_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________
" کانون قلم"
ضرورت کوششهای فرهنگی در مهاجرت 02.07.2007 دکتر مسعود کریمنیافرهنگ چیست و ضرورت کوششهای فرهنگی در مهاجرت اصطلاح فرهنگ منشعب است از اصطلاح لاتین cultura به معنای مراقبت (جسم و در درجه اول روح)، بعدها در ارتباط با کشاورزی منشعب از اصطلاح Colere به معنای آباد کردن، سکنا گزیدن، مراقبت، و تقدیر و در اصل تا حدودی ساعی بودن که مجموعه عملکرد انسان را در بر میگیرد. تـعریفهائی که برخی از بزرگان از فرهنگ ارائه کردهاند: رایج ترین تعرف را ویلیام جیمز در کتاب (Kulturgeschichte der Menschheit) نگاشته است: «فرهنگ عبارت است از چنان نظم اجتماعی که فعالیتهای خلاقانه را تسهیل کرده و شامل چهار عنصر میشود: تامین اقتصادی (wirtschaftliche Vorsorge)، نظم سیاسی، سنتهای اخلاقی و گرایش به سوی دانش و هنر. فرهنگ زمانی پا به عرصه وجود میگذارد که در آنجا بینظمی و فقدان امنیت خاتمه پذیرد. در آنجائی که ترس از بین رود کنجکاوی و روح انکشاف آزاد شده و انسان به دلیل انگیزه طبیعی به سوی ادراک و بهبود زندگی گام بر میدارد.» بر اساس نظر آلبرت شوایتزر فرهنگ عبارت است از «پیشرفت مادی و معنوی هم فردی و هم جمعی». پیشرفت «در آغاز به این معنا است که در آنجا هم برای فرد و هم برای جمع مبازه بر سر ادامه حیات کاهش پیدا کند». و آخرین هدف فرهنگ به نظر شوایتزر « تکامل روحی و اخلاق فرد» است (Albert Schweize, Kultur und Ethik, S. 35). یوهان ولفگانگ گوته تا آنجا پیش رفت که گفت تحت اصطلاح فرهنگ نباید جای هیچ یک از مقولات «پوشیدن لباس و عادات غذا خوردن و نوشیدن، تاریخ و فلسفه و هنر و دانش و بازی بچهها و ضرب المثلها و شرایط اقلیمی و طبیعی و اقتصاد و ادبیات و سیاست و زندگی فردی خالی باشد، حتی مضرات ناشی از بین بردن درختان کوهسار» خالی باشد. و در آخر تعریفی که کنراد لورنس ( روانشناس رفتاری اطریشی و برنده جایزه نوبل در سال 1973 ) („Der Abbau des Menschlichen „ , Serie Piper 186, S. 69-70) , به اختصار از فرهنگ ارائه میدهد، حائز اهمیت است: کنراد لورنس اظهار میدارد که «روح یک پدیده جمعی است. من قبلآ به این نکته اشاره کردم که انسان به طور فردی اساساً انسان نیست. او تنها به عنوان عضوی از یک جمع روحی قادر است انسان باشد. زندگی روحی اساساً پدیدهای است ماوراء فردی؛ ما تحقق عینی فردی اشتراک روحی را فرهنگ میگوئیم». با این تعریفها روشن میشود که فرهنگ جامع تر از معنائی است که در بین ما رایج است و باز متوجه میشویم که کار فرهنگی در خارج کشور در بسیاری از موارد با داخل تفاوت دارد، چرا که شرایط زندگی در کشورهای دیگر با داخل کشور متفاوت است. از جانب دیگر از مجموع این تعریفها نتیجه میتوان گرفت که هویت ملی را فرهنگ تعریف میکند. در جوامع بسته عمدتاً فرهنگ و هویت را عاملی ثابت و لایتغیر میدانند، در حالی که در جوامع باز از فرهنگ و هویت مقولهای دائماً در حال تغییر و پویا فهمیده میشود که مذهب هم در این جوامع دارای چنین خصلت پویائی است. دلیل مهاجرتها، ابعاد منفی و مثبت آن مهاجرت در تمام طول تاریخ وجود داشته و تنها دلیل آن برخورداری انسان از امکانات بیشتر جهت ادامه حیات بوده و هست. اما همواره این امکانات در مسائل مادی خلاصه نمیشوند، چه بسا که بسیاری از امکانات مالی زیادی برخوردارند و در عین حال علاقمند به زندگی در موطن اصلی خود نیستند. به این خاطر نگارنده برخورداری از امکانات بیشتر را در مفهوم «تحقق خویش» (Selbstverwirklichung) خلاصه کرده که در عین حال هم تعریفی است جامع در این مورد که انسان به دلیل بیولوژیک و صرفنظر از تفاوتهای فرهنگی از دیدگاه علمی در این دنیا به دنبال چیست و خوشبختی و بدبختی را در نهایت چگونه تعریف میکند؟ علت العلل اصلی بیماریهای روحی را که عوامل خارجی دارند باید در فقدان تحقق خویش دانست و شکست به معنای قطع روند تحقق خویش است. در این رابطه انسان سئوال میکند که تحقق خویش چیست، هدف و منتها الیه آنچه بوده وکجا است؟ دانش روانشناسی عوامل زیر را در هر سن و سال و شرایطی از ضروریات لازم تحقق خویش قلمداد میکند: - به رسمیت شناخته شدن و مورد تآیید و توجه قرار گرفتن - موفقیت در ارضای نیازهای غریزی و فرهنگی - مفید بودن برای خود و دیگران دانش و تاریخ بشریت با بیانی بسیار روشن ابراز میدارد که هدف از تحقق خویش، رسیدن به چنان مرحله خلاقیت است که انسان از بالا به زندگی نگاه کرده و در این مقام با رسیدن به استقلال شخصیت به دنبال رهائی هر چه بیشتر از آخرین بندهای ذهنی و عینی باشد که به دست و پای انسان در این دنیا بسته شده. آری در این تعریف رسیدن به خوشبختی کاری است ممکن و عملی، اما اینکار هرگز بدون کوشش و رشد فرهنگی جامع انسان که مستلزم کوششهای عینی و ذهنی فراوان است امکانپذیر نیست. گفته شد که بهترین شرایط در وجود انسان در جهت رسیدن به تحقق خویش برخوردار شدن از یک شخصیت مستقل است. برای این کار لازم است که ابتدا انسان نقاط ضعف و قوت و استعدادها وعلائق خود را باز شناسد. از جانب دیگر شرط کافی احساس خوشبختی این است که ارزشها، ابعاد شخصیتی و نوع زندگی انسان یک مجموعه واحد بدون تناقض را تشکیل دهند. مولوی در اشعار زیر موضوع را به بهترین وجه بیان میکند: پس بنای خلق بر اضداد بود / لاجرم ما جنگییم از ضر و سود هست احوالم خلاف یکدیگر / هر یکی با هم مخالف در اثر موج لشگرهای احوالم ببین / هر یکی با دیگری در جنگ و کین می نگر در خود چنین جنگ گران / پس چه مشغولی به جنگ دیگران؟ یا مگر زین جنگ حقت واخرد / در جهان صلح یک رنگت برد آن جهان جز باقی و آباد نیست / زآنک آن ترکیب از اضداد نیست ....... هست بیرنگی اصول رنگها / صلحها باشد اصول جنگها ابعاد منفی و مثبت مهاجرت بزرگترین بعد منفی مهاجرت در این نکته نهفته است که اساساً انسان از یک بافت اجتماعی و فرهنگی که در آن ریشه دارد جدا میشود. حال چرا جدائی از این بافت منفی است؟ زیرا که انسان در درون یک بافت بسیاری از مشکلات و مصائب مادی و احساسی و نیازهای معنوی و روحی خود را به کمک آن بافت و عناصر موجود در آن حل میکند. به این خاطر نقاط ضعف و قوت شخصیتی فرد در اینجا کاملا ظاهر نمیشوند. این انسان جدا شده از یک بافت ناگهان به جائی میرود که نه تنها این بافت در آنجا وجود ندارد بلکه اساساً با فرهنگ و زبان دیگری نیز سر و کار دارد. به این ترتیب مهاجرت بدون غلو یک زایش مجدد انسان همراه با درد جانکاه آموزش زبان و آشنائی با فرهنگ جدید و مشکلات تنهائی و احساسی و حتی طبیعتی باویژگیهای دیگر به شمار میآید. بر این مشکلات پدیده «ترس از تغییر» به عنوان یکی از ویژگیهای بنیادین روان انسان در همه زمینههای زندگی نیز اضافه میشود که حاصل اولوسیون ویژه انسان است. اما مهاجرت همچون همه پدیدههای دیگر هستی دارای امتیازات فراوانی نیز هست. میدانیم که در جوامع سنتی بافتهای اجتماعی به حدی ستروناند که در بسیاری از موارد انسان را در چنبره سنتها و ارزشهای خود چنان اسیر میکنند که فردیت انسان اساساً امکان ظهور پیدا نمیکند. تاریخ مملو از سرگذشت افرادی است که استعدادها و سرنوشتشان بخاطر سنتها و ارزشهای خشک و بیروح بافتهای خانوادگی و قبیلهای و اجتماعی و فرهنگی به تباهی کشیده شده. مهاجرت همپای زایش مجدد، انسان را یکباره از تمام این بندها رهانیده و این امکان را در اختیار او قرار میدهد که طراحی زندگی خود را به تنهائی بر عهده گیرد. اما جهت طراحی یک بنای موزون، در مقابل نسان میبایست تنها و تنها هم به رشد استعدادهای خود پرداخته و هم در جهت رفع مشکلات اقتصادی نیز بوده و از آن دشوارتر زمانی است که انسان جهت تحصیل همراه خانواده و فرزندان به مهاجرت میرود. به این ترتیب دیر یا زود هر فردی در مهاجرت مواجه با انواع و اقسام تصمیمها و تضادها و غیرو که تا آنزمان برایش عنوان نبوده، میشود. و این طبیعی است که در این نبرد کسانی موفق میشوند که در کنار همه کوششها با آگاهی به امر فرهنگ میپردازند. انسان در محل اقامت جدید با ارزشها و سنتها و طرز فکر و عادات دیگری روبرو است که همواره انسان را به چالش کشیده وناچار از مقایسه کرده و گاه انسان را ناچار از تغییر نحوه نگرش میکند و یا به عبارت دیگر عینکی را که تا کنون با آن به دنیا نگاه میکرده تعویض کند: پیش چشمت داشتن شیشه کبود / زآن کبودت جمله عالم مینمود (مولوی) چشمها را باید شست، نوع دیگر باید دید (سهراب سپهری) نیاموختن زبان و زندگی با افراد هم وطن و پرهیز از حضور در اجتماع جدید ممکن است مدتی کوتاه تریاقی برای مشکلات باشد اما بزودی ما را با مشکلات بسیار بیشتر، تربیت فرزندان و رابطه همسری و شغلی و تعریف هویت نوین روبرو میکند. با این تو ضیح این موضوع روشن تر میشود که مسائل اساسی کوشش فرهنگی در معنای وسیع آن در خارج کشور تا چه حد با داخل کشور متفاوت است و از سوی دیگر نشان میدهد که اگر در داخل کشور بافتهای مذکور تا حدودی انسان را از برخی کوششهای فرهنگی بینیاز میکنند، اما در خارج کشور مثالهای زیادی میتوانیم بیاوریم که افرادی از نظر اقتصادی بسیار موفق هستند اما از نظر انطباق خویش (Integration)، روابط خانوادگی و احساسی و روحی و به ویژه تربیت فرزندان با مشکلات لاینحل مواجه هستند. ساده ترین موضوع در این زمینه مسئله غفلت افراد از آموزش دادن زبان فارسی به فرزندانشان است. این موضوع حداقل میبایست برای ما روشن باشد که با آموزش هر زبانی چقدر امکانات فرهنگی و معنوی و مالی انسان گسترش مییابد و اینکه آموزش یک زبان به صورت زبان مادری عملآ مساویست با کسب یک فوق لیسانس زبان از بهترین دانشگاهها. اما توجه به نسل دوم مهاجرین پس از انقلاب نشان میدهد که متاسفانه غالب والدین از این امری که نتیجه آن مستقیمآ متوجه خودشان است غافل بودهاند. حال هنگامی که ما با این پدیده در زندگی بسیاری از تحصیل کردهها و روشنفکران نیز مواجه شده و به دنبال دلایل این غفلت میرویم متوجه میشویم که این اقشار هم رویکردشان به مسئله فرهنگ و کوشش فرهنگی محدود است. در کنار آن مسئله بدآموزی معلمین زبای وفقدان امکانات را نیز باید ذکر کرد. البته در داخل کشور نیز با مسائل دیگری از این قبیل روبروئیم و در نهایت به این امر رهنمون میشویم که در داخل و خارج کشور هم میبایست در جا انداختن معنای وسیع کوشش فرهنگی به گونهای ساعی شویم که بطور خلاصه کوشش فرهنگی از حاشیه به متن زندگی فردی و جمعی انتقال پیدا کند. سیر تحولات در ایران نشان میدهد که به مرور چنین گرایشی در آنجا بوجود آمده. بزرگترین امتیاز مهاجرت تلاقی فرهنگها است با توضیحی که آمد با ابعاد منفی و مثبت مهاجرت در مورد عموم انسانها آشنا شدیم. اما برای خواص (یعنی کسانی که تشنه شناخت بیشتر و ارتقاء روحی افزون تر بوده و در راه رسیدن به خلاقیت و در اصطلاح عرفانی اعتلاء ( (Transzendenz بوده و از هیچ کوششی دریغ ندارند و به قول مولوی در این راه مانند قماربازی که حاضر به باختن همه چیز هستند، ابعاد مثبت مهاجرت به مراتب بیش از آن است که آمد. خنک آن قماربازی که بباخت هرچه بودش / و نماند هیچ اش اما هوس قمار دیگر در این زمینه نقل قولی از ورنرهایزنبرگ دانشمند فیزیک به عنوان یکی از کاشفان برجسته فیزیک کوانتومی مقصود را به بهترین وجه روشن میکند. «به احتمال قوی و بصورت عام میتوان گفت که در تاریخ تفکر بشری غالبا پر ثمرترین تحولات در جاهائی روی داده که دو نوع فرهنگ گوناگون با هم مواجه شدهاند. این نحوههای گوناگون تفکر یا ریشه در حوزههای مختلف فرهنگ بشری دارند یا مربوط به دورههای گوناگون میشوند که محیطهای فرهنگی مختلف یا سنتهای مذهبی گوناگون دارند. چنانچه این مواجهه واقعی بوده ، یعنی چنانچه آنها حداقل گونهای قدم به سوی یکدیگر بردارند که یک فعل و انفعال متقابل بین آنها ایجاد شود، در این صورت میتوان امیدوار بود که در تعاقب، تحولات نوین و جالبی پا به عرصه وجود گذارند.» (Das Tao der Physik) با عنایت به این موضوع است که انسان تشنه شناخت و اعتلای فرهنگی، عاشقانه مشکلات مهاجرت را بر جان میخرد: زیر شمشیر غم اش رقص کنان خوهم رفت / هر که شد کشته او نیک سرانجام افتاد ره آوردهای چشمگیر علمی و فرهنگی و هنری و اقتصادی بسیاری از ایرانیان، به ویژه در آمریکا، حکایت از صحت این نظر میکنند. چرا در اروپا ره آوردها به مراتب کمتر هستند، خود میتواند موضوع یک بررسی جداگانه باشد. در یک آزمایش روانشناسی پیرامون نحوه نگرش غربیها و آسیائیها این نتیجه حاصل شد که شرقیها توجه خود را بیشتر به کلیتها معطوف کرده و غربیها بیشتر به جزئیات توجه میکنند. مسلماٌ سنتز این دو نحوه نگرش میتواند در کارهای علمی و اقتصادی به انسان کمک فراوان کند. پرهیز از این کوشش عملاً ستمی است که به خود و خانواده خود میکنیم، اما سنتز این دو نوع بینش میتواند جهت اعتلای فرهنگ ایرانی در داخل و خارج بیش از پیش مورد استفاده قرار گیرد. در مجموع آنچه که ما هر روز در ارتباط با مهاجران با آن مواجهیم این نکته اساسی است که افرادی که توانستهاند از دو فرهنگ سنتز سازندهای برای خود مهیا کنند نه تنها افکار و اعمالشان، زندگی فردی و اجتماعی آنها غالباً دچار تضاد کمتر بوده، با همسر و فرزندان و محیط اجتمااعی کمتر دچار اشکال شده و در زندگی موفق تر از دیگران بوده اند، بلکه به خلق آثار ادبی و فرهنگی و علمی نوین نائل گشتهاند. البته لازمه این کار نیز باز کوشش فرهنگی جدی در زمینه فهم و هضم هر دو فرهنگ است. این موضوع هرگز به معنای از دست دادن هویت نیست، بلکه ساخت هویتی است اعتلا یافته. خالی از لطف نیست که زبان حال انسان را در این مقام از حافظ بشنویم: درد عشقی کشیدهام که مگو / زهر هجری چشیدهام که مپرس گشتهام در جهان و آخر کار / دلبری برگزیدهام که مپرس آنچنان در هوای خاک درش / میرود آب دیدهام که مپرس من به گوش خود از دهانش دوش / سخنانی شنیدهام که مپرس سوی من لب چه میگزی که مگوی / لب لعلی گزیدهام که مپرس بی تو در کلبه گدائی خویش / رنجهائی کشیدهام که مپرس همچو حافظ غریب در ره عشق / به مقامی رسیدهام که مپرس مشکل احساس فقدان هویت و بیماریهای روحی که به ویژه دامان بسیاری ازفرزندان نسل دوم و سوم مهاجرین را گرفته همه و همه حکایت از کم کوششی والدین در راه ارائه این سنتز هویتی به فرزندان است. کودکان در مدارس جهت یک زندگی خوب آموزش نمیبینند واقعیت برنامههای آموزشی مدارس در غرب و شرق با تفاوتهائی بر اساس آماده ساختن انسان در زمینه شغلی متمرکز است. یا به عبارتی روشن تر نظامهای آموزشی در خدمت تربیت ابزار کار برای ماشین اقتصاد استوارند نه آماده کردن انسان جهت رسیدن به خوشبختی. در مدارس انسانها به عنوان مثال جهت شناخت خویش، نحوه رویکرد به مسائل روحی و روانی و انتخاب همسر مطلوب، رفتار در خانواده، تربیت فرزندان، آموزش فرهنگ حل دعوا، وتحمل یکدیگر و روشهای پرهیز از اعمال زور و در مجوع بالا بردن کیفیت زندگی عموماً آموزش داده نمیشوند. دانش روانشناسی به عنوان نمونه به ما میآموزد که دعوا و مرافعه جزء لاینفک زندگی است و با پند و اندرز و تنبیه نمیتوان آن را از بین برد. روش رویکرد صحیح آن است که روشهای حل مرافعه را یاد بگیریم. به این ترتیب این امر به عهده خانواده گذارده شده و روشن میشود که والدین نباید فکر کنند چون در غرب زندگی میکنند مسئله رشد فرزندان به عهده مدارس بوده و همه وظیفه آنان تنها و تنها ارضای مادی فرزندان است. هنوز در آلمان کودکان اقشار تحصیل کرده هم در زمینه تحصیل و هم در زمینه شغلی موفق تر هستند، دلیل این موضوع روشن است. با مراجعه به محافل فرهنگی و خانوادگی ایرانیها، ما کمتر شاهد بحث و گفتگو و کوشش جمعی پیرامون این مسائل هستیم. ما غالبا خود را کارشناس همه امور دانسته و هنوز برای ما مسئله تخصص در این جهان پیچیده جا نیافتاده است. اما زمانی که زندگیهای فردی را مشاهده میکنیم نه تنها در آنجا خبری از این همه کاردانیها مشاهده نمیکنیم بلکه در بسیاری از امور زندگیها هنوز هم در سطح فرهنگی جوامع سنتی قرار دارند. به عنوان نمونه مسئولین امر در آلمان پنجاه سال از این موضوع غافل بوده و هیچ کوششی جهت انطباق خارجیها و رشد اقلیتها نکردند. در این شرایط با ورود نسلهای جوان و درگیریهای فرهنگی و درجه بالای بیکاری اقلیتها مسئولین متوجه شدند که حتی برخی از کودکان خارجی نه تنها مسلط به زبان آلمانی نبوده بلکه تسلط آنها بر زبان مادری هم ناقص است. ما در بین ایرانیها هم با این پدیده روبرو هستیم. در چند سال اخیر است که دولت آلمان جهت حل این مسائل شروع به برنامه ریزی کرده. اما مسئله فراتر از حوزه اقلیتها است و آموزش انسانها جهت یک زندگی خوب مسئلهای است فراگیر. به عنوان نمونه دیگر، زمانی که معلوم شد درصد افراد چاق آلمان بیش از همه اروپا است، به تازگی حتی وزرای کابینه دولت به فکر آموزش تغذیه سالم در مدارس افتادهاند. برخورداری از استعدادها برای یک زندگی موفق در اجتماع کافی نیست این موضوعی است که در مورد همه انسانها و در همه جا صادق است، اما برای مهاجرین که از بافت اجتماع خود جدا شده و تنها میبایست و میتوانند به خود متکی باشند به مراتب پراهمیتتر است. صرفنظر از این که به دلایل گوناگون استعدادهای فرد در بسیاری از موارد شناخته نمیشود، چنانچه فرد بتواند استعدادهای خود را شناخته و به آموزش خویش نیز در این زمینه بپردازد آیا موفقیت او در مراحل بعدی زندگی تضمین است؟ بر اساس یک تحقیق دراز مدت که در آمریکا به عمل آمده جواب این سئوال منفی است. تحقیقات پیرامون این نکته که بنابر این چه ویژگیهای دیگری متضمن موفقیت فرد در زندگی است، کارشناسان به این نتیجه رهنمون شدهاند که ضامن موفقیت در کنار توجه به ضریب استعداد که به آن IQ یا (inteligence coefficience) گفته میشود میبایست به «ضریب احساسی» یا (emotional inteligence) توجه کرد. تحت ضریب احساسی این موضوع عنوان میشود که تا چه حد فرد برای زندگی دستجمعی، تحمل کردن دیگران و همکاری گروهی، توان حل مشکلات و دعوا، مطرح کردن خویش در جمع و کنار گذاردن خجالت و غیره برخوردار است. این توانائیها همانها هستند که در مدارس آموزش داده نشده و والدین میبایست آنها را در رأٌس امور تربیتی و آموزشی خود و فرزندان خود قرار دهند. از قضا این آموزشها را غالبا در کوششهای فرهنگی جمعی به مراتب بهتر میتوان سامان داد و افراد از یک حوزه فرهنگی خاص بهتر از هر جمع دیگری میتوانند به انسان کمک کنند. هر کو نکاشت مهر و ز خوبی گلی نچید / در رهگذار باد نگهبان لاله بود (حافظ)
سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد |