_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

www.iran-ghalam.de

سارکوزی فوق ایدئولوژی عمل می کند

گفتگو با دکتر احسان نراقی

 

02.06.2007

اعتماد ملی

دكتر احسان نراقي دكتراي جامعه‌شناسي خود را از دانشگاه سوربن گرفته است؛ دانشگاهي كه نامش با تحولات فرانسه عجين شده است. وي سال‌ها به عنوان مشاور مخصوص مديركل يونسكو عهده‌دار فعاليت‌هاي فرهنگي مختلفي بوده است. ‌ ايشان در سال 1964 ميلادي نشان افتخار فرانسه <لژيون دونور> را از ژنرال دوگل در تهران دريافت كرد و در سال 1993 ميلادي نيز همين نشان را با درجه بالاتر در پاريس از فرانسوا ميتران رئيس‌جمهور وقت گرفت. دكتر نراقي در اين مصاحبه از آينده فرانسه تحت رياست‌جمهوري نيكلا ساركوزي سخن مي‌گويد.

وضعيت دشوار اقتصادي در فرانسه قابل كتمان نيست. ميزان رشد اقتصادي فرانسه از هر كشور بزرگ اروپايي كمتر شده، در طول 25 سال سرانه توليد ناخالص ملي آنها از رتبه هفتم در جهان به هفدهم رسيده و ميزان بيكاري از 10 درصد هم بالاتر رفته است. اين باعث شده كه حتي آنتوني گيدنز نظريه‌پرداز سوسيال دموكرات هفته پيش با انتشار مقاله‌اي اعلام كند كه نيمي از راه‌حل فرانسه در مشت ساركوزي است و منظور گيدنز مشكلات اقتصادي فرانسه بود. ماهنامه فارين پاليسي هم نوشته بود كه فرانسه به يك ساركوزي قدرتمند نياز داشت كه اصلاحات اقتصادي به سبك آمريكايي را پيش ببرد. آيا اقتصاد دليل انتخاب ساركوزي بود؟


بله. انتخاب مردم در درجه اول انتخابي اقتصادي بود. سياست‌هاي رفاه اجتماعي سوسياليست‌ها در فرانسه،به ترتيبي بود كه رشد اقتصادي به موازات آن صورت نگرفت. قوانين سفت و سخت حمايت از طبقه كارگر كه با فشار سنديكاها وضع شده بود، كارفرما‌ها را دلسرد مي‌كرد و حتي فرانسوي‌ها سعي مي‌كردند صنايع را به ديگر كشور‌ها منتقل كنند. اين رخوت آشكار اقتصادي، نيروي اصلي انتخاب ساركوزي بود. او و رويال مي‌گفتند كه طالب تغييرند، اما رويال وعده مي‌داد و ساركوزي برنامه ارائه مي‌كرد. در سفرهايي كه قبل از راي‌گيري خارج از پاريس انجام مي‌دادم مي‌ديدم كه مردم در استان‌ها با ساركوزي موافقند. آنها مي‌خواستند او اقتصاد را سر و سامان دهد. آنها او را <رئيس‌جمهوري كار> لقب داده بودند. ‌


مردم در طول اين سال‌ها دولت راست‌گراي شيراك را تجربه كرده بودند و البته از سياست‌هاي اقتصادي او ناراضي بودند. فرانسه چه تفاوتي ميان ساركوزي و شيراك مشاهده كرد كه دوباره به يك راست راي داد؟


شيراك در مجموعه‌اي از سنن دموكراتيك، بروكراتيك و اجتماعي گذشته غرق شده بود و شهامت به هم زدن آنها را نداشت. او كسي بود كه با اين سيستم زندگي كرده بود. فرانسوي‌ها اين بار جواني مي‌خواستند كه جرأت تغيير داشته باشد. اشخاص پرنفوذ فرانسوي مانند گليست‌ها و ثروتمندان و افراد بلندپايه از لحاظ اجتماعي و دولتي از ساركوزي حمايت كردند و تا حدودي از دوره گليسم دور شدند. شيراك فرزند گليسم بود و نمي‌توانست آن را كنار بگذارد. سياست خارجي حمايت از اعراب و فلسطينيان ميراث دوگل بود. شيراك نمي‌توانست از اين‌ها دست بكشد. حالا دست ساركوزي بازتر است. او درگير تعهدات شيراك به سنت‌ها نيست. ‌


دليل ترديد شمار زيادي از مردم در انتخاب ميان چپ و راست تا آخرين روزها چه بود؟ مگر ميان اين دو قطب نزديكي پيش آمده كه مردم نتوانند يكي را برگزينند؟


بله. تا حدودي نزديكي پيش آمده است. فراموش نكنيد چپ فرانسه كه با ميتران بر سر كار آمد نتيجه جبهه مشتركي از حزب سوسياليست و حزب كمونيست بود و آنها به پيشرفت‌هايي در زمينه‌هاي مرتبط با رفاه اجتماعي و حقوق كارگران دست يافته بودند. اما همين امر باعث افزايش هزينه‌هاي دولت شد. مثلا در مورد حقوق بازنشستگي، سابقا اشخاص در حدود 60 سالگي از دنيا مي‌رفتند و حالا اغلب سن افراد به 80 و 90 مي‌رسد. اين 25 سال كمر دولت را مي‌شكند!

البته اصولا فروپاشي شوروي هم به احزاب چپ ضربه مهلكي زده است. حتي احزاب غير‌كمونيست هم از اين روند صدمه خورده‌اند. وقتي ميتران با حزب سوسياليست بر سر كار آمد 4 وزير كمونيست هم با خود آورد. ضعف كمونيست‌ها در جهان بر سياست در فرانسه هم اثر گذاشته است. چپ روي هم رفته آن حيثيت سابق را ندارد. حالا ديگر مردم چپ‌ها را به بذل و بخشش به طبقات محروم مي‌شناسند، نه گروهي فعال و صاحب ابتكار. فروپاشي شوروي باعث بي‌اعتباري احزاب كمونيست در اروپاي غربي شد. حزب كمونيست فرانسه كه زماني 22 درصد آرا در انتخابات را از آن خود مي‌كرد حالا به 2 درصد هم راضي است. اين روند در ايتاليا و اسپانيا هم رخ داده است. ‌ در اروپاي شرقي هم بعد از سقوط شوروي همه زير بيرق آمريكا رفتند. دنيا ديگر يك قطبي شده است.


ساركوزي دو سال پيش عوامل شورش‌هاي خياباني را <تفاله> خوانده بود. اما حالا آنتوني گيدنز مي‌گويد او در مورد مهاجرين هم نشانه‌هاي مثبتي بروز داده است. آيا مهاجران و حاشيه‌نشين‌ها به نفع ساركوزي راي دادند يا عليه او؟ آيا ممكن است سياست‌هاي دست راستي و ضد مهاجرتي ساركوزي باعث از سر‌گيري شورش‌ها در فرانسه شود؟


ساركوزي در مبارزات انتخاباتي‌اش واقعگرايانه عمل كرد. او مي‌گفت نبايد جلوي مهاجرت را بگيريم، بلكه بايد آن را تحت قواعد قرار بدهيم، مثلا هر مهاجري كه قرار است تبعه شود بايد زبان فرانسه را كاملا ياد بگيرد. ساركوزي مي‌گويد بايد به كشورهاي مهاجرفرست كمك كنيم تا ميزان مهاجرت كاهش يابد. او مي‌خواهد شرايط مهاجرپذيري گذشته را از حالت هرج و مرج خارج كند. اصولا طبقه متوسط فرانسه از افراط‌كاري‌هاي مهاجرين و سوء‌استفاده‌هايي كه از آزادي‌هاي ميراث ميتران ناشي شد، رنجيده خاطر هستند. يقينا اكثر مهاجرين به نفع ساركوزي راي ندادند، اما اين در مقابل اكثريت ملت فرانسه به حساب نيامد. ‌


ساركوزي در جريان مبارزات انتخاباتي گفت: <خيلي‌ها به من ساركوزي آمريكايي مي‌گويند؛ من به اين افتخار مي‌كنم، من مرد عمل هستم. من و آمريكايي‌ها در ارزش‌هاي مشترك زيادي سهيم هستيم.> آيا مردم فرانسه اين گردش به سمت آمريكا را تحمل خواهند كرد؟ ‌


ساركوزي طبعا در اين راه مشكلاتي خواهد داشت، ولي چون اين مساله با اصلاحات اقتصادي توام است، نزديكي به آمريكا براي مردم قابل هضم خواهد بود. ساركوزي مايل است از مدل اقتصادي انگلستان و آلمان تبعيت كند، اوضاع اقتصادي آنها از فرانسه بهتر است. البته وضع طبقه كارگر در اين دو كشور بدتر از وضعيت كارگران در فرانسه نيست. ‌


تحليلگري گفته بود اگر دولت ساركوزي موفق شود او تاچر فرانسه خواهد شد و اگر ببازد بايد شاهد آتش گرفتن ماشين‌هاي بيشتري در اين كشور باشيم. به نظر شما احتمال اينكه سياست‌هاي ساركوزي به از سرگيري درگيري‌هاي خياباني در فرانسه دامن بزند وجود دارد؟


بدون شك يكي از مشكلات عمده ساركوزي اعمال تغييرات در سيستم رفاهي فرانسه است. اگر او بخواهد قبل از اينكه توليد را بالا ببرد خدمات اجتماعي را كاهش دهد، برايش دردسر ايجاد خواهد شد. البته با شجاعتي كه در رفتارش ديده مي‌شود و با همكاري بيشتر او با آلمان، انگليس و آمريكا به نظر مي‌آيد كه رهبر جديد فرانسه بتواند با بهبود وضع اقتصادي مانع نارضايتي‌ها بشود.


بپردازيم به سياست خارجي فرانسه در عصر ساركوزي. برنارد كوشنر وزير امور خارجه ساركوزي يكي از محبوب‌ترين شخصيت‌هاي سياسي فرانسوي است. در جديدترين نظرسنجي‌ها 70 درصد مردم از وزير شدن او حمايت كرده‌اند. اين فعال سوسياليست سابقه حقوق بشري مثبتي دارد و يكي از موسسان سازمان پزشكان بدون مرز است. او به عنوان شخصيتي حقوق بشري شناخته مي‌شود. با اين حال يكي از معدود فرانسوي‌هايي بود كه از حمله به عراق حمايت كرد و البته از منتقدان سرسخت اقدامات بوش پس از حمله به شمار مي‌آيد. هفته‌نامه اكونوميست او را سوسياليست حامي آمريكا توصيف كرده است. به نظر شما دليل انتخاب او توسط ساركوزي همين حمايتش از آمريكا نيست؟


من اصولي را در قضاوت راجع به سياست‌ها به كار مي‌برم كه معمول نيست. سابقه كمونيسم همه را بد عادت كرده است و ما اشخاص را با عينك ايد‌ئولوژي و مسلك‌شان نگاه مي‌كنيم. نمي‌شود گفت روش كوشنر با اصولي كه فرانسويان به آن معتقدند تفاوت دارد. او راجع به حقوق بشر صميمانه مبارزه كرده و به همين خاطر محبوب شده است. او در تمام اين سال‌ها به ممالك عقب مانده توجه فراواني داشته است. ‌
وقتي كه از طرف سازمان ملل فرماندار كوزوو بود من از پاريس براي ماموريتي به آنجا رفتم و نيمي از روز را با او جلسه داشتم. كوشنر را در قضاوت‌هايش معقول، منطقي و با انصاف ديدم. من يقين دارم كه شخصيت او جلوي خيلي از بحران‌ها را خواهد گرفت. ‌
البته نبايد مطلبي را كه كوشنر هفته گذشته در روزنامه لوموند منتشر كرد ناديده بگيريم. او گفت: <من ساركوزيست نيستم. من با رئيس‌جمهوري در بعضي امور موافقم و در خيلي از مسائل ما توافق نداريم. من همچنان به سوسياليسم و سوسيال دموكراسي معتقدم و از اين مرام دست نمي‌كشم.> اولين باري است كه وزيري مي‌گويد من با رئيس‌جمهوري در خيلي امور موافق نيستم. اين يعني او به اين نتيجه رسيده كه در همكاري با ساركوزي آزادي عمل خواهد داشت و به همين خاطر وارد دولت او شده است. كوشنر قبل از پيروزي ساركوزي مرتب از ميانه‌رو‌ها مي‌خواست به خانم رويال راي بدهند. اعلاميه كوشنر در لوموند هم اثبات‌كننده موضع مستقل او است و اينكه هر وقت مناسب نديد شايد از ساركوزي دور شود. او به دموكراسي و سوسياليسم، جهان سوم و مردم فقير متعهد است. انتخاب كوشنر نشان داد كه ساركوزي برخلاف تصور خيلي‌ها، دربند ايدئولوژي و تقسيم‌بندي‌هاي سياسي گذشته نبوده است. ساركوزي طي نطقي حتي اعلام كرد من دستم را به سوي همه احزاب دراز مي‌كنم.


هفته‌نامه نيوزويك در مورد كوشنر مطلبي نوشته بود كه نگاه ايده‌آل‌گرايانه او باعث همگامي‌اش با مداخلات نظامي به نفع اهداف حقوق بشري شده است؛ مانند اوايل دهه نود در سومالي يا سال 2003 و حمله به عراق. همين حالا هم آقاي كوشنر خواهان مداخله نظامي در دارفور به خاطر حمايت از نيروهاي سازمان ملل است. او يك بار گفته كه <حقوق بشرگرايي صلح‌گرايي نيست.> با چنين وزير امور خارجه‌اي سياست خارجي فرانسه در سال‌هاي اخير كه كاملا عليه جنگ بود دگرگون نمي‌شود؟

نه كاملا. هنر فرانسوي‌ها در اين است كه امور را با شتاب انجام نمي‌دهند. يقينا ساركوزي مجبور خواهد بود سياست خود را حتي در طرفداري از آمريكا با ملايمت انجام دهد و به ذوق، فكر و سوابق سياسي مردم فرانسه توجه كند. او اروپاي ضعيف شده را محور فعاليت‌هايش خواهد كرد. قانون اساسي واحد در فرانسه راي نياورد و اين يكي از مشكلات فرانسه شد. حالا قرار است با ابتكار عمل ساركوزي اين تبديل به قانوني كلي شود و بعدا به تصويب مجالس هر كشور برسد و به اين ترتيب جلوي آشفتگي اتحاديه اروپا گرفته مي‌شود. اين خوشبختانه يك سياست خارجي راديكال نيست و وحشت بر‌نمي‌انگيزد.

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد