_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

www.iran-ghalam.de

تعریف و نفش فردیت در انقلاب ایدئولوژیک

 

 05.06.2007

 بهار ایرانی

 Mojahedin.ws

سازمان های موسوم به انقلابی مارکسیستی و یا متاثر از آموزه های مارکسیستی در تاریخ معاصر همواره با فرد و فردیت به مفهوم متداول و لیبرالیستی آن که اکنون به چالش عمده نظری میان نظریه پردازان تبدیل شده، بیشترین تنش ها و چالش های نظری را داشته اند. در این بینش ها همواره حقوق فردی در تقابل با حقوق اجتماعی تعبیر شده و ارزش و موقعیت حقیقی و حقوقی فرد به مثابه یک ارزش ضد انقلابی و بعضا ره آورد فرهنگ بورژوازی تلقی شده است. در چنین ساختارهایی سرکوب و مبارزه با موقعیت و منزلت فردی به مثابه اولین گام ورود به حیطه تئوری و عمل انقلابی مورد توجه و اهتمام قرار می گیرد. تجارب جا مانده از مناسبات تشکیلاتی در احزاب چپ و مشخصا قربانیان بی شماری که از دوران حاکمیت استالین به جا مانده، از نمونه های روشن و قابل استناد قربانی شدن فرد در مناسبات به ظاهر انقلابی در تاریخ معاصر است. به همین میزان گروه ها و تشکیلاتی که به تاسی از این آموزه ها به مبارزات سیاسی و اجتماعی و مشخصا از نوع قهرآمیز آن کشیده شدند، کماکان تعبیری در همین حد و اندازه از فرد دارند. با این تفاوت که این آموزه ها را در برداشت های دوگانه مارکسیستی و دینی ضمیمه مبانی فکری دینی نموده و در نهایت دستاوردی جز همان نگره های مارکسیستی به همراه نداشته است. در تعبیر مشترک این دو جریان فردیت در مناسبات تشکیلاتی چیزی جز آلوده کردن فرهنگ انقلابی به ارزش ها و به بیان صریح تر منجلاب بورژوازی و قربانی کردن منافع جمع در پیش پای فرد نیست.

 

بازتاب عینی چنین مولفه هایی در مناسبات درونی این گروه ها حذف فیزیکی فرد و همچنین ترور شخصیت در کمترین کشمکش ها و تقابل میان فرد و تشکیلات با هر توجیه و دلیل موجه و یا غیر موجهی است. تاریخچه سازمان مجاهدین در طی چهار دهه گذشته و در مقاطع مختلف نمونه های متفاوتی از این برخوردها را که حداقل به قتل چهار تن از اعضایی که به دلایلی قادر به ادامه همکاری و همراهی با سازمان نبوده اند ثبت کرده است. در این مجال اندک فرصت بازخوانی این نمونه ها نیست. اشاره به این مقوله صرفا از باب یادآوری این مهم است که در چنین مناسباتی اساسا فردیت به مفهوم رایج آن محلی از اعراب ندارد. به تعبیری فرد در چنین مناسباتی برآمده و برایندی از روح جمعی و هدف جمعی و تلاش به هر قیمت و به هر شیوه برای محقق کردن اهداف تشکیلاتی است. که با اولین کنتاک و تنش فرجامی جز حذف فیزیکی برای آن نمی توان متصور شد. این پروسه اما در سازمان مجاهدین خلق به دلیل ویژه گی های منحصر و یگانه به فرجامی کاملا متفاوت به نسبت سایر گروه های مشابه منتهی گردید. نقطه عطف و تمایز این گرایش، به وقوع انقلاب ایدئولوژیک درونی سازمان مجاهدین خلق بر می گردد. تحولی که اساسا شالوده و شاکله اصلی خود را بر نفی و خرد کردن فردیت در تمامیت اشکال اجتماعی، خانوادگی، روحی و روانی متبلور کرده است. به تعبیر یکی از اعضای جداشده از سازمان عصاره انقلاب ایدئولوژیک روی این پیام کوتاه متمرکز و استوار است که:

 

"چشمهایتان را ببندید، دستهایتان را به من بدهید و نپرسید به کجا برده می شوید." (1)

 

انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین بر پایه چنین آموزه ای آشکارا بر سمت و سوی فرقه ای خود صحه می گذارد. این رویکرد محصول و برایند نفی کمترین پرنسیب های دمکراتیک در مناسبات درونی سازمان و نتیجه بن بست های استراتژیک سازمان است که رهبری ناتوان از حداقل پاسخگویی به آنها است. سوار کردن انقلاب ایدئولوژیک بر پایه نفی خودآگاهانه فردیت در مواجهه با هر اتفاق و مسیر فرضی است که رهبری فردی در انتخاب و اتخاذ آن در نقطه مقابل این فردها قادر به انجام هر فعلی و از سوی دیگر ستایش شدن این فردیت به بهای خودفراموشی و انقیاد مطلق است که در فرهنگ واژگانی مجاهدین به فدای مطلق تعبیر شده است.

 طلاق های اجباری، عملیات جاری، ازدواج های اجباری، عملیات انتحاری و خودسوزی ها، ریاکاری اگاهانه، و ... در واقع مطالبات ثانوی است که موضوعیت خود را از خرد کردن فردیت و ذبح اگاهانه حداقل قوه فکر و اندیشه و تعقل و نقد حاصل می کند. پارادوکس حاصل از له شدن فردیت در مناسبات درونی سازمان از یک سو و اصالت دادن به فردیت و هژمونی فردی رجوی در تمامیت اشکال، یکی از چالش های نظری است که اما مجاهدین پاسخی جز تمسک به ارتباط های معنوی و قدسی کردن مقوله رهبری و تمسک به عالم متافیزیک توجیهی برای آن ندارند. بیژن نیابتی در کتاب انقلاب ایدئولوژیک خود درباره محتوای این رابطه که آن را با همین اهرم ها و ابزار ها تئوریزه می کند می نویسد:

 

"بدیهی است که این پروسه (نفی فردیت) نمی تواند از یک روند منطقی برخوردار باشد. عنصر غالب در این فرایند نه عقل و منطق که عشق است و احساس. ابزارهای آن نه اقناع و بحث که خودسپاری است." (2)

 

و در ادامه با تمسک به مولفه های عرفان اسلامی می نویسد:

 

"در سلوک نباید چون و چرا به میان آورد. سالک وظیفه دارد کمال ارادت و اعتقاد را به شیخ بورزد و او را در عهد خود از بابت تربیت و ارشاد و تادیب و تهذیب از همه کامل تر بشمارد و ملازم صحبت او باشد و تسلیم تصرفات او گردد و به هر چه فرماید منقاد و راضی شود و به هیچوجه چه در ظاهر و چه در باطن به خود مجال اعتراض بر کارهای او ندهد." (3)

 

تعارض این توجیهات با مبانی شناخت مجاهدین که یکسره از عالم واقع و پراتیک به تبیین جهان می رسد، وجهی دیگر از این پاردوکس را تشکیل می دهد که اما موضوع این بحث نیست. با این حال مجاهدین در مقام پاسخگویی به این چالش ها یکسره بر نفی این مناسبات تاکید دارند. علیرغم این همه دلایل عینی و نظری و مبانی مورد تاکید اما اصرار دارند این معنا را القاء کنند که به ارزش ها و منزلت فردی در مناسبات خود احترام می گذارند و فراتر از اینها به نسبت منتقدین و مخالفین خود فراتر و بنیادی تر مقید به این آموزه ها هستند. اما باز در نقطه مقابل این ادعاهای رسانه ای و تبلیغاتی آنچه محتوای مناسبات مجاهدنی را در پیچیده ترین اشکال تنظیم و بعضا به آنها رنگ و بوی قدسی می بخشد بر این آموزه ها پایه ریزی شده است:

 

"پیش از این اشاره کرده بودم که انقلاب ایدئولوژیک در مفهوم عام خود به معنی یک جایگذینی ارزشی در ایدئولوژی و یا بعبارتی وقوع تحولی بنیادی در یک دستگاه ارزشی مشخص است. یعنی انقلاب در ارزش ها و معیارها. بدیهی است که به دلیل نقش بنیادین این دستگاه ارزشی در ایدئولوژی بطور عام، دامنه تغییر و تحول در آن شامل تمامی کنش ها و واکنش ها و تنظیم رابطه های فرد و سازمان در پهنه های گسترده سیاسی، اجتماعی و .. می گردد." (4)

 

محتوای مناسباتی که نه بر پایه عقل و خرد و آگاهی و حتی سبقه مبارزاتی و وزن سیاسی و اجتماعی و ... که بر پایه وانهادگی مطلق و بی چون و چرا و اطلاعت محض بنا شده باشد، از مسیری جز له کردن و نابود کردن فردیت عبور نمی کند. این تنظیم رابطه ناگزیر است فردیت را از هر ارزش درونی و قابل احترام تهی کند و ارزش را صرفنظر از هر مبنایی بیرون از مناسبات و دستگاه ارزشی مجاهدین تخطئه و نابود کند. حتی شکنج و رنجی که افراد برای محقق کردن آرمان های خود متحمل شده اند. بر نفی و جایگذینی این دستگاه ارزشی و تنظیم رابطه مجاهدین به صراحت تاکید دارند. در این رابطه به نقل از کتاب نیابتی می خوانیم:

 

"در این میدان دیگر نه سابقه مبارزاتی اصالت دارد، نه صلاحیت تشکیلاتی و نه حتی شعور سیاسی." (5) 

 

بر پایه چنین مولفه ها و آموزه هایی است که مجاهدین از اساس و بنیان نقش فرد را در مناسبات درونی خود منکر و آن را به مثابه یک ضد ارزش مورد نکوهش قرار می دهند. آنچه در بیانیه اخیر وزارت امور خارجه مبنی بر روابط فرقه ای در درون مجاهدین روی آن تاکید شده است در واقع بازتاب عینی و عملی نفی و نابودی فردیت و وانهادگی او به یک سیستم ارزشی مبتنی بر مولفه های فرقه ای است که اما آخرین متدهای علمی و روانشناسی را دستمایه قرار داده است. در بیانیه وزارت امور خارجه امریکا تصریح شده است:

 

"علاوه بر باورهای تروریستی، مجاهدین خلق ویژگیهای فرقه ای مانند را از خود بروز داده اند. در بدو ورود به گروه، اعضای جدید تحت القای اصول ایدئولوژی مجاهدین خلق و تاریخ انقلابی ایران قرار می گیرد. آنها بایستی قسم "طلاق ابدی" یاد کنند و در "غسلهای ایدئولوژیکی" هفته ای شرکت نمایند. از طرفی، کودکان را در سنین پایین از والدین جدا می کنند. رهبر مجاهدین خلق مریم رجوی، فرقه ای شخصیتی را ایجاد کرده است. وی مدعی برابری با محمد پیامبر است." (6) 

    

سوال اساسی این است، که در گستره جهانی اینچنین پر رمز و راز و سرشار از ایده ها و اندیشه ها و آرمان های انسانی که بر پایه نقد و عقلانیت و خرد جمعی راه به تعامل و تکامل و تازه شدن می برد، جایگاه واقعی ایدئولوژی و اندیشه ای که جز به انقیاد و خودسپاری محض و بی چون و جرای نوعیت انسان رضایت نمی دهد در کجاست؟

 

منابع

1- سعید شاهسوندی. گفتگو با رادیو صدای ایران. قسمت 112.

2- نگاهی دیگر، به انقلاب درونی مجاهدین، اندکی از درون، اندکی از برون. نوشته بیژن نیابتی. انتشارات خاوران. خارج از کشور. 1384. ص113

3- همان. ص 40.

4-  همان. 115.

5- همان. 114.

6- بیانیه وزارت امور خارجه امریکا. آوریل 2007.

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد