_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

www.iran-ghalam.de

روزهای تاریک بغداد (68)

طرح انتقادات استراتژیک

محمد حسین سبحانی

Sobhani_m_h@hotmail.com

ما بعد از اتمام کارمان داخل سالن نشست رفتیم. من و بهروز کاظمی وقتی به داخل سالن نشست وارد شدیم، متوجه شدیم که دو تا تابلوی بزرگ بطور جداگانه روی دیوار بالای سِن نصب شده است. بالای سِن هم مثل همیشه یک میز لوکس و دو تا صندلی راحتی وجود داشت. انواع مختلف صندلی های راحتی از پاریس به بغداد فرستاده شده بود.

میزها و صندلی ها متعلق به سیستم " دفتر" مسعود رجوی و مریم عضدانلو بود و در آنجا نگهداری می شدند و از محوطه " دفتر" به دلیل حفاظتی و امنیتی خارج نمی شدند و فقط مسعود رجوی و مریم عضدانلو از آنها استفاده می کردند. حتی فهیمه اروانی نیز که باصطلاح مسئول وقت اول سازمان مجاهدین بود، مجاز نبود از آنها استفاده کند.

مریم عضدانلو روی یکی از صندلی ها نشسته بود. مسعود رجوی نیز در حالیکه یک سیگار لای انگشتانش بود، روی تابلوهایی که بر روی دیوار نصب شده بود در حال نوشتن مطالبی بود.

حدس زدم که موضوع "نشست" به بحث های استراتژیکی سازمان مربوط می شود. بهروز به من گفت:

"حسن بیا برویم جلو بنشینیم."

من گفتم:

" نه، من همین عقب می نشینم. بعضی وقت ها می خواهم بلند شوم و راه بروم، چون کمرم درد می آید."

« معمولاً در نشست های محدود شورای مرکزی که تقریباً همه از مسئولین شناخته شده سازمان بودند، محوطه انتهای نشست را برای ایستادن و قدم زدن، و گذاشتن چای و میوه، خالی می گذاشتند.»

من کمی به اطراف نگاه کردم. در همان ردیف های عقب روی یکی از صندلی ها نشستم. بر روی صندلی های کناری من، مهدی فتح الله نژاد ( بهروز ) و حسین داعی الاسلام ( علی قادری ) نشسته بودند. آنها از مسئولین قدیمی سازمان، و هر دو نفر از زندانیان سیاسی رژیم شاه بودند.

« مهدی فتح الله نژاد اهل تبریز بود و تقریباً یک روال ثابت تشکیلاتی را طی کرده بود، ولی حسین داعی الاسلام اکثراً تحت برخورد قرار گرفته بود و مداوم بالا و پایین شده بود. یکی از انتقاداتی که سازمان به حسین داعی الاسلام قبل از شروع بحث های "انقلاب ایدئولوژیک و طلاق های اجباری" داشت، این بود که چرا همسر تو با اینکه از زمان رژیم شاه با مسایل سیاسی آشنا است، هنوز مثل زنان عادی در جامعه می باشد و شخصیت انقلابی پیدا نکرده است. تو( حسین داعی الاسلام ) در این زمینه مقصر هستی و تمایل داری که همسرت یک زن عادی باشد تا یک زن سیاسی و تشکیلاتی، و این مسئله ریشه در تفکر " بورژوا رفرمیستی " (1)  تو دارد.»

 

من سلام کردم و کنار آنها نشستم. آنها هم سلام و احوالپرسی کردند. بعد از چند لحظه مهـدی فـتـح الله نـژاد در حـالـیکه به نوشـته هـایـی که مسـعـود رجـوی روی تابلو می نوشت، نگاه می کرد به حسین داعی الاسلام و من گفت:

"امشب از اون شب هاست!!"

حسین داعی الاسلام گفت:

"آره، خیلی وقت بود از بحث های سیاسی و استراتژیک خبری نبود."

من هم با تکان دادن سر، حرف حسین داعی الاسلام را تأیید کردم.

مسعود رجوی برخلاف نشست های عمومی که با کت و شلوار رسمی، و موهای سشوار کشـیده و رنـگ کرده ظاهـر می شد در نشست های کوچک و محدود شورای مرکزی با پیراهن و شلوار معمولی ظاهر می شد. وی از پشت تابلوهای بالای سِن که مطالب خطی و استراتژیـک را بر روی آنها می نوشت به طرف میز خودش و مریم رفت. او دوباره یک سیگار برداشت و با قیچی ای که همیشه برای کوتاه کردن سیگار بر روی میز بود، آن را نصف کرد و بعد از روشن کردن، شروع به پُک زدن سیگار کرد. وی سپس روی به مریم عضدانلو کرد و گفت:

" بحث را شروع کنیم."

مریم عضدانلو هم گفت:

"بفرمایید!!"

مسعود رجوی به طرف تابلوی بزرگ سالن رفت و دو تا فرضیه استراتژیکـی ای که نوشته بود را به تابلوهای های ( چشم انداز یا فرضیه) شماره ۱ و شماره ۲ نامگذاری کرد.

روی هر تابلو مسعود رجوی فرضیه های استراتژیک خود را چنین نوشته بود:

 

                      

  تابلوی شماره ۱                                           تابلوی شماره ۲

                 جرقه                                                جنبش های اعتراضی

                                                                       ↓

      جنگ                                                           قیام

        ↓                                                               ↓

     حرکت ارتش آزادیبخش                                   حرکت ارتش آزادیبخش

 

افراد حاضر در نشست همه با تعجب به تابلوی شماره ۲ نگاه می کردند. بعضی نیز مثل من احساس می کردند راه حل جدیدی به لحاظ استراتژیک در حال گشوده شدن است. من بی خوابی و درد کمر را فراموش کرده بودم. افراد دیگر نیز با شوق زیادی به حرف های مسعود رجوی گوش می دادند.

حسین داعی الاسلام نیز مثل کسی که شب و روز سر نماز دعا می کرد که چنین بحثی آغاز شود، با ولع خاصی به تابلو و حرف های مسعود رجوی گوش می داد. اما فتح الله نژاد بسیار خـونسـرد بود، مثل کسـی که عمـق راهگشایـی استراتژیکی تابلوی شماره ۲ را درک نمی کرد!! که البته بعد ها متوجه شدم که او بسیار دقیق تر از من و حسین داعی الاسلام عمق آن تابلو ها را می توانست، بخواند.

برای اینکه شما در جریان توضیحات ریزتر و معرفی دو "تابلوی استراتژیک" مورد بحث قرار بگیرید، توضیحاتی در مورد آنها می نویسم.

توضیحات مربوط به تابلوی استراتژیک شماره ۱:

در تابلوی شماره یک مفهوم جرقه چنین بود که سازمان روی روابط و اختلافات سیاسـی، مرزی و تاریخـی ایران و عـراق به شـیوه های مخـتلف " تنش " ایـجـاد می کند. سپس بعد از یک مرحله " تنش " را تبدیل به " جرقه "، و در نهایت جرقه های کوچک تبدیل به جنگ مجدّد ایران و عراق خواهد شد. سپس سازمان می تواند در زیر چتر جنگ و درگیری های نظامی در مناطق مرزی ایران و عراق، ارتش آزادیبخش با توجه به تجربیات عملیات باصطلاح " فروغ جاویدان " به سمت تهران حرکت خواهد کرد.

این استراتژی بر روی پایه های تحلیلی سازمان در انتهای دهــه ۱۳۷۰استوار شده بود که اعتقاد داشت، آتش بس بطور واقعی در سال ۱۳۶۷ بین ایران و عراق صورت نپذیرفته است و پذیرش آتش بس از جانب رژیم جمهوری اسلامـی را یک "اجبار"، و در نتیجه "آتش بس شکننده " توصیف می کرد که هر لحظه امکان دارد که آتش بس نقض و تبدیــل به جنگ مجدّد بین ایران و عراق شود.

 

توضیحات مربوط به تابلوی استراتژیک شماره ۲

در این تابلو پایه های استراتژیکی سازمان بر روی جنبش ها و اعتراضات مردم در داخـل شهـرها شـکل مـی گرفت، که نیروی پیشـتاز اقدام به سازماندهـی جـنبش هـای اعتراضی کارگران، دانشجویان، کارمندان و فرهنگیان می کند و در نهایت به سمت قیام هدایت می شود. یعنی هنگامیکه حرکت های اعتراضی و جنبش های سیاسی، اجتماعی در داخل شهرها اوج می گرفت، از یک طـرف نیروهای چریکـی مسلح در شهرها، و از طرف دیـگر ارتش آزادیـبخش نیـز از مرزها وارد عمـل می شدند و سرنگونی رژیم صورت می گرفت. در این تابلو و فرضیه استراتژیکی "مردم" نقش جدی تری نسبت به تابلوی شماره ۱ برخوردار بودند.

مسعـود رجوی تقریباً بدون طرفداری خاصی نسبت به دو فرضیه استراتژیکی که برروی تابلو نوشته بود، آنها را توضـیح می داد و نکات مثبت و منفی هر کدام را بی طرفانه توضیح می داد.

من با دیدن فرضیه های استراتژیکی مطرح شده، و فضای موجود در نشست احساس کردم که پرسش های نهفـته و خود سانسور شده من و دیگران فرصت طرح پیدا کرده اند. بحث و فضـای حاکـم بر نشـسـت بسیار جدی و دمکـراتیـک به نظر می رسید. مسعود رجوی بعد از توضیح در مورد هر دو تابلوی استراتژیک از کلیه اعضای شورای مرکزی خواست، نظر دهند کدام تابلوی استراتژیکی را واقعی تر می بینند؟

مسعود رجوی همین مسئله را از مریم رجوی و فهیمه اروانی و مهدی ابریشمچی و دیگر مسئولین ارشد سازمان خواستار شد.

افراد مختلف با بلند کردن دست به اظهار نظر می پرداختند و فرضیه استراتژیکی خـود را انتخاب، و در تأیید آن اسـتدلال های سیاسـی و استراتژیکـی خود را بیان می کردند. مسعود رجوی هم اسامی آنها را زیر هر کدام از تابلوها و فرضیه های استراتژیکی می نوشت.

جالب این بود که بر خلاف نشست های گذشته که همه با تشخیص اینکه نظر سیاسی و استراتژیکی مسعود رجوی در مـورد شق ها و چشـم انـدازهای مختلف چه هست و چه خـواهد بود، از بیان دیدگـاه هـای خود منصرف و به خود سـانـسـوری روی می آوردند؛ برای اولـین بار در یـک " فرضیه استراتژیک " مریم جای مـی گرفت و در فرضیه دیگر استراتژیکی فهیمه اروانی مسئول اول وقت سـازمان قرار داشت.

در یک تابلوی استراتژیک محمد علی جابرزاده ، عباس داوری، شهرزاد صدر حاج سیدجوادی بودند و در تابلوی دیگر مهدی ابریشمچی، افسانه شاهرخی و سیدالمحدثین قرار داشتند.

من هم بعد از مدتی که از آغاز نشست گذشت، مثل بقیه بچه ها دلم را به دریا زدم و دستم را بلند کردم تا دیدگاه های سیاسی و استراتزیکی خود را بیان کنم. به همراه من چند نفر دیگر نیز دست هایشان را بالا برده بودند. مسعود رجوی به من اشاره کرد و گفت:

"حسن تو بگو."

من هم از جایم بلند شدم و منتظر شدم تا بلند گو به دستم برسد. ابتدا به برادر مسعود و خواهر مریم سلام کردم!! و سپس شروع به طرح دیدگاه هایم کردم.

من علاوه بر اینکه در تأیید تابلوی استراتژیک شماره دو که نقش مردم بارزتر و برجـسته تر بود، صحـبت کردم، به این مسـئله هم اشـاره کردم که اسـتراتژی جدید می تواند ما را از قفل بودن در عراق خارج کند. زیرا هنگامیکه تابلوی استراتژیکی شماره ۲ تبدیل به دستورالعمل ها و تاکتیک های اجرایی شود، انتقال بسیاری از نیروهای سازمان از عراق به داخل ایران و شهرهـای بزرگ در برنامه کار قرار می گیرد تا به میان مردم بروند و سازماندهی جنـبش های اعتراضی و سیاسـی و اجتماعـی را برعهده بگیرند. حضور پیشتاز در میان مردم باعث می شود که ما به شرایط سیاسی و اجتماعی داخل ایران مسلط باشیم و سریعتر به نقطه "سین" (2)  نزدیـک شویم. مـن تازه گـرم صحبت شده بودم. بلندگو به دستم رسیده بود و دیگه ول کن نبودم. مثل اینکه یک دنیا حرف نگفته داشتم. (3) هنگام صحبتم مسعود رجوی این سؤال را مطرح کرد که:

 

منظورت از " قفل بودن در عراق " چیست؟

من گفتم:

" برادر مسعود منظورم این است که ما بعد از پذیرش آتش بس از طـرف رژیم و سرکشیدن جام زهر توسط خمینی، در یک شرایط سکون و بسته قرار گرفته ایم. اینکه ما مجدّداً روی جنگ ایران و عراق استراتژی خود را پایه ریزی کنیم، زیاد واقعی نیست. زیرا درست است که پذیرش آتش بس از طـرف رژیم به صورت "اجبار" بوده است و طبعاً می توان از آن شکنندگی و نقض آتش بـس را نیز نتیجه گیری کرد، ولی بسیار غیر محتمل بنظر می رسد که "صاحبخانه" بعد از گذراندن دو جنگ،(4) دیگر توان نظامی و سیاسی برای جنگ جدیدی با ایران، برایش باقی مانده باشد که ما بر مبنای آن بتوانیم که ارتش آزادیبخش را حرکت بدهیم."

 

مسعود رجوی بعد از پایان صحبت هر کدام از اعــضای شورای مرکزی سازمان موضع گیری خاصی ـ چه مثبت و چه منفی ـ در قبال دیدگاه های مطرح شده آنها نمی کرد. از تهاجم و شمشـیر کشیدن افراد دیگر در مقابل صحبت های انتقادی دیگران و من، که در تضاد با استراتژی فعلی سازمان بود، نیز خبری نبود. واقعاً فضای غیر معمول و دمکراتیکی به نظر می رسید.

بعد از پایان صحبت من نیز مسعود رجوی موضع گیری خاصـی در مقابل صحبت های من نکرد و با متانت و آرامی گفت:

"حسن صحبتت تمام شد."

که من هم جواب مثبت دادم و بلندگو را به فرد بعدی دادم.

افراد دیگر هم به اظهار نظرهای مختلف پرداختند. اما از اواسط نشست من احساس کردم که بعضی افراد از یک طرف استراتژی وقت سازمان ـ یعنی تابلوی استراتژیک شماره ۱ که به "جرقه و جنگ" معروف بود ـ را تأیید می کردند، ولی از طرف دیگر شمشیرهایشان را نیز بیرون کشیده بودند تا برروی افرادی که به حمایت از تابلوی شماره ۲، و جنبش های سیاسی و اجتماعی پرداخته بودند، بکشند.

ابراهیم ذاکری و مهوش سپهری سردمداران این جریان بودند. آنها می گفتند:

" کسانی که استراتژی فعلی سازمان را نقد می کنند و خودشان را پشت استراتژی دیگر و بحث تکیه بر جنبش های سیاسی و اجتماعی مخفی می کنند، خود را فریب می دهند. اگر به عمق دیدگاه های آنها توجه کنیم، خواهیم دید که از حضور در عراق خسته شده اند. در صورتیکه شاه بیت استراتژی ما حضور در عراق است و در هیچ شرایطی ما نباید عراق را از دست بدهیم. ضمن اینکه هیچگاه نیز، ایران و عراق به صلح نخواهند رسید."

مسعود رجوی نیز کم کم نظر واقعی خودش را به تابلوی "جرقه و جنگ " آشکار می کرد و به صورت غیر مستقیم شمشیر ابراهیم ذاکری و مهوش سپهری را در مقابل منتقدین استراتژی سازمان تیز می کرد.

بعضی نیز مانند علیرضا معدنچی (علی صفا) که تا به حال منتقـد استراتـژی "جرقه جنگ" بود، به محض گرفتن فضا و دیدن شمـشیر مریم!! (5) در همان نشست حرف هایش را عوض کرد و گفت:

"ما نمی توانیم از ارتش آزادیبخش دست برداریم، زیرا در تابلوی شماره ۲ که پایه استراتژی سازمان برروی جنبش های سیاسی، اجتماعی سوار شده است، لاجرم باید دست از ارتش آزادیبخش برداشـت و به حرکت های سیاسی، اجتماعی قبل از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ روی آورد که ما آن را تجـربه کرده ایم."

مسعود رجوی نیز در انتهای نشست دیدگاه های واقعی خودش را بیان کرد و گفت:

" خارج شدن از عراق یعنی مرگ سیاسی و نظامی سازمان. هر استراتژی و تابلویی که ما را از ارتش آزادیبخش دور کند، ما را به نابودی و اضمحلال نزدیک خـواهد کرد. ارتش آزادیبخش و مبارزه مسلحانه ناموس ایدئولوژیکـی هر مجاهد خلق است. صالح و نسرین ( ابراهیم ذاکری و مهوش سپهری) چند دقیقه قبل خوب بحث را شکافتند. برادران و خواهرانی هم که که با دیده تردید به استراتژی"جرقه و جنگ" و ارتش آزادیبخش نگاه می کنند در اشتباه محض می باشند و خودشان به مرور در بحث با مسئولین ستادی شان متوجه اشکالات خود خواهند شد."

سپس مسعود رجوی با اشاره به فهیمه اروانی گفت:

نوارهای همین نشست را هم از طریق مسئولینشان پیگیری کنید تا دوباره تماشا کنند و ارزیابی و درک جدیدشان را نیز برای مسئولینشان بنویسند.

مسعود رجوی سپس با خواندن چند آیه قرآن نشست را تمام کرد. افراد نیز همه به پا خواستند و شروع به کـف زدن کردند و شعار مسعود ـ مریم، مریم ـ مسعود را سر دادند. مسعود رجوی و

مریم عضدانلو هم در حالیکه دست هایشان را برای حاضرین تکان می دادند، به همراه فهیمه اروانی از دری که در بالای سِن قرار داشت از سالن خارج شدند.

زیرنویس ها:

(1)  مسعـود رجـوی ازدواج خود و مریم را در سـال ۱۳۶۴ " مرحـله اول انقـلاب ایـدئولوژیک " نـامید. "مرحله دوم انقلاب ایدئولوژیک" را در سال ۱۳۶۶ " نفی بورژوا رفرمیسم" نامگذاری کرد. " مرحله سوم انقلاب ایدئولوژیک " نیز " طلاق های اجباری " در سال ۱۳۶۸ بود.

(2) " سین " حرف اول واژه " سرنگونی " بود که در فرهنگ سازمانی برای لحـظه و مرحله سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی مورد استفاده قرار می گرفت.

(3) البته بقیه بچه ها نیز مثل من بودند و مطالبی می گفتند که بسیار جدید بود و نشان دهنده این مسئله بود که تناقضات سیاسی و استراتژیک عمیقی داشته که تا بحال بیان نکرده اند. مثلا حسین فرصت ( دکتر یحیی ) و هادی روشـن روان ( هوشنگ) و رضا منانی از این دست بودند. هنگام صحبت رضا منانی، بحث بسیار داغ و عمیق شده بود. رضا منانی از اعضای قدیمی و زندانیان سیاسی رژیم شاه بود. وی بعد از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ از مسئولین سازمان در شهر اصفهان بود که بعد از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ به فرانـسه آمد و مسئول اتحادیه انجـمن های دانشجویان مسلمان خارج از کشور شد.

(4) منظور از دو جنگ، "جنگ هشت ساله ایـــران و عـــراق" و "تجاوز صدام حسین به کـویت" و متعاقب آن حملات نیروهای ائتلاف بین المللی به رژیم صدام حسین می باشد.

(5) فرهنگ توهین و لومپنیزم و سرکوب "شمشیر مریم" نام داشت.

 

لینک به بعضی از قسمت های قبلی کتاب روزهای تاریک بغداد

 قسمت 50 ـ نامه های محبت

 قسمت 51 ـ نوری در تاریکی

 قسمت 52 ـ دولت ! ؟

 قسمت 53 ـ تخصص و مکتب

 قسمت 54 ـ شکنجه خانواده ها

 قسمت 55 ـ تلفن برای سرنخ یابی

 قسمت 56 ـ جاسوسی

 قسمت 57 ـ بخش اخباری

 قسمت 58 ـ رابطه سازمان با وزارت اطلاعات رژیم

 قسمت 59 ـ لو دادن معترضین به وزارت اطلاعات رژیم

 قسمت 60 ـ درد کلیه! یا درد جدایی؟

 قسمت 61 ـ خانه زعفرانیه

 قسمت 62 ـ بخش " ضاد "

 قسمت 63 ـ شریعتی زدایی

 قسمت 64 ـ تو چرا زنده ای؟

 قسمت 65 ـ داستان حماد شیبانی

 قسمت 66 ـ نشست شورای مرکزی در بدیع زادگان

 قسمت 67 ـ ستاد حفاظت مسعود رجوی

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد