_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

www.iran-ghalam.de

نامه شماره سه (سری دوم) ابراهیم خدابنده به دکتر مسعود بنی صدر

 (و نامه ای به یک هوادار فرقه رجوی)

01.07.2007

ابراهیم خدابنده

سایت دکتر بنی صدر


http://www.banisadr.info/Ebi010707.htm

Ebrahim_khodabandeh_2006@yahoo.com

مسعود جان سلام

امیدوارم خوب و خوش و سالم باشی. نامه 12 ژوئن تو به دستم رسید و بی اندازه خوشحال شدم. از اینکه قدری ارتباطم با تو کم شده است عذر خواهی میکنم اما همیشه به یاد تو هستم و نوشته هایت را بارها و بارها میخوانم. امیدوارم موفق و پیروز باشی.

شخصی که تصور میکنم از نام مستعار استفاده کرده است ایمیلی برایم فرستاده بود که جوابی برایش فرستادم که عین آنرا برایت میفرستم تا اگر صلاح میدانی روی سایت بگذاری. من نامه هایی که فرستنده را میشناسم و یا فرستنده نامه، خود را بطور کامل معرفی کرده است را بطور خصوصی پاسخ میدهم و علنی کردن آنرا به عهده طرف مقابل می گذارم. در این خصوص اما چون اولا طرف ناشناس است و لذا نامش مطرح نمیشود و ثانیا ممکن است موضوعی که وی طرح کرده در ذهن برخی دیگر هم باشد فکر کردم خوب است علنی شود و فرستنده نامه نیز چون اسمش اعلام نمیشود تصور نمیکنم معترض باشد.

(متن نامه در انتهای مطلب درج گردیده است - ایران اینترلینک)

و اما در خصوص بحث خودمان باید بگویم که در قبال هر آنچه که نوشته ای هیچ مخالفتی ندارم و همه آنها درست است. بنابراین در این نامه که سومین نامه در این مورد است نظر خودم را بصورت اجرایی باز میکنم و خواهان نظرات تو و سایرین در قبال این مسئله بخصوص هستم.

ما تعدادی خانواده اعضای سازمان مجاهدین خلق در داخل ایران داریم که به شدت مایل به دیدار با فرزندان و بستگان خود در قرارگاه اشرف هستند. آنها ادعا میکنند که اگر سازمان مجاهدین خلق تنها سه شبانه روز عزیزانشان را با آنها تنها بگذارد قطعا خواهند توانست آنان را مجاب نمایند تا از سازمان جدا شده و به ایران یا هر کجای دیگری که مایل بودند بروند. آنها میگویند که اگر هم نتوانستند آنان را مجاب کنند لااقل به این قطعیت میرسند که عزیزشان راهش را بعد از شنیدن حرفهای آنها انتخاب کرده و دیگر بحثی ندارند و پیگیر موضوع نیز نخواهند شد. پیشنهاد مشخص تقریبا تمامی آنها تا جایی که از طریق دوستان در جریان قرار گرفته ام اینست که آنها با هزینه خود سفری به بغداد داشته و در یک هتل مستقر شوند و بستگان آنها برای سه شبانه روز در بغداد یا هر مکان دیگری که مورد توافق باشد به آنها تحویل داده شوند و به غیر از خودشان هیچ کس (چه از جانب جمهوری اسلامی و چه از جانب سازمان مجاهدین خلق) در تمام آن مدت در آنجا حضور نداشته باشد.

و اما موانع احتمالی بر سر راه انجام چنین خواسته ای که کاملا طبیعی و مشروع است چیست و چه چیزی آنرا غیر ممکن میکند؟ پنج پارامتر را میتوان در این رابطه مد نظر آورد:

نظام جمهوری اسلامی ایران و ادارات مربوطه

دولت جمهوری عراق و ادارات مربوطه

ارگان های بین المللی مانند سازمان ملل و صلیب سرخ مستقر در بغداد که وظایفی به عهده دارند

فرماندهی نیروهای آمریکایی مستقر در عراق و یکان مستقر در قرارگاه اشرف

سازمان مجاهدین خلق در پاریس و در اشرف

حل و فصل مسائل مربوط به سه پارامتر اول که البته مسائل کمی هم نیست را انجمن نجات در داخل کشور که مرکب از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق بعلاوه خانواده های اعضای فعلی سازمان است را به عهده میگیرد و حقا هم قدم های مؤثری تابحال در این خصوص برداشته و مسیر را هموار کرده است. ممکن است سازمان مجاهدین خلق در چهارچوب تبلیغات خود این بحث را خواسته رژیم بداند ولی در عمل نه نظام جمهوری اسلامی و نه دولت عراق و نه هیچ ارگان دیگری در حال حاضر به هیچ وجه پیگیر این موضوع نبوده و نیست و این تنها خانواده ها هستند که بر این امر مصر می باشند. بنابراین تا جایی که به اخذ گذرنامه و ویزا و اقامت سه روزه در یک هتل در بغداد و مسائل مالی این اقامت مربوط میشود این عمل قابل اجراست و مقدمات آن تا حد زیادی فراهم می باشد. بنابراین حل و فصل دو پارامتر بعدی مانده است.

از آنجا که حفاظت و کنترل قرارگاه اشرف در دست نیروهای آمریکایی مستقر در عراق است، دولت عراق نمیتواند از آنچه که اشاره شد جلوتر برود و دولت عراق نمیتواند سازمان مجاهدین خلق را مجبور نماید تا نیروهای خود را آزاد بگذارد تا سه شبانه روز به تنهایی با خانواده خود سپری کنند. این امر تنها از دولت آمریکا و نیروهای آمریکایی بر می آید. سازمان مجاهدین خلق هم قطعا بنا بر خصوصیات فرقه ای به زبان خوش زیر بار چنین چیزی نخواهد رفت و حتی یکی دو ساعت ملاقاتی را که در سالهای پیش قبول کرد، با حضور تعداد زیادی از مسئولین سازمان انجام شد و خانواده ها نتوانستند به تنهایی با عزیزان خود صحبت کنند. سازمان مجاهدین خلق برخورد فوق العاده خصمانه ای را در قبال انجمن نجات پیش گرفته است و این نشانگر آنست که به هیچ وجه از ایده دیدار خانواده ها استقبال نمیکند.

آیا حالا سؤال "چه باید کرد" من روشن تر شده است؟ جواب چیست؟ میتوان همین توضیحات و مشخصا پنج پارامتر فوق را به خانواده ها داد و گفت که کاری نمیشود کرد. اما آیا تعداد کثیر جداشدگان سازمان در خارج از کشور نقشی و تعهدی در این خصوص به عهده ندارند؟ آیا نباید بهرحال در حدی که میسر است با تشکیل گروه های فشار و بسیج کردن نیروها و امکانات خارجی کاری انجام دهند؟ آیا این خواسته خانواده هایی که بعضا بیش از 20 سال است عزیز خود را ندیده و خبری از او ندارند خواسته نابجایی است؟ آیا نگرانی خانواده ها بعد از شنیدن اخباری همچون خودسوزی یاسر اکبری نسب در قرارگاه اشرف و نام نویسی های گسترده برای خودسوزی بی مورد است؟ آیا نمونه های پایان خودکشی جمعی در خصوص فرقه ای که به بن بست رسیده است در دنیا و در تاریخ کم بوده است؟

من میخواهم این موضوع، فارغ از هرگونه بحث و فحص سیاسی و اینکه کدام طرف حق است و کدام طرف باطل پیش برده شود. اصلا فرض میگیریم تمامی مواضع و عملکردهای استراتژیک و سیاسی سازمان مجاهدین خلق بر حق بوده و این سازمان بر موضع کاملا درستی ایستاده است. آیا کسی هست که از این سازمان سؤال کند که تکلیف این خانواده ها و نگرانی های روز افزون آنان چه میشود؟ اگر سازمان موانع دیگری از جمله رژیم و یا دخالت وزارت اطلاعات را در این رابطه پیش میکشد باید گفت که آنها تماما حل شده اند و مانع جدی فقط سازمان است. بعلاوه اینکه میتواند نظارت صلیب سرخ یا سازمان ملل را هم بر کل پروسه افزود تا دخالتی در کار نباشد.

پس نتیجه میگیریم که اهرم های فشاری باید وجود داشته باشند تا بتوان طرف های چهارم و پنجم را وادار به پذیرش خواسته های خانواده ها نمود. این پارامتر ها به عقیده من به صورت زیر است:

حامیان خارجی سازمان مجاهدین خلق در اروپا و آمریکا

سازمان ملل متحد با ارگان های تابعه و صلیب سرخ جهانی به عنوان واسط بین طرف های مختلف

ارگان های معتبر بین المللی حقوق بشری مانند عفو بین الملل و دیدبان حقوق بشر

از نظر من برد و تأثیر پارامتر اول بسیار بیشتر از هر پارامتر دیگری است. یعنی برای طرف های خارجی که از سازمان مجاهدین خلق حمایت سیاسی میکنند، بدون وارد شدن به محتوای عملکردهای سیاسی و استراتژیکی سازمان، باید خواسته خانواده ها را به عنوان یک ایده بشر دوستانه مطرح نموده و بر روی سازمان برای پذیرش چنین امری فشار گذاشت. باید این خواسته در تمامی محافلی که سازمان حضور می یابد مطرح شده و به جد درخواست شود. البته ناگزیر باید به فرقه بودن سازمان و اینکه چرا به چنین خواسته ای گردن نگذاشته و از زیر بار آن شانه خالی میکند نیز اشاره کرد.

این کار البته نیاز به سازماندهی و برنامه ریزی و استفاده از تمامی امکانات موجود دارد. ممکن است هدف غیر قابل دسترس جلوه کند ولی اگر خواسته طبیعی و مشروع است باید حرکت را آغاز کرد. من خودم هم به شخصه مایلم که این کار صورت گیرد تا برای تمامی طرف های ذیربط مشخص شود که موضوع از چه قرار است و چه کسی مانع این دیدار هاست و اینکه آیا خانواده ها راست میگویند که در یک فرصت سه شبانه روزی میتوانند نظر بستگان خود را عوض کنند یا خیر. من خودم این امر را بعید میدانم که تأثیرات سالها کار روانی بر روی اعضای سازمان در محیط بسته قرارگاه اشرف به این زودی پاک شوند اما به نظر خانواده ها هم احترام میگذارم و معقتدم که این امکان باید در اختیار آنان قرار گیرد.

و اما ابزاری که در حال حاضر در اختیار می باشد عبارتند از:

انجمن نجات در داخل کشور که شامل خود خانواده ها هم میشود.

سازمان ها و تشکل های جداشدگان در خارج از کشور.

ارگان ها و فعالان بشر دوست ایرانی و خارجی در خارج از کشور تقسیم کار هم ساده است. کاری که تشکل های خارج از کشور میتوانند انجام دهند اینست که این خواسته را در برابر هر کسی که میتواند به نوعی مؤثر باشد قرار داده و به عنوان یک اقدام بشر دوستانه خواهان انجام آن شوند. من میخواهم که این درخواست در خارج از کشور ابتدا از سایت خودت به اطلاع دیگران رسانده شود و همه نیروها، با هر عقیده و مرام و موضعگیری سیاسی که دارند، حول تحقق آن بسیج شوند. موضوع به هیچ وجه بحث سیاسی و یا حتی مقابله و ضدیت با سازمان مجاهدین خلق نیست. موضوع یک اقدام خیرخواهانه و انسان دوستانه برای تحقق خواست تعداد کثیری از خانواده های اعضای سازمان در داخل کشور است که دستشان به جایی نمیرسد. آنها به سفارت عراق و سفارت سوئیس (حافظ منافع دیپلماتیک آمریکا در ایران) و دفاتر ملل متحد و صلیب سرخ در تهران مراجعه کرده اند ولی نتیجه ای نگرفته اند. این ارگان ها میگویند که یا باید سازمان مجاهدین خلق تحت فشار نیروهای خارجی به این کار گردن بگذارد و یا اینکه نیروهای آمریکایی مستقر در عراق آنان را وادار به انجام چنین کاری بنمایند. من تصور میکنم که این نقطه مشترکی است که تمامی فعالان در خارج از کشور میتوانند حول آن بسیج شده و هر کس به فراخور حال خود در جهت آن قدم بردارد. جا دارد تشکل های خارج از کشور در ارتباط با انجمن نجات از این خانواده ها دعوت کنند تا به خارج آمده و خواست خود را به زبان خودشان به گوش مجامع بین المللی برسانند. آنان کاری به مواضع سیاسی سازمان ندارند و صرفا دیدار فرزندان خود را میخواهند. آنها حاضرند به هر کسی که آمادگی داشته باشد، برای پیش برد این امر از جانب خودشان وکالت تام و تمام بدهند.

به عقیده من به جای اینکه به خاطر حضور مریم رجوی در مجامع بین المللی اعتراض کنیم و یا برای درخواست محاکمه او طومار امضا جمع نمائیم، باید اتفاقا از ملاقات های خارجی وی استقبال کرده و طومار امضا خطاب به خود او جمع نمائیم و البته در همه آنها خواست خانواده ها را مطرح کنیم. من معتقد نیستم که باید تلاش گردد تا سازمان ایزوله شود چون در این صورت هیچگونه کمکی به این خانواده ها و اعضای دربند نمیشود. برعکس باید پای سازمان به تمامی مجامع بین المللی باز شود تا سازمان ملزم به پذیرش قواعد دموکراتیک گردد و در این راستا به خانواده ها و اسیران ذهنی در درون سازمان کمک شود و این اقدام انسان دوستانه به سرانجام برسد.

قطعا برخی افراد با نظر و طرح من مخالف هستند که بسیار مایلم این نظرات را دریافت کنم. من فکر میکنم که اگر حول این برنامه بسیج نیرو صورت گیرد و این امر بطور مستمر پی گرفته شود تمامی نظرات گروه های مختلف هم تأمین خواهد شد چون قطعا هیچکس خصومت شخصی با رهبری و اعضای سازمان ندارد و هدف صرفا عدالت خواهی و کسب حقوق دموکراتیک کسانی است که حقوق اولیه شان پایمال شده است. قطعا اعضای یک فرقه و خانواده های آنان اولین قربانیان آن هستند. به جنجال و هیاهو و فحاشی سازمان هم نباید اعتنا کرد چون اینها همه از بروز عوارض فرقه ای و کاملا طبیعی و عادی است.

دیگر بیش از این وقتت را نمیگیرم و منتظر جواب تو و دیگران هستم. در خصوص هر چیزی که از اینجا میخواهی فکر پول و زحمت آنرا نکن. دوستان و اقوام با کمال میل حاضرند و خوشحال خواهند شد تا تقبل نمایند و تابحال نیز کمک های بسیاری به خود من کرده اند.

قربانت

ابراهیم

---------------------------

نامه ای در پاسخ ایمیل یک هوادار

http://www.banisadr.info/EbiToX010707.htm

از: ابراهیم خدابنده

به: فرستنده نامه زیر

تاریخ: 5 تير 1385

نامه ای به صورت زیر به زبان persianglish برایم ایمیل کرده بودید:

"از: Diego Batidel

واقعا من متأسفم که در سال 2003 در آکسیون های اعتراضی برای تو خائن شرکت کردم.

بدان که رژیم وارد فاز اضمحلال شده و بزودی سرنگون خواهد شد.

رود خروشان شهیدان در پرتوی مهر تابان ضامن پیروزی خلق ماست."

----

یک متن که ظاهرا به فارسی باید باشد نیز به دنبال مطلب فوق در نامه تان بود که به هر نحوی که تلاش نمودم قابل استفاده نشد و لذا از محتوای آن کاملا بی اطلاع هستم. این مشکل البته در بسیاری از سایت های مربوط به سازمان مجاهدین خلق نیز وجود دارد که از خطوط قدیمی بعضا دستکاری شده استفاده میشود که قابل خواندن برای عموم نیست. در حال حاضر خطوط فارسی استانداردی وجود دارد که همه در داخل و خارج از کشور از آنها استفاده میکنند.

نامه شما حاوی سه جمله است که با دو جمله آخر آن کاری ندارم چون بهرحال نظر خود را به اطلاع من رسانده اید. اما در جمله اول اشاره کرده اید که در سال 2003 در آکسیون های اعتراضی برای من شرکت کردید. اولین سؤال من اینست که چرا این کار را کردید؟ اگر بخاطر دفاع از حقوق یک زندانی بود و حرفتان این بود که چرا آقای جمیل بصام و من را در سوریه دستگیر کرده و به ایران و به زندان اوین آوردند و خواهان احقاق حقوق ما به عنوان زندانی سیاسی شدید که موضوع از آن زمان تاکنون در محتوا و در سابقه امر فرقی نکرده است و دلیلی ندارد که پشیمان شده باشید. تنها فرقی که کرده است اینست که ما آنزمان بطور مطلق سر سپرده سازمان و رهبری آن بودیم و الان سؤالات و ابهامات و بعضا انتقاداتی را مطرح میکنیم. آیا فرق دیگری هم کرده است؟ چرا از اعتراض خود در خصوص ما پشیمان شده اید؟ آیا الان دیگر اعتراضی ندارید و معتقد نیستید که حقی از ما ضایع شده است و یا ترجیح میدهید حقوق ما پایمال شود؟ اگر الان احیانا آنطور که برداشت آن زمان شما بود ما شکنجه و اعدام شویم از نظر شما دیگر اشکالی ندارد؟

اگر سرتان را درد نیاورم می خواهم توجه شما را به یکی از خصوصیت های بارز فرقه ها جلب نمایم. البته سازمان در نوشته های خود تلاش میکند مقوله فرقه را مینیمیزه کرده و تنها صحبت از سکت بنماید و تعریف صرفا سیاسی سکت و سکتاریسم و سکتاریست را مطرح کرده و آنرا در خصوص خود رد کند. در حالیکه بحث فرقه((Cult یک بحث فراگیر علوم انسانی و جامعه شناسی و روانشناسی است که هیچ ربطی به اعتقادات و ایدئولوژی و عملکرد سیاسی گروه مربوطه ندارد. بحث صرفا به متدولوژی و روش های کار سازمان یا گروهی که فرقه نامیده میشود مربوط میگردد. سیستم فرقه عبارت از برقراری یک نوع رابطه خاص و غیر متعارف بین رهبری گروه و پیروان آن است که در همه فرقه ها یکسان میباشد.

فرقه ها هر ایدئولوژی یا سیستم اعتقادی که داشته باشند و به هر شکل و نوعی که ظاهر گردند کاملا شبیه به هم بوده و از قانونمندی های مشترکی پیروی میکنند. به قول دکتر مارگارت تالر سینگر در کتاب "فرقه ها در میان ما"، فرقه ها در ظاهر انواع بسیار گوناگون دارند ولی دارای تم واحدی هستند و در متد ها و روشهایی که بکار میگیرند کاملا مانند هم عمل می نمایند. وی معتقد است که به ایدئولوژی و سیستم فکری فرقه ها نباید کاری داشت و باید تنها به متدهایی که این گروه ها در درون تشکیلات خود برای تأثیر گذاری روانی بر روی اعضا بکار میگیرند پرداخت که در خصوص همه فرقه ها مشابه یکدیگر است.

در تمامی فرقه های سراسر دنیا در طول تاریخ، ارزش گذاری انسان ها بر مبنای دوری و نزدیکی فرد از رهبری صورت گرفته و میگیرد. هر کس به میزانی که سر سپرده و مطیع رهبر بوده و عواطف و روح و جسم و ذهن خود را در اختیار او قرار داده باشد انسان است. هیچ فرقه ای از این قاعده مستثنی نیست. اگر شما رهبری را بدون چون و چرا بپذیرید انسانی متعالی و برتر از تمامی خلائق هستید ولی به محض اینکه اولین انتقاد یا اعتراض یا حتی کوچکترین سؤال را در خصوص عملکردهای رهبر مطرح نمائید به خائن و جاسوس و مزدور تبدیل شده و مهدور الدم میشوید. این قانون کلی تمامی فرقه هاست. در فرقه ها جدا از نوع و سیستم فکری شان تنها یک شاخص ارزشی و یک معیار ارزیابی وجود دارد و آن سرسپردگی به رهبری تام الاختیار خود انتصابی است که همه چیز حول تمایلات او شکل میگیرد.

زمانی که من همچنان تمامی خون و نفس خود را در اختیار رهبر قرار داده بودم، شما در آکسیون های اعتراضی شرکت کردید. می خواهم بپرسم که شما به چه چیزی اعتراض داشتید؟ چرا دیگر اعتراض ندارید؟ آیا حالا عملکرد رژیم را تأیید میکنید و موافق حرکت آن روز هستید. اگر نیستید پس همچنان باید معترض باشید و نه اینکه نسبت به کارتان متأسف شده باشید. در حال حاضر من آن سرسپردگی که در گذشته نسبت به رهبری سازمان داشتم را ندارم و فکر میکنم که او نیز میتواند مورد انتقاد قرار گرفته و در خصوص عملکردش به عنوان رهبر سازمان مورد سؤال قرار گیرد. آیا به غیر از این هم از نظر شما جرمی داشته ام؟ اما در تفکر فرقه ای این بالاترین جرم است که فرد را از اعلی علیین به اسفل ااسافلین سقوط میدهد بطوری که شما دیگر معترض هر گونه برخوردی که احیانا رژیم با من داشته باشد، علیرغم اینکه ظاهرا دشمن اصلی شماست، نیستید.

بگذارید با صراحت صبحت کنم. اگر شما بخاطر تعلق خاطر خود به سازمان مجاهدین خلق و رهبری آن و نه بخاطر دفاع از آزادی و حقوق یک زندانی سیاسی در آکسیون های اعتراضی شرکت کرده اید بنابراین خواهش میکند که دیگر از من طلبکار نباشید چون من شخصا به عنوان فردی که تفکر آزاد را برگزیده ام هیچگونه سمپاتی نسبت به انگیزه شما ندارم؛ و اما اگر فارغ از هر موضع سیاسی که من در قبال سازمان داشته باشم به عنوان یک انسان که حتی مخالف شماست، مدافع حقوق من هستید از شما بی اندازه سپاسگزار بوده و به انگیزه مقدس و متعالی شما احترام میگذارم و البته دلیلی نمی بینم که الان از اعتراض آن روز خود پشیمان شده باشید.

یک توصیه دارم و آن اینست که اگر بدتان نیاید و حمل بر جسارت نکنید نامه خود را به یک روانشناس متخصص امور فرقه ها نشان بدهید و داستان را تماما برایش تعریف کنید و بگوئید که شما چنین واکنشی نشان داده و چنین نامه ای نوشته اید. او قطعا به شما خواهد گفت که شما به لحاظ ذهنی و روانی از یک فرقه تأثیر گرفته و به درجاتی مانیپوله (Manipulate) شده اید. اگر چنین جوابی نگرفتید من حرف خود را پس گرفته و به هر رهنمودی که شما بدهید عمل خواهم کرد. توصیه بعدی من اینست که در خصوص بحث جامعه شناسانه و روان شناسانه فرقه ها (و تأکید میکنم نه سکت به مفهوم سیاسی آن) تا جایی که میتوانید مطالعه بنمائید. قطعا مشابهت های بیشماری با سازمان مجاهدین خلق خواهید یافت.

بسیاری از کسانی که نسبت به نحوه دستگیری و بازداشت و بازجویی خانم مریم رجوی در 17 ژوئن 2003 یا مواردی دیگر در خصوص برخورد با سازمان مجاهدین خلق اعتراض کردند از مخالفین سرسخت سازمان مجاهدین خلق بودند ولی آنها جدا از مواضع خانم رجوی یا عملکرد سازمان مجاهدین خلق خواهان اجرای عدالت و رعایت حقوق شهروندی بودند. البته سازمان در چهارچوب فرقه که همه را یا "بر خود" و یا "با خود" میداند ممکن است از چنین اقداماتی تعبیر حمایت از خود داشته باشد. ولی در واقعیت دنیای امروز چنین عملی کاملا مفهوم روشنی داشته و به هیچ وجه حمایت از مواضع کسی محسوب نمیشود.اعتراض آنها فارغ از اینکه خانم رجوی چه موضع اعتقادی یا سیاسی داشته باشد پا بر جاست. آنها این کار را برای انسانیت و برای دفاع از حقوق دموکراتیک انسان ها انجام دادند و لذا طلبی هم از خود خانم رجوی به خاطر کاری که کرده اند ندارند و چنانچه اگر خانم رجوی حرفی خلاف نظر آنها بزند از کار خود متأسف نشده و اعتراض خود را پس نمیگیرند.

خلاصه کنم سؤال مشخص من از شما اینست که آیا حالا شما اعتراض آن روز خود را پس گرفته و کار آن روز رژیم را تأیید میکنید و دیگر معترض نیستید؟ اگر چنین است و صرفا بخاطر انتقاد من به رهبری سازمان عقب کشیده اید قطعا شما به لحاظ ذهنی متأثر از یک فرقه هستید و نیاز مبرم به کمک دارید چون استانداردهای دنیای واقعی امروز (و نه دنیای مجازی فرقه) مغایر با این است.

از اینکه زحمت کشیده و برایم نامه نوشتید بی اندازه متشکرم. خوشحال خواهم شد اگر باز هم مرا از نظرات خود مطلع گردانید. از اینکه این نامه طولانی شد عذر خواهی میکنم. منتظر نامه های بعدی تان هستم.

با آرزوی بهروزی

ابراهیم خدابنده

 Ebrahim_khodabandeh_2006@yahoo.com

 

 

سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد