاهرات و گردهمایی و جمع آوری امضا بود. گیتی گیوه چیان نیز که از معاونین زهره قائمی محسوب می شد، مسئولیت بخش امنیت را برعهده داشت.

این بخش ها به صورت ادغامی (و با آن ترکیب قوی که شامل دهها افسر مجرب می شود)، برای فروش اموال در اشرف جمع نشده بودند. پس از سقوط صدام، مجاهدین صدها عضو استخبارات عراق را استخدام نمودند که اطلاعات زیادی از فعالیت نیروهای مقاومت عراقی و جمهوری اسلامی برای مجاهدین گردآوری می کردند و آنها نیز اطلاعات را تجزیه و تحلیل کرده و در اختیار پنتاگون قرارمی دادند. این افراد که همچنان در استخدام مجاهدین هستند، فعالیتهای خود را در هماهنگی کامل با ستادهای ذکر شده در اشرف به انجام می رسانیدند

۳- بخش تبلیغات : نیز به عنوان یکی از مهمترین ارگان موجود در اشرف، وظیفه تهیه و تولید بخش قابل توجهی از برنامه های سیمای آزادی را برعهده داشته است. بیشتر برنامه های این تلویزیون ماهواره ای از داخل اشرف تهیه و تولید شده است. بخش تبلیغات یکی از مهمترین ستادهای مجاهدین جهت تأثیرگذاری بر مردم در داخل و خارج بوده که طی ۴ سال گذشته نیز بیشترین فعالیت جهت آشوب و شورش در ایران را دنبال می کرده است. این ستاد از یکسو مبلغ جنگ مسلحانه و مدافع جنگ و تحریم علیه مردم ایران، و از سوی دیگر مبلغ شورش علیه دولت قانونی عراق و مدافع حرکتهای مسلحانه و آشوب گرانه در عراق بوده است.

مریم رجوی در پیامش از » سوزاندن راه حل بازگشت به اشرف» صحبت کرده است. مگر باز گشت به اشرف راه حل بود؟ این داستانی بود که مریم قجر عضدانلو از کاخ خود در کنار رود سن با اجاره کردن تعدادی سیاست باز از دور خارج شده که اکثرا درکشورهای خود پیگرد خلافهای قانونی دارند با دادن دلار های اغشته به خون برای سخنرانی و دائم با پاره کردن حنجره های خود شعا رمی دادند «بازگشت به اشرف» که هیچ موقع مجامع بین المللی این موضوع را جدی نگرفتند. آقای علی ناظر به درستی به آنها شارلان های انسان فروش نام نهاده است.

تا امروز به خاطر اشرف چه تعداد کشته شده یا چه بهائی برای این خط استراتژی غلط داده شده است ؟ بطور مختصر بیان کنم: ۲نفر در سال ۱۳۸۴ در شهر بغداد ربوده شدند و تااین تاریخ خبری از انها نشد. درپائیز سال ۱۳۸۷ در حمله گروهی از عراقیان به اشرف نزدیک ۱۵۰ نفر زخمی شدند، یکی از زنان هم یک چشمش را ازدست داد. در سال ۱۳۸۸ در روزهای ۶ و۷ مرداد طی حمله نیروهای عراقی ۹ نفر کشته و ۲۰۰ زخمی بر جای گذاست. در حمله ۱۹ فروردین ۱۳۹۰ بزرگترین درگیری ارتش عراق با مجاهدین بود که ۴۰ نفر کشته شدند و بیش از ۵۰۰نفر زخمی شدند که ۳۶ نفر هم اسیر شدند که بعدا آزاد شدند. و بالاخره ۱۰ شهریورامسال در تهاجمی که انجام شد ۵۲ نفر کشته و هفت نفر ناپدید شدند که در کل ۱۰۲ کشته ونزدیک به ۱۰۰۰ مجروح بوده است.

در رابطه با حمایت های مردم عراق که سازمان ادعا می کرد که بیش از ۲۰ میلیون حمایت کردند وامضاء داده اند. پس ان ۲۰ ملیون امضا و حمایت مردم عراق چی شد انها گفته بودند اگر برای مجاهدین مسئله پیش بیاید انها مدافعشان هستند

این حمایت های خارجی که این همه سخنرانی می کردندو شعار برگشتن به اشرف را می دادند چی شد؟ چرا بعد از این موضوع پیدایشان نشد؟ کجا رفتند آنهائی که شعار می دادند باید مجاهدین به اشرف برگردند؟ کجا هستند آن افغانی و آفریقائی ها وعرب که برای تظاهرات می آمدند و گلوی خود را پاره می کردند؟ کجاست آن سیاست بازان یا به عبارت دقیق تر دلال های انسان فروش کجا هستند؟

فضای دنیای مجازی اینرنت بعد از جریان کشتار بر خلاف سری های قبل که در اشرف درگیری پیش می آمد. در سری های قبل مردم ابراز همدردی می کردند اما این باربجز هواداران خارجه نشین این فرقه کسی با انها همدردی نمی کرد. بلکه رهبری سازمان یعنی شخص رجوی و مریم قجر را به زیر علامت سئوال برده بودند که می بایست بیایند جواب این خون ها را بدهند و بد وبیراه می گفتند.

۱۰ روز از این کشتار دهشتناک می گذرد اما هنوز مسعود رجوی سکوت پیشه کرده است. چرا؟ آیا از پاسخگویی می هراسد؟ آیا در جریان این حمله آسیبی به او وارد شده است؟ آیا در آن محل بوده و با احساس خطر شبانه از آنجا خارج شده و بقیه افراد را مثل همیشه به عنوان طعمه نگه داشته تا درگیر شوند و فرصت فرار داشته باشد؟ اینها سوآلاتی است که پاسخ به آن نیازمند زمان بیشتر است.

این نوشته خلاصه مصاحبه با تلویزون مردم تی وی حول کشتار و اتفاقاتی که درکمپ اشرف در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۳۹۲ افتاده است .


http://www.youtube.com/watch?v=vumgL0Xym7M

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چرا لب نمی گشایید تا پایانی باشد بر این همه خون

 

10.09.2013

همایون کهزادی، انجمن یاران

لینک به منبع

چرا لب نمی گشایید تا پایانی باشد بر این همه خون

راستش نمیدانم چرا وچطور بعضی ها جنون ویا مریضی این را دارند که ریختن خون بیگناهی را که به زمین میریزد نظاره گر باشند؟ وروی آن تحلیل کنند وبحث کنند وبا کمال ناباوری ککشان هم نگزد …

میخواهم بگویم اگر هیزم نباشد آیا آتشی را که هرکسی روشن میکند میتواند ادامه دار باشد یا خیر ؟

بدون شک جواب نه می باشد !

حال میخواهم به تعدادی از این مزد بگیرها ی رجوی مثال :

آقای سینا دشتی،

حسین پویا،

حسین یعقوبی،

مهرداد هرسینی،

مسلم اسکندر فیلابی ،

زینت هاشمی،

رضا اولیا و دیگر هوادارانی که فقط با دلار های رجوی در صحنه حاضر میشوند بگویم چرا آب بر آسیاب دشمن جوانان ایران میریزید ؟ چرا آتش بیار معرکه رجوی شده اید ؟چرا زیر بغل این جانی هندوانه میگذارید که جوانان ایران را به کشتن دهید؟

آیا همین کارهای شما نفش بنزین بر روی آتش نیست؟ آیا فکر نمیکنید همین کارهای شما انگیزه ای میشود برای ریختن خون اسیران لیبرتی واشرف؟ باورکنید شما هم در این قتل وعام شریک بوده اید

به پارلمانترها شخصیتهای سیاسی نگاه نکنید که از این فرقه دفاع میکنند. اینها نه بخاطر دلسوزی است ونه بخاطر فیلسوف بودنشان بلکه این کارها فقط وفقط بخاطر دلار است .

بهتر است به خود آیید و به این کشت وکشتاربه این همه خون وخونریزی خاتمه دهید. شاید به قدری در تفکرات رجوی فرو رفته اید که شاید حواستان نباشد ولی باور کنید که اگر شما وامثال شما نباشد خونی به ناحق زمین نخواهد ریخت .

بانی وقاتل این عزیزانی که در اشرف کشته شدند کیست ؟

بهتر است اندکی با خدای خود خلوت کنید میبینید که جز مریم ومسعود ودیگر سران فرقه کسی دیگری نیست لذا به همه شما میگویم تا دیر نشده وخونهای بیشتر ریخته نشده از این فرقه دست بکشید واورا وادار کنید که دیگر آخر خط است و بجایی نخواهد رسید تا شاید خون کمتری ریخته شود زیرا این خونها به هیچ نتیجه ای نخواهد رسید .

همایون کهزادی

انجمن یاران ایران – پاریس

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

امروز به دستور نخست وزیری عراق کمپ اشرف تخلیه کامل می‌شود

 09.09.2013

سید امیر موثقی، کانون آوا

لینک به منبع

بعد از گذشت ۱۰سال و بعد ازاینکه بسیاری در کمپ اشرف کشته و مجروح شدند، امروز دولت نوری المالکی اعلام کرد که کمپ اشرف بدون هیچگونه چون و چرا باید کاملاً جمع شود و باقیمانده نفرات باید با خفت و خواری به کمپ لیبرتی منتقل شوند

آری مریم قجر در اوج بی شرافتی انقلابی امروز تصاویر کشته های اخیر در اشرف را به دست میگیرد و از آمریکا واروپا و کلاه آبی‌ها در خواست میکند تا امنیت را برای نیروهای پس مانده اش در عراق تأمین کنند. اما نکته قابل توجه این است که دیگر نمی‌گوید پس مانده هایش را در عراق به کمپ اشرف برگرداند. آری به راستی سئوال اینجاست پس شعار برگشت به اشرف از کمپ لیبرتی چه شد؟ براستی چرا بعد از گذشت این همه درگیری و خونریزی فرقه رجوی از اشرف با خفت و خواری خارج شد؟ چرا و به چه دلیل مسعود رجوی پاسخگو نیست و فرار را بر قرار ترجیح داده است؟ براستی این رهبری فرقه همانی هست که در بیداد گاه های شاه از سازمان و از ایدیولوژی آن دفاع میکرد و در برابر دستگاه دیکتا توری شاه ایستادگی میکرد واز بنیان گذاران ساز مان دفاع میکرد؟ آری امروز بر همگان واضح و روشن است که رجوی سالیان سال است که برای حفظ منافع کثیف خودش همه چیزرا بزیر پا میگذارد و خفقان مطلق را بر ای خود توشه میکند تا مبادا دمش در تله گیر بیافتد. امروز به خوبی از عکسهای مونتاژ شده از کشته های اخیر کمپ اشرف میتوان فهمید که چرا دستها بسته است و چرا کشته روی تختهای بیمارستان افتاده اند و چرا فرقه رجوی دارد دردنیا مظلوم نمایی میکند. فقط و فقط میخواهد وانمود کند که مجاهدین تا به آخرایستادند و بادست خالی جنگیدند و اشرف را به زور از ما گرفتند و امروز دیگر ما مسئولیتمان را در برابر خدا و خلق به اتمام رساندیم و همه هم دیدند که چه بر سر مان آوردند. آری مریم رجوی در اوج شعف و افتخار به خود می بالد که چنین کسانی به پایش ایستادندو کشته شدند و خودش و مسعود هنوز زنده هستند و برای به قدرت رسیدن در ایران دیگران برایشان تلاش میکنند. امروز باید ار سران این فرقه پرسید چرا و به چه دلیل دارید انسان‌ها را در عراق به کشتن میدهید و مانع از خروج آن‌ها می‌شوید؟ حال که دیگر تمامی امکاناتتان هم از بین رفت و نابود شد وهمه را دولت عراق مصادره کرد واز فردا به تاراج خواهد گذاشت، آیا هنوز هم ماندن در عراق را ترجیح میدهید. آیا هنوزمنتظر یک راه حل دیگری هستید؟ آیا منتظر این هستید تا مابقی نفرات در کمپ لیبرتی هم مثل این ۱۰۰ نفر کشته و زخمی و به اسارت در بیایند و برایشان مجلس و نوحه سرائی را براه باندازید؟ آیا هنوز تجربه به دست نیاوردید برای اینکه مانع خونریزیهای بیشتر شوید؟ ای وای برشما سنگ دلان که با نسل ایمان چه ها که نکردید و خودتان برای خودتان بهترینها را انتخاب کردید. خودت در پاریس، مسعود در گوشه‌ای با یاران به دنبال عیاشی و مشتی هم در اشرف و لیبرتی زیر موشک و خمپاره باید تکه تکه شوند چون انقلاب مریم قجر خون میخواهد. براستی که شرمتان باد! نه خجالت میدانید چیست و نه شرف دارید نه غیرت و نه بویی ازانسانیت برده‌اید تازه مدعی هستید برای آزادی و رفاه ملت مبارزه میکنید. ای وای برشما از خدا بی خبران باشد تا روزی که دست انتقام گریبانتان را بگیرد و تقاص این همه خیانت هارا بپردازید.

سید امیر موثقی

آلمان کلن

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اسلحه ۶۷

09.09.2013

مهدی خوشحال، ایران فانوس

لینک به منبع

از آن روزی که بزرگترین کتاب مدرسه تاریخ را زیر بغل گرفته و با پای پیاده راه دوری را به مدرسه می رفتم، همیشه با تاریخ و کتابش مشکل داشتم. به نظرم تاریخ کتابی که به خورد ما می دادند، پر از جعل و دروغ و تحریف و مبالغه و کم و زیاد کردن وقایع بود.

تاریخ فرقی نمی کند چه در گذشته و چه امروز، مانند داستانی است که اگر از اول و تا به آخر، تمام و کامل نوشته و تعریف نشود، یا به گونه ای نیمه کاره نوشته و روایت شود، از آن می توان تعبیرها و تفسیرهای مختلفی ارائه داد و نتایج مختلفی را استنتاج کرد.

یکی از این موارد، کشتار ۶۷ بود که قریب به یک ربع قرن از آن گذشته است. البته مورخان و روشنفکران و سیاسیون مختلفی از این واقعه طی چندین کتاب و صدها مقاله، تعبیرها و تفسیرها و نتایج مختلفی را ارائه داده اند.

کسانی از راه دور و کسانی از راه نزدیک و کسانی بدون منظور و کسانی با قصد و نیت و بهره برداری سیاسی، دست به نگارش و تحلیلهایی در این ارتباط، زده اند. و النهایه کسانی از فاجعه ۶۷ به مثابه سلاحی برنده علیه مخالفین و منتقدین خود استفاده می کنند و خود را صاحب و قیم آن خونها می دانند.

باورش سخت است، باوری که بتواند از خون مردم سلاح بسازد. مردمی که زنده نیستند تا از خون و حیثیت و آرمان شان، دفاع کرده و چند و چون و اصل داستان را بر ملا بکنند. همیشه همین طور بوده است. مردگان بیشتر از زندگان تحریف و مورد سوء استفاده قرار گرفته اند.

کشتار ۶۷، می بایست خون شان تنها به عنوان قربانی و درس تاریخ و مبارزه، یادآوری و نگارش می شد و نه سلاحی در دست این و آن، علیه هر آنکس که مخالف و منتقد باشد، مورد استفاده قرار گیرد و از همه بدتر، خونهایی که برای سیاه سازی و سپیدسازی این و آن، تبلیغات شود.

سال ۱۳۶۷ یکی از سر فصل های مهم تاریخی بود. دو کشور ایران و عراق، پس از ۸ سال جنگ تمام عیار به نتایج زیانبار جنگ رسیده بودند. هر دو طرف، فهمیدند که این جنگ به نفع کشورهای غرب و شرق و به زیان ایران و عراق است. هر دو کشور در منتهای عبرت و ناتوانی، در صدد صلح و سازش بودند. تقریباً جنگ شباهتی به جنگ جهانی داشت، چون که بیش از ۵۰ کشور در آن شرکت غیر مستقیم داشتند و همه سود سرشار برده بودند. در هنگام آتش بس اما در طرف عراق که بخشی از مخالفین ایرانی به نام مجاهدین خلق را به کار می گرفت، روند صلح را به تمسخر گرفت. مجاهدین که تا آن زمان تنها در شکاف جنگ مابین ایران و عراق، جنگ شبه کلاسیک انجام می دادند، دانستند که با صلح مابین ایران و عراق، جنگ آنها نیز به اتمام خواهد رسید. هیچ طرح و نقشه ای برای آتش بس و هیچ نقشه ای برای مبارزه بدون صدام حسین و شرایط غیر جنگی، نداشتند. چنین شد که در اوج توانایی و فرآیند جنگهای چریکی و پارتیزانی و شبه کلاسیک، همه سرمایه شان را وارد جنگی بی برنامه و بدون فرماندهی، کردند.

در جلسه توجیهی و برنامه ریزی قبل از آن عملیات که مسعود رجوی با افسران عراقی داشت، گویا وفیق السامرایی از انجام عملیات ناراضی بود و توجیه اش این بود وقتی ارتش عراق طی ۸ سال جنگ نتوانست، چگونه مجاهدین با ارتش کوچک شان به تهران خواهند رسید. ولی صابرالدوری از صدام حسین خواست تا به این عملیات که به خود زنی شباهت داشت، رضایت دهد. از نگاه صابرالدوری، در این جنگ ز هر طرف شود کشته، به سود صدام حسین است.

عملیات فروغ جاویدان| مرصاد، چند روز پس از توافق آتش بس مابین ایران و عراق، آغاز شد. مجاهدین در این جنگ که با همه سرمایه و توان شرکت کرده بودند، ۱۴۰۰ تن تلفات جنگی و ۹۰۰ تن زخمی متحمل شدند. در طرف مقابل، حکومت ایران که دستش به رهبران مجاهدین نمی رسید، در تلافی این جنگ حدوداً ۳۰۰۰ تن اسیر را به اعدام محکوم کرد. این در حالی بود که در طرف مجاهدین نیز حین عملیات فروغ جاویدان|مرصاد، اسیران ایرانی را به اعدام محکوم می کردند.

عملیات هستی سوز و جنون آسای فروغ جاویدان|مرصاد، که تنها سه روز به طول کشید، دستاوردش به طور خلاصه چنین بود.

۱ـ عدم آزادسازی بییش از ۲۰۰۰ تن اسرای ایرانی در طرف مجاهدین.

۲ـ ۱۴۰۰ کشته و ۹۰۰ تن زخمی در حین جنگ و در طرف مجاهدین.

۳ـ حدوداً ۳۰۰۰ تن اعدام در داخل زندانهای ایران که اکثراً مجاهد بودند.

۴ـ حذف اصلاحات و اصلاح طلبان تا ۱۰ سال آینده در صحنه سیاسی ایران.

۵ـ در طرف ایران نیز تلفات جانی وجود داشت که از آمارش اطلاعی ندارم.

یک سیاستمدار کارش تنها جنگ کردن و تلفات دادن نیست، بلکه مدیریت دوران بعد از جنگ نیز خود سیاست و تدبیر بالایی را می طلبد. چرا رهبری مجاهدین چنین کرد، زمانی که دو دولت با آن همه پشتوانه و اقتدار در نقطه ضعف تن به سازش داده و به دنبالش برای آزادسازی اسرای جنگ تدارک می دیدند، نیروی سوم که تنها زایده جنگ و نان جنگ ایران و عراق را می خورد اما در نقطه قوت به سر می برد، از آن فرصت طلایی و فوق طلایی، سود لازم را نبرد و باعث شد تا حداقل ۴۴۰۰ تن از نیروهایش در زندانهای ایران و جبهه جنگ، قربانی شوند.

مسعود رجوی در آن زمان که دو طرف ایرانی و عراقی، دستهای خود را بالا برده بودند، ضمن این که در مقابل ایران در وضعیت بهتری به سر می برد، همچنین بیش از ۲۰۰۰ تن اسیر از طرف ایران در اختیار داشت که با آزادسازی آنان قادر بود در کنار اخذ امتیازات متنوع، حداقل ۳۰۰۰ اسیری که در آستانه اعدام به سر می بردند، آزاد کند.

ولی هیهات که او با هر آنچه آزادسازی و آزادکردن، مخالف بود.

مسعود رجوی، در تمامی عمرش تنها دو بار مبادرت به آزادسازی اسیر نمود و از هر دو بابت هزینه گزاف پرداخت. یکی در مورد خودش در زندان شاه بود که جان دهها تن را فدای آزادی خودش کرد و دیگری در مورد زنش در زندان فرانسه که باز هم جان دهها تن را در آتش سوزاند، تا اسیری را آزاد کند.

ولی او هیچگاه در مورد آزادی اسراء چه اسیران خودش در زندانها و چه اسیران جمهوری اسلامی که در جنگها اسیر می کرد، کوششی نکرد. سودی در آزادی و آزادسازی و دوران پس از جنگ نداشت. اگر چنین می کرد، آرمان و ایدئولوژی و عملکرد سابقش زیر سئوال می رفت. این چنین شد که مثل همیشه و به جز در مواقع شخصی، فرار به جلو کرد و از کیسه مردم هزینه داد. هزینه ای که هر طور حساب شود، تنها به سود خودش بود. چرا این که او در شرایطی به سر می برد و در نقطه ای ایستاده بود که جمله زندگان را خطری برای موقعیت خود، و شهداء و زندانیان را برای سپیدسازی خود و سیاه سازی دشمن، استفاده می کرد.

اتفاقاً کسانی چون ایرج مصداقی و سعید شاهسوندی و دیگران که از آن فاجعه جان سالم به در بردند، مسعود رجوی سخت با آنان دشمن است. چرا این که زندگان ممکن است بعداً به رازی آشنا شوند که مردگان هرگز نمی توانند. چرا این که زندگان قادرند روزی به حقیقت آشنا شوند و آن را معترف شوند و سخنگوی خود شوند، ولی متاسفانه مردگان قادر به سخن گفتن و انتخاب سخنگویی که مستحق آن باشند، نیستند.

کدام مورخ و نقالی حاضر است در چنین برهه بحرانی دست به قلم ببرد و حقیقت را بنویسد و چهره و اتوریته خود را فدای حقیقتی بکند که آن حقیقت، دشمنانی بغایت قرون وسطایی و بی منطق و افراطی داشته باشد و هر نقد و حقیقتی را با دشنام و تهمت پاسخ دهد.

این نامه نگاریهای زبونانه که مسعود رجوی برای سران حکومت ایران می نویسد و نشان از ضعف اش است و از موضع حفظ جان می نویسد، می بایست در سال ۶۷ و دوران آتش بس نوشته می شد که نشان از اقتدارش بود و در ازای نامه اش، می توانست جان هزاران تن را نجات داده و از فروپاشی هزاران خانواده جلوگیری می شد. ولی هیهات که او همه سرمایه اش تنها و تنها در یک نقطه گره خورده و برای یک منظور به کار رفته و او اعتقادی به آزادی و نجات دیگران ندارد و هنوز هم واژه نجات را نجاست می نامد.

با این وصف و با وجودی که زمان طلاست، هنوز یک راه فرار و خروج وجود دارد. اما آن راه خروج کمافی السابق دخیل بستن به جنگ و گروگانگیری و قایم شدن پشت اسرای باقیمانده نیست، بلکه آزادی بی قید و شرط و بی چون و چرای همه اسرای باقیمانده است.

“پایان”

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نامه خانواده های استان آذربایجان غربی درمحکومیت اقدامات بازدارنده و آزاردهنده مسعود رجوی و سران مجاهدین خلق

 

05.09.2013

نیم نگاه

لینک به منبع

نامه خانواده های استان آذربایجان غربی درمحکومیت اقدامات بازدارنده و آزاردهنده مسعود رجوی و سران مجاهدین خلق

به نام خدای مهربان

رهبری و سران مجاهدین خلق سالهاست که فرزندان ما را درعراق تحت اسارت گرفته اند. آنان از هر گونه تماس و ارتباط با دنیای خارج و حتی اعضای خانواده هایشان منع شده اند که مغایر با مفاد منشورجهانی حقوق بشر است. ما اطمینان داریم سران مجاهدین از اینکه فرزندان ما با دنیای خارج از تشکیلات مخوف رجوی در تماس باشند و از سیر تحولات و رویدادهای مربوط به ایران و جهان آگاهی یابند سخت وحشت دارند. چرا سران مجاهدین اجازه خروج فرزندان ما را از کمپ لیبرتی نمی دهند؟ چرا مسعود رجوی از اینکه ساکنین کمپ لیبرتی تحت نظارت سازمان ملل متحد به کشورهای اروپایی انتقال یابند سخت پریشان و آشفته حال است؟ ما سخنان سخیف و توهین آمیز رجوی در ماه رمضان در رابطه با کسانی که به کمپ های پناهندگی در آلبانی و آلمان منتقل شده و یا قصد خروج از لیبرتی را دارند بشدت محکوم می کنیم.

ما واقف هستیم رجوی به هیچوجه مایل نیست فرزندان ما به دنیای آزاد پا بگذارند و وی به شکلی جنون آمیز خواهان قربانی کردن فرزندان و عزیزان ما درعراق است. شیفتگی جنون آمیز رجوی به قدرت ، سلامت روانی و ذهنی او را از بین برده است. رجوی تشنه خون است او همچنان در دهه ۵۰ و ۶۰ شمسی بسر می برد و سطح تفکر او متناسب با تحولات و رویدادهای زمانه تکامل نیافته است.

از نظر ما رجوی یک بیمار روانی است تا یک رهبر سیاسی. او باید در دادگاه جنایی بین المللی به دلیل پی ریزی مناسبات فرقه گرایانه در تشکیلات تروریستی اش و قربانی کردن بسیاری از اعضای مجاهدین در راه هدفی پوچ و بیهوده محاکمه شود.

ما معتقدیم ، شیفتگی جنون آمیز رجوی به قدرت ، سلامت روانی و ذهنی او را از بین برده است. رجوی تشنه خون است

ما جمعی از خانواده های استان آذربایجانغربی حمایت خود را از اقدامات کمیساریای عالی امور پناهندگان و آقای بان کی مون دبیرکل سازمان ملل متحد و همکاری دلسوزانه کمیته بین المللی صلیب سرخ ، انجمن های بین المللی و نهادهای حقوق بشری در زمینه سازی خروج فرزندان و بستگانمان از عراق و انتقال آنان از کمپ لیبرتی به کشور آلبانی و سایر کشورهای اروپایی اعلام می داریم و سران و رهبری مجاهدین خلق را به دلیل سنگ اندازی و مانع تراشی در انتقال هر چه سریعتر ساکنین کمپ لیبرتی به خارج از عراق که در تناقض با تعهدات شان به سازمان ملل و دولت عراق است را شدیدا محکوم می کنیم.

ما از سران مجاهدین انتظار داریم به منشور جهانی حقوق بشر احترام گذاشته و بیش از این مانع تماس و ملاقات ما با فرزندان و عزیزانمان در کمپ لیبرتی نشوند. ما اصرار داریم تا هر چه زودتر تحت نظارت یونامی و کمیته بین المللی صلیب سرخ با بستگانمان در لیبرتی دیدار و ملاقات کنیم. بیش از سه دهه است که رهبران مجاهدین خلق بر خلاف همه موازین حقوق بشری ، تعهدات انسانی و اخلاقی مانع تماس و ملاقات خانواده ها با افراد مستقر در اشرف و لیبرتی شده اند. این شرایط تلخ و اندوهبار قابل تحمل نیست. سازمان های بین المللی و حقوق بشری میبایست به سران مجاهدین خلق گوشزد کنند که به خواسته و مطالبات مشروع و قانونی خانواده ها احترام بگذارند.

ما اقدامات بازدارنده و آزاردهنده رهبری فرقه مجاهدین را نکوهش می کنیم. رجوی تعدادی از اعضای مجاهدین ساکن اشرف را طی روزهای اخیر قربانی و فدای امیال شوم و کثیفش کرده است بی تردید مسئولیت خون های ریخته شده از نظر ما شخص رجوی است.

ما برای رهایی و نجات فرزندان و عزیزانمان از حصارهای ذهنی و فیزیکی فرقه رجوی لحظه ای درنگ نخواهیم کرد و به تلاش های خود برای انتقال آنان از لیبرتی به خارج از عراق ادامه خواهیم داد.

رونوشت به :

آقای بانکی مون دبیرکل سازمان ملل متحد

آقای احمد شهید نماینده ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد

کمیته بین المللی صلیب سرخ دفتر تهران و ژنو

آقای عبدالکریم لاهیجی رئیس فدراسیون جهانی حقوق بشر

دیده بان حقوق بشر

عفو بین الملل

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چرا همه نفرات کشته و مفقود اشرف از مسئولین حفاظتی مسعود رجوی هستند؟ + تقسیم دنیا به مجاهدین و وزارت اطلاعات

05.09.2013

نادر نادری

لینک به منبع

ضمن محکوم کردن  جنایت مشترک دولت عراق و رجوی  از خدا می خواهم که انتقام این افراد را از دولت عراق وتمام مسببین ومریم و مسعود رجوی بگیرد .

اما آنچه قابل تعامل است ترکیب افرادی است که در واقع فنا شدن ترکیبی از محافظین  درجه یک مسعود رجوی و مریم رجوی یعنی محافظین نزدیک ولایه اول  این دو نفر که بیانگر دو موضع یا دو سوال است

یکم / وجود محافظین لایه اول و فرمانده گارد حفاظت رجوی محبوبه جمشیدی  که طبق اخبار مجاهدین جزء افراد ناپدید است در جریان اخیر  و  وجود مسولین بالای از آقایان و وجود اعضای بالای شورای رهبری مثل زهره قائمی / خانم کامیاب هم از شورای رهبر بودن و هم ‍گارد نزدیک و درجه و قدیمی ترین نفر حفاظت مسعود رجوی  نشان دهنده وجود مسعود رجوی  و پنهان شدن مسعود رجوی در اشرف است  + تصویری که محل افتادن اجساد کشته ها است محلی است که  در اشرف بصورت مخفی ساخته شد  و برای عادی سازی به اسم پروژه تصفیه آب  در اطراف آن تابلو های تصفیه آب و……. نصب کرده بودن اما تصاویر مر بوط به داخل آن محوطه است که شکی در آن نیست و این افراد برای عدم دسترسی نیروهای عراقی به مسعود رجوی  اقدام به زد خورد کردن  وحساب شده بوده والا چرا این بار همه محافظین و فرمانده گارد  حفاظت رجوی  و مسئولین بالا که هر کدام در مقاطعی جزء گارد حفاظت بودن کضته و مفقود  شدن؟؟؟؟؟؟

دوم اینکه / اگر این نباشد  و کشته شدن این سطح از بالاترین اعضاء تشکیلاتی وفرماندهان و محافظین رجوی ها  یک اقدام حساب شده و مهندسی شده از طرف سازمان است که یا برای از بین بردن مخالفین درون تشکیلاتی بوده یا برای پیش بردن خط خطوط  سازمان برای پش برد اهداف رجوی یک عملیات انتحاری دسته جمعی است و مهندسی شده است /

اما هر جه هست مریم رجوی با دمش گردو می شکند و خوشحال تر از همیشه است

دوباره این نkایت را محکوم می کنم و امیدوارم که خداوند از مسببین این جنایت  انتقام سختی بگیرد

نادر  نادری / فرانسه

-

دنیا تقسیم بر دو دنیا ÷ ۲= مجاهدین / وزارت اطلاعاتی

از مغزهای کودن و اندیشه های فرقه ای بیشتر از این هم نباید انتظارداشت آنهم از نوع فرقه رجویسم

بنده چند وقت پیش در جواب یک کتاب که سر پا سفارشی و دیکته شده از طرف مجاهدین به آقای بلومفیلد سپرده شده بود و به نیت تطهیر کردن و شستشوی رخت چرک های گذشته این گرو که همیشه بعنوان افتخارات و حتی از دروس تشکیلاتی این سازمان به حساب می آمد یک فیلم جنایت گروه هم پیمان و متحد مجاهدین ‍گروه که مرتبا در سیمای آزادی مجاهدین نماینده آنها خبر رسانی و تحلیل سیاسی بصورت آنلاین انجام میده واز مجاهدین کمکهای مالی زیادی دریافت می کنند وحتی یکی از نماینده های آنها برای مراسم های مجاهدین در پاریس تحت اسم اینکه برای حمایت از جنبش در سوریه اقدام به جمع آوری نفر میکند و سوری های مقیم اروپا را برای مراسم مجاهدین جمع می کرد در پاریس در حال پخش بروشور های مجاهدین بود کنجکاو شدم و از او سوال کردم که اهل کجا هستی و گفت سوریه ای هستم و کلی جریان کمکهای بقول خودش سیدة مریم را گفت و با افتخار از جنایت فیلم را به من داد از طریق بلوتوس تلفن و بنده هم به طریقی در یو توب گذاشتم و در وبلا‍گم که در طی دو روز گذشته آنرا برداشتن بگذریم نفر مجاهدین که مقیم لوگزامبورگ است وکارهای مجاهدین را در این شهر محل زندگی من است را دنبال می کند و محل زندگی بنده را می داند چند روز پیش جلوی من را گرفته و به اصطلاح دلسوزانه و همراه با تهدید گفت توی جلسه ای بودم وسازمان مدارکی پیدا کرده که این فیلم ها درست شده وادیت شده توسط دولت ایران است و به تو دادن که آنها را بگذاری یک طوری آنها را سر به نیست کن برایت گران تمام می شود ببینید احمقی این سازمان مترق ؟؟؟؟

همان طور که مشاهده می کنید این فیلم ها در یوتوب لینک شده و تاریخ لینک آنها هم مربوط به چند سال قبل ورود به اروپاه است اما حالا چرا حراسان دست پاچه از این دو سه تا فیلم اگر به همین تازه گیها فیلم جشن به مناسبت۱۱ سپتامبر که از طرف خود شخص مریم رجو,ی برگزار و هدایت می شد و سه روز جشن بخاطر کشته شدن انسانهای بی گناهی که فقط جرم آنها امریکایی بودن خانم رجوی و مسعود خان این همه شیرینی سور سات راه انداختن را به زودی زود حامیان اجاره ای خانم عضدانلو خواهند دید .

حال بنده لینک این فیلم ها را مجددا در اختیار شما مخاطبین عزیز قرار می دهم خودتان قضاوت کنید : و در ضمن با تهدید و…… بنده جا نمی خورم کوتاه نمی آیم همچنان خانم رجوی دیدی که با بیش از ۱۰ قلاده از سگ های هارت که هر کدام از یک کشور روی سر من ریختن هیچ غلطی نکردی و من هم کوتاه نپوشیدم

لینک فیلم های که مجاهدین آنرا به اطلاعات ایران نسبت میدهند

http://youtu.be/M4aLWH-Srmk

http://youtu.be/jx6M0qporwc

لینک فیلم جنایت هم پیمان مریم رجوی در سوریه گروه النصر از یو توبی حذف شده در وبلاگم قابل مشاهده است

نادر نادری.فرانسه

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خطاب به کمیساریای عالی پناهندگان، سازمان ملل، صلیب سرخ و دیگر ارگانهای بشر دوستانه

لینک به منبع

04.09.2013

اولاً، حمله به کمپ اشرف را محکوم میکنیم واز تمامی ارگانهای بین المللی درخواست مداخله وکمک به این اسیران میباشند

دوماً، خطاب به سران سازمان مجاهدین کسی جز مسعود رجوی ومریم ودیگران سران فرقه بانی وعامل این حمله وریختن خون این عزیزان نبوده ونیست واین سران فرقه تروریستی هستند که باید جوابگوی این خونها باشند

لذا از سازمان ملل، صلیب سرخ وکمیساریا عالی پناهندگان میخواهیم که هرچه زودتر سران این فرقه را وادار کرده تا دست از سر این اسیران برداشته وبه دنبال زندگی خود بروند در غیر این صورت این خونها همچنان ادامه خواهد داشت. زیرا، همه اسیران هیچکدام بجز تعدادی انگشت شمار که دست در خون جوانا ن دارند حتی یک نفر هم در آنجا به اختیار خود نمانده است وبه زور در آنجا مانده اند.

زیرا سران فرقه از خروج اسیران ممانعت میکنند. آیا کسی جز سران فرقه عامل این خونها هست؟

چرا رجوی ودیگر سرکردگان این فرقه باید آنها را نگاهدارند تا این گونه خونها ریخته شود اگر رجوی از خواستهای شوم خود که برای به قدرت رسیدن خودش میباشد دست بکشد بدون شک هیچ خونی ریخته نخواهد شد.

راستی بنگرید که فرق بین رجویها واسیران را تعدادی در کشورهای اروپایی در عشق وخوشگذرانی ودیگران باید در اشرف کشته شوند

اگر این فرقه به قول خودش برای خلق قهرمان ایران میجنگد…

اگر به قول خودش همه افسر ارتش ازادیبخش هستند…

اگر فرقی بین اعضا وسران فرقه نیست…

اگر همه یک درد مشترک ویک هدف دارند…

پــــــــــــــــــــــــــــس رجـــــــــــــــــــــوی وسران فرقه کـــــــــــــــــجــــــــــا هسـتــــــنــــد؟

چرا باید اعضای ناراضی کشته شوند ولی سران فرقه در عیش ونوش وبیخیالی به سر ببرند؟

پس در این وسط مسئولیت سازمان ملل چیست؟

مسئولیت کمیساریا عالی پناهندگان چیست؟

صلیب سرخ چرا سکوت کرده؟ چرا کسی به این رجوی وفرقه تروریستش نمی گوید دست از سر این اسیران بردارید؟

چرا همچنان مریم رجوی اصرار دارند که به اشرف برگردند؟ چرا باید شخصیتهای سیاسی که با پول خریده شده اند از این فرقه برای بازگشت به اشرف حمایت کنند وهمه ساکت شوند؟

آری نتیجه این سکوت همین است که میبینید.

لذا از شما ارگانهای بین المللی میخواهیم که هرچه زودتر این فرقه وشخص رجوی را وادار کرده تا دست از خشونت وترور برداشته واسیران را به حال بگذارد تا به دنبال زندگی عادی خود بروند

محمود سپاهی

همایون کهزادی

انجمن یاران ایران – پاریس

رونوشت به:
سازمان ملل
کمیساریای عالی پناهندگان
صلیب سرخ

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 سلطانی در برنامه ارتباط با شما، بی بی سی: رجوی این صد نفر را طعمه قرار داده بود

لینک به منبع

04.09.2013

صحبتهای خانم بتول سلطانی از انجمن زنان ایران در برنامه ارتباط با شما رادیو بی بی سی

بی بی سی: خانم سلطانی شما درباره درگیری روز یکشنه گذشته اول سپتامبر در اردوگاه اشرف چه فکر می‌کنید؟ و مقصر اصلی به نظر شما کیست؟

من بتول سلطانی هستم از آلمان این کشتار انسانی را محکوم می کنم. من بیست سال در تشکیلات رجوی بوده ام و مقصر رجوی است چرا که تصمیم گیرنده همه وقایع این فرقه فقط بر عهده ایشان است، کسی از خودش اراده و اجازه ای ندارد و اهرم همه تصمیم گیریهای رجوی، شخص مریم رجوی و تشکیلات او است که بصورت ۲۴ ساعته کنترل می شود.

بخصوص در این رابطه تصمیم به نگهداشتن ۱۰۰ نفر توسط رجوی در اردوگاه اشرف و تخلیه نکردن کامل با توجه به همه هشدارها از یکطرف از زمان سقوط صدام تا به ماههای گذشته از یکطرف و وضعیت کشور عراق از طرف دیگر یک تصمیم بسیار اشتباه بود روی سایر تصمیم گیریهای رجوی که ایشان حتی حرأت نمی کند که ظاهر بشود و خودش مسئولیت بپذیرد بلکه مسئولیت را بر گردن مریم رجوی در پاریس می اندازد. و یا بر گردن اعضاء و هیچوقت هیچ مسئولیتی راایشان نپذیرفته است.

در کشوری که بعد از سقوط صدام هر روز در معابر عمومی اش و اماکن آن شاهد انفجار و قتل و غارت هستیم چه برسد به این نفرات که دشمنان سرسختی در عراق و ایران دارند.

در یک کلام رجوی آنها را طعمه قرار داده و باز هم ا ز خون آنها در حال حاضر داره سوء استفاده می کنه برای باز هم باقی ماندن در عراق، در حالیکه این تصمیم گیریها ضد بشری و با هیچ معیاری منطبق نیست و برای همه واضح است حتی برای انبوهی از هواداران خودش نظیر ما که او ما را بریده و خائن و مزدور می خواند حتی برای ما هم روشن است که این تصمیم گیریها بازی با جان افراد است و ضد انسانی است و ربطی به تلاش برای آزادی و دمکراسی در ایران ندارد و بلکه آن روی سکه دیکتاتوری است.

رجوی این افراد را در عراق نگهداشته و بر طبل جنگ و مخالفت با دولت عراقی یعنی آقای نوری المالکی می کوبد و هر روز مانع تراشی می کند برای پناهنده شدن این نفرات و اینکارش گروگانگیری است و مرغ غذا و عروسی کردن افرادش برای دولتهای اسرائیل و آمریکا رجوی این افراد را نگهداشته است و زمان می خرد و آرزو می کند تا قدرتهای بزرگ آمریکا یا اسرائیل با استفاده از گزینه نظامی آنها را مسلح کرده و با استفاده از الگوی ارتش آزاد سوری از مرز ایران روانه ایران کند یعنی اقدامی به غایت ضد میهنی و ضد مردمی در یک کلام کشتار و گروگانگیری رجوی در راستای قدرت طلبی

بی بی سی: شما چه راه حلی را پیشنهاد می کنید؟

ما در سایت خودمان سایت زنان هم در آلمان فراخوان داده ایم و گفته ایم:

من از همه مجامع بین المللی می خواهم که افراد باقیمانده در عراق را که گروگان رجوی هستند خارج از کنترل و تسلط تشکیلات در گروههای کوچک به کشورهای مختلف منتقل کنند. چون هیچ کشوری خواهان این نیست که یک قرارگاه متعلق به رجوی در کشورش تأسیس بشود.

من از همه ایرانیان کشورها می خواهم که رجوی را تحریم کنند و از همه کسانی که دانسته یا ندانسته هنوز به هواداری از این تشکیلات مبادرت می کنند متوجه باشند که جریانات پشت پرده چیست. و یک کمپین بین المللی لازم است برای نجات جان باقیمانده حدود ۳۰۰۰ نفر در عراق و همینطور سایر گروگانهای تشکیلات رجوی در پایگاههای آنها در کشورهای مختلف

لینک به سایت بی بی سی

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بی بی سی: بازرسان سازمان ملل از کمپ اشرف بازدید کردند + گزارش رادیو فردا

لینک به منبع

لینک به متن گزارش خبرگزاری فرانسه (انگلیسی)

بازرسان سازمان ملل از کمپ اشرف بازدید کردند

یک روز پس از کشته شدن ده‌ها تن از ساکنان کمپ اشرف در عراق، گروهی از بازرسان سازمان ملل متحد از این کمپ بازدید کردند. مشخص نشده که نتیجه تحقیقات این گروه چه زمانی منتشر می‌شود.

به گزارش رویترز، الینا نابا، سخنگوی سازمان ملل متحد روز دوشنبه دوم سپتامبر، (۱۱ شهریور) با اعلام این خبر گفت که تحقیق درباره اینکه چه اتفاقی در اردوگاه اشرف افتاده، مسئولیت دولت عراق است.

یکشنبه اول سپتامبر، دهم شهریور کلیک گزارش شد که شماری از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران که در اردوگاه اشرف به سر می‌بردند، کشته شده‌اند.

رویترز گزارش داده که بیانیه سازمان ملل متحد کشته شدن ۴۷ نفر را تایید کرده اما سازمان مجاهدین خلق ایران اعلام کرده که از میان یکصد ساکن اردوگاه اشرف، ۵۲ نفر کشته شده‌اند.

یک مقام عراقی نیز که از اعضای گروهی است که از سوی نخست وزیر عراق برای تحقیق درباره این واقعه تعیین شده به خبرگزاری فرانسه گفته “صبح امروز (دوشنبه) که وارد اردوگاه اشرف شدیم با اجساد ۵۲ نفر رو به رو شدیم.”

این مقام عراقی که نخواسته نامش فاش شود مدعی شده که بازرسان در داخل اردوگاه مقادیر زیادی از مواد منفجره از جمله تی ان تی در داخل خودروها، خانه‌ها و خودروهای سنگین کشف کردند.

یکی از سخنگویان سازمان مجاهدین خلق ایران به خبرگزاری فرانسه گفته است که این “قتل عام” توسط نیروهای عراقی انجام شده و سایر اعضای این گروه در لیبرتی، اردوگاه دیگر مجاهدین خلق ایران در نزدیکی بغداد از امروز، دوشنبه دست به اعتصاب غذا زده‌اند.

به گفته این عضو سازمان مجاهدین خلق ایران ساکنان لیبرتی “تا زمان تامین شدن امنیت ساکنان اردوگاه اشرف و لیبرتی و آزاد شدن گروگان‌ها” و توقف خشونت‌ها به اعتصاب غذای خود ادامه می‌دهند.

پیشتر سازمان مجاهدین خلق ایران در وبسایت خود تصاویری منتشر کرد و مدعی شده بود که نیروهای عراقی عامل حمله بوده اند اما دولت عراق دخالت در این حمله را تکذیب کرد و نوری المالکی، نخست وزیر عراق دستور تحقیق درباره این واقعه را صادر کرده است.

آلیستر برت، معاون خاورمیانه وزارت خارجه بریتانیا از خشونت رخ داده در این واقعه ابراز انزجار کرد و در یک بیانیه که روز دوشنبه منتشر شد، اعلام کرد: “ما این واقعه را به شدت محکوم می‌کنیم.”

بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل متحد ساعاتی پس از انتشار خبر این رخداد ابراز تاسف کرد و دولت عراق را مسئول تامین امنیت اعضای سازمان مجاهدین خلق دانست.

سفارت آمریکا در عراق هم این واقعه را محکوم کرده است.

روز گذشته سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با انتشار کلیک بیانیه‌ای از کشته شدن اعضای سازمان مجاهدین خلق در اردوگاه اشرف، در عراق، ابراز خوشنودی کرده است.

سپاه در بیانیه خود که لحن تندی داشت، شمار افراد کشته شده را ۷۰ تن عنوان کرده و گفته که آنان به دست “فرزندان مجاهدان عراقی” کشته شده‌اند.

بر اساس توافقنامه‌ای میان دولت عراق و مقامات سازمان مجاهدین خلق قرار شده است که اعضای این سازمان به تدریج از اردوگاه اشرف به اردوگاه لیبرتی منتقل شوند و از آنجا مقدمات انتقالشان به دیگر کشورها فراهم شود.

-

رادیو فردا، سوم اوت ۲۰۱۳: …

لینک به منبع

« سازمان‌ملل نباید تنها به اطلاعیه درباره اشرف اکتفا کند»

هانا کاویانی

۵۲ کشته یا ۱۵ کشته… حمله و شلیک خمپاره و درگیری با نیروهای عراقی، یا دعوای داخلی بین نیروهای مجاهدین خلق… اطلاعات منتشر شده از هر دو درباره آنچه که در ساعت‌های آغازین روز یکشنبه ده شهریور در قرارگاه اشرف رخ داده است، همچنان ضدونقیض است.

آنطور که سازمان مجاهدین خلق گفته است، ۵۲ عضو این سازمان در حمله روز یکشنبه کشته شده، و ۷ تن از آن‌ها به گروگان گرفته شده‌اند. حمله‌ای که این سازمان دولت عراق را متهم به انجام آن کرده است.

علیرغم انتقال اکثریت اعضای مجاهد خلق به کمپ لیبرتی یا آزادی همچنان صد تن از اعضای مجاهدین در اشرف مانده بودند. جواد احمدی، از اعضای این سازمان در قرارگاه اشرف دلیل اقامتشان در این قرارگاه را حفاظت و فراهم آوردن زمینه فروش اموال مجاهدین خلق در اشرف و برمبنای تفاهنامه‌ای با دولت عراق عنوان کرده است.

او اما از مشکلات دراین زمینه به رادیو فردا می‌گوید: «دولت عراق اجازه فروش حتی یک قلم از اموال و امکانات اشرف را به صد نفر باقی مانده نداد. قرار بود که با طرف قراردادهایی که پیدا می‌کنیم، ‌ با آن‌ها قرارداد ببندیم، ‌ و آن‌ها را فروش برسانیم. دو طرف قرار داد هم پیدا کردیم، اما دولت عراق مانع از اجرای این قرارداد‌ها و فروش اموال شد.»

این مشکلاتی که این عضو سازمان مجاهدین خلق از آن سخن می‌گوید، ‌ موجب طولانی شدن ِ اقامت آن‌ها در این قرارگاه شده است. اقامتی که جواد احمدی می‌گوید، به صورت شهروند غیر نظامی و بدون حفاظتی جدی می‌شود. در برخی از عکس‌ها و ویدیوهایی که این سازمان از اجساد افرادش پس از رخداد یکشنبه منتشر کرده، بسیاری از آن‌ها جلیقه‌های محافظتی ضد گلوله بر تن دارند. جواد احمدی می‌گوید این جلیقه‌ها پیش‌تر در زمان حضور آمریکایی‌ها در عراق، ‌برای محافظت به آن‌ها داده شده بود.

او دراین‌باره می‌افزاید: «ما شهروندان بی‌سلاحیم که ساکن اشرف هستیم. به دلیل تهدیدات تروریستی‌ای که متوجه ما بود، ‌ این جلیقه‌های شخصی را برای تک تک افراد تهیه کرده بودیم. دولت عراق اجازه نداد که افرادی که به لیبرتی منتقل شدند، ‌این جلیقه‌ها را به همراه ببرند. به همین علت در پی دو بار هجوم موشکی به لیبرتی ما شهید و مجروح بسیار دادیم. اما چون در حمله اخیر از نزدیک و به سر شلیک کردند، افراد را کشته یا تمام کش کرده‌اند.»

اعضای سازمان مجاهدین خلق می‌گویند نیروهای دولتی عراقی مسئول حمله روز یکشنبه هستند اما دولت عراق از زمان انتشار اخبار، ‌عکس‌ها و فیلم‌ها در این زمینه دلایل متعدد و همچنین آمار متناقضی درباره تعداد کشته شدگان منتشر کرده است. از سویی گفتند صداهای انفجار از انفجار بشکه‌های نفت و گاز بوده است یا درگیری داخلی افراد مجاهدین موجب کشته شدن ِ افراد این سازمان شده است. سپاه پاسداران ایران اما روز یکشنبه ۱۰ شهریور در بیانیه‌ای با ابراز خوشحالی از حمله گروهی که آن‌ها را فرزندان «مجاهدان شهید عراقی» نامیده به اردوگاه «اشرف» گفته است که در این حمله حدود ۷۰ نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق کشته شده‌اند.

عبدالکریم لاهیجی، رییس فدراسیون بین المللی برای حقوق بشر ارزیابی خود درباره این اطلاعات را اینگونه با رادیوفردا در میان می‌گذارد: «یا عده‌ای از نفوذی‌های جمهوری اسلامی بودند که با اطلاع مقام‌های عراقی به داخل کمپ رفته‌اند و این درگیری را به وجود آورده‌اند و این فاجعه صورت گرفته، ‌ که دلیل این سناریو هم اعلام خوشوقتی و اعلامیه رسمی است که سپاه پاسداران منتشر کرده است. که به هر حال به عنوان ضربه‌ای که به مجاهدین وارد کرده است. یا اینکه خود ماموران عراقی به هر دلیلی شاید درگیری‌ای در آنجا صورت گرفته، و واقعا دست به این کشتار زده‌اند. اینکه بین خود مجاهدین اختلافی صورت بگیرد و این اختلاف منجر به کشته شدن ده‌ها تن بشود – روایت‌های مختلف از تعداد کشته شدگان وجود دارد- و مقام‌های انتظامی عراق هم در محل فقط ناظر باشند، ‌به نظر من روایت معتبری نیست.»

دلیل این رخداد‌ها هر چه و عامل آن هر که باشد دولتهای آمریکا و کانادا و همچنین سازمان ملل متحد را مجبور به واکنش به آن کرده و آن‌ها این رخداد و کشته شدن ِ‌افراد را محکوم کرده‌اند.

ایلیانا نبعا سخنگوی یونامی، ماموریت سازمان ملل متحد در عراق، در اینباره به رادیو فردا می‌گوید: «من از جایگاه سازمان ملل، و مأموریت سازمان ملل در عراق می‌توانم بگویم که ما هر بار این گونه رخداد‌ها چه در اشرف و چه در لیبرتی را با شدید‌ترین لحن محکوم کرده‌ایم. اما تضمین امنیت این دو قرارگاه در دست نیروهای امنیتی عراق است. ما تنها برای تضمین امنیت ساکنان، ‌ می‌توانیم این مسئولیت را به نیروهای عراقی گوشزد کنیم، و در صورت نیاز ساکنان کمپ‌ها به کمک‌های پزشکی، ما باید مطمئن شویم که این افراد به کمک‌های دارویی و پزشکی دسترسی فوری دارند.»

درباره رخداد یکشنبه طرفین خواستار تحقیق همه جانبه شده‌اند. اعضای سازمان مجاهدین می‌گوید در صورت دخالت نکردن سازمان ملل متحد، آن‌ها تضمینی برای ادامه اقامت امن در اشرف ندارند. نخست وزیر عراق، ‌ نوری المالکی هم که بنا بر اعلام سازمان ملل مسئول حفظ امنیت اردوگاه و ساکنان آن است، روز یکشنبه دستور تحقیق در این زمینه را صادر کرده است.

عبدالکریم لاهیجی، رییس فدراسیون بین المللی برای حقوق بشر هم می‌گوید با توجه به تناقض‌های موجود در اطلاعات و کشته شدن افراد، ‌باید تحقیقاتی مستقل در این زمینه صورت بگیرد: «اینجاست که باید به سازمان ملل متحد هم فشار آورد. کشته شدن چهل، پنجاه یا هشتاد نفر، ‌ آن هم کسانی که در یک کشور خارجی هستند و آن کشور هم مطابق اصول حقوق بین المللی ماموریت حفاظت از جان و امنیت آن‌ها را دارد، ‌ مسلم است که سازمان ملل متحد و کمیساریای عالی پناهندگان این سازمان نمی‌تواند تنها به یک اخطار یا اطلاعیه اکتفا کند و باید از طریق مکانیزم‌های سازمان ملل به دولت عراق فشار آورد که تن به انجام این تحقیقات دهد و مسببان این کشتار مشخص شوند.»

سازمان ملل متحد روز دوشنبه گروهی را راهی کمپ اشرف کرد. بنا بر گفته جواد احمدی عضو سازمان مجاهدین خلق به رادیوفردا، آن‌ها از همه اجساد و محل درگیری عکس و مدرک جمع آوری کرده‌اند، ‌اما ایلیانا نبعا از سازمان ملل به رادیوفردا می‌گوید، ‌این اطلاعات به صورت عمومی منتشر نمی‌شود. این رخداد‌ها در عراقی به وقوع می‌پیوندد که همین سازمان ملل متحد روز یکشنبه اعلام کرد در خشونت‌های ماه اوت در آن، دستکم هشتصد نفر کشته شده‌اند.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

 اطلاعیه های مطبوعاتی اتحادیه اروپا و دولت بریتانیا در رابطه با کشتار ساکنین کمپ اشرف
بیانیه نمایندگی عالی اتحادیه اروپا در امور خارجه، خانم کاترین اشتون، در مورد قتل ساکنین در کمپ اشرف


03.09.2013

لینک به متون انگلیسی


نمایندگی عالی اتحادیه اروپا در سیاست خارجی و امنیت و معاون ریاست این کمیسیون امروز بیانیه زیر را صادر نمود:

“من به شدید ترین شکل ممکن قتل هایی را که دیروز در کمپ اشرف بوقوع پیوست محکوم می کنم. قتل هایی که بنا بر گزارشات به قیمت جان تعداد زیادی از ساکنین کمپ تمام شده است. من به خانواده این قربانیان تسلیت گفته و آرزو بهبودی سریع برای مجروحین خشونت های دیروز را دارم.

شرایطی که این واقعه خشونت آمیز در آن بوقوع پیوسته است باید روشن شود و آنهای که بعنوان مسئولین این خشونت شناسایی شوند باید پاسخگو باشند. من از تصمیم دولت عراق برای شروع تحقیقات استقبال می کنم. همچنین من از مقامات عراق میخواهم تا اطمینان حاصل کنند که ساکنین این کمپ در قبال خشونت های بیشتر حفاظت گردند و مجروحین این وقایع به درمان و دارو دسترسی داشته باشند.

اتحادیه اروپا به راه حلی صلح آمیز در قبال مسئله کمپ اشرف پایبند است و من بصورت کامل از تصمیمات نمایندگی سازمان ملل در عراق (یونامی) در ماموریت بشر دوستانه شان و تصمیم اخیر برای تحقیقات بی طرفانه و شفاف حمایت می کنم. من همچنین از تمامی طرف های ذیربط و بخصوص دولت عراق درخواست می کنم تا در زمینه تحقیقات نمایندگی سازمان ملل متحد (یونامی) کمک کار باشند.

———-

وزیر خارجه بریتانیا خشونت ها در کمپ اشرف در عراق را محکوم می کند.

وزیر خارجه بریتانیا، آقای الیستر برت، از شنیدن خبر خشونت های واقع شده در کمپ اشرف در عراق منزجر شد.

آقای الیستر برت وزیر خارجه گفت:

شنیدن خبر خشونت های واقع شده در کمپ اشرف من را منزجر کرد. خشونت هایی که ما معتقدیم به کشته شدن تعدادی از ساکنین این کمپ منجر گردیده است. ما بشدت این مسئله را محکوم می کنیم و به یاد خانواده های قربانیان این واقعه هستیم.

سفارت ما در بغداد در رابطه ای نزدیک با نمایندگی سازمان ملل در عراق قرار دارد و این نمایندگی برآورد از وضعیت را آغاز کرده است. ما از فعالیت های آن حمایت می کنیم و از دولت عراق درخواست می کنیم تا حد اکثر کمک را به سازمان ملل بکند. دولت عراق همچنین باید هر کاری که برای تضمین حفاظت این ساکنین لازم است را انجام داده و از نجات یافتگان این واقعه مراقبت کند و البته باید تحقیقاتی شفاف و سریع در مورد این قضیه را شروع نماید تا کسانی که مسئول این واقعه بوده اند به دادگاه سپرده شوند.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

به کشتن دادن افراد در اشرف به بهانه حفظ اموال

03.09.2013

علی جهانی



بر اساس خبرهای رسیده از قول رسانه ها روز یکشنبه یکم سپتامبر؛ با کمال تاسف نیروهای عراقی به کمپ اشرف حمله کرده و تعدادی از ساکنان انجا را کشته و مجروح کرده اند ؛ ما ضمن محکوم کردن هر گونه خشونت بخصوص افرادی که بی دفاع بوده اند از دولت عراق می خواهیم که جلوی تکرار این گونه اعمال خشونت بار را از طرف نیروهای خودش بگیرد و از راههای مسالمت آمیز مسئله خروج مجاهدین از عراق را دنبال نماید . اما سئوال اساسی اینست که رجوی چرا این تعداد از نیروها را در اشرف نگه داشته است ؟و چرا در مقابل درخواست دولت عراق برای تخلیه کامل اشرف نه تنها تا بحال مقاومت کرده است و به اولتیماتوم های دولت عراق توجهی نکرده است بلکه به تحریک نیروهای عراقی برای متوسل شدن به خشونت پرداخته است ؟ البته مجاهدین می گویند برای تعیین تکلیف اموال خودشان در اشرف این تعداد را نگه داشته اند .ولی سئوال من از رجوی اینست که آیا این حفظ اموال مهمتر از جان افراد هست ؟ البته برای رجوی قدرت و حفظ اموال بسیار مهمتر از جان افراد هست وبرای جان افراد هیچ ارزشی قائل نبوده ونیست و او برای حفظ جان خودش و مال و اموالش با دجالیت خاص خودش دکان شهید سازی راه انداخته و همیشه سعی کرده نیروها را به کشتن بدهد . ولی در مورد حفظ اموال اشرف یک بهانه و دروغی بیش نیست ؛ چرا که رجوی در سال شصت و چهار در یک درگیری لفظی با احزاب کردی عراق در منطقه گلاله کردستان پایگاههای خودش را با دست خودش منفجر کرد و آنجا را ترک کرد و هیچ نیرویی برای حفظ اموال کشته نشدند و یا برای خلع سلاح همان سلاحی را که ناموس مجاهد خلق می دانست نه تنها هیچ مقاومتی نکرد بلکه دودستی آنها را تقدیم ارتش امریکا در عراق کرد . پس حالا چی شده است که به بهانه حفظ اموال افراد را در اشرف به کشتن می دهد ؟ آیا اموالی نظیر تخت و کمد های زنگ زده و درب و داغان و چند خود روی تعمیری و چند ساختمان قدیمی که از ارزش مادی بالایی هم برخوردار نیست ارزش اینرا دارد که جان انسانها را سپر بلای آن کنی و به کشتن بدهی ؟
لذاحفظ اموال دروغی بیش نیست و مسئله رجوی اینست که به هر بهانه ای به سبب طینت و ذات خشونت گرایی خودش که از اندیشه فرقه گرایانه و قرون وسطایی اش نشات می گیرد افراد را به کشتن بدهد و فرق نمی کند چطور باشد ؛یک زمان به بهانه عملیات و یک زمان به بهانه حفظ اشرف و حالا هم به بهانه حفظ اموال اشرف اینطوری نیروهای بی دفاع را به کشتن می دهد و حالا بیش از هر زمان دیگری معلوم می شود که چرا در این مدت مریم رجوی تمام تلاش خودش را معطوف کرده بود که نه تنها با کمیساریای عالی پناهندگان برای انتقال نیروها از کمپ لیبرتی به کشورهای ثالث همکاری نمی کرد بلکه با کار شکنی و سنگ اندازی مانع خروج افراد شده و خط بازگشت به اشرف را تبلیغ می کرد و حالا مریم رجوی باید جواب بدهد که چرا می خواست نیروها را به اشرف منتقل کند ؟ و چرا می گفت که امنیت اشرف صد برابر از امنیت لیبرتی بیشتر هست ؟ لابد می خواسته همه را به اشرف منتقل کند تا در یک قتلگاه همه را به کشتن بدهد و اینطوری از شر نیروها خلاص گردد و تا دیگر به کشورهای ثالث منتقل نشوند و بعد دست به نا فرمانی و افشاگری علیه سران فرقه بزنند
در این رابطه چند وقت پیش رجوی در یک پیام صوتی خشم خودش را از نا فرمانی های نیروهای سازمان در لیبرتی و کمپ پناهندگی در کشور آلبانی ابراز داشته و با لحن چاله میدانی گفته بود که هرکس نمی خواهد بماند ٌبرود گورش را گم کند ٌ و بعد هم با دجالیت به نیروها وعده بهشت داده بود که آدم یاد دوران قرون وسطایی می افتد که کلیسا با سوء استفاده از جهالت مردم بهشت را به انها پیش فروش می کرد و حالا رجوی هم با این اندیشه فرقه گرایانه و قرون وسطایی اش به نیروها وعده بهشت داده و بهشت را به انها پیش فروش کرده است
نتیجه اینکه رجوی به سبب اندیشه خشونت طلبی و برای خلاص شدن از دست نا فرمانی نیروها و جلوگیری از خروج انها از عراق و رد گم کردن مخفیگاه خودش و برای فرار از پاسخگویی در قبال انواع و اقسام سئوالاتی نظیر رجوی کجاست؟ و چرا هنوز مخفی هست و بیرون نمی اید؟ و چرا مانع خروج نیروها از عراق شده است؟و هزاران سئوال دیگر که به ذهن نیروها زده است؛ بسیار از این اتفاق و کشتار نیروها استقبال می کند و همواره رجوی برای حفظ جان خودش و فرار از پاسخگویی؛ نیروها را به بهانه های مختلف سپر بلا کرده است وبا قرار دادن آنها در مقابل نیروهای عراقی و تحریک نیروهای عراقی و وادار کردن انهاکه دست به خشونت بزنند ؛ بدینوسیله نیروهای بی دفاع را به کشتن داده است و زالو صفتانه از خون انها ارتزاق کرده و به حیات خار و خفیف و خائنانه اش ادامه داده است و از این به بعد هم می خواهد اینطوری ادامه دهد . اما دیگر دیر شده و زمان بر علیه رجوی است و شرایط عوض شده و دیگر رجوی نه تنها نمی تواند با تمسک به کارها یی نظیر به کشتن دادن نیروها و مظلوم نمایی و یا آویزان شدن به قدرتهای خارجی و سوء استفاده از جنگ در خاورمیانه و حمایت از جنگ افروزی در سوریه به مطامع شیطانی اش برسد؛ بلکه با شتاب بسوی فروپاشی به پیش می رود
در پایان ما یک بار دیگر ضمن محکوم کردن این خشونت آفرینی و کشتار افراد بی دفاع از طرف نیروهای عراقی از دولت عراق خواهان این هستیم که از طریق راههای مسالمت آمیز مسئله خروج نیروهای سازمان از عراق را حل و فصل نماید

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانون ایران قلم کشتار قربانیان فرقه مجاهدین را محکوم میکند

اصرار رهبری فرقه مجاهدین برای ماندن در عراق بخشودنی نیست ، همانطور که عملکرد آنانی که قربانیان این فرقه را به قتل رساندند، بخشودنی نیست

03.09.2013



سحرگاه یکشنبه پادگان اشرف بعد از اولتیماتومهای فراوان مورد یورش نیروهای انتظامی عراق قرارگرفت. ماموران حکومتی که حکم قضایی تخلیه را دراختیارداشتند، دربدو ورود با مقاومت گسترده حدود ۱۰۰ نفر از اعضای مجاهدین که بدستور رجوی هنوز در پادگان اشرف باقی مانده بودند، روبروشدند. در درگیری حاصله تا بحال بیش از ۵۲ نفر از مجاهدین کشته شده اند. از سرنوشت بقیه افراد هنوز اطلاعی در دست نیست.عکس ها و تصاویر منتشره نشان می دهد که تعدادی از آنان با دستهای بسته به رگبار بسته شده اند. دولت عراق هیچگونه مسئولیتی را در این رابطه بعهده نگرفته و مجاهدین هم بر این اعتقادند که سربازان عراقی آنان را مورد حمله قرار داده اند.

کانون ایران قلم این یورش وحشیانه به انسانهای بی دفاعی که قربانی سیاستی ضد انسانی شده اند را به شدت محکوم می کند و از آقای بانی کی مون دبیر کل سازمان ملل متحد میخواهد که بلافاصله تحقیق در مورد حوادث خونین شب گذشته را شروع کرده و و باقیمانده ساکنان اشرف را تحت حفاظت فوری سازمان ملل قرار دهد.
سازمان مجاهدین میخواهد با درخواست های بزرگ از قبیل خروج دستجمعی و انتقال به یک کشور شرایط را برای مراحل اجرائی کار مشکل کند. لذا تقاضا داریم که افراد به صورت تک به تک به کشورهای آزاد جهان منتقل شوند. این کار با همکاری ملل متحد و کمیساریا پناهندگان عملی است.
مجاهدین می بایست بلافاصله تمام امکانات خود را برای خروج ساکنان اشرف و لیبرتی از عراق در بحران فرو رفته بکار بگیرند. ساکنان اشرف و لیبرتی باید بلافاصله به کشور ثالث منتقل شوند. اصرار رهبری فرقه مجاهدین برای ماندن در عراق بخشودنی نیست ، همانطور که عملکرد آنانی که قربانیان این فرقه را به قتل رساندند، بخشودنی نیست.
کانون ایران قلم
آلمان

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پیامهای بیشتر در محکومیت حمله و کشتار در کمپ اشرف

02.09.2013

مسعود جابانی، دوم سپتامبر ۲۰۱۳:

در طی گزارشات رسیده بیش از پنجاه تن از مجاهدین ساکن پادگان اشرف در شب گذشته مورد حمله گروهی مسلح قرار گرفته و بیرحمانه به قتل رسیده اند.

عکس ها و تصاویر منتشره نشان می دهد که تعدادی از آنان با دستهای بسته به رگبار بسته شده اند. دولت عراق هیچگونه مسئولیتی را در این رابطه بعهده نگرفته و مجاهدین هم بر این اعتقادند که سربازان عراقی آنان را مورد حمله قرار داده اند.

امنیت پادگان اشرف از سال ۲۰۰۹ بعهده دولت عراق سپرده شده است و مجاهدین هم در قراردادی که با دولت عراق بسته اند می بایستی تا دسامبر ۲۰۱۱ این محل را بتدریج ترک می کردند.

آنچه که مسلم است دولت عراق بهیچوجه قادر به برقراری امنیت در کشور خویش نمی باشد. در عراق روزانه بر اثر انفجار بمب و عملیات انتحاری ده ها نفر کشته میشوند و این در حالیست که هنوز ناظران بین المللی در سراسر کشور حضور دارند و در مناطقی حکومت نظامی حاکم است.

گروه های مختلف جهادی و القاعده و طرفداران صدام شیعه ها و سنی های افراطی هرکدام در مناطقی حاکمیت دارند و دولت مرکزی را از اجرای قانون کشوری باز می دارند. دخالت کشورهای مختلف در این بازار آشفته هم به وخامت اوضاع می افزاید.

پس از سقوط صدام در سال ۲۰۰۳ توسط نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا ، مجاهدین خلع سلاح شدند و مدتی تحت حفاظت آنها قرار گرفتند. موقعیت مجاهدین در کشوری که توانسته بود پس از مدتها دیکتاتور حاکم (صدام) را از پای درآورد بسیار استثنائی بود. در آن زمان نیروهای تازه به قدرت رسیده همه دست نشاندگان صدام را دستگیر کرده و یا از بین برده بودند تنها مجاهدین که در آن زمان دست راست صدام محسوب می شدند، جان سالم بدر برده بودند و ادعای ارث و میراث هم می کردند.

آقای رجوی در طی تمامی این سالها بعنوان مهمان ناخوانده با نیروهای تازه به قدرت رسیده عراق سرجنگ را آغاز کرد و با بازمانده نیروهای صدام از طریق جمع آوری امضا و پول به مبارزه با دولت نوپا پرداخت. سیاستی که برای هیچ دولت تازه به قدرت رسیده ای قابل قبول نخواهد بود.

آقای رجوی در تمامی این سالها جان فرزندان این آب و خاک را برای مطامع سیاسی و فرقه ای اش به خطر انداخته است. رهبری که یازده سال در اختفا بسر می برد و از خون کشته شدگان بی پناه ارتزاق می کند. رهبری که هرگز به نسخه های پیچیده شده سازمان های حقوق بشری و پناهندگی برای نجان جان نیروهایش اعتنائی نکرده است رهبری که برای از هم نپاشیدن مناسبات فرقه ای اش حاضر است که صدها نفر را جلوی تیغ جلادان بیرحم و سقاوت پیشه قرار دهد.

جلادانی که به آخرین گروه بازمانده در اشرف

هجوم برده بودند قصد داشته اند که تمامی افراد ساکن اشرف را به قتل برسانند که خوشبختانه تعدادی از آنان هنوز زنده هستند و می توانند جزئیات این فاجعه هولناک را تشریح نمایند و قاتلین را به جوامع بین الملل معرفی نمایند.

آقای رجوی نیز می بایست در چنین دادگاهی به محاکمه کشیده شود و دلایل خویش را برای سرپیچی از معاهدات بین المللی و به کشتن دادن صدها مجاهدخلق بیان نماید.

کانون وبلانویسان مستقل ایرانی، دوم سپتامبر ۲۰۱۳
لینک به منبع

کشتار بجای رها شدن خواست کیست؟

در باره کشتار فرماندهان و اعضای بالا و نیز تعدادی از اعضای مسئله دار و مخالف فرقه مجاهدین در قرارگاه اشرف تا این لحظه اخبار ضد و نقیضی به گوش میرسد , حمله نیروهای عراقی , حمله مردم خشمگین , حمله گروههای مسلح داخلی , اختلافات داخلی و درگیری بین نیروها و نیز انفجار منابع سوخت و خشمگین شدن اعضا و حمله به نیروهای ارتش از مواردی است که گفته شده , اما بیشک این کشتار یک هدیه برای مریم و مسعود رجوی است کسانی که ارزش سازمان وفرقه خود را در شهید بیشتر میدانند و در این برهه از زمان که با فروپاشی مواجه هستند نیاز مبرم به مظلوم نمایی جهانی دارند.

اعضایی که میتوانستند در کشور ثالث پناهندگی گرفته وزندگی جدیدی را تجربه کنند به قتلگاه فرستاده شدند اعضایی که برای کشته شدن آماده شده بودندهمگی در عکسها با جلیقه های ضد گلوله و کلاه خود گویی به مصاف دشمن میرفته اند .

ما اعضای کانون وبلاگنویسان ضمن محکوم کردن این جنایت وتسلیت به بازماندگان و خانواده های منتظر تلاش برای نجات باقیماندگان این فرقه در اشرف و لیبرتی را از همه مجامع بین المللی و سازمانهای حقوق بشری و وجدانهای آگاه خواستاریم

همچنین به خانواده مرحوم هادی شمس حائری که عمری در تلاش برای دیدار فرزندانش به سر برد بابت درگذشت امیر شمس حائری فرزند ش تسلیت میگوییم , بالاخره در جهانی فارغ از جنگ و کشتار و در دنیایی بدون محدودیت های فرقه ای وحصار و بند امیر امروز میتواند پدرش را ملاقات کند

انجمن یاران، پاریس، دوم سپتامبر ۲۰۱۳
لینک به منبع

انجمن یاران ایران، فاجعه انسانی اخیر در کمپ اشرف را بشدت محکوم مینماید

آخرین به روز رسانی اسامی قربانیان به شرح زیر است :

زهره قائمی، گیتی گیوه چیان ، میترا باقرزاده، ژیلا طلاع، فاطمه کامیاب، مریم حسینی، مجید شیویاری، عظیم نارویی، رحمان منانی، حسن جباری، سعید اخوان، حسین رسولی، ناصر حبشی، علی اصغر مکانیک، علی محمودی، ابراهیم اسدی، مهدی فتح الله نژاد، علیرضا خوشنویس، محمد رضا صفوی، حمید باطبی، احمد بوستانی، احمد وشاق، قاسم رضوانی، قباد سعید پور، ناصر سرابی، حسین مدنی، اردشیر شریفیان، فریبرز شیخ الاسلام، ذکریا پور محمدی، یاسر حاجیان و حسن غلام پور

انجمن یاران ایران، بدینوسیله این اقدام تاسف بار را که آن را فاجعه انسانی مینامیم، بشدت محکوم می نماییم.

مسوولیت آنچه که در اشرف رخ داد، تنها  و تنها به عهده رجوی میباشد که بهانه فروش باقیمانده اموال، باعث چنین خونریزیهایی میشود.

کسانی که همه از اعضای نفرات حفاظت و امنیت رجوی بوده اند و در اشرف باقی مانده بودند، امروز با دستهای از پشت بسته در اشرف کشته شدند.

چه پاکنی برای پاک کردن این جنایات میتوان پیدا کرد؟

در حالی که رجوی اعضای جدا شده و پناهدگان در آلمان و آلبانی را خائن مینامند، مریم قجر در پی لابیگری برای بدست آوردن جایگاهی در سطح بین المللی است، ولی غافل از اینکه این جنایات، تصویر او را و سازمان مخوف مجاهدین را در سطح بین المللی، منفور و منفور تر میکند.

حمید رضا سلمانی، یاران، دوم سپتامبر ۲۰۱۳
لینک به منبع

تناقض در حرف ها و موضع گیری های سازمان( فرقه رجوی)

سازمان از طرفی خواهان برگشت نیروهای اسیر در چنگ فرقه به پادگان اشرف را دارد از طرف دیگر جنجال تبلیغاتی برپا میکند که اشرف در محاصره کامل نیروهای امنیتی عراق قرار دارد و جلوی ورود هرگونه مواد غذایی و حتی دارو و سوخت را میگیرند. و لیست منتشر میکنند که مدتهای مدید است که هیچ گونه سوخت و خدمات به آنها نرسیده و جلوی ورود این اقلام گرفته شده است و خواهان سهم بیشتری از آب و برق از کشور عراق هستند حتی بیشتر از سهم شهروندان عراقی چرا که چون ارباب سابق شان آنها را تافته جدا بافته میدانست و کماکان این توهم برای رهبری گروه متصور است که می تواند دوران گذشته را برگرداند. زهی خیال باطل.

اگر اشرف فاقد امکانات اولیه برای اسکان میباشد چرا سازمان درخواست بازگشت به این پادگان را دارند آیا غیر از این است که در آنجا خیال رهبری راحت تر است و می تواند هر سازی برای نیروها بزند و نیروها را کماکان اسیر خود نگه دارد و این دیوار گوشتی را برای حفاظت از رهبری سازمان حفظ کنند. از طرف دیگر در اطلاعیه خود سازمان آمده است که

یک سخنگوی هیأت سازمان ملل در عراق با زبان دوگانه به آسوشیتدپرس گفت مقامات ملل متحد در اشرف حضور ندارند و نمی توانند خبرهای قطع آب و برق را تأیید کنند

اما اسمی از این سخنگو برده نمی شود تنها به ذکر خبر پرداخته میشود تا جلوی تحقیق در این رابطه گرفته شود که مبادا دروغی برملا شود. اشرف یا لیبرته هیچ کدام فرقی با هم نمی کنند هر دو مکان برای رهبران سازمان نقش دیوار گوشتی را بازی میکنند تا مبادا به افراد سطح بالای سازمان آسیبی برسد در تمام درگیری هایی که سازمان با نیروهای عراقی بوجود آورد دیدیم که هیچ کدام از نیروهای سطح بالای سازمان آسیبی ندیدند و تنها افراد معترض و فریب خورده بودند که کشته شدند.

حمید رضا سلمانی

انجمن یاران ایران- پاریس

 

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مطالب بیشتری مرتبط با حمله و کشتار در کمپ اشرف

02.09.2013

 

 

اسماعیل وفا یغمائی، وبلاگ دریچه زرد، دوم سپتامبر ۲۰۱۳:
لینک به منبع

اطلاعیه

عده ای فکر میکنند من تنها زندگی میکنم، یا با همسرم. ولی تنها زندگی نمیکنم.صبح وقتی دست و رویم را میشویم دوسه تا شهید در کنار دستشوئی مشغول شستن سر و روی خودند،مسواک که میزنم آنها هم هستند.سر میز صبحانه و از پله ها که پائین میروم دم در منتظرند و در خیابان در کنار منند.تا ظهر تا شب، در کافه، در برگشت به خانه اگرشامی باشد، سر میز نشسته اند و تا وقتی میخوابم.

نصف شبها گاهی که بیدار میشوم میبینمشان. در پرتو چراغ خواب، ولی ترسی از آنها ندارم.دوستان منند. دوستان من بودند و خواهند بود. به آنها عادت کرده ام و آنها هم به من.

امروز صبح تعدادشان بیشتر شد. در سلاخ خانه اشرف و قتی به قناره آویختندشان و کشتندشان وقتی باخبر شدم تعداد زیادی از آنها را در خانه خود یافتم .اکثرشان را میشناختم و حالا خانه بیشتر شلوغ است.شهدا انسانهای خوبی هستند، اطلاعیه های سیاسی را باور ندارندو زیرشان را امضا نمی کنند، مارک و تهمت را باور ندارند، شهدا دروغ نمی گویند، به سر ادم لجن نمیریزند،به دنبال قدرت نیستند، شهیدند فقط! به همین دلیل می آیند وبا هزار تا مارک روی پیشانی آدم با آدم زندگی میکنند، با محبت به آدم لبخند میزنند و دلجوئی میکنند ،بگذرم، گویا میخواستم اطلاعیه بدهم.

می خواهم بگویم جنایتی بزرگ انجام شد . رفتند و تعداد زیادی مجاهد را که اکثرشان سی سالی رنج کشیده بودند کشتند.آنها انسانهای ارزشمندی بودند،آنها بسیار رنج برده بودند، مالکی و خامنه ای کیف کردند.بازیگران جهانی ککشان نگزید، سپاه پاسداران اطلاعیه داد.مجاهدین انعکاسات گرفتند.اطلاعیه دادند، گفتند حماسه است و قهرمانی که من نفهمیدم چرا؟حتما آدم نفهمی هستم که نمیفهمم چرا. وقتی میروند یک عده را دست وپایشان را میبندند و در حصار پولادین جبری که دهسال است زمینه های سیاسی ایدئولوژیکش با صدها آکت سیاسی و سخنرانی و توجیهات مختلف مشروع،چیده شده و میکشندشان،چرا قهرمانی است؟، این را نمیفهمم که مهم نیست، عده ای حتما متاثر شدند وبعضی ها گریستند آقا رضا روحانی که یک خروار تهمت خیانت بر سر ودوشش بار شده امروز دو سه بار تلفن زد چون از این کشتار داشت دق میکرد و میخواست دو کلمه بغضش را با یکی بترکاند، من باز هم گیج شدم که چنین آدمی! که این همه گویا توطئه کرده و گویا با رژیم بند و بست کرده!!چرا باید اینقدر بغض کند، قاعدتا چنین آدم خطرناکی باید خوشحال باشد این را هم نفهمیدم ، به همین دلیل مقالاتی را هم که دوستان سابقش علیه او و رفیق توطئه گرش!نوشته اندوخیلی چیزهای دیگر را نفهمیدم ،که علتش بدون شک نفهمی من است و نه کس دیگر ، بگذرم وبرسم به اصل اطلاعیه…

من این سوگ بزرگ را این درد خونریز کشتار را که هرگز نمیتوانم هضمش کنم (آنقدر که از آدم بودن خودم دلم گرفته و دلم میخواست در چنین وضعی جزو جمعیت پرندگان بودم نه انسانها)،به آنها یعنی مجاهدین و به دوستانشان و به خانواده های رفتگان تسلیت میگویم.امیدوارم روزی بانیان و آمران ودست اندر کاران این جنایت توسط مردم ایران به دادگاهی عادلانه برده شده ومجازات شوند .من نه اعتقاد این افراد را دارم و نه پیرو مشی سیاسی شان هستم و نه رهبرانشان رهبران منند اما باور دارم اینها جزو نیروهای مردم بودندو تسلیت به مردم ایران. اینان بی پناه بودند و مظلوم و رنجکشیده از رژیم خمینی و رژیم عراق و بسا کسان دیگر،آینها ادمهای شریفی بودند که در ته خط بندی وجدانشان و گروگان شرفشان بودند و نه چیز دیگر، به هم میهنان خارج کشور میخواهم بعنوان یک عضو از جامعه ایرانیان خارج کشور که داغ ستم ملایان را داریم ودارند بگویم در این شرایط باید از زاویه انسانی و با تمام تضادهای سیاسی ، ازباقیمانده افرادی که در لیبرتی در معرض قتل عامند هر طور میتوانید حمایت کنید. این حمایت اگر مستلزم حمایت از «دو رهبر» و سازمان آنها و شورای آنهاست در این شرایط باید انجام شود تا کشتاری دیگر انجام نشود تا راهی پیدا شود. به دو رهبر نیز تسلیت میگویم ولی این سئوال را همراه با تسلیت میخواهم اگر باور کنند با کمال ادب ودوستانه مطرح کنم. این پنجمین کشتار است میتواند ششمین و هفتمین بشود و کار را تمام کند.

یکی دو ماه قبل تلاش این بود و گفته میشد باید از لیبرتی به اشرف بازگشت چون اشرف امن تر است! چه امنیتی ؟ امروز امنیتش را دیدیم، رفتند و همه را سر بریدند. میخواهم بگویم ارج و قربتان سرجای خود.شرایط مشخص است و نقش کلیدی شما در سازمانتان ولی بسیاری از نظرات شما و پیش بینی هایتان درست در نیامده که بهایش را سه نسل پدران ما ، ما و فرزندان ما پرداخته ایم و داریم میپردازیم، به این مسئله توجه کنید. لطفا توجه کنید.

چه میخواهید بکنید؟ و میدانید که در اینجا، شمائید که مسئول هستید وباید رهبری کنید.خودتان هم اعلام رهبری کرده اید و گویا یکی از اصلی ترین چالشهای این سی ساله در خارج و داخل سازمان مقوله رهبری بوده است.به کجا میخواهید رهبری کنید؟ تا کجا؟مقصد کجاست؟تا هم اکنون از کجا وتا به کجا رهبری کرده اید؟ .

من به روال عموم اعتقاد مذهبی ندارم وبدون نگرانی از فرجام خود،و در گذر از تجربه ای نظری و عملی اعتقاد دارم در سطحی از آگاهی انسان خود رسول خود است و بی نیاز از آنچه عوام و عموم دنبال میکنند، ولی امروزبا این کشتار خونین و شهادت تقریبا تمام ساکنان اشرف، بار دیگر وزن عظیم شهادت دردناک این شهیدان و بی وزنی و بی ارزشی حیات مادی خود را نه با ارزشهای شیعی و اسلامی بل بطور آزاد با این کشتار حس کردم. احساسی فلسفی، احساس اینکه زندگی با تمام وزنش بجز سایه ای گذرا در زمان بی پایان نیست و آنانکه میروند و این چنین میروند علامت سئوالی را خلق میکنند که وزن آن به سنگینی ستارگان مرده و حفره های سیاه کهکشانی است که می توان در چشم به هم زدنی منظومه شمسی را در خود فروکشد،احساس کردم مرگ حفره سیاه ظاهرا هول انگیزی است که از اینسو فرو میکشد تا در آنسو آنان را که شاستگی وجانی و انسانی( نه صرفا سیاسی و انقلابی) دارند به دامان شاید جهانی دیگر همان سعادت بی پایان پرتاب کند. این احساس را در باره این شهیدان داشتم ولی با این همه و در کنار این احساس (و با تاکید بر اینکه در این جهان با تمام زیبائیهای شگفتش اینقدررنج کشیده ام و از بودن و وزن بار هستی شناخت پیدا کرده ام که از جاودانگی و حیات مجدد علیرغم اعتقاد نسبی به آن بیزارم و میخواهم مرگ من نیستی کامل باشد و خداوند لطف فرموده دیگر بار مرا مثل این بار سر خود و بدون اجازه خلق نفرماید و بگذارد نیست باشیم)میخواهم از شما بپرسم:

ایا این مبارزه صرفا یک مبارزه درزمینه ای اینچنین و حیطه فلسفه ای خونین است که با کشتار تام و تمام هم کوشندگان و باز شدن درهای بهشت وسعادت جاودان پایان میابد و همه باید در درون این حفره فرو روند یا قرار است بر زمین خاکی این سرمایه های سنگین انسانی خشتی بر خشت نهند و زمزمه کنند

ای وطن آباد می سازم ترا

اگر اولی است لطفا اعلام کرده و خیال همه را راحت کنید که بدانیم باید با سینه گشاده هر چند ماه کشتاری را در پی کشتاری را پذیرفت وبا پایان تمام نیروی انسانی وجان دادن آخرین نفر بن بست فلسفی را شکست و در معیت رهبر به جنت الماوا پا گذاشت. واگر دومی است پس باید افقی را نشان داد که بتوان بر این افق نشانی از راه و مقصدی درست یافت راه و مقصدی که برای همگان و نه فقط جمعی از کوره ها و بندها عبور کرده بلکه برای همگان قابل قبول باشد، زیرا شما خود را آلترناتیو سیاسی و تنها آلترناتیو سیاسی یک ملت بزرگ هفتاد و چند میلیونی متنوع با اعتقادات سیاسی و فلسفی بسیار متفاوت وحدود چهارده ملیت نیرومند و ریشه دار و نه آلتر ناتیو فلسفی یک گروه یا فرقه میدانید.

امیدوارم بدانید بیان این همه نه به طنز است و نه به دشمنی ، بیان حقیقت است و بتابراین به آن کمی بیندیشید. پیش از این از حدود هفت سال قبل در همین زمینه چندین مقاله مفصل نوشته ام و چندین شعر سروده ام که در دسترس است بنابراین توضیح بیشتر ضروری نیست.

روان فرزندان مردم ایران که به شقاوتبار ترین شیوه کشتار شدند شاد و هستیشان با رستگاری جاودان ناشناس امیخته باد. به آنان میاندیشیم و اندوهشان را بر دل داریم و ننگ و نفرتی همگانی و ملی بر کسانی که خون اینان را به شقاوت ریختند.

اسماعیل وفا یغمائی

ده شهریور۱۳۹۲

.

حنیف حیدرنژاد، پژواک ایران، دوم سپتامبر ۲۰۱۳:
لینک به منبع

به کشتار انسان ها در قرارگاه اشرف پایان دهید، بازی با جان انسان ها را تمام کنید

گزارش های منتشر شده از سوی سازمان مجاهدین خلق ایران که تا عصر روز یکشنبه اول سپتامبر ۲۰۱۳ اعلام شده است، از کشته شدن ۵۲ نفر از اعضاء این سازمان در قرارگاه اشرف در عراق خبر می دهند.

دولت عراق با تمام ارتباطات پیدا و پنهانش که با رژیم جنایتکار حاکم در ایران دارد، سازمان ملل متحد و نمایندگی آن در امور مجاهدین در عراق و دولت ایالات متحده آمریکا، همه باید پاسخ دهند که چه تدابیری در زمینه تأمین و تضمین ایمنی جان مجاهدین مستقر در قرارگاه اشرف در عراق انجام داده بودند؟ چرا و چگونه و به چه دلیل این کشتار انجام شده است؟ مسئول کشته شدن این افراد چه کس و چه کسانی بوده اند؟ کلیه آمرین و عاملین و همه مسئولین و مسببین این کشتار باید به سرعت شناسائی، دستگیر، محاکمه و مجازات شوند.

یک هیئت بی طرف از سازمان های حقوق بشری باید بتواند به سرعت و بدون هیچگونه محدودیت، تمام اقدامات لازم برای حقیقت یابی در مورد این کشتار را به عهده بگیرد. هرگونه مانع تراشی از سوی هر نیروئی بر سر راه تشکیل و کارِ چنین هیئتی، نشان از دست داشتنِ مستقیم یا غیر مستقیم در این کشتار از سوی نیروی مخالفِ چنین هیئتی می باشد.

در حالی که ۱۸ ماه از انتقال افراد قرارگاه اشرف به کمپ لیبرتی می گذرد و به لحاظ سیاسی کاملا مشخص است که این سازمان دیگر جائی در کشور عراق ندارد، چرا، چرا، چرا و به چه دلیل و با کدام استدلال این سازمان جان اعضاء خود در این کشور را در معرض خطر مستقیم کشتار قرار می دهد؟ در ۱۸ ماه گذشته ۱۰۰ نفر از اعضاء این سازمان در قراگاه اشرف مانده بودند تا امور مالی و حفاظت از اموال سازمان مجاهدین در قرارگاه اشرف را حل و فصل نمایند. رهبری سازمان مجاهدین خلق باید پاسخ دهد که چرا “حفاظت از اموال” موجود در قرارگاه اشرف بالاتر از حفاظت از “جان” اعضاء این سازمان قرار دارد؟

همه نیروهای مسئول در تامین جان مجاهدین ساکن در عراق، باید به بازی سیاسی خود و وسیله قرار دادن جان انسان ها بخاطر منافع سیاسیشان بلادرنگ پایان دهند. سازمان ملل متحد باید بطور فعال در این بازی کثیف دخالت کرده وهمه اقدامات لازم برای خارج کردن اعضاء سازمان مجاهدین خلق از عراق را به عهده گرفته و تمام اقدامات لازم را به عهده بگیرد که تا زمان خروج آخرین نفر از افراد این سازمان از عراق، دیگر و به هیچ وجه، کمترین تهدیدِ جانی متوجه آنها نگردد.

کشتار امروز اعضاء غیر مسلح سازمان مجاهدین خلق در قرارگاه اشرف لکه ننگی برای تمام طرف های ذی ربط و مسببین این جنایت بوده و روز شرمساریِ همه آنانی است که در هر موضع و منصب توان آن را داشته اند که جلوی چنین کشتاری را بگیرند، اما کوتاهی کرده اند.

حنیف حیدرنژاد

۰۱٫۰۹٫۲۰۱۳

منبع:پژواک ایران

.

محمد رزاقی، وبلاگ رزاقی، دوم سپتامبر ۲۰۱۳:
لینک به منبع

نهایت که رجوی به آرزویش رسید !

دیروز عده ای از اعضاء فرقه رجوی در اردوگاه بد نام اشرف کشته شدند بنا به خبرهایی که سایت فرقه مافیایی رجوی اعلام کرده ۵۲ عضو این فرقه در درگیری با ارتش عراق کشته شده اند و از طرف دیگر دولت عراق هر گونه درگیری ارتش با اعضاء فرقه رجوی را تکذیب کرده و اعلام کرده کشتار بوسیله یک گروه شکل گرفته که خانواده های انها توسط اعضاء فرقه رجوی در انتفاضیه شعبانیه در سال ۱۹۹۱ در داخل عراق کشته شده اند .

شخصآ با هرگونه کشتار و اعدام هر انسانی مخالف هستم و بهترین راه برای اجرای عدالت دادگاههای ذیصلاح میباشد وتاکید می کنم کشتار این عده از اعضاء فرقه مافیایی رجوی نه تنها هیچ مشکلی را حل نمی کند بلکه باعث خوشحالی رجوی هم می شود چون رجوی رذل زنباره و مریم قجر با دارو دسته جنایتکارش که در کنار رود اور سوراواز پاریس جا خوش کرده نیاز به ننه من غریبم بازی دارد تا در پشت این صحنه بازار گرمی خود ادامه بدهد و خزیدن رجوی در سوراخ موش و فرار خود به پاریس به همراه نزدیک ۲۰۰ عضو فرقه را قبل از شورع جنگ در عراق را لاپوشانی کند .

وقتی اسامی کشته شده های فرقه رجوی را دیدم بین انها کسانی بودند که سالیان سال با روش و استراتزی رجوی مخالف بودند و یک عده هم مسخ شده در ایدئولوژی دست ساز رجوی که در شکنجه اعضا ناراضی دست داشتند و همچنین در توطئه زندانی کردن افراد جدا شده در زندان تیف ساخته مشترک رجوی رذل زنباره و جنایتکاران جنگی پنتاگون در عراق که رجوی مریم قجر دیوانه وار عاشقشان هستند !

واقعیت اینکه رجوی رذل زنباره برای عدم پاسخگویی به شکستهایش همیشه نیاز به خون و خونریزی دارد تا در پشت این خونها خود را مخفی بکند و وانمود کند که در حال مبارزه هست در حالی که بیش از ۱۰ سال معلوم نیست در کدام سوراخ موش پنهان شده .

راستی رجوی رذل زنباره که همیشه عربده می کشید که از سانتی متر به سانتی متر اردوگاه بد نام اشرف دفاع خواهد کرد ؛ اگر کوهها بجنبد اشرف ز جا نجنبد و … الان کجاست تا بیاد از اشرف دفاع کند؟

مریم قجر با پرداخت هزاران دلار به هر نماینده سابق از دور خارج یا جنگ طلبان آمریکایی و بر پا کردن شوهای مختلف با بزک و دوزک روی سن هر بار بوزینه وار ادا اطورا ریئس جمهور باسمه ای را در میاورد وخواهان باز گشت اعضاء از کمپ لیبرتی به اشرف می باشد خود به عراق نمی رود تا در این فیض بزرگ اشرف نشینی سهیم باشد؟!

راستی از جیره خواران و همپالگیهای رجوی باید پرسید شما که در نوشتن فساد نامه بر علیه جدا شده ها و منتقدان فرقه ؛ در حمله به قربانیان فرقه در اروپا و تهدید به قتل مخالفان خود از کافه گراند تا سواحل استرالیا خود را رستم دستان نشان می دهید چرا در عراق حضور ندارید مثل اینکه شما ها هم فقط بعد از خوردن ودکا آبست و یا زدن یک بست تریاک خود را مبارز و مجاهد ؛ شورایی ؛ پسر شجاع حس می کنید؟!

راستی چرا دیگر سران فرقه و همپالگیهای رجوی درشهرهای امن اروپا ویا کنار رود اورسورواز کنگر خورده لنگر انداخته اند و تنها هنرشان در اوردن ادا اطورا بوزینه وار در تلویزیون سیمای اسارت فرقه رجوی و بیل به هوا منتظر هستند در عراق عده ای کشته شوند و اینها بیایند عربده بکشند نمی روند در خط مقدم مبارزه اینها تا کی می خواهند با این دغل بازیها یک عده را به کشتن بدهند تا خود در اروپا با سس مبارزه به زندگی خفیف و خائنانه خود ادامه بدهند ایا مرگ حق برای دیگران؟!

حال با کشته شدن این عده فقط رجوی که یک مدتی از این خونها برای خود دفتر دستک درست می کند و از قبل ان برای خودش نان دانی درست می کند و بیشتر از همه اعضاء اسیر در لیبرتی را به اسارت نگه می دارد تا روزی برسد که یک کشتار دیگری را بوجود بیاورد .

هموطنان ؛ خانواده اعضاء اسیر در چنگال رجوی رذل زنباره ؛ شخصیتهای سیاسی مستقل ؛ ارگانهای بین المللی و حقوق بشری ؛ احزاب و سازمانهای سیاسی ایرانی من بعنوان یک عضو سابق این فرقه و با شناختی که از این فرقه دارم تنها راه نجات اعضاء اسیر خروج هر چه سریعتر اعضاء از عراق می باشد و باید از رهبر این فرقه و مریم قجر خواست دست از سر این اعضاء نگون بخت بردارند و اجازه بدهند انها برای ادامه باقی عمرشان خود تصمیم بگیرند و تا زمانی که رهبر فراری این فرقه رجوی رذل زنباره و مریم قجر و دیگر سران این فرقه مافیایی با سرنوشت این افراد بازی می کنند این کشتار و خونریزیها ادامه دارد و مطمئن هستم تنها کسی که خواهان مرگ اعضاء خود هست رجوی رذل زنباره هست تا از پاسخگویی به شکستهایش فرار کند .

همچنین از دولت عراق تقاضا می کنم که برای پایان دادن به حضور این فرقه مافیایی به هیچ وجه از سلاح و راههای خشونت امیز استفاده نکند و اجازه ندهد گروههای سر خود با کشتن اعضاء فرقه رجوی اب در اسیاب رجوی بریزند و بارها تاکید کرده ام تا زمانی که سران فرقه کنترل این اعضاء نگون بخت را دارند هیچ راه حل مسالمت امیزی متصور نیست و تنها راه برای پایان دادن به این فرقه مافیایی محاکمه سران جنایتکار این فرقه مافیایی است که می تواند جلو خون و خونریزی را بگیرد .

پاریس : محمد رزاقی

.

ع .ریحانی، پژواک ایران، دوم سپتامبر ۲۰۱۳:
لینک به منبع

آقای رجوی ! اموال اشرف چقدر می ارزد؟

آقای رجوی ! در یکی از نشست های انقلاب ایدئولوژیکتان در بحث پاکیزه شدن توسط این انقلاب و دل و جان بە شما سپردن ، آیەای از انجیل را دو بار خواندید و روی آن تاکید کردید

” او چنگال خود را در دست گرفته و خرمن خود را پاک خواهد کرد. گندم را در انبار جمع می کند ولی کاه را در آتش خاموش نشدنی خواهد سوزانید.»

این آیە از متی ، باب ٣ ،آیەء ١٢است . این آیە مربوط بە وعدەای است کە یحیی تعمید دهندە بە مردم می دهد . اشارەء او بە مسیح است و وعدەء آمدن مسیح را می دهد. در آن هنگام این سخن بە شما بر می گشت. منظورتان در اینجا با توجه به حرفهای قبلی و بعدی کە زدید روشن بود . شما می خواستید در موضع نبوی و خدایی، با ابزار انقلاب ایدئولوژیک ، خرمن خودتان را کە ما بودیم پاک کنید ، گندم ها را برای موقعی که نیاز بدانید در انبار ذخیرە کنید وکاهها را هم کە بی ارزش بودند در آتش بسوزانید

آقای رجوی ! در آن لحظاتی کە این کلمات را از زبان شما می شنیدم هرگز تصور نمی کردم کە آن گندم ها را در انبار اشرف و برای حفظ اموال مادی آنجا در آتش “شمر” صفتان و جنایتکاران ،رها کنید .

ای خدای ماده و ای صاحب جانها و نفسها و خونها ! حالا بفرمایید قیمت اموال آنجا چند است؟ ۴٠٠ ملیون خوب است؟! چک و چانەای ندارید بزنید؟

ای خدای مجسم و ای صاحب جانها ! چند نفر دیگر باید توسط آن وحوشان ذبح شوند تا بفرمایید کافی است، اموال را صورت جلسە کنید و پیگیری آن را بە تیم وکلای زبدەء خویش بسپارید و آن جانهای عزیز را از آنجا نجات دهید و تن بی دفاعشان را بیشتر از این به رگبار گلولەء وحوشان نسپارید؟

آقای رجوی ! دل بە دود و دم جنگ و آشوب منطقەای نبندید . این خونهای شریفی کە ریختە می شود یک مسئول دیگر بە غیر از وحوشان ولایت هم دارد که شمایید . اگر صد رژیم هم در سوریه و ایران و عراق بە سر کار بیاید و برود ، پاسخگو هستید. پاسخگوی اینکە چکار می توانستید برای نجات جان آنها بکنید و نکردید

چه سادە

چه به ساده گی گفتند و

ایشان را

چه ساده

چه به ساده گی کشتند

ع . ریحانی

منبع:پژواک ایران

.

سیدامیرموثقی، کانون آوا، دوم سپتامبر ۲۰۱۳:
لینک به منبع

رجوی در آخورش به این کشته ها می بالد!

درروز گذشته از طریق رسانه‌های خبری مطلع شدم که تعداد ۵۲نفر از اعضای فرقه رجوی در عراق در درگیریهایی که با نیرو های عراقی داشته‌اند، کشته شده‌اند.

برایم سؤال بود آیا هنوز هم رجوی از ریخته شدن خون این انسان‌ها لذت میبرد. انسانهایی که دست و پا بسته و روی تخت درمانگاه و روی زمین در خون خود غلطیده اند ورجوی با شور و شعف تمام و در سیمای موسوم به آزادی در شب گذشته با بیشرافتی تمام شروع به پخش این عکسهای کشته شدگان میکرد ومیگفت این‌ها همه مجاهدان خستگی ناپذیری بودند که با خون خودشان آینده را برای من تضمین کردند. آری این است خصلت رجوی که از ارتزاق خون بی گناهان همواره برای خود زمان را خریداری میکند. براستی سؤال اینجاست که خودت کجائی و چرا بیرون نمی آیی و پاسخگو نیستی. چرا با اندک گماشته در همه کشور های امریکایی و ارو پایی برای تبلیغلت تظاهرات راه می‌اندازی و خودت در خلوت خود در سوراخی خزان خزان دست افشان و پای کوبان به حرافی میپردازی. اری همه باید در اشرف کشته شوند و به خارجه نیایند تا به تو تف کنند و لعنت بفرستند. امروز اشرف هم دیگر پاک سازی شد حالا میخواهی چه کار کنی؟ فردا لیبرتی هم پاک سازی می‌شود. آنوقت میخواهی چه کار کنی؟ با مریم و اطرافیانش از فرانسه میخواهی به ایران حمله کنی و حکومت را سرنگون سازی؟ پس خودت کجایی ای ملعون خبیث! ای خیانتکار! ای تیر خلاص زن! امروز کسانی که با تیر خلاص کشته شدند تو بودی که به آن‌ها تیر خلاص زدی نه سربازان عراقی. تو و زنت هستید که از خونریزی استقبال میکنید. شما مسئول این خونهای ریخته شده هستید نه دولت مالکی ونه حکومت ایران. شما هستید که باید پاسخگوباشید به مجامع بین المللی. شما باید در دادگاه جنایت علیه بشریت محاکمه شوید. به امید آن روز

سید امیر موثقی

آلمان کلن

.

بهروز ریحانی،  پژواک ایران، دوم سپتامبر ۲۰۱۳:
لینک به منبع

قتل‌عام مجاهدین خلق، هماهنگی کامل

سپاه پاسداران جمهوری اسلامی در یک اقدام نادر دم خروس جنایت فجیع مالکی- خامنه‌ای در اردوگاه اشرف را آشکار کرد. ابعاد این درنده‌خویی وحشیانه به حدی می‌باشد که رژیم و دولت مالکی به پرت‌وپلاگویی‌های متناقض متوسل شده‌اند. علی موسوی سخنگوی نخست‌وزیر عراق کشتار در اشرف را به «درگیری در بین ساکنان این اردوگاه نسبت داد» و به تبعیت از رئیس خبیث‌اش نوری المالکی مدعی شد که «نیروهای عراقی در کشتن این افراد دخالتی نداشته‌‌اند» اما به فاصله چند ساعت سپاه پاسداران طی یک اطلاعیه رسمی اعلام کرد که «در سالروز مرگ باهنر و رجایی» مجاهدین عراقی انتقام تاریخی خود را از منافقین گرفتند»، سپاه سرکوبگر که با همدستی مزدوران عراقی به این قتل‌عام ضد‌انسانی مبادرت کرده بود، فراموش کرده که سخنگوی مالکی قبل از آن گفته بود «این خبر که نیروهای عراقی مسئول کشته شدن اعضای مجاهدین هستند را تکذیب می‌کنیم». البته رادیو بی بی سی که ید طولایی در سرپوش گذاشتن بر جنایت‌های آخوندها دارد، در یک گزارش خبری به مدد قاتلین آمد و چنین وانمود کرد که شنوندگانش بهتر است به تکذیبیه‌ی سخنگوی مالکی اعتماد کنند!

اما واقعیت چیست؟ سپاه قدس خامنه‌ای در هماهنگی کامل سیاسی، امنیتی و نظامی با نیروهای دولت عراق، این جنایت ضدبشری را تدارک و اجرا کردند. آن‌ها بعد از خمپاره باران اردوگاه اشرف، وارد آن شدند و تک تک ساکنین بی دفاع اشرف را به گلوله بستند. با نگاهی به عکس‌های شهدای این جنایت هولناک معلوم می‌گردد که مهاجمین با کینه‌ای حیوانی گلوله‌های تیر خلاص را در شقیقه‌های مجاهدین شلیک کردند. نوع و شیوه‌ی کشتار و سبعانه بودن این جنایت، تماما حاکی از آن است که فقط و فقط چنین وحشیگری از عهده‌ی نیروها و تحت امر و تابع ایدئولوژیک نظام ولایت فقیه برمی‌آید. زمانی که سپاه پاسداران در یک اطلاعیه رسمی از این کشتار تحت عنوان «انتقال الهی» نام می‌برد، جای کوچکترین شک و تردیدی باقی نمی‌گذارد که این عملیات تهاجمی از پیش توسط نیرو و سپاه قدس رژیم طراحی شده است. اقرار سپاه که کشتار مجاهدین را «مایه تشفی خاطر» دانسته است نشان می‌دهد که این ارگان بعد از طراحی این جنایت در انتظار نتیجه‌ی آن بوده تا بلافاصله اطلاعیه شادباش آنرا صادر کند. باید توجه داشت که زمانبندی این عملیات تروریستی در شرایطی انجام گرفته است که منطقه خاورمیانه و جهان تمامی توجهات خود را معطوف به زمان و چگونه حمله‌ی آمریکا به سوریه کرده است. قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس که کشتار مجاهدین در اشرف تحت‌نظر او انجام گرفته، پیش از آن از طریق دولت مالکی و بطور خاص بوسیله‌ی فالح فیاض مشاور امنیت ملی نخست وزیر عراق به آمریکا پیام داده بود که «سوریه خط قرمز انقلاب اسلامی می‌باشد» یا سرزمین سوریه معراج ما به سوی آسمان است و یقیناً گورستان آمریکایی‌ها»، این تهدیدات تروریستی آشکار، چنانچه در عمل تاکنون به اثبات رسانده، چتر حمایتی از ساکنین اشرف و لیبرتی را کوتاه و کم رنگ کرده و می‌کند، به بیان دیگر همین گردنکشی و تهدیدات باعث شده که دولت‌های غربی چشم‌هایشان را بر جنایات انجام گرفته بر علیه مجاهدین در عراق، ببندند. به همین دلایل در شرایط کنونی حفاظت و حمایت از جان ساکنین لیبرتی و اشرف، یک زمینه‌ی انسانی علیرغم هر اختلاف سیاسی می‌باشد. خانم مریم رجوی رییس جمهور برگزیده‌ی شورای ملی مقاومت، بعد از این جنایت سبعانه طی پیامی گفتند «ایالات متحده و ملل متحد را فرا می‌خوانم که برای جلوگیری از استمرار این قتل‌عام‌ها، تمامی اعضای مجاهدین را به فوریت به آمریکا و اروپا منتقل کنند.» به عقیده‌ی من این یک خواست عاجل می‌باشد، و هر آنکس که خواهان حفظ جان و سلامت این رزمندگان می‌باشد، باید به هر طریق ممکن برای انتقال مجاهدین به مقاصدی که خانم رجوی آنرا درخواست کرده است، تلاش کند. تماس و ارتباط و درخواست از دولت آمریکا و دولت‌های اروپایی می‌تواند از طریق ایمیل، تماس تلفنی و نامه‌نگاری انجام گیرد و این عمل نیک از عهده‌ی هر شخصی بر می‌آید.

بهروز ریحانی ۱۱ شهریور ۱۳۹۲

منبع:پژواک ایران

.

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، دوم سپتامبر ۲۰۱۳:
لینک به منبع

کشتار ساکنان اشرف، به هر دلیل و بهانه ای محکوم است

روز گذشته، دهم شهریورماه با یک خبر شوکه کننده مواجه شدم. قتل عام ساکنان اشرف که حدود هشتاد نفر می شدند، توسط نیروهای عراقی!

این خبر وقتی بسیار برایم تأثربرانگیز شد که اسامی کشته شدگان را یکی یکی مرور کردم. کسانی که سالیان سال با آنها زندگی کرده بودم و خاطرات تلخ و شیرینی با تک تک آنها داشتم. راستی در این جریان بایستی چه کسی را تقبیح کرد؟ دولت عراق؟ سازمان مجاهدین؟ سازمان ملل؟ دولت آمریکا؟…

دولت عراق از قبل از شروع ماه رمضان هشدار داده بود که تا آخر این ماه فرصت می دهد که اشرف را تخلیه کنند. دولت عراق هشدار داد که به سازمان ملل خاطرنشان کرده است که برای عملی کردن این خواسته دست به هرکاری خواهد زد.

در آن زمان اعلام خطرهای زیادی از طرف منتقدان سازمان و جدا شدگان صورت گرفت ولی متاسفانه گوش شنوایی نبود. رهبری سازمان، سرسختانه خواستار نه تنها ماندن آن هشتاد نفر در اشرف که بازگرداندن سه هزار نفری که به لیبرتی رفته بودند نیز به اشرف شد.

راستی این قانون کجا تصویب شده و طبق کدام اصولی است که در یک کشور خارجی به مدت یازده سال بنشینید و نه تنها به خواسته های میزبان که خواهان خروج هست توجه نکنید بلکه جا و محل را نیز خودتان مشخص کنید و از طرفی برای صاحبخانه شاخ و شانه هم بکشید؟

بالاخره روز دهم شهریور دولت عراق (البته بصورت غیر رسمی) تهدید خود را عملی کرد. هم دولت عراق به خواسته خود رسید و هم رهبری مجاهدین. دولت عراق به تخلیه اشرف که می خواست رسید و رهبری مجاهدین هم به کشتار تازه و خونهای سرخ تازه ای که لازم داشت تا مظلوم نمایی کرده و بن بست سیاسی و تشکیلاتی خود را بشکند، رسید.

رجوی چنانچه از خون صدها و هزار نفر دیگر هیچگونه اخمی به ابرو نیاوره برای این شصت نفر نیز هرگز ناراحت نخواهد شد و آن را لازمه ادامه مبارزه می داند و می گوید «راه مجاهدین همیشه با خون باز شده است» آنچه برای رجوی مهم است حفظ جان خود می باشد جان صدها انسان دیگر در مقابل او هیچ ارزشی ندارد.

در این میان تنها ضرر کننده و زیان دیده کسانی هستند که در بامداد دهم شهریور جان خود را از دست دادند و فدای سرکشیهای احمقانه و نابخردانه رهبری خود شدند.

قطعا این عمل وحشیانه دولت عراق مردود، محکوم و قبیح است ولی آیا رهبری سازمان که بارها ضرب شصت دولت عراق را چشیده و لمس کرده بود، نمی توانست از این فاجعه جلوگیری کند؟ آیا اموال اشرف در مقابل جان این افراد باارزشتر بود؟

تمامی کسانی که مسائل مجاهدین را دنبال می کنند بخوبی می دانستند و یقین داشتند که فاجعه ای در راه است. قطعا خود رجوی نیز چنین فکر میکرد. همه هشدارها از طرف کسانی که دلشان برای ساکنان بی دفاع می سوخت، داده شد ولی متاسفانه هیچ گوش شنوایی نبود و چنین شد که نباید میشد….

چند پیام دیگر در محکومیت کشتار امروز در کمپ عراق جدید , سابقا اشرف

02.09.2013

کانون آوا، اول سپتامبر ۲۰۱۳
لینک به منبع

رجوی فقط خون می خواهد

بقرار اطلاع خبرگزاریها سحرگاه امروز پادگان اشرف بعد از اولتیماتومهای فراوان مورد یورش نیروهای انتظامی عراق قرارگرفت. ماموران حکومتی که حکم قضایی تخلیه را دراختیارداشتند، دربدو ورود با مقاومت گسترده حدود ۱۰۰ نفر از اعضای مجاهدین که بدستور رجوی هنوز در پادگان اشرف باقی مانده بودند، روبروشدند. در درگیری حاصله تا بحال بیش از ۵۲ نفر از مجاهدین کشته شده اند. از سرنوشت بقیه افراد هنوز اطلاعی در دست نیست.

این حادثه تاسف انگیز در حالی اتفاق افتاد که از ماه های پیش شواهد آن کاملا معلوم بود. در حالی که تعداد بمب گذاری ها در بغداد روبه افزایش گذاشته و امنیت داخلی عراق حتی برای حکومت قابل تامین نبود، رهبری مجاهدین و بالاخص مسعودرجوی با بلاهت تمام بر طبل جنگ و درگیری کوبیده و خواستار انتقال افراد از کمپ لیبرتی به اشرف شده بود. از طرف دیگر حکم تخلیه اشرف از یکسال پیش توسط قوه قضاییه عراق صادر شده و دولت عراق مترصد اعمال حاکمیت قانونی بر بخشی از خاک خود بود. آقای رجوی از قبل در جریان این حمله بوده و مسئول مستقیم این خونریزی می باشد.

کانون آوا تاسف عمیق خودرا از کشته شدن بی حاصل قربانیان فرقه اعلام می دارد و برانتقال سریع افراد مستقر در لیبرتی به خارج از عراق اصرار می ورزد.

رجوی خون می خواست و به ارزویش رسید.

-

تحریریه ایران فانوس، اول سپتامبر ۲۰۱۳
لینک به منبع

کشتار در اردوگاه اشرف محکوم است

سحرگاه امروز اول ماه سپتامبر، نیروهای عراقی به اردوگاه اشرف که بیش از ۸۰ تن مجاهد خلق در آن سکونت داشتند، حمله کرده و در اثر این حمله دهها تن کشته شدند.

از نظر ما حمله به اردوگاه اشرف و کاربرد خشونت به هر دلیلی که صورت گرفته باشد، محکوم است به ویژه در مورد کسانی که قادر به دفاع از خود نبوده اند.

مجاهدین اذعان دارند که قربانیان اخیر در راستای دفاع از اموال اردوگاه اشرف، جان خود را از دست دادند. اما این یک دروغ آشکار است. مجاهدین در گذشته و به دفعات در مقابل اموال شان، جان اعضای خود را ترجیح داده اند. اما این بار داستان به گونه ای دیگر است. آنها در سال ۱۳۶۴ زمانی که در منطقه کردستان عراق به سر می بردند، در اثر درگیری لفظی با گروه طالبانی، همه پایگاههای خود در منطقه گلاله را منفجر کرده و اعضای خود را بدون درگیری و تلفات، به عقب نشینی وادار کردند.

اما این بار گویا منافع رهبری مجاهدین به ویژه مسعود رجوی، چنین ایجاب می کند تا تعدادی را سپر بلای خود کند و یا اقدام به رد گم کردن در ارتباط با مخفیگاه خود کند.

بدین سبب و بدلیل نیازمندی خون و ترجیح دادن اموال به خون اعضاء، رهبران مجاهدین مریم و مسعود رجوی را محکوم می کنیم و اذعان می کنیم که آنان هر چه زمان می گذرد در راستای گره گشایی و استفاده ابزاری از جان اعضاء، کوتاهی نمی کنند.

تحریریه ایران فانوس

-

مهرداد ساغرچی، ایران فانوس، اول سپتامبر ۲۰۱۳
لینک به منبع

جنایت کشتار افراد بی دفاع در اشرف

بار دیگر افراد بی دفاع در کمپ اشرف به خاک و خون کشیده شدند. این جنایت در شرایطی انجام شد که دولت و حاکمیت عراق میدانست که این اقدام اولا غیر قانونی و غیر انسانی است و ثانیا شرایط را برای کسانی که در سازمان هستند برای خروج مشکل خواهد کرد. این اقدام یک جنایت نابخشودنی در مرحله اول برای دولت و حاکمیت عراق است. این شرایط البته که از قبل برای هر کس قابل پیش بینی بوده است. پیشتر از همه برای رهبری مجاهدین که میدانستند حکومت شیعی عراق متحد عملی حکومت شیعی ایران است و اینکه آنها برای منافع خودشان از هیچ حرکتی فروگذار نخواهند. پس باید سوال کرد چرا رهبری مجاهدین حاضر شد دوباره چنین قربانی شدن افراد را نظاره گر باشد. سوال اینجاست این لیست بالا بلند مسئولین تراز اول سازمان دیگر هرگز نه برای سازمان ساخته میشوند و نه اینکه توجیهی برای کشته شدن آنها خواهد بود. الا اینکه بگوییم خودشان خوب میدانستند که سرنوشت افراد در اشرف چه میشود. آیا مگر نمیشد چند ماه قبل همه افراد مستقر در اشرف را به کشور آلبانی منتقل کرد؟

حال ضمن محکوم کردن هرگونه حمله به غیر نظامیان از سازمان ملل و همه ارگانهای حقوق بشری تقاضا داریم که نگذارید این خونریزیها ادامه پیدا کند و در خروج ساکنان کمپ به محل امن و نهایتا انتقال به کشور سوم اقدام فوری کنند.

سازمان مجاهدین میخواهد با درخواست های بزرگ از قبیل خروج دستجمعی و انتقال به یک کشور شرایط را برای مراحل اجرائی کار مشکل کند. لذا تقاضا داریم که افراد به صورت تک به تک به کشورهای آزاد جهان منتقل شوند. این کار با همکاری ملل متحد و کمیساریا پناهندگان عملی است.

از کشورهای اروپایی به خصوص کشور آلمان و صدراعظم آلمان درخواست داریم که برای انتقال افراد و همینطور رسیدگی فوری به مجروحان مداخله کرده و با انتقال بخشی از این افراد از جان این افراد حفاظت کند.

این افراد اساسا به زور توسط قوانین سر سخت فرقه ای در سازمان نگاه داشته شده اند. این افراد از ترس و هراس چیزهایی که فرقه برای آنها ساخته است قدرت تصمیم گیری و شهامت خروج را ندارند و به جز با دخالت حکومتهای غرب و برداشتن چتر تشکیلاتی فرقه از بالای سر افراد میسر نیست.

این تهدید برای سایر ساکنان کماکان وجود دارد و تقاضا داریم که هر چه سریعتر اقدامات خودتان را انجام دهید.

مهرداد ساغرچی

آلمان / اول سپتامبر۲۰۱۳

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فاجعه انسانی کشته شدن نزدیک به ۴۴ تن که اکثرا از فرماندهان نزدیک به رجوی بوده اند را محکوم می کنیم

02.09.2013

زنان ایران

لینک به منبع

تا ساعت ۸ بامداد یکشنبه به وقت محلی، ۱۹تن از کشته شدگان در اشرف، شناسایی شده اند. این نفرات عبارتند از زهره قائمی، همردیف مسئول اول سازمان مجاهدین، گیتی گیوه چیان از اعضای ارشد شورای رهبری سازمان مجاهدین و مسئول حفاظت اطلاعات و امنیت رجوی، میترا باقر زاده از فرماندهان ارشد شورای رهبری، ژیلا طلوع از اعضا و فرماندهان شورای رهبری، فاطمه کامیاب از فرماندهان حفاظت رجوی، مریم حسینی از اعضا و فرماندهان شورای رهبری، مجید شیویاری از نفرات کلیدی امنیت، عبدالعظیم نارویی از مسئولین، حسن جباری، سعید اخوان، رحمان منانی، حسین رسولی از نفرات کلیدی امنیت، علی اصغر مکانیک،ابراهیم اسدی، مهدی فتح الله نژاد از مسئولین، علیرضا خوشنویس از مسئولین و محمد رضا صفوی، شهرام یاسری از مسئولین، سید علی سید احمدی، کورش سعیدی از مسئولین ،حمید باطبی، احمد بوستانی، احمد وشاق از فرماندهان حفاظت رجوی، قاسم رضوانی، قباد سعیدپور، ناصر سرابی، حسین مدنی از مسئولین و مترجم زبان انگلیسی، اردشیر شریفیان، فریبرز شیخ الاسلام، ذکریا پورمحمدی، یاسر حاجیان، حسن غلام پور، ناصر حبشی، محمد علی محمودی، حمید صابری، علی فیض

قاتل کشته شدگان اخیر، سازمان مجاهدین خلق به رهبری رجویها ا ست، آنها هستند که ۱۰ سال است بر طبل جنگ و ماندن در عراق می کوبند و همیشه شعارشان این بوده اشرف پایدار! چو اشرف نباشد تن من مباد!

دولت عراق بیش از یکسال است که به اینها مشخصا در رابطه با اشرف اولتیماتوم داده است که بایستی اشرف را ترک کنند. و از طرف دیگر سازمان یکسره بر عکس فریاد جنگ و حتی برگشت سایر نفرات را نیز می داد.

توجه کنید که ۱۰۰ نفر از کسانی که واقعا انتخاب رهبری بوده اند که اینها باید از بین بروند و همانگونه که در لیست هم مشاهده می شود همه از اعضای نفرات حفاظت و امنیت رجوی بوده اند بنابر ا ین تصمیم گرفته شده که این افراد باید کشته شوند وگرنه کیست که نداند اشرف جای ماندن نیست، آنوقت این سازمان جنایتکار این عده اندک را نگهداشته که اموال بفروشند!

باید به رجویها گفت: شما که اینقدر برایتان مال مهم است نه جان افراد پس چگونه است که مریم قجررجوی ۲۶۰ هزار دلار را به مصر برای هدفی نامعلوم کمک می کند آنوقت جان افرادی که همه سابقه های طولانی و از نفرات حفاظت و امنیت و اطلاعات او هستند را در اشرف برای فروختن اموال اسقاطی نگه می دارد واقعا کجا هستند دادگاههای عادلانه تا از این شیادان و قاتلان انسان حساب بکشند!

افسوس که فریاد رسی برای این نفرات نیست. مجامع بین المللی و افکار عمومی از کسانی که در باطلاق مانده اند می خواهند که خودشان فرار کنند و از طرف دیگر رجویها مدعی می شوند که داوطلبانه در اشرف یا لیبرتی مانده اند، اما ما به شمامی گوئیم آنها نمی توانند قبل از هرچیز بخاطر اینکه مغز و روحشان آزاد نیست و در اسارت این سکت هستند تصمیم بگیرند و همه چیزشان هر لحظه زیر کنترل است.

امیدواریم که کسی به صدای ما جدا شدگان از این سکت گوش بدهد.

افسوس از این سکوت و بی عملی که این تشکیلات باز هم با خرج کردن پولهای حاصل از نفت مردم عراق و خریدن پارلمانترها همچنان در خارج کشور مریم رجوی مشغول اروپا گردی است و رایزنی برای رسمیت بخشیدن به دیکتاتوری رجوی و ماندن درعراق و برگشت به اشرف نه آزادی و پناهندگی واقعی نفرات و باز هم امروز تنها مرگ و جراحت نصیب این افراد می شود.

اعضای انجمن زنان

اول سپتامبر۲۰۱۳

رونوشت به
وزارت خارجه آمریکا
دبیرکل سازمان ملل متحد آقای بان کی مون
صلیب سرخ
دفتر یونامی در بغداد
کمیساریای عالی پناهندگان
پارلمان اروپا

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد