_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

گزارش ارتش آزادیبخش!! 

(اگر مسعود دلیلی فرار نمی کرد ما هنوز بودیم)

محمد ب، وبلاگ باند رجوی

03.01.2014

لینک به منبع

قریب به چهار ماه که از حادثه کشتار در اشرف می گذرد، مجاهدین خلق گزارشی منتشر کرده اند که به جزئیات و اتفاقاتی که در این روز به وقوع پیوست، می پردازد. در مورد محتوای گزارش هیچ نکته قابل توجهی نیست که به آن پرداخته شود. زیرا تنها و تنها به شیوه کار و نحوه عملکرد تیم عمل کننده پرداخته است. اما اگر بخواهیم اصلی ترین و مهمترین دلیل انتشار این گزارش را کنکاش کرد، چیزی نیست جز پرداختن به «مسعود دلیلی» که آنرا عامل اصلی حمله معرفی کرده است. بقیه گزارش مطول، تنها و تنها مقدمه و مؤخره ای برای این موضوع می باشد.

جناب رجوی از مخفیگاه خویش، برخی اطلاعیه ها را به نام «دبیرخانه شورای ملی مقاومت» منتشر می کند، برخی را بعنوان «کمیسیون قضایی»، برخی دیگر را بعنوان کمیسیون فلان و بهمان، برخی دیگر را بعنوان و اسامی مستعار و موهومی مثل «هاشم زاده ثابت»، «م. سروش» و الی آخر. شاید ده سال در مخفیگاه ماندن و قبل از آن چهل سال بدور از جامعه زندگی کردن، او را تبدیل به کسی کرده که با توهم زندگی کرده و با توهم گذران عمر می کند. این اطلاعیه اما از طرف «ارتش آزادیبخش» منتشر شده است. «ارتش آزادیبخش» قریب به بیست و پنج سال پیش وقتی که جنگ ایران و عراق به پایان یافت، دیگر وجود خارجی نداشته است. ارتش آزادیبخش دست ساز آقای رجوی، برآمده از جنگ ایران و عراق بود. او سعی می کرد با استفاده از جنگ ایران و عراق، استراتژی شکست خورده جنگ مسلحانه را ترمیم کند. اما با پایان جنگ، دیگر این توهم هم به پایان رسید و طبق تحلیلهای درون تشکیلاتی، از سال ۶۷ به بعد بدنبال «جرقه و جنگ» بوده است که این میان برای او هم کلاهی دوخته شود.

اطلاق کردن این گزارش به «ارتش آزادیبخش» خود قبل از هر چیز بیانگر در اوهام زندگی کردن فردی است که زندگی بیش از سه هزار نفر را در جهنم عراق نگهداشته تا به توهمات خود ادامه دهد.

از یک تا صد این گزارش، مصرف داخلی دارد. قطعا و منطقا باید برای هر عضو تشکیلات پیش آمده باشد که «طولانی کردن ماندن در اشرف و نگهداشتن صد نفر در آنجا چه ثمری داشته است؟»، «آیا هدف آن تنها وتنها به کشتن دادن پنجاه نفر بوده که بلافاصله پس از کشته شدن آنها اشرف با فاصله کوتاهی تخلیه شد؟»

یا سئوالاتی مثل اینکه «در اشرف می مانیم تا بمیریم» و «اگر اشرف بایستد جهان خواهد ایستاد» چه شد؟ با توجه به وضعیت تشکیلاتی و اختناق مطلقی که وجود دارد، ممکن است کسی بر زبان نیاورد ولی همه آنها این سئوال در ذهن و ضمیرشان می گذرد و رجوی نیز این را بخوبی می داند. پس بایستی برای این شعارهای پوشالی که همه بر باد رفته است، چاره ای اندیشید و توجیهی تولید کرد

در این گزارش به چند کد اشاره می کنم که به وضوح نشان می دهد بدنبال برآورده کردن این خواسته است:

ـ در چندین جای گزارش به کرات بیان شده که اگر خیانت مسعود دلیلی نبود تلفات ما تک رقمی بود.

ـ در جای دیگر گفته شده اگر همکاری مسعود دلیلی با استخبارات عراق نبود ما مجبور نبودیم اشرف را به این شکل تخلیه کنیم.

ـ فرماندهان و مسئولان دارای استحکامات و اتاقهای زیر زمینی امن بودند و اگر شبیخون زده نمی شد آنها فرصت می کردند به پناهگاه بروند.

ـ آمار ۱۰۱ نفر برای افراد اشرف که بطور ضمنی رجوی خودش را هم جزو نفرات اشرف جا می زند ولی قطعا همگان بخوبی می دانند که او یک هزارم درصد هم حاضر نیست روی جان خودش ریسک کند و همه ما که در تشکیلات بوده ایم بارها و بارها شنیده ایم که گفته می شد، «سازمان حتی به بهای جان تک تک نفرات، حاضر نیست یک درصد روی رهبری ریسک کند»

رجوی برای درون تشکیلات نیاز به این گزارش داشت. نیاز داشت علت شکست در استراتژی بازگشت به اشرف و نگهداشتن اشرف به بهانه اموال و همینطور کشته شدن نوزدهم فروردین و هفتم مرداد را برای نگهداشتن ا شرف بود، جوری توجیه کند. شاید خانواده های کشته شدگان نوزدهم فروردین با خود خلوت می کنند و می گویند که چرا فرزند ما کشته شد اگر قرار بود اشرف تخلیه شود پس چرا زودتر این کار انجام نشد؟ شاید خانم مهین نظری ازخود می پرسد چرا قبل از اینکه امیر من کشته شود، اشرف تخلیه نشد؟ و همینطور مادران و پدران دیگر.  این گزارش پاسخ به همین ابهامات و سئوالات است و هیچ مصرف دیگری ندارد.


http://youtu.be/SIfKfTXW_WQ

Link to download the file (14.5 Mb

 

 

رجوی در فرار از پاسخگویی: اگر مسعود دلیلی فرار نکرده بود ما هنوز در “اشرف” بودیم

محمد ب، وبلاگ باند رجوی

01.01.2014

لینک به منبع

رجوی در فرار از پاسخگویی: اگر مسعود دلیلی فرار نکرده بود ما هنوز در “اشرف” بودیم

تئوری جدید توطئه برای فرار از پاسخگویی

مطلبی که اخیر در رسانه های سازمان مجاهدین منتشر شده، حاکی از این است که مسعود دلیلی یکی از محافظین شخصی مسعود رجوی، در جریان حمله به اشرف، راهنمای مهاجمین بوده و پس از پایان عملیات نیز توسط خود آنها در اشرف کشته شده است.

این جانب در خردادماه گذشته در مقاله ای در همین وبلاگ

http://bandrajavi.blogfa.com/post/104

خبر فرار مسعود دلیلی از محافظین شخصی رجوی را منتشر کردم. این خبر براساس داده هایی بود که از درون تشکیلات به بیرون درز کرده بود. بدلیل موقعیت مسعود دلیلی، سازمان هیچگونه موضع و سخنی پیرامون او منتشر نساخت.

گفته می شود مسعود رجوی در نشستی که بصورت صوتی برای ساکنین لیبرتی پخش شده گفته است «اگر خیانت مسعود دلیلی نبود، ما هرگز در اشرف چنین ضربه ای نمی خوردیم و حاضر به تخلیه اشرف به این شکل نبودیم» اینکه تمامی گناهان به گردن یک شخص ثالثی انداخته شود، در رابطه با شخص رجوی، چیز تازه ای نیست.

کدام منطق قبول می کند که رژیم ایران که به گفته مجاهدین در این جریان دسته داشته است، مهره مهم و کلیدی مثل مسعود دلیلی را که چنین خدمتی به آنها کرده و در آینده هم می تواند خدمات زیادی برای آنها بکند، را سربه نیست کند؟ البته این تئوریهای پوشالی صرفا مصرف درون تشکیلاتی دارد و هیچ فرد دیگری آنرا قبول نخواهد کرد. همچون انتصاب همه مخالفین و منتقدین به رژیم و وزارت اطلاعات که به یک طنز تبدیل شده است. اینکه مسعود دلیلی چطور فرار کرده و چه طور به اشرف راه پیدا کرده و چه طور کشته شده و چرا سازمان مجاهدین چهار ماه پس از داستان حمله به اشرف، آنرا اعلام می کنند، نکات مبهمی است که بایستی گذشت زمان آنرا روشن کند. اما آنچه که مهم و قابل تأمل است، توجیهی است که مسعود رجوی برای فرار از پاسخگویی به افراد درون تشکیلات کرده است. اگر مسعود دلیلی نبود، آیا فاجعه اشرف اتفاق نمی افتاد؟

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فروبستگی دو جانبه باند رجوی؛ فحاشان امروزی؛ جداشدگان فردا

لینک به منبع
 ایران دیدبان

16.12.2013
فروبستگی دو جانبه باند رجوی؛ فحاشان امروزی؛ جداشدگان فردا

شیوه‌ها و ترفندهای باندرجوی برای مقابله با منتقدین و اعضای جداشده، چند الگوی مشخص دارد که به طور قطع و یقین، تمام آنها کارآیی خود را از دست داده است؛ نه فحاشی و مارک و افترا زدن مجاهدین به افراد و اشخاص، باعث سرشکستگی و انفعال کسی می شود و نه پرونده سازی امنیتی، کسی را به زیر ضرب می برد. مخاطبان این گونه ترفندها پی برده اند که این شیوه ها یک رویکرد دفاعی مبتذل است که هدفی جز خاموش کردن اعتراض ها و سرپوش گذاشتن بر انتقادها ندارد.

این ماجرا دیگر تبدیل به یک روال معمول و شیوه ای عادی شده است که بقایای رجوی به دنبال نقطه ضعفی که به زعم آنها می‌تواند فرد معترض را به سکوت وادار کند می گردند و آن را از زبان کسی که ظاهراً سزاوارتر به گفتن آن است (مثلاً پیوند خویشی یا دوستی با فرد معترض دارد) بیان می کنند. اگرچه این شیوه تنها راه چاره سران گروه تروریستی مجاهدین برای غلبه بر ترس پاسخگویی است، اما محتوای این گونه تقابل، نه تنها به طور کامل مشروعیت خود را از دست داده است، بلکه در عمل، نتیجه ای معکوس هم دارد.

هرچند بقایای رجوی بدشان نمی آید که طرف حسابهایشان متوجه شوند که آنها افراد بددهنی هستند و از هیچ پرده دری فروگذار نمی کنند، اما ورود به حوزه مسائل شخصی و اخلاقی افراد ( با فرض صحت اتهامات) و یا متهم نمودن افراد به عشق و عاطفه و از آن مهم تر طرح جرم غیرقابل بخشایش استقلال فردی و حق انتخاب اعضای جداشده و… موضوعاتی نیست که باندبی آبرو و بی حیثیت رجوی نیز بتواند از آن دفاع کند. ضمن آن که فاقد کمترین اثرگذاری در فضای عینی است و ذره ای از فشار بر این گروه را کم نمی کند!

در چنین وضعیتی سوال این است که چرا سران مجاهدین که بهانه می آورند این مسائل حاشیه‌هایی است که دشمن تلاش دارد با وارد کردن ما در این مباحث، از تکاپویمان برای سرنگونی بکاهد، این گونه تمام عیار به جنگ معترضین آمده و مهار جداشدگان به مأموریت اصلی و اولویت اول آنها بدل شده است.

گزارشها حاکی است ، از یک سو انتقادات راهبردی و روشنگریهای اعضای جداشده عمیقاً اعضا و هواداران مجاهدین به ویژه در اروپا را تحت تأثیر خود قرار داده است و اکنون منطق سران مجاهدین در دفاع از خود، چانه زنی برسر صحت و سقم مطالب گفته شده نیست، بلکه با پذیرش تلویحی حقایق، با دشنام دادن به جداشدگان به دلیل طرح مواردی از خیانتهای این گروه – گویی که قرار نبود این چیزها را بگویند – فقط همان منطق توطئه پنداری و این که برنامه ای حساب شده برای نابودی مجاهدین وجود دارد می باشد و با ایجاد حس صیانت از ذات، اعضا را در لاک دفاعی فرو برده، تا بیش از آن که به اصل موضوع فکر کنند، به فکر نجات خود که آن را از طریق نجات تشکیلات رجوی می بییند، باشند.

از سوی دیگر همین گزارشها حکایت دارد که اخیراً سران مجاهدین فشار زیادی بر روی برخی از اعضای همیشه ساکت عضو مجاهدین و شورا آورده اند که به صحنه بیایند و به خراب کردن شخصیت ها و چهره‌هایی که پیش از این عضو گروه تروریستی مجاهدین بودند، بپردازند و با انجام این کار حق و حقوق رهبری را ادا کرده و آنچه را از حق رهبری خوردند، بالا بیاورند!

چنین رویکردی نشان می دهد که سران مجاهدین با بحرانی دوسویه مواجه هستند که هرچه برای مهار آن تلاش کنند عملاً عمق آن افزایش می یابد، چرا که نتیجه فشار بر روی افراد و اعضایی که از نظر مجاهدین وظیفه موضع گیری به نفع رجوی و دفاع از وی را دارند – اگرچه حتی ظاهراً یک متن چند خطی از پیش تعیین شده با تکرار فحاشی های معمول به نام آنها در جایی درج شود – منزوی و منفعل تر شدن آنها و ای بسا در آینده ای کاملاً محتمل و نه چندان دور، نام آنان در لیستی باشد که بقایای رجوی به آنها لجن پراکنی می کنند…

باری این روزها هر کس مطلبی می نویسد – به جز آن عده که ممر ارتزاقی جز مبالغی که از مجاهدین می گیرند، ندارند و سابقه خائنانه و شخصیت ضعیف آنها، عامل بهره برداری مجاهدین از آنها است – و ظاهرش این است که دشنام های رجوی را تکرار می کند را باید با این چشم نگریست که این آدم از همه مسئله دارتر بوده است که او را به با عکس و مشخصات به پیشخوان سایتها کشانده اند!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نامه آریا ایران به وزیر امورخارجه فرانسه

12.12.2013
آریا ایران، پاریس

لینک به منبع
ما ایرانیان ساکن فرانسه و اروپا،معتقدیم؛ گسترش فعالیت مجاهدین در فرانسه ، بستر رشد یابنده تروریسم در اروپا را تقویت خواهد نمود.فراموش نکنیم کسانی در اورسوراواز فعالیت های خود را گسترش می دهند که مردم ایران با تنفر از آنان یاد می کنند.مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت تنها گروه ایرانی معتقد به تروریسم هستند که ترورهای صورت گرفته در داخل ایران را از اورسوراواز فرانسه هدایت و فرماندهی می نمایند.

نامه آریا ایران به وزیر امورخارجه و نمایندگان مجلسین فرانسه

آقای لوران فابیوس، وزیر امورخارجه فرانسه

شرکت فعال شما به نمایندگی از طرف مردم و دولت فرانسه، در موفقیت مذاکرات هسته ای ایران با ۱+۵ را تبریک می گوییم.موفقیت شما در این مذاکرات نشان داد که مردم فرانسه همچنان از صلح جهانی حمایت نموده و مخالف گروه های جنگ افروز و تروریست می باشد.

موفقیت شما و جامعه بین المللی برای ایجاد صلح و ثبات در جهان،تحسین گروه های سیاسی ایرانی را برانگیخت.طوریکه اکثر گروه های ایرانی، پیروزی حاصل شده را پیروزی صلح بر جنگ نامیدند.

با موفقیت بوجود آمده، خوشحالیم که یک گروه تروریست ایرانی که از همان ابتدا تلاش می نمود با فعالیت های جنگ طلبانه در فرانسه، مسیر افکار عمومی را منحرف نماید ، به اهداف خود نرسیده و متحمل شکستی سنگین گردید.

گروه مجاهدین خلق که مرکز فعالیت های آنان در اورسوراواز فرانسه قرار دارد، توسط مسعود و مریم رجوی هدایت می گردد.این گروه از چند ماه پیش،تلاش نمود با انتشار اطلاعات فریب که از برخی منابع غربی به دست آمده بود، دست به افشاگری دروغین بزند تا مانع از پیشرفت روند صلح و امضای موافقت نامه گردد.

رهبران مجاهدین خلق که خود را به دروغ “تنها آلترناتیو دموکراتیک مردم ایران” می نامند،طبق گزارشات مسند بین المللی(گزارش موسسه راند،گزارش دیدبان حقوق بشر،گزارش سیمورهرش،گزارش اروند آبراهامیان وگزارش وزارت امورخارجه آمریکا ) نه تنها جایگاهی در بین مردم ایران ندارند، بلکه گروهی مستبد و توتالیتر می باشند که در عراق و اروپا منتقدین خود را زندانی و شکنجه نموده و برخی را نیز در زندان های مخفی عراق به قتل رسانیده اند.این گروه قبل از انقلاب ایران، تعداد ۷ مستشار نظامی آمریکا را در ایران ترور نموده و بعد از آن نیز بیش از ۱۷۰۰۰ ایرانی را با عملیات های انتحاری،بمب گذاری و ترور به قتل رسانیده اند.

هخ پموی هخ نچر نامه آریا ایران به وزیر امورخارجه فرانسه

گهاسیم روهانی هخ مهک رادجاوی۲۰۱۳ نامه آریا ایران به وزیر امورخارجه فرانسه

چند ماه پیش آقایان دکتر کریم قصیم(مسئول کمیسیون محیط زیست شورای ملی مقاومت)،دکتر محمد رضا روحانی (مسئول کمیسیون امور ملیت های شورای ملی مقاومت)،اسماعیل وفا یغمایی(شاعر و ترانه سرا)،ایرج مصداقی(نویسنده و محقق)،هادی افشار(عضو مرکزیت مجاهدین خلق)،عاطفه اقبال(عضو سابق مجاهدین خلق) از شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق جداشده و اقدام به افشاگری های گسترده ای در باره آنان نمودند.

لیبهرتی ه نامه آریا ایران به وزیر امورخارجه فرانسه

افراد منتقد و جداشده از شورای ملی مقاومت و مجاهدین خلق ضمن افشاگری های بی نظیر، بر غیر دموکراتیک بودن شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق صحه گذارده و تشکیلات آنان را تشکیلاتی مستبد معرفی نمودند که تحمل آزادی دگراندیشان را نداشته و همچنان در اروپا اقدام به ترور اخلاقی و تهدید منتقدین می نمایند!

اسناد و مطالب بسیار زیادی از افراد جداشده و منتقدین مجاهدین وجود دارد که نشان می دهد،تحرکات اخیر آنان مبنی برکشتار در پادگان اشرف و اعتصاب غذا در کمپ لیبرتی و کشورهای غربی به تحریک رهبران سازمان انجام پذیرفته و با این اعمال به دنبال باج گیری از جامعه بین المللی برای رسیدن به اهداف فرقه گرایانه خود می باشند.

مشابه این گونه اقدامات مجاهدین در ۱۷ ژوئن ۲۰۰۳ نیز وجود داشت.آن روزها بیش از ۲۰ عضو مجاهدین با دستور تشکیلاتی مسعود و مریم رجوی در پاریس و دیگر شهرهای اروپا خود را به آتش کشیدند تا از دموکراسی کشورهای اروپایی باج گیری نمایند.

آقای وزیر

مجاهدین و شورای ملی مقاومت بیش از ۱۵ سال در لیست تروریستی آمریکا و اتحادیه اروپا قرار داشتند.آنها به این دلیل از لیست سیاه بیرون کشیده شدند که امکان تغییر در رفتار و افکار آنان بوجود بیاید. اما آنان از زمانی که از لیست سیاه بیرون کشیده شدند بیش از گذشته افکار تروریستی را ترویج می نمایند.به اعتقاد ما، سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت نه تنها از افکار گذشته فاصله نگرفته، بلکه همچنان از ابزار تروریسم برای رسیدن به اهداف خود استفاده می نماید.

نامه آریا ایران به وزیر امورخارجه فرانسه

نامه آریا ایران به وزیر امورخارجه فرانسهشرکت فعال آنان در ترور دانشمندان هسته ای ایران(گزارش سیمورهرش)،شرکت فعال در سازماندهی تروریست های القاعده در سوریه و عراق،پشتیبانی مالی ، تسلیحاتی و معنوی از تروریست های جیش العدل و گروه ریگی در بلوچستان ایران،حمله فیزیکی به منتقدین و افراد جداشده در فرانسه و سایر کشورهای اروپایی،توطئه چینی امنیتی علیه منتقدین،دگراندیشان،پناهندگان و افراد جداشده از مجاهدین در فرانسه و اروپا،جاسوسی بر علیه افراد جداشده از مجاهدین در فرانسه (جاسوسی اطلاعات پناهندگی آقای حسین نژاد مترجم ارشد مسعود رجوی از اداره پناهندگی در پاریس) و ترور اخلاقی افراد جداشده و منتقد در سایت ها و تلویزیون وابسته به مجاهدین،نشان داده است رهبران مجاهدین خلق نه تنها از گذشته خود فاصله نگرفته اند بلکه تلاش مستمر آنان برای سرکوب منتقدان، آزادی فردی و زندگی شخصی دگراندیشان گسترده و خطرناک شده است.

پموی وسامب۳ نامه آریا ایران به وزیر امورخارجه فرانسه

مجاهدین خلق چه کسانی هستند؟

سازمان مجاهدین خلق ایران در ۵ سپتامبر ۱۹۶۵ برای مبارزه مسلحانه بر علیه آمریکا و اسرائیل در ایران پایه گذاری شد.آنها برای گسترش مبارزه ضد آمریکایی شروع به عضو گیری نموده و از سال ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۶،تعداد ۶ آمریکایی را در ایران ترور نمودند.پس از آن به انقلاب آیت الله خمینی پیوسته و در ۴ نوامبر ۱۹۷۹ همراه با انقلابیون به سفارت آمریکا حمله ور شده و در گروگانگیری ۶۶ دیپلمات آمریکایی شرکت فعال داشتند.مجاهدین معتقد بودند که اعضای سفارت دیپلمات نبوده و جاسوس می باشند.به همین دلیل باید آنها را محاکمه انقلابی نموده و اعدام نمود.

پموی وسامب۲ نامه آریا ایران به وزیر امورخارجه فرانسه

یک سال بعد وقتی بنای مخالفت با حکومت ایران را گذاشتند اقدام به انفجارها و ترورهای بسیار زیادی نمودند.مجاهدین خلق از سپتامبر ۱۹۸۰ تا اواخر سال ۲۰۰۳ که بعنوان ارتش خصوصی صدام حسین از عراق بر علیه ایران می جنگیدند، بیش از ۱۶۰۰۰ تن از مردم عادی جامعه ایران را ترور نمودند.آنها یک فرقه تروریستی را در عراق بنا نموده و علاوه بر گسترش تروریزم در ایران با اعضای معترض خود به بدرفتاری مشغول شدند.بر اساس گزارش دیدبان حقوق بشر و موسسه راند،سازمان مجاهدین خلق اعضای معترض و جدایی خواه خود را در عراق شکنجه و زندانی نموده و تعدادی از آنان را نیز بی سرو صدا به قتل رساندند.این اعمال از طرف صدام حسین دیکتاتور عراق مورد حمایت قرار می گرفت.

استراتژی مجاهدین خلق در سال ۲۰۰۳ میلادی و همزمان با سقوط صدام حسین در عراق،مبارزه با نیروهای ارتش آمریکا بود.آنها معتقد بودند که با ارتش آمریکا در هر مکانی که حضور دارد باید مبارزه نمود.چرا که انتظار داشتند صدام حسین مقاومت نموده و ارتش آمریکا در عراق را شکست بدهند.وقتی با شکست و فروپاشی سریع حکومت مواجه شدند،تسلیم ارتش آمریکا شده و خلع سلاح گردیدند.

با اینحال نیروهای نظامی آنها در کشورهای اروپایی برای اعتراض به دستگیری مریم رجوی در فرانسه (۱۷ ژوئن ۲۰۰۳ ) اقدام به خودسوزی و وحشت آفرینی نمودند.پس از آن نیز به جلسات گروه ها و احزاب اپوزیسیون در اروپا و بخصوص در فرانسه حمله ور شده و ایرانیان را مورد ضرب و شتم قرار می دادند.

از سال ۲۰۰۳ تا کنون اکثریت قریب به اتفاق گروه های سیاسی ایرانی که برای آزادی و دموکراسی در ایران فعالیت می کنند زیر ذره بین جاسوسی و ضرب و شتم مجاهدین خلق بوده اند.به همین دلیل این گروه نزد اپوزیسیون دموکراتیک ایرانی منفور بوده و همه ایرانیان آنان را از بین خود ترد می نمایند.مهم تر از همه آنها در بین مردم خود در ایران هیچ گونه جایگاهی نداشته و نمی توانند عامل یا یکی از عوامل تغییر در ایران باشند.

با همه این احوال وزارت امورخارجه آمریکا روز ۲۸ سپتامبر ۲۰۱۲ ،سازمان مجاهدین خلق را از لیست تروریستی حذف نمود.بدون آنکه تغییر بنیادی در این گروه بوجود آمده باشد.

آقای وزیر

Mاریام هت Mاسسوود Rاجاوی سه رهتروووهنت à Vیللهپینته ۲۲ جوین ۲۰۱۳ FRANCE نامه آریا ایران به وزیر امورخارجه فرانسه

حضور رهبران و اعضای ارشد سازمان مجاهدین خلق در اورسوراواز فرانسه و پشتیبانی برخی افراد محلی از آنان، بیش از گذشته منافع ملی مردم فرانسه را به خطر انداخته است. آنها تلاش می نمایند شکست ها و از هم پاشیدگی تشکیلات خود در عراق را با گسترش فعالیت های تروریستی در فرانسه جبران نمایند.

ما ایرانیان ساکن فرانسه و اروپا،معتقدیم؛ گسترش فعالیت مجاهدین در فرانسه ، بستر رشد یابنده تروریسم در اروپا را تقویت خواهد نمود.فراموش نکنیم کسانی در اورسوراواز فعالیت های خود را گسترش می دهند که مردم ایران با تنفر از آنان یاد می کنند.مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت تنها گروه ایرانی معتقد به تروریسم هستند که ترورهای صورت گرفته در داخل ایران را از اورسوراواز فرانسه هدایت و فرماندهی می نمایند.

رونوشت های ارسال شده

رونوشت به وزارت کشور

رونوشت به وزارت دادگستری

رونوشت به ریاست مجلس سنا

رونوشت به ریاست مجلس ملی

رونوشت به دفتر ریاست جمهوری

۱۱ دسامبر ۲۰۱۳

آریا ایران

 

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تاکید بان کی مون بر پایبندی به حل مسئله ساکنین سابق کمپ عراق. اعلام افتتاح صندوق جهت تامین مالی مخارج انتقال

ترجمه ایران اینترلینک
لینک به متن اصلی (انگلیسی)

24.10.2013

تاکید بان کی مون بر پایبندی به حل مسئله ساکنین سابق کمپ عراق. اعلام افتتاح صندوق جهت تامین مالی مخارج انتقال

دبیرکل سازمان ملل متحد اعلام نمود که وی بر حل سریع تر وضعیتی که ساکنین کمپ عراق جدید (اشرف) با آن روبرو هستند تاکید دارد. این افراد اکنون در کمپ حریه (لیبرتی) ساکن می باشند که این کمپ از استاندارهای حقوق بشری و بین المللی برخوردار است.

وی نامه های رسیده از طرف برخی سیاستمداران، نمایندگان، گروههای غیر دولتی و اشخاصی که نگرانی های خود از سلامت و امنیت مطرح کرده اند را مطالعه کرده است.

همه توانمندی ها امروز باید بصورت فوری بر روی جابجایی سریع تر افراد کمپ حریه به خارج از عراق تمرکز یابد و این انتقال باید با حفظ سلامت و امنیت افراد همراه باشد. این تنها راه حل پایدار و تضمین دار است.

دبیرکل با استقبال از پیشنهاد سخاوتمندانه اعضای سازمان ملل که باعث گردیده تا کنون ۲۴۰ تن از ۳۱۷۴ تن در خارج از عراق مستقر شوند، تاکید می کند که این حرکت باید سرعت بیشتری به خود بگیرد. دبیر کل از تمامی کشورهای عضو ملل متحد درخواست می کند تا به همین روال فرصت هایی را برای ساکنین این کمپ پیشنهاد بدهند.

سازمان ملل متحد همچنین و در همین راستا صندوقی را بوجود می آورد تا مخارج انتقال این افراد از این طریق تامین گردد. دبیر کل از کشورهای عضو درخواست میکند تا به این صندوق کمک مالی کنند.

دبیر کل سازمان ملل همچنین بر مسئولیت ذاتی دولت عراق درجهت تضمین حفاظت و امنیت افراد تا زمانی که در کمپ حریه هستند مجددا تاکید می کند.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سازمان ملل: تعدادی از ساکنان کمپ لیبرتی در مصاحبه های برنامه ریزی شده کمیساریا برای تعیین تکلیف پناهندگی شان حاضر نشده اند

28.07.2013

آریا ایران به نقل از فراخوان مستقل برای خروج انسانی ساکنین لیبرتی از عراق

لینک به منبع

لینک به متن اصلی بیانیه کمیساریای عالی پناهندگی (انگلیسی)

بیانیه کمیساریای عالی پناهندگان در مورد پرونده ساکنان لیبرتی

- تا کنون ۱۳۵ نفر از ساکنان لیبرتی به کشور ثالث منتقل شده اند.

- مصاحبه های کمیساریا با افراد بصورت انفرادی و در یک محل بی طرف و به صورت کاملاً محرمانه صورت می گیرد.

روز جمعه ۱۹ ژوئیه کمیسر عالی پناهندگان سازمان ملل در بیانیه ای اعلام کرد که تا کنون ۱۳۵ نفر از ساکنان لیبرتی به کشورهای دیگر رفته اند. کمیسر عالی پناهندگان در این بیانیه به چگونگی روند پیشرفت پرونده ساکنان و راه حلهای ارائه شده پرداخت و تو ضیح داد که بعد از دو حمله موشکی به لیبرتی، تعدادی از ساکنان بخاطر امنیت خود تصمیم گرفته اند که دیگر به مصاحبه های برنامه ریزی شده از طرف کمیساریا نروند. کمیساریا و سازمان ملل به تلاش مشترک برای پیدا کردن راه حل و فرصتهای انتقال برای آنهایی که میخواهند عراق را ترک کنند ادامه می دهند.

کمیسر در این بیانیه روی ” آزادی تردد” برای ساکنان لیبرتی را ” سزاوارترین وضعیت ” دانست. همچنین تاکید کرد که مصاحبه های کمیساریا با افراد بصورت انفرادی و در یک محل بی طرف و به طور کاملاً محرمانه صورت می گیرد.

متن کامل بیانیه در ذیل آمده است.

عاطفه اقبال – ۲۱ ژوئیه ۲۰۱۳

از طرف کمپین برای انتقال فوری ساکنان لیبرتی به کشور ثالث

—————————————————————-

بیانیه کمیسر عالی پناهندگان سازمان ملل- ساکنان اشرف و روند پرونده ها و راه حلها

۱۹ژوئیه۲۰۱۳

به دنبال دومین حمله کشنده موشکی به لیبرتی در ۱۵ژوئن ، کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد نگرانی دائمی و عمیق خود را نسبت به سلامتی و امنیت ساکنان در این محل ترانزیت ابراز داشته است.

کمیساریا نیاز فوری برای بالابردن حفاظت را تکرار کرده و از دولت عراق خواسته است هرچه در توان دارد برای تضمین امنیت ساکنان لیبرتی انجام دهد.

تعدادی از ساکنان به خاطر امنیت شان بعد از دو حمله به کمپ تصمیم گرفته اند به مصاحبه های برنامه ریزی شده توسط کمیساریا نروند. اما بر اساس یادداشت تفاهم بین سازمان ملل و دولت عراق به تاریخ ۲۵دسامبر ۲۰۱۱ در مورد وضعیت ساکنان اشرف، کمیساریا درخواستهای کسانی را که داوطلبانه منتقل شده و درگیر پروسه کمیساریا هستند به جریان می اندازد.

ساکنان کمپ که درخواستهای حفاظت بین المللی خود را ارائه داده اند، به طور رسمی پناهجویان تحت حفاظت قانون بین المللی هستند.

در نبود یک سیستم ملّی بررسی و قضاوت در عراق، کمیساریا این درخواستها را به صورت انفرادی در یک زمان کافی بررسی می کند. مصاحبه های انفرادی در یک محل بی طرف و به طور کاملاً محرمانه صورت می گیرد.

انتقال پرونده هایی که نیاز آنها به حفاظت بین المللی تعیین تکلیف شده است، به دولتها در حال انجام است.

ساکنان تا زمان انتقالشان به خارج از عراق، همانطور که در یادداشت تفاهم آمده ، روند خود را در لیبرتی به عنوان یک مکان موقت ترانزیت، طی می کنند.

قانون بین الملل ایجاب می کند که پناهجویان از حفاظت بنیادین امنیت و بهبود وضعیت زندگی برخوردار باشند. این شامل حفاظت از هر گونه اخراج یا بازگشت به مرزهای سرزمینی است که در آن، جان یا آزادی آنها در معرض تهدید باشد.

این همچنین رفتار با آنها طبق استانداردهای بنیادین انسان دوستانه را ایجاب می کند.

مسئولیت مقدماتی برای اطمینان از احترام به این استانداردها به عهده دولت عراق است.

آزادی تردد سزاوارترین وضعیت برای لیبرتی است.

کمیساریا همراه با دولت عراق، یونامی و طرفهای ذیربط دیگر، از جمله و مهمتر از همه جامعه بین المللی، متعهد به پیدا کردن راه حلهای مسالمت آمیز برای این مسأله دراز مدت، باقی می ماند.

کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد و یونامی به تلاشهای مشترک برای یافتن راه حلها، از جمله فرصتهای انتقال برای ساکنانی که می خواهند عراق را ترک کنند، ادامه می دهند.

تا امروز ۱۳۵تن از ساکنان به کشورهای دیگر رفته اند.

کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد

منبع؛فراخوان مستقل برای خروج انسانی ساکنین لیبرتی از عراق

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 گفتگوی احمد رفعت با کریم قصیم و علل جدایی از شورای رجوی

28.07.2013

آریا ایران به نقل از “شباهنگ”، تلویزیون رها

لینک به منبع

عصیان تناقضات خاموش

مصاحبه احمد رفعت با دکتر کریم قصیم عضو مستعفی شورا که در برنامه شبنامه انجام شده،سند گویایی در باره محتوای خطرناک تشکیلات فاشیستی رجوی تحت نام شورا و سازمان مجاهدین خلق برای ایران و جهان است.

کریم قصیم ناگفته های بسیاری را در این مصاحبه راجع به روش های فاشیستی رهبری فرقه رجوی در درون شورا بیان داشته است که حائز اهمیت بوده و دریچه دیگری را برای شناخت محتوایی این فرقه گشوده است.

http://www.youtube.com/watch?v=XFwe97DAVgg

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دکتر نفیسی : سازمان مجاهدین یک «کالت» است!

15.07.2013

آریا ایران به نقل از صدای امریکا   

سیامک دهقانپور:گروهی از فعالان سیاسی اخیرا نامه ای تهیه کرده و خواستار ابقای مجاهدین در لیست تروریستی شده اند.شما یکی از امضا کنندگان آن نامه هستید.چرا معتقدید که سازمان مجاهدین خلق باید در لیست تروریستی وزارت امورخارجه آمریکا باقی بماند و سازمان مجاهدین خلق را چگونه سازمانی می بینید؟

رسول نفیسی:م قدمتا باید عرض کنم که این لیست را فعالان سیاسی امضا نکرده اند.هیچ کدام از اینها فعال سیاسی نیستند.ب لکه این ۳۸ نفر از اساتید درجه یک مسائل خاورمیانه در آمریکا هستند .علتی هم که بنده امضا کردم،کاملا شخصی بود.

یعنی به نظر من خارج کردن مجاهدین از لیست تروریست ها برای جوان هایی که در آمریکا هستند ضرر دارد. به چه معنی؟ یعنی دست این سازمان رو باز کردن برای اینکه دوباره جوان های ایرانی رو که در اینجا هستند و بسیاری از اینها هیچ اطلاعی از تاریخ ایران ندارند!و اینها رو کشوندن به سازمانی که در واقع یک حیات پر ماجرایی داشته و کاملا در حیات خودش بی تدبیری نشون داده و برای جان افراد ارزشی قائل نبوده که نمونه اش جریان “فروغ جاویدان” بود.من نظرم به این قسمت بود.

بنده نه عضو سازمانی هستم و نه فعال سیاسی.ی ک فرد دانشگاهی هستم.ن ظر و غرض سیاسی هم ندارم. از جایی پول نمی گیرم. به جایی هم پول نمی دهم.

مسئله ای که از نظر وجدانی برای من مطرح است این است که مجاهدین سازمانی است خطاکار،بی تدبیر،به راحتی با جان مردم بازی می کند.در جریان معروف “فروغ جاویدان” فقط ۶۰۰ پاسپورت خارجی از کسانیکه در این جریان بودند بدست آمد.و اصولا سازمانی است که بر اساس نظامی-سیاسی ،بخصوص در دوره آخر که ما باهاش روبرو هستیم تشکیل شده است.سازمانی است که ایدئولوژی نظامی دارد با وجود اینکه مدعی دموکراسی است.از آن گذشته مشکلی که ما باهاش روبرو هستیم این است که این سازمان تعداد زیادی از جوانان ایرانی رو در کشور متخاصم با ایران ،دولت عراق،دولتی بود که به خاک ایران چشم داشت و در یک دوران بسیار بسیار حساس این سازمان در کنار صدام حسین بود.و الان گرفتار مشکلی شده است.

مشکل این است که دولت صدام حسین نابود شده ولی یک ارتشی که سال ها آموزش رزمی دیده بود از طرف مجاهدین در آنجا مانده است.و هیچ کس نمی داند که با این مشکل چکار باید بکند؟اگر شما بخواهید اینها رو از یک جا به جای دیگری منتقل بکنید،تصور نمیکنم کشوری آنها را قبول بکند.اگر بخواهید تک تک افراد رو به کشور دیگری بفرستید،مجاهدین حاضر به انجام آن نیستند.

از آن گذشته تحقیقی که از طرف موسسه راند در سال ۲۰۰۹ صورت گرفت،نشان داد که حدود ۷۰ درصد افرادی که آنجا هستند(پادگان اشرف) برخلاف میل خودشان در این کمپ حضور دارند.و از آن گذشته وقتی نیروهای آمریکایی برای خلع سلاح کامل می خواستند وارد کمپ شوند،اینها را تهدید به خودکشی جمعی کردند.

حال می خواهم این مطلب را عرض کنم،از نظر من آنها یک “کالت” هستند.”کالت”یک مشخصاتی دارد:

-زمینه های مذهبی دارند.

-پرستش شخصیت دارند.

-هیچ نوع انتقادی را نمی پذیرند.

-هیچ نوع نظری را از بیرون نمی پذیرند.تمام تصمیمات در درون گروه گرفته می شود.

-اکثر “کالت ” ها در نهایت خودکشی را برای افراد خود توصیه می کنند.نمونه آن “جیمز جونز” را داریم.که نهایتا وقتیکه کارش گیر کرد تمام ۵۰۰ نفری را که تحت نفوذاش قرار گرفته بودند را به خودکشی وادار کرد…

بحثی که مورد علاقه من است،این است که از نظر جامعه شناسی نگاه کنیم به این گروه.و کتاب های بسیار خوبی در این زمینه وجود دارد.فکر میکنم یکی از بهترین کتابها،کتاب “اروند آبراهامیان” تاریخ نویس برجسته ایرانی است.که واقعا با بی طرفی کامل و حتی حس سمپاتی به طرف مجاهدین تاریخچه این سازمان را بررسی میکند.و در این تاریخچه نشان می دهد که چطور یک سازمان با پایه های سیاسی-اجتماعی نهایتا به یک “کالت ” تبدیل شد.

سیامک دهقانپور:نکته مهمی که در این جا هست این است که از سال ۴۴ به این طرف و به دلیل مسائل سیاسی که برای مجاهدین پیش آمد چندین بار تا آستانه نابودی رفته اند.و باز دوباره برخاسته اند و فعالیت کرده اند.رمز این ماجرا در چیست؟

رسول نفیسی:اول اینکه واقعا باید این رو قبول کرد که سازمان مجاهدین در سازماندهی بی نظیر هستند.و ما نمونه هایش رو همین اواخر دیده ایم که در آمریکا با دادن صد ها هزار دلار پول به شخصیت های سیاسی-نظامی آمریکا اینها رو در مجامع عمومی آوردند و سخنرانی هایی به نفع اینها کردند.متاسفانه بسیاری از اینها از طیف های دست راستی آمریکا بودند.و در سازماندهی واقعا بینظیرند.دوباره اینها بارها و بارها در حال بازسازی هستند.بخاطر اینکه در یک سازمان “کالت”ی که تمام مسائل در درون سیستم هست و تنها هم و غم سیستم بقای خودشه و قدرت و نه مسائل دیگر،اینگونه موارد تداوم پیدا خواهد کرد.

یامک دهقانپور: یعنی فکر میکنید اگر “اشرف” احیانا برچیده بشود ضربه سختی خواهد بود به مجاهدین؟

رسول نفیسی:من اشرف رو حقیقتا یک سرمایه ای می بینم در دست رهبری مجاهدین که از این طریق استفاده بکند برای اینکه از کشورهای منطقه پول بگیرد.و حتی از کشورهای دیگر بعنوان یک سازمان قوی و حتی اگر شما نگاه کنید به برخی از حامیان نظامی این سازمان در آمریکا،آنها رسما می گویند که ما میخواهیم این سازمان را بکار بگیریم در جهت ایذای ایران!و این باعث تاسف است.یعنی سابقه هم نشان داده است که سازمان مجاهدین حاضر است که این کار را بکند.یعنی وقتی حاضر می شود با صدام حسین ائتلاف بکند به وجه احسن با هر کس دیگری هم ائتلاف خواهد کرد.و این ادعاهای دموکراسی و اینکه سعه صدر دارند و … در شرایطی است که در نقطه ضعف قرار دارند.

من همیشه گروه ها و افراد رو و حرف هاشونو در زمان قدرت بررسی میکنم.زمانی که آنها دست بالا را داشتند.در شورا و در جاهای دیگر و شما ببنید که چکار کردند با همپیمانان خودشون!

گفتگوی تلویزیون آمریکا با دکتر رسول نفیسی ، استاد جامعه شناسی از ویرجینیا

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کریم حقی برادرم، مجرب دردها، همیشه وهنوز مصمم وپایدار

 

 

میترا یوسفی، بیستم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

خبر رحلت

آزرده خاطر، پدر دردمندت را شنیدم وبرایش آرزوی رحمت، میعاد با فرشته ی عدالت کردم مگرجایی فراتر از زمین سنگین به ظلم ظالمان، شاهد مجازات فوری رجوی وحامیان خودفروش، بی حمیت ومغرض اش باشد. راستی برای یک پدر، چه دردی تلخ ترازدست دادن فرزند می تواند باشد؟ هجر وفراق، وپاشیدگی خانواده، که آثار ولکه های ارتکاب آن بردستهای متورم از گناه رجوی انکارناپذیر و تکان دهنده است.

خوشبختانه سعادت زیارت وشناخت حضوری ایشان رونمود. وقتی جهت شرکت در دادگاهی مربوط به نشریه « پیوند»، توانستم به یاری وحمایت واجب از شما و« پیوند »، دست یابم که انجام این وظیفه به دلایل مبرهن برشانه ی یکایک ما رهایی یافته گان از جهنم رجوی وهرکسی که بارقه یی ازحقیقت را می داند، استوار گشته است.

« پیوند!» چهارصفحه یی به مثابه نخستین نشریه، پرچمدار ره روشنگری آنچه رجوی پنهان می کند، مورد حمله همه جانبه فرقه ی رجوی قرارگرفت مگر ازگسترش تبعات بعدی جلوگیری کنند و از برخاستن ها ! که همگام خواست و برخاستن کریم حقی، برمی خاست.

درحقیقت چشمداشت رجوی ازاین تقلا وتلاش مذبوحانه درکشورهای مدعی دموکراسی چون هلند برعلیه آزادی مطبوعات، همانا توقع خاصه خرجی درقبال دشمنان « ایران » بود ودست اندرکارانش مهره های برجسته ی فرقه یی ازجمله محسن رضایی! در زمره ی ملیجک ها و یکی از خواجه گان حرم رجوی! که هم او درفاصله جویی از افتخارات برادران وخواهرانش درمسافت های نوری، مسئول جلوگیری از میعاد حسن نایب آفا وپسرنوجوان وبی گناهش در جام جهانی فرانسه۱۹۹۸ بود! تلاش های بحق مادری ام را بی ثمرگذاشت که آرزومندم تقاص این گناه را هرروز و هرساعت بپردازد.

در خانه ی بی ریای شما ، دریغا که از درودیوارش خاطره ی رنج های گل پرپرشده ات« محترمه بابایی » می بارید و می آزرد، با پدر موقر و متین، مادر ماه سیما ونجیب ومارال دخترک معصوم ات آشنا شدم. همان روزهای سخت تلاش های آغازین، تحت بمباران کینه توزانه ی حملات کور وافسارگسیخته ی رجوی که دراعلامیه های کوچک وبزرگ با « گشتاپو» خواندن کریم حقی درکشورهلند، هنوزتاریک ازسایه ی سیاه اشغالگری هیتلر وگشتاپویش (که نقاط اشتراک دقیق با رجوی وفرقه اش دارد ) تا دیوار مدرسه مارال ، که بیاد دارم دوستی هلندی شما را در زدودن اطلاعیه های شیطانی، یاری میداد.

درآن سفر همچنین بعد ازسال ها موفق به دیدار مادررضوان شدم که ایشان نیز درنقش نخستین بانوی برخاسته ومادر مدعی رجوی برعلیه قتل فرزندش « داود احمدی» سخت تحت تمهید وتهدید توامان بود و فاطمه رضایی ورق پاره ی موسوم به مجاهد در دست،

یادآور« گرگ» حریص قصه ی « بز زنگوله پا»، هرروز فرورفته در خُم رنگی تا درب خانه ی مادر می خزید و ناخن بدر می کشید مگر درب برویش به ساده دلی و اشتباه بازشود که مادردرگذر سرفرازانه از اشتباهات گذشته ومجرب حقایق و گوش به وجدان، فرستاده ی مسخ شده رجوی را دست خالی به لانه ی عجوزه از گناه مسعود رجوی، ( انیس الدوله حرمسرایش ) مریم عضدانلو، بازگرداند. ونه ترفندهای تروریستی ازقبیل اجیرکردن چند لات جهت حمله ی فیزیکی وضرب وجرح ایشان تا شکستن دندان، ونه ورود غیرمجاز به خانه ایشان درغیبت مادرجهت خرابکاری، نتوانست سبب خللی درعزم جزم مادر دلسوخته گردد.

باری طی آن سفر سخنان گهربار آقای حسن حقی منیع را شنیدم وپای درد دل سنگین مادرمعصوم ات نشستم. بخاطردارم با آگاهی از ناآشنایی مصاحبش با زبان ترکی، به محاوره ی فارسی می کوشید اما میانه ی کار زبانش متمایل به ترکی می گشت، لاجرم از کمک های بی شائبه ی « محمدآقا» ، یارویاورت در سخت ترین ایام ملال تنهایی وکوره ی داغ مصاف برعلیه رجوی، بویژه رسیئگی به «مارال»، بهره مند می شدیم.

بیاددارم درعین شکر دستیابی پسرش کریم، سخت دل آزرده ی شهادت مظلومانه ی پسر دیگرش، یکی از گروگان های رجوی در زندان ، قربانی شبیخون شوم رجوی برعلیه ایران ( تحت حمایت نیروی هوایی وتوپخانه، حتی لشگر زمینی صدام حسین که درنقاط مرزی با درگیری های پراکنده به مشغول کردن ارتش ایران پرداختند و بازهم رجوی شکست فاحشی خورد. هرچند فرمانده ی همیشه غایب صحنه های خطرناک، این بار هم کنج عافیتی زیر سایه ی صدام حسین جان بدربرد و دود کارزارشان- طبق لاف وگزاف مریم رجوی

- به چشم والدین فریب خوردگان رجوی رفت وتبعات هولناکی که نه ازنظر رجوی پنهان، بلکه درکمینش بود، داغ التیام ناپذیر بردل ملت ایران نهاد.)

مادرپاکدل ومعصوم ات ازخاطرات باورنکردنی آن غائله می گفت، وقتی درپی شایعه ی اعدام های هراس انگیز و باب طبع شیطانی رجوی، خانواده ها سرآسیمه به خبرگیری ازعزیزان اسیروزندانی شان می پرداختند مادری گریان ومضطرب درمورد رجوی وفرقه و بلوای تازه اش جگرسوخته از مادرحقی می پرسید: دل این ها به حال ما وبچه های ما نمی سوزد؟! دریغا مادر بیچاره نمی دانست حتی طرح این سوال چقدر دور، غریب وبیگانه از طینت و خصلت رجوی و هماناست – تغذیه روباه از ماتحت شیر در گیجگاه بیماری-

شگفتا این سفر سیری جگرسوز شد به « هان ای عبرت بین» براحوال والدین گرفتار به شیطنت های رچوی، چه از راه دور، چه نزدیک، چه فریب خورده واما رها وگسسته چون « مادررضوان » ویا هنوز اسیرو گرفتارچون « مادر صالحیار » که فردا دیدم فراشان رجوی ایشان را چون اسیری درخیل سیاهی لشگرهای رجوی گسیل به دادگاه،هُل می دادند و می کشانیدند.

از دیدارش باید خوشحال می شدم ولی درعین حال قلبم بدرد آمد که آه، عاقبت جدا ازدختروپسر باقیمانده اش کردند. «مادرصالحیار» که همواره دلتنگی ابدی «رضا» و« زیبنده» از چهره اش پیدا و در وجناتش موج میزد یک خانه دار ایرانی بود که درمحیط سرد وخشک پیرامونش، دراحاطه ی رنج ها و ناسازگاری های بسیار، همه ی امید ودلگرمی حیات را در فرزندانش می جست و بنا برهمین عشق ونیاز به مجاورت و نزدیکی، پایش به مرداب رجوی کشانیده شد. با اتکاء برعاطفه ی مادری، همه ی سرمایه مادی، داروندارش را برباد وبه اسیری در برده سرای اشرف نامیده تن درداد. هنوز از راه نرسیده، پسرش«رضا» طعمه ی سلسله ماموریت های مزدورانه رجوی درحمله ی « چهلچراغ» نامیده، به قتل رسید ودخترش « زیبنده»، درفاجعه ی خونین تر « فروغ جاویدان» خوانده شده، ناپدید! فاجعه یی

آبستن شوم دردهای جاویدان ملت ایران! پیشکش مادر ناچاروبیچاره نهایت سعه ی صدرش بود تا آنجا که شانه بزیر تابوت « رضا » گذاشت و« زیبنده » را اصلا نمی دانست کجاست! برای آدم های دور از آتش رجوی، باورنکردنی است اما حقیقت آنک این همه برای رجوی بس نبود، زندگی وشخصیت مادر همواره تحت فشار وبمباران انتقادهای بیرحمانه قرارگرفت. زیرا از انکار عاطفه ی مادری به مثابه دلیل من درآوری حایل عشق به رجوی سرباز میزد، اگرچه این بیشتر از همرزمی با دخترش « سعیده» واحتمال دیدار گاه وبیگاه پسردیگرش که اسم اورا بخاطر نمی آورم، نبود وبالاتر نمی رفت.

بیاد می آورم روزی همراه مادر ستمدیده و چند نفری دیگر عازم مزار شهدا شدیم، نزدیکی کربلا، جایی که متارکه ی جنگ ایران وعراق، دیگر امکان تردد آسان برای فرقه رجوی باقی نگذاشت.

مادر های های و گریه کنان بربالین «رضا» شتافت. آفتاب تازه سرمیزد، بازوهای خسته و خالی مادر، چون دوبال قوی باشکوهی پرگشودند. درآن حالت بسا گسترده وکارساز می نمودند، چنان قوی ومصمم که گویی می خواست آرامگاه پسرش را از حمله یی ناشناخته محافظت کند، شاید به آن طریق خیال می کرد بتواند برای همیشه وابد درآغوشش نگهدارد. آهنگ وطنین گریه اش، مواج وطوفانی بود بی آنکه صوت بلندی داشته باشد. دیگر تاب وحوصله ی سعی بخودداری نداشت. هر اشاره وحرکتش چون نقش وآوای توانا و سحرانگیزی تااعماق روح نفوذ می کرد، چون حروف پرباری شعرها می سرود و به انتهای آشیانه ی فرزندش سرمی کشید. آشیانه یی که خود دلاورانه پوشانیده بود. مادر آن صبحدم همراه آفتاب بربام آشیانه تابید، سینه اش را تمام گشود تا برشش جهت بال وپر ساید. یاد زمانی، عهدی نه چندان کهنه ودور که برگاهواره لالایی می خواند ومژده سحری به طفل از شب رمیده اش میداد! آه، آرام، آسوده خاطرباش، آری سحر فرا می رسو وصبح روز را می آورد، کتیبه ی پنجره ها نورافشان خواهد شد، در انعکاس آفتاب چه ها خواهد کرد! مادر تجسمی از درد بود با پوستی کارآزموده و پلکهایی متورم از گریه، با اشکهایش بام لانه ابدی را گلاب پاشی و با انگشتان دردمندش جارو می کرد. یاد باد آن روزها که کوچه را وخانه را! فرزندش را میدید، می بوسید و می بویید و می نامید!

به ناله های مظلومانه زمزمه ها و اشارت ها می کرد که قطعا از چشم فراشان ورجاله های رجوی پنهان نماند وکینه ها بردل می گرفتند تا درغیبت نامه های مرسوم و موسوم به «گزارش» زهر خویش بریزند.

سپس به زیارت حرمین « حضرت امام علینقی ع» و« حضرت امام حسن عسگری ع» نایل شدیم. ناگهان ازتقارن شگفتی هیجان زده شدم، نوروز۱۳۵۶ من وهمسرم به پیشنهاد دوستان خانوادگی در صحن حرم « حضرت امام رضاع» به عقد شرعی ساده یی درآمدیم که آن سال نوروز وتولد امام قرین بودند. بی تکلف ، برای همراهانم گفتم! درپاسخ غرولند یکی از رجاله گان رجوی، محقانه اعتراض کردم : چرا؟ مگر چه عیبی دارد؟ کجایش اشتباه است؟ چنین تقارن زیبایی گفتن دارد! راست یا دروغ کس دیگری عذر آورد: نه مشکلی نیست. از دست دیگری عصبانی ست! وتوضیح دادند که آن دیگری! مادر صالحیار بیینوا وگرفتاراست! عجب عذر بدتر از گناهی! آیا گناه مادر سوگواری برمزارپسرش بود؟ یا هول آن که بردخترش چه رفت؟ نه، نه حتی این، بلکه ضمن راه مادرصالحیار به دخترش رسیدگی وتعارف یه خوردن تکه نان ویا میوه یی کرده بود که بی اعتننا به فرمول سازی فرقه گرایانه و سرشار احساسات مادرانه، چیزی از خشم من برتنگ نظری رجوی نمی کاست.

خوشبختانه چندان نکشید که از لانه ی کرکس پریدم ورها شدم، به باغ وراغ، گلستان وبوستان بازگشتم. اما مادرصالحیار به جُرم کهولت و همچنین ناتوانی فرزندان اسیرش گرفتار ماند. درسالن انتظار دادگاه با چهره ی مغموم وخسته اش روبرو گشتم. اصلا نمی دانست آنجا چه می کند، از این رو و بیاد روابط عاطفی وگفتگوهای دیرینه، خاطراتی که ازبچه هایش داشت، با شوقی ضعیف گفت: تو، همه اش بفکرت بودم، می پرسیدم کجایی، دلم می خواست تو را ببینم! چطوری؟ خوبی؟ چند تن از رجاله ی رجوی یکه خورده، مات ومتحیر مثل سنگ ایستاده و نمی دانستند چه کنند وچه بگویند. درآن شرایط متفاوت با گذشته، مادر صالحیار و من، ناچار از هم جدا شدیم و می دانم دردنیای عاطفه، درخاطرات ودردل، که دست درازی رجوی را برنمی تابد، وصل و باهم هستیم.

اگرچه آن روز به تشبثات ومکاری وکلای کلاهبردار گرانقیمت از حضور وبرقراری جلسه ی دادرسی، از این ستون به آن ستون فرجی جستند ونیامدند ولی درنهایت رجوی با همه ی فراشان ووکلایش به کریم حقی باخت و«پیوند» مشعل راهنمای روشنگری ها شد. اما اشکهای مادران، هنوز جاری ست. «مادر» نمونه وشاهد آزار درچنگال رجوی است. چه درآستانه انقلاب باکشاندن مادران به صحنه ی نمایشات رجوی با سودجویی از مهرمادری، سپس درفاز جنگ مسلحانه مخفی، با جوسازی های عمد وحتی دروغین « مادران » سالخورده ی گرفتار را از کوه وکمر به اسارت مرکز برده سرایی برد. درحقیقت آدم ربایی کرد، همان جنایتی که برده داری آمریکایی درآفریقا مرتکب شد. وقتی امیریغمایی با همه ی آسیب پذیری دوره ی نوجوانی بر سیستم رجوی خروج کرد که« می خواهم بروم»! فراشان ورجاله های رجوی، مادراسیرامیر« اکرم حبیب خانی» را به محل مواخذه آوردند که خوب، می خواهی بروی؟ ایران! وباید این مادرت را هم همراه ببری! مگر با تشبیه دستگیری و اعدام زن نگون بخت هوای آزادی ورهایی را از سر پسرش ببرند. امیر نه ایران رفت ونه درقلعه ی منحوس اشرف باقی ماند! در فرصت مناسب خطرورنج دو سال در«ت. ی.پ.ف» را برگزید. این حقیقت آن است که کردند! و امروز میرزا بنویس های بی وجدان و حقیر رجوی ازجانب « اکرم حبیب خانی» شهادت نامه می نویسند که خروجی « اشرف» دروازه گشاده ای است با بلیط هواپیما، پول و توشه، نوعی تشویق وجایزه در ره عطای رجوی را به لقایش بخشیدن!

مسعود رجوی در فصل علم کردن زنی بنام فهیمه اروانی که شاید نخستین هووی مریم رجوی بود، مادر وی را از آلمان به بندوبساط عراقی اش کشانید و در گردهمایی جمعی فهیمه اروانی را بی رحمانه به انکار مادر در حضور مادرش و گروگان های اسیرواداشت: بگو مادرت کیست! و او هم بدتر از معشوقه ی شعر « ایرج میرزا» گفت: همه می دانند که مادرمجاهدین کیست!

درحقیقت رجوی به شیوه یی شیطانی افرادش را به انکار و رویگردانی « مادر» وسوسه می کرد تا از شر مظهر عواطف آزاد شود واسرایش در برابرش تنهای تنها بمانند.

دریغا با سرنگونی صدام حسین وکم شدن سایه اش از سر رجوی، رشته ی منحوس آزار« مادر» هنوز گسسته نشده، چه از مادرانی که تا پشت دیوارهای فرقه می روند وگریان برمی گردند و چه مادرانی که خبر قتل فرزندانشان را در زمره ی گروگان های رجوی بدنبال فراق های طولانی می شنوند و خون می گریند.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یاد باد آن که سرکوی توام منزل بود

او احسان نراقی بود

 

 

میترا یوسفی، دوازدهم ژانویه 2013
(با تشکر، دریافت شد - ایران اینترلینک)

http://www.iran-interlink.org/fa/?mod=view&id=14249

 

معلم سوم شد، یادآور«ارسطو» و« فارابی»! ازآن رو که بسیارمی دانست وعشق آموزش برسر داشت. اومانیست شکست ناپذیری که «جنگ هفتاد ودوملت» را عذر می نهاد وشهوت قدرت طلبی سیاست بازان را به هیچ می گرفت. بی لاف وگزاف،تربیت وترقی انسانیت را تا درک مقام خداگونه گی مَّد نظرداشت. یاری بی دریغ درهموارکردن راه فرزانه گی همان قدح پاکی بود که دردست می چرخاند. نگاه گرم و درعین حال شرمگینش، شوریدگی عمیق ازپاکی دل همآواز وسعت اندیشه اش اورا به شباهت پیرمغان می برد، به عرش وعالم بالا می رسانید. دریا دلی که ماهرخسار محزونش، جعد سپید گیسوش عین نقاشی مینیاتور رنگ گرفته از الهام غزل های حافظ ومثنوی مولوی می نمود.

اساطیری، انگار از کوه های بلند المپ پایین آمده بود. انگار او هم برآن دشت های مبارک گذری داشت. به سینه گرفته درختان صادق انجیر، درخت های صلح طلب زیتون که تاریکی را می شکست وگرسنگی را فرومی نشاند ودرجوارهم لایق سوگند الهی! درهمسایگی نخل های سخاوتمند ازخوشه خوشه شهد، گویی آتش طوررا دیده وسپس فروتن وسربزیر ازفرط ثروت وثمر، همپا وهم شانه ی آدمی برای یاوری شد. درعصری که خداوند مُهرختام بروحی پیامبران زده وهمه ی مسئولیت را برشانه ی انسان متمدن نهاد.

راه درازو پیچیده یی پیمود. دامنه ی معلمی اش فراتر از مرزهای جغرافیایی تا معاونت سازمان جهانی« یونسکو» رسید!

در روش های متفاوت وحتی متضاد نظام ها، موقعیت های خطیر، زیست. اما حقیت رفتاری وبی نیازی اش، شیوه اش چنان روشن ودرخشان که حبس وحصررا دیری نمی پایید. درب ودروازه برایش بازمی شد. وایام پشت میله های سلول نیز، از آموزش وآموزگاری بازنماند. علیرغم تاسف وتحسرفرساینده ی لمس سرنوشت غم انگیز و نه سزاوار«سعید متحدین» ها، که درعنفوان جوانی به جرم سرقت مسلحانه دوران پیش ازاعدام را می گذرانید وفرماندهان غیور، آمران بالغش گریخته بودند تا فصول شرم آور دیگری برپا، از پشتوانه ی اموال حرام به دشمنان اسلام ومسلمانی، ایران وایرانی رشوه ها! وجان های شیرین بیشتری برباد دهند.

همدرد وهمراه هنرمندان واندیشمندان نامی( نیما، فروغ، جلال آل احمد، سیمین دانشور و...)، هرکدام را درلحظه ی رفتن وپرکشیدن بدرقه کرد. تا موسم پرواز خویشتن به سوی باغ ملکوت، خلوتگه خورشید! پاره ی قلب وروح هوادارانش، نگاه بی پایان یکایک ما را بدرقه برد.

وآن اوقات زمینی که با ما بود. یاورما، چه ساده وبی ریا. اندام وصورتش سالها را درنوردیده، کهولت طبیعی را پشت سرمی گذاشت، ولی به عظم ستبر، توان مضاعف یافته بود. به همین دلایل بسی سربزیر وساده که اگر آوازه اش را نمی شنیدی، وبرخورد تحسین آمیز شخصیت های آنچنانی فرانسوی را، از موقعیت درخشانش هیچ نمی دانستی.

نخستین باربه راه گشایی برادران عقیدتی ام درپیوستن وگسستن ازرجوی، بخاطردل فرزندانم بمنزله ی زن درمقام مادر، زن درعزم یک آزادیخواه وزن درنقش یک همسرکه همه ی حقوقش غارت شده بود، برای ملاقات با وکیلی ازآشنایان ایشان رهسپار پاریس شدم. زود آشنا مرا برای شام بخانه اش دعوت کرد که با گشاده رویی کوچکترین فرزندش« امین» مواجه شدم وبانویی ازبستگانش. حوالی هشتاد سالگی شخصا آشپزی ژیگوی معرکه یی را به عهده گرفت با استفاده ی خوب ازپیاز، یادآور دوران زندانی اش. وقتی به فرصت های کوتاه وبهانه های کوچک سبب تلطیف فضای زندان می گشت.

درحقیقت چنان بزرگ واهورایی! با رجوی هم نه به صورت شخصیتی دورو یا بی رحم ونه به شکل فرقه یی مخالف آموزش ویادگیری، دشمنی نداشت. اما به طینت پاک، همدرد، دلسوز، دوست ومشوق رهایی یافتگان بود و همچنین بمنزله ی یک پدر، تفاضای یاری مرا در ره میعاد فرزندانم وپدرتیره روزشان پذیرفت. همه ی اینها برکینه ی کور رجوی ها( که هرگز موفق به فریب او نشدند!) می افزود تا در ملاء عام و در پیشگاه دادگاه فرانسوی، وقت شکست یک ادعا، جهت ضرب وشتم به اندیشمند هشتاد ساله ایرانی، تنها ایرانی مسئول در یونسکو، اوباشانه حمله ور شوند وبر بی آبرویی خود بیافزایند. پلیدی ها بنمایند. اگرچه همان دادگاه هاست که غالبا مصلحت جویانه فرصت حق طلبی ما را در ره ونقشه ی سازمان های اطلاعاتی شان می بندند حتی از تشکیل پرونده امتناع می کنند . هیچ از این تمهدیدات نه در ره باور واحترام به فرقه ی رسوا، یا نشاندن یک فرقه متفاوت با سیستم خودشان براریکه ی قدرت! بلکه همان دشمنی با انقلاب ایران است. همان که با انتخابات مردمی شیلی و آلنده کردند، با رستاخیز مصدق ما کردند. ودرسرزمین های غربی، چون دست شان به کودتا نمی رسید « اولاف پالمه»، « فولکه برنادوت»، « جان کندی»، « رابرت کندی» را شهید ترور کردند.

یاد دوست وصحبت از « اولاف پالمه» رفت، درقسمتی ازآخرین مستند درباره ی این آزاده ی شجاع وشگفت غربی، نظرپردازی می گفت: او شبیه کسی نبود، « اولاف پالمه » بود!

چه شایسته می رود گفتار آنک: احسان نراقی، شبیه کسی نبود، « احسان نراقی » بود!

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مهوع تر از« دستمال حریر»

روضه گردانی به رسم آمریکایی!

 

 

میترا یوسفی، چهارم ژانویه 2013
(با تشکر، دریافت شد)

 

باید به نتیجه ی این توطئه خندید؟ یا براین همه انحطاط گریست؟ بر روزبروز بیشتر درلجنزار فرورفتن کسی! وسیاست بازانی که علیرغم بازشدن دست شان درآنچه با قهرمان ملی ایران ایران«دکترمحمد مصدق» وسرنوشت ملت کردند.( گاه از زبان مقام های دست اول خودشان به نرخ روز ومقاصد معین، با غمزه های شتری وژست شرمگین اعتراف کرده اند) ازجمله انداختن معلوم الحالی چون شعبان بی مخ که عنوان پهلوانی زورخانه را یدک می کشید و دارودسته شرورش درهمراهی مشتی لات مزدور به عربده کشی وقداره بندی درخیابان ها، برعلیه خیل آزادیخواهان واندیشمندان حامی دموکراسی وحکومت قانونی محمد مصدق یکی ازستارگان تابناک تاریخ ایران !

حقیقت آنک علی رغم کرشمه های آنچنانی موسمی،هنوزهم به درمانده گی دست بردارنیستند. ازاین رو قریب پنجاه وهشت سال بعد، ظرف نیمساعتی پهلوان! فیل دیگری هوا کردند. قداره کشِ کراواتی مشتی تروریست که شاید خودش را «مخ دار» می داند، اما پاسخ های غیرمنطقی، دلایل مسخره و اخبار کعب احباری اش، حکایت دیگری می گوید! ( سردسته شان رجوی، کراوات را همقدر شئونات خود نمی بیند. لیک به طینت فریبکارانه و در ردیف اعمال منافقانه، فرستادگانش طی لابی گری ها با کراوات پی- ازما بهتران - می دوند!)

درتوازن سنگی شعبان بی مخ والاحضرت اشرفی داشت واین یکی رئیس جمهور مریمی!

ازآنجا که هشت سال جنگ خانمانسوزوفرساینده(برخلاف ادعای طرف مربوطه درصدای آمریکا ، طبق قطعنامه ی سازمان ملل صدام حسین متجاوزبه خاک ایران شناخته شد!) با وجود پشتیبانی آشکارغرب و تیول داران شرقی اش برعلیه انقلاب ایران، به فدیه خون وهمت پایداری ملت، برایشان بس نبود وکارساز نشد. حال وهنوز به مقاصد مشئوم تحریم ها وتهدیدها راه انداخته اند و به منزله ی آزمایش، کُرگرفتن جمعی آلوده را، جهت استفاده های تاکتیکی به امتحان می برند. ظاهرا نخست بازیچه های دور و بر رجوی را به میان آورده اند. غریب کوشش بیهوده یی! شاهد ورجه وُرجه های عنتری شخص مورد بحث درغیاب عنترباز، بودیم درحیرت آنک چگونه کسی می تواند تا به اینجا انسانیت خود را زیرنگاه لاجرم ملامت بار شاهدان پایین بکشاند! به هیچ ببرد! حقیقت تجاوز زن ایرانی را بشنود، بداند، بازهم سعی دروسمه وآرایش چهره ی چرکین متجاوز وشُستن گناهان سردسته ی جنایتکاران، آستین آلوده بالا بزند. ناشیانه با مشتی کلمات هچل هلف،هذیان آزادی واختیار زن درامر ازدواج بگوید. آنهم مربوط به فرقه ضاله یی که در ایران خانواده سازی صوری ومصلحتی برای فرار از مارک مارکسیسم- اسلامی بین افرادش براه انداخت. از آن زشت تردرقرارگاه بدنام ورسوای موسوم به اشرف، زنان چون تعداد کمتری داشتند، به منزله ی نوعی جایزه، تنزل کردند. یعنی به مردان مجاهد، درصورت اعتلا، که هنری جز تسلیم شدن به دیکتاتوری رجوی نبود، درست طبق کلام دائرالمعارف رجوی« زن » می دادند! تلخ تر و شرمگینانه تر آنک، با از دست دادن رتبه تشکیلاتی،« زن »هم ازطرف پس گرفته و به دیگری داده میشد. نمونه روشن دراین مورد « محبوبه جمشیدی» است که دستکم به دونفر« داده » شده و« پس» گرفته شد. مرد! دومش« مهدی افتخاری» مسئول خارج کردن مسعود رجوی ازایران بود که پس ازسقوطش به موازین فرقه یی، شخص محبوبه جمشیدی باید برای او زنی پایین تر از خودش را صیغه می کرد! اما امتیاز زن ها وآن حق اختیاری که ناپهلوان مورد بحث این سطور! دربرنامه تلویزیونی به لاف وگزاف می بُرد، نشان دادن یک لیست 10 نفره ی مردانه به زنان بود، تا یکی را جهت ازدواج اجباری برگزیند! دیگر خفت بار تر از این چیست؟ ای پهلوان« ازاین بیش زبونی که راست؟» وقتی ازدواج، که درفرقه به صیغه یی اکتفا میشد، اساسا اجباری بود! تا هنگامه ی جنون طلاق اجباری! که دیگرهیچگونه حق انتخاب بی مایه هم درمیان نبود. حتی شامل ازدواج هایی گشت که خارج ازتارعنکبوت فرقه یی وپیش ازگرفتاری،پاکیزه ازمصالح شیطانی رجوی شکل گرفته بود واز بذل وبخشش سیستم برده داری اوبعید و بسی دور!

بیاد بیاوریم که رجوی هنگامه ی ربودن مریم عضدانلو ابریشمچی ازهمسرش درلفاف یک پیوند غیراخلاقی رسوا اظهار داشت که این ازدواج! همه ی ازدواج های سازمان را بیمه می کند. اما وقت ایلغار و ترکتازی غیراخلاقی برعلیه خانواده وازدواج، درحیطه ی بی قانونی اش زحمتی به خود برای توجیه شکستن آن « بیمه » ی بی پشتوانه هم نداد.

گذشته ازافتضاحات ازدواج وطلاق، بازی گرفتن شخصیت زن درفرقه ی رجوی بدانجاست که در محافل فرقه یی، نسرین پارسیان همسرحسن نظام الملکی مجاهد پرسابقه که همواره متهم به وابستگی یگانه فرزند وهمسرش بود، وادار اعتراف به گناه شد وادعای اعتلا با دست بدامان مریم رجوی شدن ودرنتیجه یافتن لیاقت « کنیز» ی مریم رجوی! ( وه چه تحقیرزهرآلودی برعلیه فخرومباهات ملت ایران که به شهادت تاریخ خط برده داری ازسرزمین ما عبورنکرده است)

نوبت دیگر« شهرزاد صدر حاج سید جوادی»، این – با ِبدان نشسته وگم رده خوشنامی خاندانش- ذلیلانه و به زبانی رذیلانه اقرار کرد که در لجن غرق بوده! و با دست کشیدن به دامان مریم اعتلا یافته است!

دست بدامان مریم شدن نیزنه ارزش گذاری زن، بلکه جهت ارتقای رجوی درتشکیلات فرقه یی ست که بزعم آن از فرط عظمت نمی توان بدون واسطه به اورسید و این لیاقت تنها به مریم اعطا شده بود، مریم درب دست یازیدن به رجوی! چندان جای تعجب ندارد که این واسطه گی سبب اعمال خفت بارو سراسر غیراخلاقی وگناه آلوده گشت تا روابط حرام و نامشروع جنسی! تا پلشتی ومعاصی کبیره برزخی گرداگرد گناهکارشود که به اشاره ی آسمانی، درآن نه میمیرد و نه زنده می ماند. سرنوشتی که دقیقا گریبانگیر رجوی شده است!

بجای تمرکز برحواشی بهتراست به اصل برگردیم. آری « فیلابی»، این گلادیاتور بازنشسته وخلع از اعتبار وآبرو را به میدان فرستادند که حرفهای ضد و نقیض اش جز تمسخر و رسوایی، حاصل و ثمره یی برای شرط بندانش، ندارد.

در برنامه بی مسمای « بی پرده و بی تعارف»، اول به باد کردن او پرداختند که شامل اندازه هیکلش هم میشد. سپس بلندگو بدستش دادند که تشریح و نقد سخنانش آسان می نماید. آیا واقعا دورانی که به گفته ی خودش«تختی» بایکوت میشد، و«موحد» ممنوع الخروج ومحروم ازهرگونه فعالیت ورزشی، پهلوان مدعی به ریاست تربیت بدنی دانشگاه مشهد منصوب گشت؟همچنین ایشان به زبان اشهدش از نابود کردن سیستم های تربیت بدنی دانشکده ها و تمرکز آن دریک مکان گفت که طرحی ساواک گونه می نماید، نتیجه اش کنترل مستقیم دانشجویان وازاین گذر چیزی هم به جاه طلبی افسارگسیخته وهوس های حرام برتری جویی فیلابی می رسید، ازجمله لقمه ی چرب «بورسیه» آمریکا.

گره کور دیگرآنک چرا مردم باید شکایت از رژیم نزد چنین شخصی بَرند و او را به ماموریت تن پرورانه اش نزد رجوی، بفرستند؟ تا از کیسه ی جان و مال دیگران ببخشد که مال او مال است و مال دیگران بیت المال! ماموریت خطیر شرکت درکنسرت های رجوی وابلهانه عکس یادگاری گرفتن با مرضیه وهرکسی که مدتی برای آنها می خواند ¬؟ پهلوان وارونه وبی انصاف! سالهاست درکنار زن وبچه اش می خورد و می خوابد، مفت راه رستوران وگردشگاه را یاد گرفته و به دیگران توصیه ی کنترول غرائز! می کند.« جالب این که در روابط درونی رجوی، پهلوان فیلابی یک جوک است! دودستی زندگی اش راچسبیده و می گوید کاری به زندگی من نداشته باشید، هرکاری می خواهید بکنید!»

وقتی دوره ی جام جهانی فوتبال 1998 پسر نوجوانم را برای دیدار پدرش به « اور- سور- اوآز» بردم و دلسوخته و تشنه برگشتیم. مادرخشم گداخته یی بودم که با طرف مورد بحث تماس گرفتم واز او خواستم معترض جداسازی پدروفرزند شود. ایشان ظاهرا تا آن زمان جریان قلع وقمع خانواده، بخصوص در مورد همسرم وما را چندان جدی نگرفته بود وگفت با کسانی صحبت خواهد کرد. در تماس بعدی بور و ترسیده تحت تاثیربرخورد خشنی که با او رفته بود پیشنهاد کنترول غرائز و مطالعه ی کتاب «حسن صباح، خداوند الموت» داد. راست وپوست کَنده، « بی پرده و بی تعارف» پاسخ گرفت: پهلوان ! خودت نمیکنی به من میگویی بکن؟

مدتی پس از این ارتباط ، اوباش رجوی ازجانب همسرگرفتار من نوشتند وحتی او را به دروغ بی شرمانه ی رابطه با پسردلتنگ ومعصومش واداشتند. وازآنجا که غالبا درگیجگاه دروغ پردازی هایشان ناچار ضد و نقیض می گویند، در دور تازه بندبازی این مادر!است که جلوگیردیدارورابطه همسر نگونبخت وفرزندان بیگناهش می شود. به قول رجوی درسخنرانی های فتنه انگیزش و یا عجبا عجبا!
وای نه تنها بررجوی و زن آتش بیار معرکه اش، همچنین بریده باد زبان ودست های وارث شعبان بی مخ« فیلابی» که این افترای دروغین را دوروبر « واشنگتن» می گرداند، حتی وقت پرخوری و مفت خوری در رستوران ها! وای! مگرآن مادر رنجدیده از تو کمک نخواست؟ مگر«پرویز خزائی» دیپلمات بی دولت رجوی از اوفرمان نگرفت که با نماینده مجلس سوئد قطع رابطه کند، اصلا غیب وناپدید شود! زیرا نماینده ی باانصاف درمقام یک پدر وپدربزرگ، عضو یک جامعه متمدن به میعاد پدروفرزند اصرار ورزید! مصمم ومطمئن دربرابر اربابان خزائی حلقه بگوش بینوا هم ایستاد.

فیلابی مگردرصدای آمریکا کنترول غرائزرجوی ها را به لاف وگزاف نبرد؟ پس بهتراست دهان بویناکش را حوالی واشنگتن وپشت میز رستوران هایش ببندد و به همان خوردن، اکتفا نماید.

از بازوبند کذایی اش می گوید که نه یکبار، به طرز مسخره یی بارها به مریم رجوی تقدیم کرده است، همانگونه که هم ردیفش مرضیه، کتابخانه اش را که نمی دانیم اصلا کجا هست، چندین بار به شخص رجوی تقدیم کرد. وهمچنین خیال بافی رفاقت با تختی! جهان پهلوان درروش سخاوتمندانه و به اصطلاح خاکی پهلوانی، روی کسی را به زمین نمی انداخت. ازجمله گرفتن عکس باتختی، شماره تلفن تختی وتقاضای دیدار در تهران!( بدون تردید همه ازجانب فیل آبی بوده است، آنهم زمانی که پلکیدن دور تختی چندان خطرناک نبوده است) وسوء استفاده های اعتبارجویانه که حال اهریمنانه به نفع رجوی و در ره مقاصد شیطانی وی بکار می برد و نام « تختی» را می آلاید.

در مورد سابقه ی درخشان ورزشی اش همین بس که جایش درلیست تاریخی مدال آوران بی.بی.سی فارسی خالیست و نامش محلی از اعراب ندارد.

می گوید با مسعود رجوی بحث وگفتگو داشته است! هرکسی ازمسافت دور وفواصل طولانی، کمینه ارتباط ،اطلاع وشناختی با رجوی متفرعن و به افراط حسود داشته باشد، می داند که.بخصوص در رابطه با اشخاص نامدار وشناخته شده به نحوی، حتی تحصیلکرده، رجوی بهایی قائل نمی شود و درعوض مورد تحقیرقرار می گیرند. دستکم این ادعا درشرایط کنونی که فیلابی دام افتاده است، کاملا بیهوده ونارواست. مگرهنوز خلسه ی نخستین قدم به قلعه ی لعنتی رجوی در « اور- سور- اوآز» باشد. همان طور که گرگ درون وبیرون رجوی، روبه صفتانه درنخستین دیدار با همسرگمراه من وپدر محرومفرزندانم، از سیگارکشی درحضور ورزشکار، بخشش طلبید ودیری نگذشت که دربرهوت انسانیت رجوی هیچ نماند مگرتوهین، ظلم وجور! از آزادی به بردگی فتادن درقرن بیست ویکم !تا برهم زدن خانواده یی که در ره تشکیل آن، همواره خدا را« صدهزارمرتبه شکر» می گفت!

همزمان با بیست وپنجمین سالگرد بمباران شیمیایی حلبچه به دست صدام حسین که «جان سیمپسون» نویسنده وشرق شناس انگلیسی در رثای قربانیان وتوضیحاتی برفاجعه، مطلب تکان دهنده یی انتشار داد تحت عنوان « روزی که دنیا گریست». با یادآوری ندبه های پاتریک کندی مستمند برسرنگونی یکی از خونخوارترین دیکتاتورهای تاریخ، که می دانست دلارهای تقدیمی ازکجا می آید ودر طمع پول، خون ژنرال های هموطن درخیابان های تهران برایش رنگ می باخت، فیلابی ازروی مزدوری به انکار شرارت های صدام حسین که مجاهدین رجوی را درسرکوب کرد وشیعه عراقی بکار می گرفت، پرداخت وبراستی بی مخی بود گفتن آنک - حضور رجوی درعراق سبب پایان جنگ شد، وگرنه هنوز جنگ ایران وعراق ادامه داشت-. نمی دانم سرآغاز حمله ی صدام به کویت، فیلابی هم درسالن اجتماعات قرارگاه لعنتی آن زمان رجوی موسوم به اشرف حضورداشت یانه! وقتی رجوی گفت به سیدالرئیس گفتیم از این ور نه، از آنسو برو! یعنی حمله دیگری به ایران تا رجوی حملاتش را زیر سایه صدام حسین ازسرگیرد ودیگربار جغد گونه سودها ازویرانی بجوید.

تبلیغات بی مایه وقلابی فیلابی از رجوی، صدام حسین وشخصیت زن درفرقه ی رجوی ولاطائلات دیگرش، به تلخی یادآورفیلم تبلیغاتی دستمال حریر می شود. زنی بالباس نامناسب می چرخید و می رقصید ومی خواند: آی خانم ، آی آقا، دستمال من حریره... هرچند رقص فیلابی مهوع ترو مقصودش خطرناک تر از آن رقاصه ی بی خبراست.

آی فیلابی درهای قلعه ی اشرف بازاست و رازها فاش. شاخ غول شکسته وچل گیس ها،رها! آن برده داری نفرینی منسوخ شده و بردگانش آزاد! حسن کچلی هم نبودی؟ این تشبثات راه بجایی نمی برد. شاید دوران مفتخوری بپایان رسیده و کم کم وقت کارکردن است! سمت وزارت که از رجوی وعده گرفته یی، اگرخودش هم بجایی می رسید خبری نبود. کاش سواد پرونده خوانی داشتی:« آن زمان که مجاهدین زندان بودند وشکنجه می شدند کجا بودی؟ در رتق وفتق امور برعلیه دانشجویان؟ چرا از شرکت درجهاد رجوی طفره رفته یی؟ هرچه داده اند وخورده یی از حلقومت درمی آورند. آیا فیلابی فیلم فتوای رجوی راجع به حکم « مهدورالدم»را برزبان رجوی ندیده و نشنیده وبی خبراست؟ بیدارش نمایید که بس خفته نماند! یا به فرمایش سعدی چنان بخوابد که خلقی، دمی آسودگی گیرد!

بیاد نمی آورم کدام قسمت ازبرنامه بود که پهلوان پنبه ی میهمان، انگشت بدور چشم می چرخوانید، اما مجری درپایان برای رونق نمایشنامه توضیح داد که پهلوان مشغول گریه کردن بوده است! وما معنی روضه گردانی آمریکایی را فهمیدیم که پهلوان پنبه یی را به گریه می آورد

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد