_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran_ghalam@yahoo.de

www.iran-ghalam.de

خودت فکر کن کی و کجا روحت را به شیطان فروختی

 

22.02.2014

ایرج شکری، وبلاگ درفش

 

لینک به منبع

پیامی به تاریخ بیست بهمن از مسعود رجوی منتشر شده است که در آن او خبر از دفن مخفیانه جنازه های ۵۲ مجاهد سلاخی شده در اشرف را داده است و این اقدام دولت مالکی و نیز بی اطلاع گذاشتن خانواده های قربانیان را محکوم کرده است. این که او در این پیام زمان اطلاع خود از مساله دفن قربانیان کشتار اشرف را ۱۹ بهمن اعلام می کند و بعد هم آن را به رویداد شهادت و موسی و اشرف وصل می کند، و به دنبال آن جمله پردازیهایی می کند، می تواند تاریخی انتخابی برای همین«دوخت و دوز» باشد و شاید قبل از این تاریخ از مساله آگاه شده بوده است. او ضمن محکوم کردن جنایت دولت عراق و رژیم، باز هم گریزی به «زیارت عاشورا» زده است و در این گریز «اشکی» هم برای قربانیان ریخته و برای فرار از مسئولیتی که در وضع فاجعه باری که مجاهدین به خاطر تحلیلهای مهملِ بر مبنای اوهام و آرزوها و به خاطر تصمیم هایش برای ارضای خود خواهی و خود محوربینی او در آن گرفتار شده اند، منتقدان ارزیابیهای غلط و سیاستهای غلط و تصمیمات غلط خود را با همان روشی که در زمان به ابتذال کشیدن سازمان مجاهدین با «انقلاب ایدئولوژیک» پیش گرفت- که طی آن منتقدان چپ را با لمپن های حزب اللهی و شاه اللهی و با روزنامه جمهوری اسلامی و رسانه های رژیم، در یک کیسه می ریخت و اسم آن را «جبهه متحد ارتجاع» گذاشته بود-، با لحنی توهین آمیز تر از آنچه رفسنجانی و خامنه ای در «دوران طلایی امام» در خطبه های نماز جمعه علیه منتقدان بکار می بردند و در سالهای بعد از پیدایش گرایش «اصلاح طلبی» درون نظام، جناح ولی فقیه و «خطیبان» ولایتمدار، علیه همراهان و هم مکتبان سابق خود بکار می برند، منتقدان را «چرند بافان جبهه ولایت علیه مجاهدین و مقاومت» و «قلاده داران نظام خلافت» نامیده و ضمن زدن این اتهام به آنان که «قیمت پارس کردن آنها در ساحل عافیت را مجاهدین در اشرف و لیبرتی با گوشت و پوست و استخوان، در اعدامهای جمعی و موشکهای کوچک و بزرگ می پردازند»، خطاب به آنان گفته است که:«چی، چند، چگونه، چه گرفتی، خود به چند و چگونه فروختی؟» از این جمله بر می آید که حمله و کف برلب آوردن مسعود رجوی علیه کسانی است که او اکنون آنها را متهم می کند که چیزی گرفته و خود را فروخته اند، یعنی قبل از انتقاداتشان یا همراه حضرتش بوده اند یا منتقد او نبوده اند. صاحب چنین لحن هسیتریک و لبریز توهین و اتهام علیه منتقدان، مدعی «رهبری انقلاب دموکراتیک» مردم ایران است و می خواهد برای مردم ایران دموکراسی بی نظیر که البته از «اسلام راستین» ایشان سرچشمه می گیرد، سوغات ببرد و در ایران پیاده کند که نظیرش در هیچ جای دنیا تا حالا برقرار نشده است! او در پایان سخنان هذیان آلودش «به مجاهدان بازگشت ناپذیر اشرفی و یاران پر مهر و وفای اشرف» گفته است که: « یادتان باشد که شهیدان کهکشان اشرف، هرکجا که تدفین شده باشند از نظر ما امانت و موقت است. هریک از ما که باقی بماند باید روزی آنها را به خاک خودمان در خاوران تهران باز گرداند و مراسم اصلی خاکسپاری با آئینهای مجاهدین و ارتش آزادی بایستی در تهران در میان توده جوانان و مردم ایران انجام شود. رود خروشان خون شهیدان، در پرتو مهرتابان مقاومت، ضامن پیروز محتوم خلق ماست». مجاهدان باز کشت ناپذیر هم از ابداعات اخیر اوست برای تشدید رابطه «مریدی» و به اطاعت و پیروی بدون چون چرا واداشتن نفرات در اختیارش، برای به مسلخ فرستادن آنها و سرخ نگهداشتن صورت خود با «خون شهیدان» و ادعای کارزار سرنگونی کردن و فرار از پذیرش اشتباه و تقصیر و شکست است. نکاتی در این فرماشات است که لازم است اطرفیان و دست اندرکاران تبلیغاتی ایشان و نیز مریدان باقی مانده در اطراف ایشان و نیز خود ایشان که این فرمایشات پرخاشگرانه و کف برلب، نگران کننده بودن بحرانی روحی او را نشان می دهد، توجه بکنند و هم کمی به فکر بهبود نوع ارتباط با بیرون و بازنگری در ادبیات و لحنی که بکار می گیرند باشند و هم خود «رهبر مقاومت» تلاش کند که بفهمد که چه وقت و چطور روح خود را به شیطان فروخت و قلاده بندگی نفس حریص را بگردن افکند و به موجودی به شدت خودخواه و فرصت طلب و قدرت پرست تبدیل شد و به هیج توصیه و انتقاد خیرخواهانه و مشفقانه توجه نکرد و با خودخواهی و خودشیفتگی و خود محوربینی تصمیماتی گرفت که سبب رنج و مصیبت بسیار برای مجاهدین شد که رویدادهای مرداد ۸۸ و فروردین ۹۰ از نمونه های روشن آن است و هنوز هم «مهرتابان آزادی» که غریو «اَنا فتحنا لک فتحا مبینا» در مورد رویدادهای فاجعه بار مرداد ۸۸ سرداد و نه خود حضرتش که در مورد فاجعه ۱۹ فروردین ۹۰ (با ۳۵ کشته به طرز فجیع و بیش از سیصد زخمی)، گفته بود«فتح مبین فقط همین»، حاضر نیستند به افکار عمومی توضیح بدهند که حاصل و دستاورد تصمیم رویارویی با نیروهای عراقی در آن دو رویداد، جز فاجعه و قربانی و رنج بیهوده برای مجاهدین، چه بوده است. ضروری است که مسعود رجوی سعی کند شهامت اخلاقی در خود به وجود بیاورد و به ارزیابی از عملکرد خود و به تحلیل روانکاوانه از رفتار خود بنشیند و به جنبه نا متعادل و هیستریک لحن خود و تاثیرات منفی آن در افکار عمومی توجه کند و تلاش کند که وضع متعادل و مناسب تری پیدا بکند وگرنه در آینده نزدیک و در ته مانده سالهای مفید عمر خود، به موجودی به کلی نامتعادل تبدیل خواهد شد که جز صدمه به مراتب بیشتری زدن به خود و مریدانش، عملکرد دیگری نخواهد داشت. نامرئی بودن آن حضرت، نمی تواند نقش «فیلتر»ی برای مانع شدن از تاثیر منفی لحن زشت و حرفهای نامربوط او در افکار عمومی نسبت به آن امام غایب داشته باشد. و اما در مورد چرند بافی از همین توصیه و «وصیّت» آخر او شروع را می کنم تا ببینیم که آیا ایشان «چرند» گفته یا نگفته. ایشان در این توصیه برای انتقال خاکسپاری اجساد، از قربانیان «کهکشان اشرف» سخن گفته و تصاویری که از قربانیان کشتار اشرف که همراه خوانده شدن پیام او توسط گوینده نشان داده می شود، این شبهه را ایجاد می کند که منظورش همان ۵۲ نفر بوده، که اگر چنین باشد، این تفاوت و تبعیض بین آن ۵۲ نفر و سایر قربانیان به خاک افتاده در عراق، فکر «چرند»ی است که قابل درک نیست. اگر مساله بازگرداندن و دفن شهدا در خاوران مطرح باشد، باید همه جانباختگانی را شامل شود که از ساکنان اشرف بوده اند و این باید دربرگیرنده قربانیان دو رویداد قبلی و نیز قربانیان موشک پرانی جیش المختار به لیبرتی و حتی دفن شدگان در قطعه مروارید اشرف هم بشود. ایشان باز هم یک«باید» نسنجیده یی صادر فرموده اند و توجه نکرده اند که اولا اگر بنا باشد این توصیه و وصیت ایشان را «حتی اگر یک مجاهد بازگشت ناپذیر زنده مانده باشد» عملی کند، این در شرایطی نخواهد بود که اولا بشود برای آن «آیین های ارتش ازادی» را به راه انداخت. ثانیا، یک مجاهد یا صد «مجاهد بازگشت ناپذیر» چکاره اند که بتوانند در خواست باز گرداندن جنازه های افراد تشکیلاتی را بکنند که در شرایط ویژه و در کشمکش با دولت عراق یا به شکل توطئه آمیز و با همدستی دولت عراق و رژیم، کشته شده و در آنجا دفن شده اند؟ ثالثا اینها چکاره اند که برای دفن آنها در خاوران مراسم نظامی راه بیاندازند؟ چنان مراسمی فقط در صورت انحصار قدرت توسط خود آن حضرت و مهرتابانش، امکان پذیر است. در غیر این صورت، اگر سرنگونی و برچیده شدن این رژیم حالتی مثلا مثل فروپاشی رژیم چائوشسکو داشته باشد، یا به هر شکلی که در آن مجاهدین تنها نیروی سازمانیافته و رهبری کننده در سرنگونی رژیم نباشند، آن وقت دیگر برگزاری «آیین های ارتش آزادی» برای آن جانباختگان، یعنی به تن یک عده لباس نظامی پوشاندن و مدالهایی به سینه آنها زدن و به صف کردن آنها در چنین مراسمی تازه اگر هم عملی باشد، درست مثل آن «رژه» های برگزار شده در اشرف، نمایشی مسخره و بی معنی خواهد بود. بعد از برچیده شدن رژیم اگر قرار باشد جنازه قربانیان به خاک سپرده شده در عراق، به ایران منتقل شده و مراسمی برای آنان برگزار شود، دیگر جنازه های آنان مثل خودشان در زمان حیات جزو«اموال» جناب رجوی نخواهند بود، بلکه به خانواده ای ایشان تعلق دارد و آنها تصمیم خواهند گرفت که کجا و به چه نحوی به خاک سپرده شوند و طبعا باز گرداندن جنازها به ایران هم یا از طریق اقدام دولت و دستگاههای مسئول یا از طریق اقدام خانواده ها و در خواست آنان از نهاد های بین المللی مثل هلال احمر و نه توسط «یک مجاهد بازگشت ناپذیر باقی مانده»، می تواند عملی شود. مسعود رجوی گویی مطلقا قادر نیست از رویا و توّهم پوچ انحصار قدرت بیرون بیایید و کمی به ذهن خود فشار بیاورد که مبارزه برای چی بود و این شیفتگی به دنگ و فنگ و پیش فنگ پافنگ و مدال ویراق و «عشق ارتش»، اصلا چه جایی در مبارزه مردم برای سرنگون کردن رژیم دارد.

او در فرمایشات خود ضمن محکوم کردن اقدام دولت مالکی به یاد خانواده های قربانیان هم افتاده است که البته جای خرسندی دارد، اما فراموش کرده که خودشان، افکار عمومی را سه ماه بعد از دفن جنازه های قربانیان ۱۹ فروردین ۹۰ در جریان امر قراردادند. یعنی بی اعتنا به نگرانی و عواطف خانوادهای قربانیان و نیز عواطف کسانی بودند که اخبار و تصاویر آن فاجعه را دیده بودند و این سوال پیوسته در ذهن ها مطرح بود که آن ۳۵ یا ۳۷ جنازه در هوای گرم عراق که مجاهدین اخباری هم از اقدامات ایذایی دولت مالکی در قطع برق و آب می دادند، چگونه نگهداری می شوند و چه وضعی پیدا کرده اند. من در آن زمان این مساله را در یادداشتی مورد انتقاد قرار دادم*. همچنین به حساب آمدن خانواده ها از سوی رهبر تشکیلاتی که پرسش در مورد وضع و حال افراد مستقر در لیبرتی از سوی بستگانشان را با فحش و اهانت و اتهام جواب می دهد، رویداد مثبتی است؛ اگر تنها به محکوم کردن و نادرست دانستن رفتار دولت مالکی محدود نشود و از این به بعد به فکر خانواده های مجاهدین تحت امر و حاضر در تشکیلات مربوطه، باشند و سوال آنها در مورد وضع بستگانشان را با اتهام زدن و با توهین کردن جواب ندهند.

اشک تمساح ریختن مسعود رجوی برای قربانیان در این پیام، که با خشم هیستریکی تلاش کرده است منتقدان را مسبب فاجعه هایی که بر سرمجاهدین فرود آمده معرفی کند، آنجاست که در گریزی زدن به زیارت عاشورا این جمله از آن را که «کاش در این سفر رستگاری باشما بودم و رستگار می شدم» را تکرار می کند، همان آدمی که جنگ تدارک نشده ای را با الهامات «عاشورایی» راه انداخت، اما خودش از کشور خارج شد و در حالی که هر روز جوخه های اعدام رژیم، مجاهد و غیر مجاهد را به حکم حکام شرع در تهران و سایر شهرهای ایران درو می کرد و به خون می کشید که اکثریت آنان را دختران و پسران جوان و حتی دانش آموزان دبیرستانی تشکیل می دادند، و زمانی که هنوز از شهادت موسی خیابانی نزدیک ترین دوست و همسر خودش اشرف ربیعی یکسال نگذشته بود، بر امواج دریای عشق و شور و جوانی، در کشتی شادمانی نشست و داماد شد و بادبان کامجویی برافراشت، بدون اینکه یاد خانواده های داغدیده آن گلهایی که هر روز، در برابر جوخه اعدام پرپر می شدند بیافتد و این که جشن و سرور بی هنگام او، می تواند سبب آزردگی خاطر آنان شود. ایشان این فرمایشات و این اشک تمساح ریختن ها را قبلا هم بارها کرده است. او برای فرار از مسئولیت سنگینی که در وضع فاجعه بار به وجود آمده برای مجاهدین دارد، مذبوحانه تلاش می کند که این وضعیت را ناشی از عملکرد منتقدان جلوه دهد. سرچشمه مصائب و نیز وضع فاجعه بار کنونی مجاهدین، البته در آن مغز و تفکری است که شعار ایران رجوی – رجوی ایران ساخت و لجبازی ربع قرنی با افکار عمومی در تکرار آن را پیش گرفت، مجاهدین خلق ایران را به «سربازان مریم و مسعود» تبدیل کرد و به انتقادات دوستانه و مشفقانه در این مورد دهنکجی کرد، مراسم تحویل سال را با پخش تلاوت قرآن به مجلس ختم و شب هفت تبدیل کرد و به انتقاد سی ساله در این زمینه به نحو منزجر کننده یی بی اعتنایی کرده و بر تکرار اقدام ابلهانه یی که آخوندها هم به آن مبادرت نکرده بودند، پافشاری کرده است.اما از اینها گذشته مگر نه این است که با هوش حلزون هم می شد فهمید که بعد از سقوط رژیم صدام حسین،اوضاع در عراق برای مجاهدین هرگز به وضع سابق باز نخواهد گشت و رهبر مجاهدین باید تمام تلاش خود برای یافتن راه خروج از عراق که با به قدرت رسیدن دست پروردگان رژیم در آنجا، هر آن ممکن بود به تله مرگباری برای مجاهدین تبدیل شود، بکند. اما این آدم خود خواه خود محور بین شیفته و تشنه قدرت که در دنیای ذهنی خودش زندگی می کند و تحلیل و ارزیبابیهایش نه بر اساسا واقعیت، بلکه براساس آنچه خوشایند خاطر و ارضا کننده حس خود بزرگ بینی اوست، قرار دارد، حفاظت شده بودن از سوی آمریکا بر مبنای کنوانسیون ژنو را، مهم بودن وزن و نقش خودش برای آمریکائیها و پذیرفته شدن به عنوان خادم عمو سام تلقی کرد و گمان برد که خود و تشکیلاتش دیگر خارج از حوزه دست اندازی رژیم آخوندی و رژیم عراق است و نیز با غرق شدن در اوهام و هپروت ناشی از همین ارزیابی، پیشاپیش به تصویر سازی ملموس و قابل رویت از تحقق رویای خود با راه انداختن رژه با لباس افسری توسط اشرف نشینان پرداخت که ضمن رضایت «خاطر مبارکش» با «وصف العیش نصف العیش»، تلاشی هم بود برای فروبردن مریدان بیچاره در عوالم فرصت طلبانه یی که خودش داشت و عینی و قابل لمس کردن فردای پیروزی و انحصار قدرت توسط مجاهدین و «ژنرال» شدنشان همراه با مدالهای متعدد نصب شده بر سینه لباس نظامی شان. این اقدام اما در صحنه جاری امور و در واقعیت، اقدامی ناشی از بلاهت منحصر به فرد و مسخرگی مطلق بود. اقدامی که در عین مسخرگی، از آنجا که ناقض حاکمیت دولت عراق و نیز سبب فشار و اعتراضهای رژیم به عراق بود، به زیان منافع دولت عراق بود که پولهایی که رژیم در عراق خرج می کرد سود می برد علاوه بر آن در بهم ریختگی ناشی از فروپاشی رژیم بعثی کمک دستگاه اطلاعاتی رژیم برای دستگاه مالکی بسیار گرانبها و حیاتی بود و به همین دلیل، آن رژه ها و رجز خوانیها و نیز «خوابهای پنبه دانه یی» دانستن تصمیم به تعطیل کردن اشرف، مورد اعتراض مقامات عراقی واقع شده و هشدار و اخطار هم در مورد خاتمه دادن به آن مجاهدین داده شده بود که مسعود رجوی به آنها می خندید.

چون ندانی دانش آهنگری

ریش و مو سوزد چو آنجا بگذری

یا چو مستغرق شدی در عشق خر

(مولوی) آن کدو پنهان بماندت از نظر

رهبری مجاهدین در ارزیابیهای مهمل خود، گمان می بُرد؛ یا این دروغ را برای رضایت خاطر خطیر مبارکش به خودش می گفت که می تواند در تضادهای داخلی عراق تاثیر گذار باشد و حتی با روشن شدن نتیجه انتخابات پارلمانی عراق(سه چهار سال پیش) نعره پیروزی سرداد که:«مالکی جزغاله شد» و از قول یکی از شیوخ که گفت «به عمد اسمش را نمی برم» مدعی شد که نتیجه انتخابات (که مالکی تنها یک یا دو کرسی کمتر از رقیب بدست آورده بود) نتیجه اقدامات مجاهدین بوده است. البته بعدا، همانطور که شاهد بودیم، آن برتری و «جزغاله شدن مالکی» هیچ دستاوردی برای رهبری مجاهدین نداشت و می دانیم که مالکی رقبا را فلج کرد چنان که معاون رئیس جمهور با اتهاماتی که به او وارد شد غیابا محاکمه و به اعدام محکوم شد و معاون نخست وزیر که مجاهدین خیلی او را حلوا حلوا می کردند، آن گونه که رویدادها نشان می دهد، (لااقل رویداد ۱۹ فروردین ۹۰ می توان مورد توجه قرار داد) آدمی فاقد هرگونه اختیار و نفوذ و فاقد تاثیر گذاری در تصمیمات دولت عراق بود. به هرحال آنچه مجاهدین در اشرف و لیبرتی با موشک و انفجار و سلاخی کماندویی تحمل کردند و هر آنچه از این نوع رویدادها اگر در آینده پیش بیاید(امیدوارم پیش نیاید) نه به خاطر انتقادات کسانی که «در ساحل امن نشسته اند»، بلکه گذشته از دشمنی دیرینه یی که بین مجاهدین و عناصر در حاکمیت حاضر در عراق که از زمان صدام وجود داشت و آنها مورد حملات لفظی و اهانت از جانب مجاهدین بودند و نیز کینه ورزی و انتقامجویی رژیم، ناشی از خط و سیاست ابلهانه و جنون آمیز پوشاندن لباس تشریفاتی نظامی و راه انداختن رژه در اشرف و ناشی از ادعاها و رجزخوانی های پوچ و ناشی از خودخواهی رهبر «نامرئی» و فرمانهای جنون آمیز«بیا بیا گفتن» و با دست خالی مجاهدین را به رویارویی گرازهای مسلح عراقی فرستادن، آن هم برای هدفهایی بی معنی، مثل جلوگیری استقرار پاسگاه یا برای مانع شدن از ایجاد خاکریز و محدود کردن منطقه تحت اختیار مجاهدین در اشرف بوده است. مسعود رجوی که به خاطر خودخواهی بیکران و خود را بزرگتر از مردم ایران دیدن و ارزیابیهای غلط و خود را جای امام حسین گذاشتن و با نگاه «زیارت عاشورا» یی لعنت و نفرت نثار مردم کردن و تبلیغات غلط و خود محوربینانه و شعاری های خودبرتر بیانه و با سالهای دراز دهنکجی به انتقادات، انزوای شدیدی برای مجاهدین و انزجار نسبت به خودش را به سبب شده و کلا زمینه تاثیرگزاری در داخل را از دست داده است(اعتراضات ۶ روزه دانشجویان در سال ۷۸ و رویدادهای انتخابات ۸۸ این را به خوبی نشان داد)، طبعا به «حماسه سازی» از فاجعه هایی که برای مجاهدین اتفاق می افتد و نیز یافتن سوژه هایی در منطقه که مورد توجه و مساله غربی ها به ویژه آمریکاست، و ورود و موضعگیری در آنها در همسویی با آمریکا، نیاز دارد تا مستمسکی برای ادعای «رهبر و پرچمدار» بودن و نیز «حضور فعال» در صحنه را داشته باشد و دیگران را زانوزده در برابر نظام ولایت بنامد. حالا برای او چه اهمیتی دارد که این مسائل، مثل وارد شدن به تضادهای سیاسی داخل عراق و ادعای پوچ جلوی رشد بنیاد گرایی در عراق را گرفتن و نیز وصل شدن به اپوزیسیون بشار اسد، نه ارتباطی به مبارزات مردم در گروههای مختلف با رژیم دارد و نه اصلا مورد توجه آنهاست. ادعا می کنند که ما می خواستیم عراق را ترک کنیم ولی راهی باز نشد. اگر شما می خواستید عراق و اشرف را ترک کنید، پس آن آرم و پرچم درست کردن برای اشرف و آن پیام غیرممکن ممکن شد در دیماه ۸۷ و آن ادعاهای «اگر اشرف بایستد دنیا در برابر رژیم ایستادگی خواهد کرد» و سایر فرمایشاتی از این دست چه معنی داشت؟ اگر مجاهدین مستقر در لیبرتی به «جایی امن» منتقل بشوند، مسعود رجوی دیگر چگونه می تواند منتقدان را به عنوان«نشسته در ساحل امن» سرزنش کند.

اکنون سال چرند بافی های «تفصیلی» که در خلال آن با اتهام زدن به اعضای مستعفی و جدا شده، لقمه های کله گربه یی در غلطهای زیادی برداشته شد، سال شِکرخوری موزیکال توسط گوساله های پرورش یافته با معیارهای مریدی و مرادی و انقلاب ایدئولوژیک، و نیز سال آشکار شدن چهره بی نقاب مریم و مسعود رجوی و مهدی ابریشمچی در نوشته مستهجن علیه منتقدان با نام مستعار «سیاوش جعفری»** مندرج در سایت «همبستگی»- ویترین رسانه نوشتاری «تنها آلترناتیو دموکراتیک» که چهر معرفی کننده اش مریم رجوی است-، و نیز سالی که در آن وعده هپروتی سرنگونی رژیم داده شد، به آخرین روزهای خود رسیده است. سال ۹۳، سال پس گردنی های متوالی و متعدد واقعیت ها برای واقعیت گریزان متکّبر و سال نمایان تر شدن پوچی سیاستهایی مثل سینه زدن برای اوپوزیسیون رژیم اسد و نیز سال نمایان تر شدن پوچی آن«برپا» دادن به «موسسان چهارم» و سایر فرمایشات ناشی از عوالم هپروتی خواهد بود. در عمل جناح هار و وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران رژیم، بهترین یاور برای ادامه ادعاهای خود محوربینانه رهبری مجاهدین است. اگر در داخل، دستگاه سرکوب رژیم دست از زدن اتهام «منافق» و توطئه گر بودن به منتقدان و متعرضان بردارد، دیگر دستگاه تبلیغاتی رهبر مقاومت، چیزی به عنوان «سوز و گداز» رژیم از حضور و تاثیر مجاهدین نخواهد یافت. در پایان اگر کسانی این نوشته را مثل «پارس کردن» یافتند، بدانند که این به گرگ صفتی و درنده خویی خودشان مربوط است. آنچه در این نوشته آمده است، انتقاداتی است از عملکرد رهبری مجاهدین که طرف مقابل می تواند با استدالال مردود بودن آن را برای افکار عمومی روشن کند. مثلا با استدال روشن کند که لباس افسری تن مجاهدین کردن و مدال آویختن به سینه آنان و راه انداختن رژه با آن شکل و شمایل، کار احمقانه یی نبوده و کار درستی بوده است یا استدلال بکنند که سه ماه تاخیر در اطلاع رسانی از دفن قربانیان فاجعه ۱۹ فروردین ۹۰ کار دستی بوده است و نیز این که آن دو رویداد مرداد ۸۸ و فرودین ۹۰ دستاوردهای بزرگ سیاسی و نظامی و برای مجاهدین داشته که به کشته و مجروح و معلول شدن مجاهدین می ارزیده است. در مورد چرند بافی هم لینک یکی دو نمونه از فرمایشات «رهبر مقاومت» در زیر آورده می شود تا خوانندگان خود آن فرمایشات را مورد توجه قرار داده و قضاوت بکنند.

توضیحات:

* – لینک مقاله شهیدان ۱۹ فروردین اشرف دفن شدند، سوالها و حرفهایی که می ماند

http://iradj-shokri.blogspot.fr/2011/09/normal-0-21-false-false-false-fr-x-none_08.html

** در مقاله به امضای «سیاوش جعفری» به خاطر آن که در سایت همبستگی درج شده بود، در واقع این مریم رجوی بود که عفت اقبال را «بی عفت» می نامید و این مسعود رجوی و مهدی ابریشمچی بودند که نوشته بودند «این بریده خائن[اسماعیل وفا یغمایی]، مانند کسانی که مدت زیادی در انبار پیاز کارکند، بوی پیاز میگیرند، آنقدر با فضولات مناسبات مجاهدین و شورا حشر و نشر کرده است که سر تا پایش بوی فضولات و مزبله، و کثافت آخوندی میدهد. البته از نوع آخوندهای هرزه و همه کاره ای که روزعاشورا هم دست از عیاشی برنمیدارند.

این مزبله نشین[...]تواب خائنی مانند ایرج مصداقی را مقاوم جلوه میدهد، فضولات مجاهدین وشورا یعنی، کریم و قصیم و روحانی و شکری و بی عاطفه اقبال و بی عفت اقبال را به سر و روی خودش میمالد و به دلایل روشنی برخی از آنها را پاکدامن!!؟؟ و شریف معرفی کرده و به به و چه چه میکند». همچنان که مسعود رجوی در همین پیام اخیر خود که مورد بحث نوشته حاظر است، خط اتهام زنی و برچسب زنی به منتقدان را، به نوچه ها و عربده کشهای خود می دهد که نمونه های متعددی از آنها با اسامی مختلف در سایت همبستگی و ایران افشاگر و آفتابکاران در چند ماه گذشته به صحنه آمده و عربده کشی های اهانت آمیز کرده اند که شاهد نوع «هنری آن»هم با ترانه خوانی گروه هنری ارتش آزادیبخش مسعود رجوی و تلویزیون مجاهدین موسوم به سیمای آزادی بودیم. لینک مطلب با امضای سیاوش جعفری:

http://www.hambastegimeli.com/46363

- پیام مسعود رجوی در دی ۸۷ با ادعای پیروزی در اختیار گرفتن اشرف. این چرند گویی هست یا نه

http://iradj-shokri.blogspot.fr/2013/06/httpwww.html

-– پیام مسعود رجوی به مناسبت سرنگونی رژیم قذافی – « ارتش آزادیبخش پیروز شد، قدر لیبی در شب قدر رقم خورد». ویدئو کلیپی از شور وشادی و ….

http://iradj-shokri.blogspot.fr/2011/08/blog-post_28.html

۲اسفند ۱۳۹۲- ۲۱ فوریه ۲۰۱۴

http://iradj-shokri.blogspot.fr/

 

 

__________________________________________________________

بحران روحی مسعود رجوی و برخورد مناسب با آن

 

 

03.02.2014

ایرج شکری، وبلاگ درفش

لینک به منبع

رهبر مجاهدین دچار بحران روحی است و این بحران در واقعیت گریزیها و توّهمات شدیدی که بیشتر و بیشتر در آن فرو می رود دیده می شود. توّهم این بار به وضوح در پیامی از او که در قسمت شانزدهم «گزارش ارتش آزادیبخش ملی» آمده است، خود را نشان می دهد. او در پیام یاد شده به آغاز «کارزار سرنگونی شماره ۳ » اشاره می کند و از «یکانهایی فدایی» نام می برد و در این مورد توضیح می دهد که دو دوره کارزار قبلی از کجا شروع و به کجا ختم شده است. بنا بر فرمایشات «رهبر مقاومت»، کارزار شماره یک از زمان خارج شدن سازمان مجاهدین از لیست تروریستی شروع شده که این دوره به نخستین حمله به لیبرتی ختم می شود، کارزار شماره ۲ از این مقطع تا «کهشان اشرف» واعتصاب غذای بعد از آن، ادامه داشته و حالا کارزار شماره سه از پایان اعتصاب غذا شروع شده است. لابد باید منتظر بود که بازهم خمپاره یا کاتیوشایی به جایی در لیبرتی فرود بیاید، تا ایشان باز هم با اسم گذاری و معرفی آن به عنوان «حماسه» دیگری در «کارزار سرنگونی»، آغاز مرحله دیگری در «کارزار سرنگونی» را اعلام کند. مساله یی که «حضرت سر» در پیش گرفتن این روش برای بازی نقش رهبر سازش ناپذیر و همیشه پیروز ، به آن توجه ندارد این است که وقتی کسی برنامه یی مرحله بندی شده را اعلام می کند، طبعا باید پیشاپیش هدف هر مرحله یی روشن باشد و بعد از دستیبابی به هدف یک مرحله، مرحله بعدی شروع بشود. اما از آنجا که ایشان در موقعیت و شرایطی نیست که برای ادعایی که دارد( سرنگون کردن رژیم با ارتش آزادیبخش ملی! که وجود خارجی ندارد) برنامه و روش و هدف مرحله یی تعیین کند، و از آنجا که به خاطر قدرت پرستی و انحصار طلبی و فرصت طلبی و خود محور بینی و واقعیت گریزی، مجاهدین مظلوم را در شرایط فاجعه بار و تلخی قرار داده است که تنها کاری که «می توانند وباید» بکنند، تحمل سنگ و بلایی است که از رویدادها و از زد و بندهای رژیم با صاحبان منافع در منطقه ، به سرشان می ریزد، کارزارهایی که او اعلام کرده است، هرکدام با رویدادهایی همراه بوده است ا که تصمیم حضرتش، اولا نقشی در آن نداشته(یا اگر شروع داشته پایان و نتیجه آن با حوادث تعیین شده است)، ثانیا این رویدادها هیچ تغییری به نفع مجاهدین را همراه نداشته است. اما جناب ایشان همچنان با خونهای ریخته شده «صورت خود را سرخ نگاه می دارد» و ادعای رهبری «کارزار سرنگونی» می کند. حتی مساله خارج شدن نام سازمان مجاهدین از لیست تروریستی که اینقدر برای حضرت «رهبر مقاومت» و «مهر تابان آزادی» مهم بود و مدعی و شاکی بودند که این نامگذاری سنگ اندازی و مانع بزرگی برای پیشبرد امر سرنگونی رژیم است، حاصلش را می بینم چیست. این سوال که اگر از لیست تروریستی بیرون آمدید، تازه بر می گردید به شرایطی که قبلا در آن قرار داشتید و خلاصه چکار می خواهید بکنید که حالا نمی توانید بکنید، از این رهبران همیشه پیروز شده بود ولی اینها که به هیج سوالی جواب نمی دهند. سوال کردن از اینها گویی تشکیک در وحدانیت الهی است! اگر با ادعاهای خودِ رهبر خاص الخاص آنچه را که داده با آنچه که گرفته مقایسه کنیم، ایشان به ناچار شهری را از داده است که آن را «دژاستراتژیک مقاومت» می نامید و چنانکه در پیام دی ماه ۸۷ تاکید کرده بود، مدعی بود که «اگر اشرف بایستد، دنیا در برابر رژیم پایداری خواهد کرد». در برابر این، مجاهدین مستقر در اشرف به کمپ لیبرتی منتقل شدند که پناهجو شمرده شوند و شرایطی هم که در آغاز رهبری مجاهدین برای رفتن به لیبرتی قرار داده بود،مثل بر افراشتن پرچم سازمان ملل در آنجا و…مورد اعتنا قرار نگرفت و اینان چاره یی جز کوتاه آمدن نداشتند. ادعاهای مسعود رجوی در مورد وزن و نقش اشرف در مقاومت مردم البته از بیخ و بن پوچ و ناشی از همان خودبزرگی بینی بود که شعار «ایران رجوی – رجوی ایران» از آن در آمده بود. اشرف همانگونه که من در یکی از نوشته ها اشاره کرده بودم در سالهای اخیر «شهرک سینمایی» شده بود برای تولید فیلمهای تبلیغاتی برای دستگاه مسعود رجوی ؛زمانی که اشرف تحت حفاظت آمریکائیها بود این تبلیغات تصویر سازی آینده یی بود که رهبر مجاهدین مالک الرقاب ایران و نفرات ارتشش همه در دستگاه قدرت مطلق صاحب مقام می شدند. این دوره با راه انداخت رژه نفرات با یونیفورم و مدال های آویخته به سینه «تیمساران» و امرای آینده ارتش مالک ایران شده و نیز راه انداختن کارناوال و جشن به مناسبت سالگرد انتخاب مریم به عنوان «رئیس جمهور ایران»! همراه بود. اقدامی که بشدت نابحردانه و مسخره که به خاطر بی اعتنایی آشکار به حاکمیت دولت عراق و ایجاد مشکل برای آن در روابطش با رژیم و تهدید منافعش از این طریق، تحریک آمیز بود. نیاز به توضیح ندارد هیچ دولتی اقدامات گروهی پناهنده را که بخواهد در آنجا رژه نظامی راه بیاندازد و مراسمی اینجنین برای سرنگون کردن رژیم کشور همسایه خط و نشان بکشد تحمل نمی کند. حالا آن دولت اگر دولت مالکی و رژیم کشور همسایه هم جمهوری اسلامی باشد، آن وقت واقعا سلامت عقل مبتکران چنین نمایشاتی جای سوال و تردید بزرگی پیدا می کند. بعد از سپرده شدن حفاظت اشرف به عراقیها، تولیدات این شهرک سینمایی ویدئوهای مصائب و فاجعه هایی بود که تحت هدایت و با فرمان مسعود رجوی در «بیابیا» گفتن به دشمن و فرستادن مجاهدین بی سلاح به رویارویی گرازهای نیروهای مسلح مالکی رخ داد، که مورد اولش در مرداد ۸۸ به خاطر جلوگیری از استقرار پاسگاه پلیس در اشرف اتفاق افتاد و بار دوم در فرودین ۹۰ برای مقابله با حصار کشی و محدود کردن منطقه تحت اختیار مجاهدین. این هردو فاجعه، قابل اجتناب بود، اگر مسعود رجوی واقعیت گریز و خود محوربین و خود خواه نبود. هم چنانکه آن رویا رویی ها مانع انجام آنچه عراقیها می خواستند انجام دهند نشد. در این زمینه در مقاله های «کالبد شکافی یک فاجعه…»،«انا فتحنای واقعیت گریزان متکبر»، «من متهم می کنم » و «کدام آرمان کدام آرمان گرایی» و مقالات دیگر توضیح داده ام.

از دلایل و نشانه های دیگر تشدید بحران روحی رهبر مجاهدین، تشدید اوهام است، در انجا که مخاطب پیام ایشان «لشکرهای فدایی» هم قرار می گیرند. چون ایشان قبل از این به یکانها و واحدهای ارتش ازادیبخش فرمان «برپا» داده بود و حالا این «یکانها» تبدیل به «لشکرهای فدایی» شده است. اگر به فرمایشات و تحلیلها و پیامهای حضرتش که همه تاریخساز و حماسه آفرین بودنده اند(البته رد خیلی از آنها را در هیج آرشیوی از آنچه در رسانه های مجاهدین قابل دسترسی است دیگر نمی توان یافت، حتی از این گزارش اخیر ارتش آزادیبخش هم فقط پوسته یی روی سایت مجاهدین در این تاریخء ۲ فوریه – قرار دارد و روی آن کلیک می کنید، پیام اشتباه بودن لینک ظاهر می شود به همراه لینک سایت سازمان مجاهدین )، ایشان عنوان «لشکرفدایی اشرف» را برای آن صد نفر مانده در اشرف که ۵۲ تن از آنان توسط رژیم سلاخی شدند، بکار برد و بعد از آن برای آن صد نفری که آغاز گر اعتصاب غذای نوبتی در لیبرتی بودند. یعنی برای نفرات خالص و خلّص مجاهد و آماده برای شرکت در عملیات پرخطر و البته بی سرانجام. حالا سوالی که پیش می آید این است که چرا این رهبر معظم که چنین زمینه و امکان سازمان دهی نیرو در داخل را داشت(چون ساکنان «زندان لیبرتی» حرکتی جز خود زنی نمی توانند بکنند)، چرا این همه سال فرصت را از دست داد؟ چرا این «لشکرهای فدایی» را در فردای تظاهرات دانشجویان در تیر ۷۸ به راه نیانداخت تا کار رژیم را از آن زمان تا آستانه انتخابات سال ۸۸ یعنی در ده سال، یعنی در یک دوره زمانی «بلند مدت» در داخل آن دوره کوتاه مدتی که قرار بود سه سال بیشتر نباشد و تا حالا سی دوسال از آن گذشته است، ساخته باشد؛ تا دیگر «ویروس سبز»، در داخل و خارج ملت را در نظر ایشان به «مریخی ها» به روایت فیلمهای تخیلی قرن گذشته تبدیل نکند، تا در داخل توده های میلیونی، بدون مداخله «ارتش طلسم اختناق شکن» ایشان چند بار با «شکستن طلسم اختناق» به خیابان نریزند و شعار «یا حسین میرحسین» و «این لشکر حسین است​ یاور میرحسین است» و «جمهوری ایرانی»(در برابر جمهوری اسلامی با دسته دمکراتیک ایشان) ندهند؟ آیا آدمی که چنان زمینه یی در داخل داشت که با یک فرمان «برپا» دادن به «یکانها»ی «ارتش آزادی» همه آنها را «به خط» بکند و بعد از یکسال هم از میان آنها «لشکرهای فدایی» گلچین و سازمان دهی بکند، منتظر بیرون آمدن از لیست تروریستی آمریکا بود؟ اگر جواب بله باشد که چنین آدمی مطلقا نمی تواند«رهبر مقاومت» باشد. او عروسک خمیه شب بازی است که سر نخش دست آمریکاست. اگر جواب نه باشد بازهم با توجه به سالهای پر شمار خالی گذشته و از دست رفته، که هیچ توضیحی هم برای آن ارائه نشده، یقینا دارای توانایی و صلاحیت هدایت مبارزات مردم ایران با رژیم آخوندی برای، سرنگون کردن رژیم نیست. حالا اگر فردا آمریکا گفت اگر دست از پا خطا کنی و دست به عملیات مسلحانه در داخل بزنی دوباره اسم تشکیلاتت به لیست تروریستی خواهد رفت و کلیه دفترها و تشکلهای وابسته هم فعالیتشان ممنوع خواهد شد و فشارها به روی شما از قبل هم بیشتر خواهد شد، حضرت چه سیاستی پیش خواهد گرفت؟ لشکرهای فدایی را برای استراحت و مرخصی به کجا خواهد فرستاد!؟

البته کسی نمی تواند انکار کند که مسعود رجوی از زمان آغاز مبارزه مسلحانه با رژیم(به هنگام یا نابهنگام بودن آن بحث دیگری است) ضربات زیادی از رژیم دریافت کرده است که بهای بسیار سنگین و خونینی داشته است اما او توانسته تشکیلاتش را حفظ کند(باز هم مساله روشهای بکار برده شده و ریزشها بحث دیگری است). حتی بعد از ضربه سنگین و بسیار خونین فروغ جاویدان، مسعود رجوی می توانست آینده ای و شانسی برای بازیگری در صحنه سیاسی و در معادله منافع قدرتها در منطقه برای خود و تشکیلات و نفرات تحت امر خود در ذهن خود ترسیم کند، اگر چه تابلوها و نقش زنی ایشان احتمال رنگ واقعیت یافتنش نزدیک به صفر بود. چنان که فاصله زمانی آتش بس در جنگ عراق و ایران و زمین گیر شدن و قفل شدن ارتش طلسم شکن ایشان در پشت مرز تا سقوط و برچیده شدن رژیم صدام حسین این حقیقت را نشان داد. خمپاره زنی های پراکنده در داخل هم تاثیر و کارکرد مثبتی برای برانگیختن «قیام» مردم علیه رژیم نداشت. امّا از بعد از سرنگونی رژیم صدام حسین، او دو ضربه بسیار سنگین دریافت کرده است که به دلیل حضور در عراق و از حوادث و رویدادهای مربوط به عراق بوده، بدون این که در برابر بهای سنگین آن ضربات، رژیم متحمل ضربه یی شده باشد، برعکس همراه این ضربه ها از آسمان برای رژیم نعمت بارید و جای رژیم صدام حسین را دست پروردگان رژیم در راس تشکلهایی مثل مجلس اعلای(انقلاب) اسلامی آخوند حکیم و حزب الدعوه مالکی، و نیز دو تشکل کردی که رابطه بسیار حسنه با رژیم داشتند و تشکل تحت رهبری جلال طالبانی قبلا به نیابت رژیم، خون مجاهدین را ریخته و تنی چند از آنان را هم دستگیر و به رژیم تحویل داده بود، گرفتند. آن دو ضربه بزرگ و خُرد کننده که می توانست تعادل روانی هرکس دیگری هم که مثل مسعود رجوی رویایِ انحصار قدرت و «بردن مهر تابان، امانت مردم ایران!» به عنوان رئیس جمهور ایران به تهران با سرنگون کردن رژیم توسط ارتش خودش را داشت، بهم بریزد، یکی خلع سلاح مجاهدین توسط ارتش آمریکا بود و دیگری تخلیه اشرف. در مورد اول همچنان که این را هم قبلا مورد بحث قرار داده ام، اگر شخص مسعود رجوی، درک درستی از مسائل بینی المللی و منافع آمریکا و موقعیت رژیم در شرایط پیش آمده و نیز میزان حمایت واقعی مردم از خودش داشت(حمایتی که به شدت سقوط کرده و نه تنها هیچ نسبتی با آنچه در آستانه سی خرداد داشت ندارد، بلکه به خاطر قلدرمنشی ها و خود محوربینی ها و شعارهای انزجار بر انگیز و کارهای مسخره، نظر منفی نسبت به مجاهدین بین ایرانیان گسترده است)، باید در می یافت که دوره امید داشتن به احتمال نقش آفرینی برای ارتش آزادیبخش او بپایان رسیده است و باید با رسیدن آمریکائیها به بغداد و سقوط رژیم صدام حسین، انحلال ارتش آزادیبخش را اعلام می کرد. این امر دو فایده بزرگ می توانست برای مجاهدین در بر داشته باشد، یکی این که مسعود رجوی نشان می داد که این فهم و درک سیاسی را دارد که می داند که با جرج بوش و ارتش آمریکا، نمی توان همان رابطه و بده بستانی را برقرار کند یا مدعی داشتن آن بشود که با صدام حسین و به خاطر شرایط جنگ عراق با ایران و با هدف و ادعای پایان دادن به «جنگی که خمینی خواهان ادامه آن بود» شروع شده بود. این اقدام اگر صورت می گرفت، این پیام را به افکار عمومی ایران می داد که مجاهدین نمی خواهند «در رکاب» آمریکا و بعنوان «بلد» و راهنمای آمریکا، وارد جنگی که آمریکا ممکن است با رژیم شروع کند، بشوند. مسعود رجوی باید این را درک می کرد که نیرویی که به صفت ارتش کلاسیک در اختیار دارد ، در برابر توانایی های قدرت نظامی عظیم و پیشرفته آمریکا، واقعا چیزی نیست که آمریکا برای حمله به رژیم روی آن حساب کند. گیریم که این نیرو در مجموع دارای دوهزار تانک و توپ و خودروزرهی بود(که البته تقریبا همه آنها دیگر در زمان حمله آمریکا کهنه شده بودند و تکنولوژی قدیمی و بیشتر از نوع روسی داشتند) همچنان که بمباران پایگاههای مجاهدین خود روشن ترین گواه این مساله است. این ادعای افسر مسئول خلع سلاح مجاهدینکه مجاهدین بزرگترین ارتش زرهی و مکانیزه دنیا را داشتند(در یکی از ویدئوهای «موسسان چهارم – کارزار سرنگونی» گنجانده شده) ، و مسعود رجوی هم آن را با خرسندی خاطر مورد تاکید قرار داده است، حرف مفت و بی ربطی است، چرا که بنابر آن ادعا، یعنی ارتش مجاهدین به لحاظ زرهی و مکانیزه بودن از ارتش چین یا کره شمالی یا روسیه بزرگتر بوده است. از اینها گذاشته اگر خواست و آرزوی مسعود رجوی شرکت در جنگی علیه رژیم در کنار آمریکابود، باز هم در صورت وقوع جنگ آمریکا با رژیم و تمایل آمریکا برای بکار گرفتن مجاهدین در آن، اعلام انحلال ارتش آزادیبخش مساله و مانعی برای آن نمی توانست باشد و حتی تسلیح دوباره مجاهدین امری بسیار ساده و به راحتی قابل عملی شدن بود. همچنین در صورت اعلام انحلال ارتش آزادیبخش، اگر جنگی بین آمریکا و رژیم در می گرفت،دادن اجازه ترک عراق و ورود به ایران به مجاهدینی که اعلام انحلال ارتش خود را کرده بودند، از سوی آمریکا، در افکار عمومی نمی توانست مذموم شمرده شود. نفع بزرگ دیگر اعلام انحلال ارتش آزادیبخش این می توانست باشد که اعلام علنی و رسانه یی انحلال ارتش آزادیبخش اولا مساله «خلع سلاح» شدن ارتش مجاهدین را منتفی می کرد و آنها سلاحهای ارتشی را که منحل شده بود و دیگر کاربردی نداشت تحویل می دادند و دیگر این که احتمالا می توانست مانع از اقدام جنایتکارانه بوش و بلر در بمباران پایگاههای مجاهدینی بشود که جنگی با آمریکا و انگلیس نداشتند و حتی مختصات جغرافیایی پایگاههای خود را به مراجع ذیربط آمریکا داده بودند و اقدام آنان به لحاظ حقوقی می توانست مثل بمباران عمدی مردم عادی و در زمینه جنایت علیه بشریت مورد بررسی قرار بگیرد، اگر چه حمله به پایگاههای مجاهدین و کشتن گروهی از آنان، چیزی جز جنایت جنگی نبود که رهبری مجاهدین تمایل به شکایت علیه از خود نشان نداد.

ضربه دوم مساله تخلیه اشرف بود. نگارنده در تاکید بر این که ماندن در عراق سیاست غلطی است و مجاهدین کاری در عراق ندارند و ادعاهای مربوط به مبارزه با بنیاد گرایی حرف مفت و نامربوطی است و مداخله و ورود به تضادهای سیاسی داخلی عراق کار غلطی از سوی رهبری مجاهدین بوده است و این که اگر مجاهدین سیاست ترک عراق و تاکید بر آن را پیش می گرفتند، رژیم نمی توانست روی خلاف این خواست آنان یعنی ماندن مجاهدین در عراق و در اشرف پافشاری کند، بارها نوشته ام. اما رهبر مجاهدین که طی سالیان دراز گذشته در عمل بادهنکجی و پرخاشگری مستمر به منتقدان نشان داده است که جنگش با رژیم« خصوصی» است با هدف هپروتی قرار گرفتن در جایگاهی که هم در برگیرنده موقعیت خمینی به عنوان امام «امت مسلمان» که فتوا هایش جای قانون بنشیند و هم قرار گرفتن در جایگاه مالک الرقاب و شاه که حتی بحث در برابر«اراده و اوامر» ایشان، در حد بحث «حوزوی» در برابر نظرات «امام امت»، امکانپذیر نباشد. او در دنیای ذهنی خودش زندگی می کند. آن هدف و آن دنیای ذهنی «رهبر مقاومت» را ادبیاتی که او هم علیه منتقدان بکار گرفته و می بردء که در پیام دی ۸۷ و پیام های یکسال گذشته او منعکش استء و هم در دست بر نداشتن از رفتار امپراطور گونه و شاهانه، و پیشاپیش برای خود نقشیی تاریخساز و سرنوشت ساز قائل شدن، که در ادا و اطوارهایی مثل پخش سفمونی شماره پنج بتهون به عنوان نشانه آغاز بیانات و پیامهای «داهیانه و دوران ساز و تاریخساز و سرنوشت ساز» او نمایان است و هم در کارهای نمایشی به شدت مسخره شلیک توپهای عهد بوقی با توپچی های ملبس به لباس سربازان دو قرن پیش فرانسه و استخدام موتور سیکلیت سوار های مسافرکش برای اسکورت ماشین حامل «رئیس جمهور مقاومت» و هم در بکار گرفتن القاب و استعاره برای بانو… و خلاصه تمایلات آشکار تافته جدا بافته بودن «نسل برتر» بودن ایشان و اطرافیان مشخص است. فردیت و «منِ» و خودخواهی مسعود رجوی در فشردگی و سنگینی، مثل ستارگان مرده ای الکترون خود را ازدست داده و تماما از جنس پرتون می شوند و در اثر در هم فشردگی شدید وزن مخصوص(وزن یک سانتیمتر مکعب) بعضی آنها به میلیونها تُن هم می رسد است او حاظر به پذیرش اشتباه نیست..

مساله دیگری که از سرچشمه های رفتارهای خود سرانه و قلدرمنشانه رهبری مجاهدین است، مساله یی «بینشی» یا ناشی از باوری است که او به «پیروزی محتوم» خود دارد و نیز این نگرش فرصت طلبانه است که «برنده ها را محاکمه نمی کنند». خُب وقتی کسی پیروزی را برای خود حتمی بداند و نیز دارای این نگرش باشد که «برنده ها را محاکمه نمی کنند» و وقتی برنده شد(که آن را حتمی می داند) کسی نمی تواند او را در مورد عملکردش مورد سوال قرار بدهد، طبیعی است که او هرکاری دلش خواست می کند و هر حرفی دلش خواست می زند بدون این که کمترین مسئولیت برای پاسخگویی در برابر انتقادات را بپذیر و یا اصلا به کسی اعتنایی بکند. او درهمین پیام ضمیمه «گزارش ارتش آزادیبخش» گفته است که «این نبرد تا پیروزی ادامه دارد». مهدی خدایی صفت که یکی از کسانی است که به مناسبت سالگرد آزادی آخرین دسته زندانیان سیاسی در انقلاب سال ۵۷ در ستایش از مسعود رجوی مطلبی نوشته که در کنار مطالب دیگر به همین مناسبت در سایت مجاهدین درج شده بود، تلاش کرده که این گفته رجوی را اصلاح بکند و بگوید که مسعود رجوی مبارزه اش را با یقین داشتن به پیروزی و حتمی بودن پیروزی پیش نمی برد بلکه منظورش از پیروز چنین و چنان است که البته در ماست مالی کردن مفهوم گفته مسعود رجوی، تنها مبالغه های بیشتر و بی ربطی از مسعود رجوی به مطلب سراسر مبالغه و ستایش آمیز خود افزوده است که آخرین جمله آن که آخرین جمله نوشته اوست خود گواهی ذهنی بودن و به کلی در عالم دیگری بسر بردن مریدان مسعود رجوی است که البته خیلی از آنها به صفت شخصی آدمهای مبارز و دارای شخصیتی متین و قابل احترام بوده اند، اما عمل کردن و پیروی و تایید کردن خط و سیاستهایی که در چارچوب تشکیلاتی که مسعود رجوی و مهدی ابریشمچی آن را به ابتذال کشیدند، طبعا، چهره آنها آلوده کرده و می کند. چنان که ایشان هم مطلبی در زدن اتهام خط گرفتن روحانی و دکتر قصیم از وزارت اطلاعات قلمی فرمودند. مهدی خدایی صفت در جملات پایانی نوشته اش که با تیتر از «با مسعود از بند قصر و اوین تا بند سین»در سایت مجاهدین درج شد نوشته است «اما راستی معنای سوگند تا پیروزی چیست؟ آیا بدین معنی است که او هرکاری را به شرط پیروزی انجام می دهد؟ نه، نه، هرگز! پیروزی البته که ایده آل است اما او هرگز به شرط پیروزی نه کاری را شروع می کند و نه ادامه می دهد. او هرآنچه را که ضروری و واجب است و وقتش رسیده محقق می کند و قیمتش را هرچه هست می پردازد، جدای از این که نتیجه چه باشد! اینها که البته مسایل همه جمع و منافع کل سازمان است. ولی او برای رستگاری حتی یک نفر، برای پاسخ به نیاز حتی یک مجاهد، خود را به آب و آتش می زند و حتی تا پای به خطر انداختن جان و هستی خود قیمت می دهد. این مرام اوست و هیچ محاسبه دیگری او را از چنین صدق و فدایی باز نخواهد داشت. این است راز و رمز پیروزی، این است کلان هدیه ۳۰ دی تنها امید و روشنایی برای دنیایی که در آتش بنیادگرایی می سوزد». می بینم که اولا این چمله پردازی ها در کمتر از دو ماه مانده به پایان سال سرنگونی، مطلقا منطبق با مفهوم «کارزار سرنگونی» نیست که مسعود رجوی مدعی پیش بردن آن است. ثانیا ایشان ولخرجی زیادی در مورد مسعود رجوی با وارونه کردن جهت رنج و شهادت مجاهدین کرده است، چرا که این مجاهدین بوده اند که در اجرای فرمانهای او در «بیابیا» گفتن به دشمن، جلوی خود روهای عراقی خوابیده اند و با دست خالی، برای هیچ پوچ و فقط برای ارضای حس خودمحوربینی و خودبزرگ بینی و شاخ و شانه کشیدن و نعره رهبری زدن مسعود رجوی، جلوی گلوله گرازهای عراقی رفته اند. دیگر این که آخرین جمله فرمایش ایشان دقیقا مصداق آن مثلی است که می گوید موش تو سوراخ نمی رفت، یک جارو هم به دمش بسته بود. طرف در بین اپوزیسیون کشور خود مطرود و در افکار عمومی در انزوا قرار داد و در دستگاه نظری هم در برداشت از قرآن و اسلام و عاشور از بعضی آدمهای مذهبی که سابقا حامی خمینی بوده اند و ادعای انقلابی گری و رهبری و از این جور حرفها از آنها شنیده نشده مثل محمد مجتهد شبستری و مثل احمد قابل و حتی از آن بابایی که هم از خبرگزاری فارس فحش می خورد و اتهام پونز چسباندن به پیشانی دختران بدحجاب دریافت می کند و هم از اپوزیسیون خارج کشور دائما بر او می تازند، عقب تر است، ادعای مبارزه با بنیاد گرایی می کند. این هم البته ادعایی برای برای خوشایند غربی هاست و الا در عمل می بینیم که در عراق چه می گذرد.

حرف آخر و نتیجه یی که می خواهم از آنچه یاد آوری شد بگیرم این است که وضع مسعود رجوی مثل آدمی است که معشوق یا موجودی که برایش فوق العاده عزیز بوده مرده است، اما او نمی خواهد مرگ او را باور کند. جنازه را نگهداشته و اجازه دفن نمی دهد. خُب چه باید کرد، در تاخیر طولانی جنازه گندیده و مسعود رجوی هرچند وقت یکبار با زنده انگاشتن و ستودن او با او حرف زدن، هم به خودش لطمه می زند و آدمی دچار اختلال روانی جلوه گر می شود و هم به آن جنازه که دیگر باید دفن شود بی حرمتی می شود. کاملا روشن است که در چنین وضعی تنها کاری که باید کرد و اجتناب ناپذیر است و نباید به ماتم زده بودن و وضع روانی نا مناسب شخص عزیز از دست داده نگاه کرد، این است که با جنگ و دعوا هم که شد، جنازه را باید دفن کرد و او را وادار کرد که واقعیت را بپذیرد. او تنها می تواند خاطره آن را، آن هم به با حالتی معقول برای خود نگهدارد و دست به کارهای مسخره یی مثل انتشار عکس شهدا با یونیفرمهای نظامی مزیبن به مدال نزند و از فیلمهای رژه و مانورهای دوران صدام استفاده نکند. این کاریست که باید با انتقاد از ادعاهای پوچ مسعود رجوی در مورد «یکانهای ارتش آزادی» و «لشکر های فدایی» کرد. و باید به او یاد آور شد که ارتشی در کار نیست و در مورد تمام ادعاها نادرست، باید پیوسته گزارشی واقعی از آنچه اتفاق افتاده و می گذرد نوشت. از آنجا که نداشتن شهامت اخلاقی در پذیرفتن اشتباه در مسعود رجوی، عامل مهمی در تشدید مصائب مجاهدین است، باید با انتقادات مستمر رهبری مجاهدین را واداشت که دست از سر به زیر برف فروکردن بردارد و به واقعیت آنچه در ایران و بیرون از ایران می گذرد نگاه کند. او در همین پیام ضمیمه گزارش ارتش آزادیبخش در قسمت شانزدهم، از «پیمان شکنان» نام می برد، حال آن که پیمان شکن تر و مزوّر تر از او کسی نیست. باید او را واداشت که به ادعاهای گذشته خود و ارزیابیهای غلطی که کرده بود (دوران راهگشایی برای ارتش آزادیبخش حدود ۱۸ سال پیش، جرقه و موتور ۵ سال پیش و سال سرنگونی که در آن قرار داریم) توجه بکند و دست از توّهم بردارد. خلاصه نباید گذشت که رهبر در توّهم فرو برود و در عین حال کسی هم جرأت «جیک زدن» نداشته باشد. باید با انتقاد مستمر، پایان دوران حرفهای مسخره و کارهای مسخره را به رهبری مجاهدین تحمیل کرد.

متن پیام مسعود رجوی ضمیمه بخش شانزدهم گزارش ارتش آزایبخش که با عنوان زیر منتشر شد.

کارزار سرنگونی شماره ۳ ، ۲۶ آذر به موسسان چهار م و لشکر های فدایی

*****

«از خاتمه اعتصاب غذای جهانی، از روز اول دیماه وارد کارزار سرنگونی شماره ۳ می شویم

کارزار شماره ۱ پس از خروج از لیست تروریستی شروع شد و سوگند خوردیم که این سلسله کارزارها را تا هر زمان که به درازا که بکشد، ادامه بدهیم، کازار شماره ۲ پس از نخستین حمله موشکی به لیبرتی در شب عید امسال، با آدماده باش سال ۹۲ شروع شد. در حمله موشکی دوم و سوم به لیبرتی و سپس در کهاشکان اشرف به اوج رسید. اکنون در پایان اعتصاب غذای تاریخی که بالاترین و در عین حال گزنده ترین قدرت نمایی سیاسی و ایدئولوژیک برای دشمن ضد بشری و مزدوران و همکیشان و هم خطان بود، و به هزاران زبان در تخطئه آن می کوشیدند، کارزار شماره ۳ را از اول دی آغاز می کنیم. منطق راهنما «همان کس نخارد»[کس نخار پشت من، جز ناخن انگشت من] است. کسی از بیرون ما و یاران ما و خلق ما، قرا رنبوده و نیست که برای ما آزادی یا حقوق بشر باورد، فرندان ایران و عراق و سوریه باید آزادی و حقوق بشر را با رنج و خون و پرداخت بها، بنویسند و به مدعیان هم بیاموزند. این جاست که قطب بندی و تعمیق حدی صفوف انقلاب و ارتجاع از یکدیگر تکمیل می شود و این لازمه تکامل و مبارزه رهایی بخش خلقهاست. این سلسله کارزار ها در ماین آتش و خون، درمیان توطئه و محدویت و فشار و محاصره در رویارویی جبّاران غدّاران و پیمان شکن، بی امان، پیش می رود. دشمن و مزدوران قد و نیم قد آن برانند، مرز سرخ حصار جیاتی پیکار آزادی و هویت ایرانیان آزاده ومیهن پرست را انکار کنند؛ اما تا یک مجاهد اشرفی و یاران اشرف نشان هستند، این آرزو را به گور خواهند برد و این نبردیست تا پیروزی».

 

 

_________________________________________________________________

نپذیرفتن اشتباه و عزم راسخ مسعود رجوی در به کشتن دادن مجاهدین تا آخرین نفر

07.01.2014

ایرج شکری، وبلاگ درفش

لینک به منبع

وضع وخیم مجاهدین در عراق اوضاع آشفته عراق – هنوز دستفشانی و پایکوبی و «شور و فتور» دستگاه رهبری مجاهدین، به خاطر «پیروزی بزرگ» در پی اعتصاب غذای «غرور آفرین» که در پی «صدور حکم دادگاه اسپانیا»(کدام حکم؟ چیزی جز ثبت شکایت علیه مشاور امنیتی مالکی نبود و ارتباطی هم به اعتصابی نداشت که برای باز گرداندن ربوده شدگان کشتار اشرف شروع شد)، و اعلام پایان اعتصاب غذای نوبتی صد روزه (بدون هیچ مرگ میری در بین اعتصاب کنندگان)، فروکش نکرده، بلای دیگری از آسمان «سرزمین امام حسین» به شکل کاتیوشا و خمپاره، توسط سپاهی از عاشقان آن حضرت و خادمان رژیم جهوری اسلامی به نام «جیش المختار» ، بر سر مجاهدین محبوس در کمپ لیبرتی باریدن گرفت و بنابر اخبار منتشر شده از سوی مجاهدین سه کشته و پنجاه نفر زخمی به جا گذاشت و بنا بر اخبار بعدی حال سه تن از زخمیها وخیم اعلام شد و تازه ترین خبر متاسفانه از جانباختن یکی از زخمی ها حکایت دارد. این جنایت البته مثل مورد قبلی جنایت جیش المختار، توسط آمریکا و اروپا محکوم شد و تردید نیست باز هم اگر اتفاق بیفتد محکوم خواهند کرد، بدون این که از تعارف کم بکنند و بر مبلغ بیافزایند و حرکتی متناسب با این تهدیدها از سوی وزارت خارجه و ارگانهای اجرایی این کشورها برای انتقال هرچه زود تر مجاهدین صورت بگیرد. یکی دو روزی قبل از این رویداد در یک بمبگذاری نزدیک کلیسایی در بغداد ۳۵ نفر کشته شدند و روزی بعد از این رویداد، در یورش نیروهای مالکی به خانه یک نماینده سنی مجلس از ائتلاف العراقیه برای دستگیری او، برادر و خواهر او کشته شد و ۵۰ نفر هم زخمی شدند. در حال حاظر درگیری های شدیدی در استان الانبار و در فلوجه بین نیروهای دولتی و معترضان مالکی و نیز با نیروهای القاعده به اسم داعش که خوهان برقراری «دولت اسلامی شام و عراق» است در جریان است و به گزارش صدای آمریکا در روز شنبه ۴ ژانویه ارتش عراق از جت های جنگنده در حمله به شبه نظامیان القاعده استفاده کرده است و ۵ ژانویه در خبرها آمده بود که فلوجه از کنترل نیروهای عراق خارج شده و شبه نظامیان القاعده کنترل شهر را به دست گرفته اند . و در چنین اوضاعی که سگ صاحبش را نمی شناسد، آمریکا و اروپا جز همین مالکی و حفظ «ثبات» نیمبند عراق، آلترناتیو دیگری برای عراق ندارند. آمریکا درمانده در اوضاع افغانستان و عراق، با تمام اختلافاتی که با رژیم دارد، حمایت رژیم از دولت مالکی را کمک بزرگ و شایانی در جهت استقرار دولتی در آن کشور می داند که نبود آن، خلاء و هرج و مرجی خواهد بود که دیگر در آن هیچ کاری نمی تواند بکند و ورطه مرگباری دهان خواهد گشود که دوباره می تواند هزینه های صدها میلیارد دلاری را برای رسیدن به همین شرایط کنونی را ببلعد و قربانیان و ویرانیهای زیادی هم به جا بگذارد.

دست و جیب خالی و میز قماری که رجوی در آن پذیرفته نمی شود

رهبر مجاهدین وزن ناچیز چون پرکاه خود را در معادله روابط و منافع آمریکا با رژیم و با عراق در حالی کوهی از سرب تصور می کند که هیچ گونه نشانه یی از اثر و حضور و تاثیر گذاری در حرکت مردم در داخل کشور توسط او و مهرتابانش دیده نمی شود و این را هم اعتراضات مردم علیه تقلب انتخاباتی در سال ۸۸ به خوبی در برابر جهانیان قرار داد و هم نبودن نشانه واکنشی اعتراضی نسبت به آنچه در عراق بر مجاهدین مستقر در اشرف و در لیبرتی گذشت و می گذرد. البته سایت مجاهدین اطلاعیه های متعدی به اسم «دانشجویان» دانشگاههای مختلف در محکوم کردن کشتار اشرف منتشر کرد ولی خُب… این هم از جنس همان پیروزیهای بزرگ بود. مردم در شهرهای مختلف در اعتراض به عملکرد رژیم، گاه در مورد مسائلی مثل تغییر پیش شماره تلفن شهرشان از سه شماره به چهاره شماره که پیش شماره روستاها ست یا تغییر مسیر راه در دست احداثی که از کنار شهرشان می گذشته است یا ابطال نتیجه انتخابات،دست به اعتراض و شورش و درگیری با نیروی انتظامی زده اند و گاه این اعتراضات حتی با آتش زدن خانه امام جمعه شهر همراه بوده است، مثل اعتراضات مردم فرویدن کنار در اسفند۸۲ به ابطال نتایج انتخابات مجلس(مجلس هفتم) در آن شهر توسط شورای نگبهان. رهبری مجاهدین سالها با ارزیابیها و تحلیلهای خود محوربینانه و پیش گرفتن رفتار و سیاستهای غلط و رفتار مستبدانه و برگزیدن شعار انزجار برانگیزی مثل ایران رجوی – رجوی ایران یا شعار سبک و مسخره مریم مهرتابان – می بریمش به تهران، یا برگزاری مراسم تحویل سال نو با پخش تلاوت قرآن و تبدیل مراسم سال تحویل به مجلس ترحیم و شب هفت (کاری که آخوندها نکرده اند) و نیز بی تفاوتی و عدم انعکاس تلاشهای گروههای مختلف مختلف مردم برای دریافت حقوق خود از رژیم(اعتراضات کارگران برای دستمزد کم و بیش مورد توجه بوده) چهره یی بشدت متکّبر و خودشیفته با رویای مالک الرقاب ایران شدن از خود نشان داده و با نابردباری و پرخاشگری و هتاکی در برابر انتقاد و نسبت به منتقدان که چهره ارائه شده از تشکیلات ایشان و توسط دستگاه تبلیغاتی ایشان است – آخرین نمونه به شدت نفرت انگیز آن اخیرا به شکل یک «کارهنری» توسط «هنرمندان ارتش آزادی» و «سیمای آزادی» او ارائه شد که در آن به دوعضو مستعفی و ایرج مصداقی و یغمایی به شدت اهانت شده -، خود را از چشم مردم انداخته و منزوی کرده اند.

خود محور بینی و دخیل بستن به کاخ سفید و «بور شدن»به جای برآورده شدن نیاز

وضع نگران کننده و رقت انگیز امروز مجاهدین ناشی از عملکرد آدم خودبزرگ بین و و خودشیفته ای است که نخواست و نتوانست به ارزیابی واقعگرایانه از شرایط بنشیند و ناشی از رجزخوانیها و خود بزرگ بینی هایی است که بسته شدن اشرف و اخراج مجاهدین از عراق را «خوابهای پنیه دانه ای» رژیم می دانست» و نیز پذیرفته شدن به عنوان «پادو» در اجرای سیاست های آمریکا در منطقه( به ویژه در دوران ریاست جمهوری بوش و تیم جنگ طلب همراهش) را به عنوان تنها شانس دستیابی به قدرت از طریق وارد شدن به کشمکش آمریکا با رژیم می دید و به نحو بلاهتباری به جنگی بین آمریکا و رژیم امید بسته بود(که اگر هم در می گرفت به هیچ وجه نمی توانست سقوط رژیم و جایگزین شدن مجاهدین به عنوان قدرت بلامنازع در ایران را نتیجه بدهد) اما با آگاهی از دافعه چنین گرایشی در افکار عمومی از صراحت در بیان آن اجتناب می کرد. در عوض ادعای مسخره دیگری می کرد و آن این که مدعی بود حضورش در عراق برای جلوگیری از رشد بنیاد گرایی در عراق و بلعیده شدن آن توسط رژیم است. یادمان هست که سرکار «سیدة النساء العالمین» زمان و مهر تابان آزادی،چطور بر ماندن مجاهدین در عراق به خاطر مبارزه با بنیادگرایی تاکید می کرد. مسعود رجوی که خود در عمل می دید هیچگونه ارتباطی با جامعه ایران ندارد و پیامهایش بی جواب می ماند ( این را به خوبی در تظاهرات و اعتراضات ۶ روزه دانشجویان در سال تیر ماه سال ۷۸، بعد از این که هر روز طی تظاهرات با لباس نظامی در تلویزیون مجاهدین ظاهر شد و به آنها خط و دستور العمل می داد که :«مسلح شوید، مسلح شوید، مسلح شوید» و با بی اعتنایی جوانان و دانشجویان به فراخوان او برای پیوستن به «ارتش آزادیبخش)، دریافته بود)، بعد از سقوط صدام حسین، دخیل بستن به کاخ سفید و پادویی برای آمریکا را تنها شانس تحقق رویای خود می دید و نتیجه را اکنون می بینم: بی مصرفی مجاهدین برای کاخ سفید و سپردن حفاظت مجاهدینی که در زمان اشغال عراق بنابر کنوانسیون ژنو(وظایف نیروی اشغالگر در مورد ساکنان مناطق اشغال شده)، حفاظتشان را برعهده گرفته بود، به عراق و چندی بعد هم انتقال آنها به لیبرتی که شرطی شده بود برای در آمدن سازمان مجاهدین از لیست تروریستی آمریکا. اینها نشانه وزن و اعتبار تمام «دارایی و توانایی» ایشان برای دستگاه اجرایی آمریکا است. حالا با شرایطی که پیش آمده، هر چند وقت یکبار فریاد خطر در راه بودن فاجعه انسانی می کشند، اما در همین حال از آنجا که شعور رهبری مجاهدین زیرتکبّر و خودبزرگ بینی تغلیظ شده مختل شده است، باز هم دم از «وحشت رژیم از سرنگون شدن توسط مجاهدین و ارتش آزادیبخش» می زند و از آن مضحک تر و رقت انگیز تر این که مسعود رجوی شکار و اعدام مجاهدین در اشرف و تکه پاره شدن آنان با خمپاره و کاتیوشا در لیبرتی را- بدون این که از اینطرف کمترین امکان واکنش و مقابله یی وجود داشته باشد-«کارزار سرنگونی» می نامد. مسعود رجوی به خاطر واقعیت گریزی و نداشتن شهامت اخلاقی برای پذیرش اشتباهات خود، راه خطا و غلط دیگری هم پیش گرفت که آن هم ناشی از خودبزرگ بینی بود و وارد مسائلی شد که اولا او به عنوان مسئول یک گروه از مخالفان رژیم جمهوری اسلامی(کشور همسایه عراق) ، که در شرایط بعد از سقوط صدام که تنها موقعیت قانونی که می توانست در آن کشور داشته باشد، «پناهجو» شناخته شدن بود، نباید وارد آن می شد و نه مردم ایران علاقه ای به آن دارند: وارد شدن در تضادها و اختلافات سیاسی در عراق و جانب اپوزیسیون دولت مالکی را گرفتن که چهره های شاخص آن از تعقیب و سرکوب مالکی در امان نیستند، چنانکه الهاشمی معاون رئیس جمهوری کشور به اتهام دست داشتن در اقدامات ترویستی و «مدیریت گروههای ترور» غیابا به اعدام محکوم شده و فراری است. یادمان هست که مسعود رجوی چه ارزیابی مبالغه آمیزی از آن اکثریت پارلمانی که ائتلاف العراقیه تنها با یک کرسی اضافی بدست آورده بود و نقش ائتلاف العراقیه می کرد. یادمان هست که می گفت«مالکی جزغاله شد». روشن است شعار دادن و دست به تبلیغات زدن برای به زیر کشیده شدن دولت مستقر(مالکی) از قدرت، توسط یک گروه «پناهنجو»ی خارجی که حضورش در عراق خود یادگاری از دوران صدام حسین است، برای حکومت فعلی که صدام حسین را به دار کشید، نمی توانست جز به فشار بیشتر و خراب شدن بیشتر وضع به زیان مجاهدین نتیجه یی داشته باشد. به اینها باید اقدامات مسخره یی مثل راه انداختن رژه در اشرف و جشن سالگر انتخاب مریم به عنوان رئیس جمهوری ایران را گرفتن را هم اضافه کرد که این دو رفتار برای دولت عراق و رژیم تحریک کننده و برانگیزاننده خشم و کینه ورزی هرچه بیشتر آنان به مجاهدین مستقر در اشرف و جزم کردن عزم آنان برای برچیدن اشرف و اخراج مجاهدین از عراق بود.

نعره کارزار سرنگونی، نعره یی برای ارعاب و خفه کردن گلادیاتورهای ناراضی

مسعود رجوی رهبر مجاهدین در برابر انتقادات زیادی که به سیاست فاجعه بار ماندن در اشرف و عراق صورت گرفته است، مدعی بود و هنوز هم هست که آنچه «آنجه در اشرف و لیبرتی می گذرد عین نبرد سرنگونی است»! البته او این اظهارات را هم چنان که در نوشته های قبلی اشاره کرده ام، با توهین به منتقدان همراه کرده است. مثل پیام ۱۲فرودین ۹۲ و قبل از آن، هتاکی به منتقدان ماندن درعراق در آن پیام پیروزی پوچ سال ۸۷ که ممکن شدن غیر ممکن و در اختیار گرفتن اشرف را اعلام می کرد* . مسعود رجوی در پی دیدار مصلحی وزیر اطلاعات وقت رژیم در۱۲ فروردین سال جاری از عراق و تاکیدش بر اخراج مجاهدین از عراق، در پیامی که از تلویزیون مجاهدین پخش شد، باز هم ضمن رجز خوانیهای پوچ و تکرار ادعای بی ربط و بی معنی «آنچه در لیبرتی و اشرف می گذرد عین نبرد سرنگونی است»، منتقدان سیاست مصیبت بار ماندن در عراق را مورد هتاکی قرار داد و آنها را «اذناب» رژیم دانست. او در آن پیام که توسط گوینده یی خوانده می شد و به صورت «کلیپی» تهیه شده بود گفت هم چنان که قبلا هم گفته بود:« ثابت شد اخراج مجاهدین از عراق و بستن اشرف خواست و دیکته و دخالت و جنایت همین رژیم و اذناب آن است». او اشاره هایی هم به گذشته و به «عملیات مروارید» کرد و از آن بی اثری اقدامات خامنه ای بر مجاهدین را نتیجه گرفت و با اشاره به اظهارات مصلحی در عراق در مورد لزوم تعیین تکلیف مجاهدین، تاکید که:«آنچه در اشرف و لیبرتی جریان دارد،به رغم لودگیها و لجن پراکنی های رژیم و سگهای زنجیری اش تحت هر نام و عنوان، عین نبرد سرنگونی است. تصدیق ناگزیز بحران سرنگونی در رژیم ولایت، اذعان به درماندگی و وحشت در برابر ارتش آزادی و قیام و مقاومت و کابوس بی پایان در برابر تنها جایگزین مردمی و دموکراتیک است ». در این کلیپ که با عنوان «مسعود رجوی – پاسخ به خلیفه در هم شکسته ارتجاع و سر دژخیم اعزامی به بغداد »* که کامل آن نزدیک یک ساعت است، به اظهارات و تاییدات کسانی چون سناتور توریسلی و نیوت گینگریچ رئیس سابق کنگره آمریکا و رودی جولیان شهردار سابق نیویورک، در مورد «تنها آلترناتیو دموکراتیک» رژیم بودن مجاهدین، استناد می کند و این بخش با صدای خودش پخش می شود. اخیر نیز بعد از حمله به لیبرتی او پیامی به «موسسان چهارم ارتش آزادی» فرستاده و باز فرمایشاتی از همان نوع، این که «وحشت رژیم زهر خورده در مرحله سرنگونی از تکثیر اشرف و درماندگی آن در برابر جایگزین دموکراتیک پیاپی به اثبات می رسد و جای انکار باقی نمی گذارد» بیان کرده و حرفهایی هم از گفتگوهای خصوصی رژیم با مالکی در سفر اخیرش به تهران (ایشان در بالاترین ارگانهای سیاسی رژیم آدم دارد!) نقل کرده است. بنا بر ادعای رجوی مقامات رژیم به مالکی و فالح فیاض گفته اند که:« محاهدین در لیبرتی هم همان هستند که در اشرف بودند و لیبرتی اشرف دیگری است که فقط نقطه اش عوض شده» بعد خودش با استناد به همین جملات می افزاید:« این یکی را درست می گویند تا وقتی در دنیا حتی یک مجاهد بازگشت ناپذیر باقی است، کار زار سرنگونی ادامه دارد و به همین خاطر اگر دشمن گمان می کند که با حملات تروریستی و بحرانهای زنجیره ای جدید می تواند از کهکشان و آتشفشان اشرف خلاصی پیدا کند، کور خوانده است »*. و این جملات به خوبی نشان دهنده آن است که ایشان در دنیا و «کهشکان» خودش سیر می کند و نیز ترجیح می دهد که مجاهدین را تا آخرین نفر در همین شرایط به اسم «کارزار سرنگونی» به کشتن بدهد، اما مطلقا حاظر نیست به بررسی عملکرد خود و پذیرش اشتباهات خود بپردازد. برای مسعود رجوی «کاربرد» و کارایی مهمی که مجاهدین مظلوم می توانند داشته باشند، کشته شدن در درگیری های پوچ برای رجز خوانی های اوست. این را از ماجرای آغاز درگیری با نیروهای عراق با بسته شدن دروازه اصلی اشرف توسط نیروهای عراقی که در عمل واکنش دولت مالکی بود به تبلیغات دستگاه رهبری مجاهدین که گویی در اشرف «آب از آب» تکان نخورده و همه چیز مثل سابق در اختیار مجاهدین است که با انتشار گزارش سفر دکتر هزارخانی به آنجا صورت گرفت آغاز شد، تا ماجرای خونین و دلخراش دو درگیری در اشرف در مرداد ۸۸ و ۹۰ می توان دید. برای مسعود رجوی داوری افکار عمومی در مورد گفتار و تصمیماتش اصلا اهمیتی ندارد. فراموش نکرده ایم که مساله دفن کشته شدگان درگیری ۱۹ فروردین ۹۰ را که عراق اجازه نداد در گورستان اشرف دفن کنند و در این سوی دنیا کسانی چون من و حتما در ایران و در بین خانواده های مجاهدین خیلی ها نگران این بودند که جنازه قربانیان آن فاجعه در گرمای بغداد چه وضعی پیدا کرده است، رهبری مجاهدین سه ماه بعد از دفن آنها، فیلمهای مراسم دفن آنها را انتشار داد و در این مورد هیچ توضیحی هم داده نشد که چرا انتشار خبر و تصاویر ویدئویی دفن قربانیان مظلوم آن ماجرا با سه ماه تاخیر صورت گرفت . من این مساله را در یادداشتی با عنوان « شهیدان ۱۹ فروردین اشرف دفن شدند، سوالها و حرفهایی که می ماند»* مورد انتقاد قرار دادم. آنچه رجوی در پیام اخیر خود «مجاهدین بازگشت ناپذیر» نامیده ، همان مریدانی هستند که بدون تشکیلات و بدون وصل بودن به مراد هیچ اند و خود را پرت شده به خلاء وحشتناکی می بینند و به همین دلیل «وصل» به «سازمان بودن» و مردن در بدترین شرایط اما وصل به تشکیلات بودن را بهتر از پرت شدن به خلائی می دانند که از آن وحشت دارند. التبه مجاهدین بازگشت ناپذیر معنی دیگری هم دارد، یعنی هرکس نخواست قربانی سیاست های پوچ رجزخوانی های بی پشتوانه رهبر شود، پیشاپیش، برچسب بریده بودن را خورده است. آدم خود محور بین واقعیت گریزی که همیشه مسئولیت شکستهای ناشی از ارزیابیهای غلط و سیاستها و تصیمهای غلط خود را به دوش پایینی های تحت فرمانش که از فداکاری و ایثار و شهادت کوتاهی نکرده انداخته است، آدمی که «اشرف» را «دژاستراتژیک مقاومت» می نامید و به تاکید تکرار کرده بود که:« اگر اشرف بایستد، جهان به ایستادگی در برابر دیکتاتوری دین فروش برمی خیزد»(ازجمله پیام ۱۰دی ۸۷)، بعد از این که واقعیت گریزی و پافشاری نابخردانه و پرهزینه خونین اش برای خنثی کردن توافق امنیتی آمریکا با عراق و خارج کردن حفاظت اشرف از اختیار عراق و ماندن در اشرف با دو درگیری مرداد ۸۸ و فروردین ۹۰ نتیجه نداد و بعد از که این ناچار شد در برابر تصمیم آمریکا، که خارج کردن اسم سازمان مجاهدین از لیست تروریستی را مشروط به ترک اشرف و رفتن لیبرتی کرده بود تسلیم شود و بعد از این که تلاشش برای واقعیت گریزی و نشان دادن ادامه حضور در اشرف، با نگهداشتن صد نفر«لشکر فدایی اشرف»، باضربه سنگین و خونین و کشتار مظلومانه ۵۲ مجاهد، و انتقال باقی مانده نفرات «لشکر فدایی اشرف» به لیبرتی،به برچیده شدن نهایی اشرف انجامید، حالا باید برای جلوگیری از «ریزش ایمان مریدان» و بی اعتمادی و حتی انزجار آنان نسبت به خودش،از این داستان سازی ها و داستانسرایی ها در مورد گفتگوهای رژیم با مقامات عراقی بکند که: «لیبرتی هم ا شرف است نقطه اش عوض شده»! عجبا که در تحلیل های جناب ایشان و در تصویر سازی های تبلیغاتی، هم اشرف دژ استراتژیک است، هم ترک آن و رفتن به لیبرتی را با ساختن یک حرف «وی» بزرگ انگلیسی و نیز نشان دادن آن با دو انگشت موقع ترک آخرین دسته به سوی لیبرتی(موقع انتقال همه اشرف نشینان) آن را نشانه پیروز می نمایاندند. اما مهدی ابریشمچی هم در یک برنامه تلویزیونی در دو سال پیش و بعد از کشتار فروردین ۹۰ و در آستانه برگزاری گردهمایی ویلپنت که برای جلب شرکت کننده در آن سخن می گفت، از بین المللی شدن مساله اشرف و اهمیت آن سخن می گفت و تاکید داشت که طرف مقابل مجاهدین جابجایی اشرف را «کور خوانده » و در آن موفق نخواهد شد*. لیبرتی را هم «زندان» می نامند و هم «اشرف دیگر که نقطه اش عوض شده». اگر لیبرتی برای رهبر اشرف دیگر باشد، طبیعی است که ترک آن و انتقال به کشور ثالثی باید به اندازه ترک اشرف برایش ناگوار باشد که هست. چون با ماندن در عراق و در لیبرتی است که ایشان می تواند دائم ادعای در مرکز«کارزار سرنگونی» و در میدان بلا حظور داشتن مجاهدین و «در ساحل امن» بودن دیگران را بکند و از این طریق باور کاذب و انگیزه کاذب و شخصیت قهرمانی کاذب به مریدان و «ربات» های خود بدمد. سرهم کردن این فرمایشات، هم برای ارعاب و خفه کردن صدای ناراضیان است و اینکه هر تصمیمی که رهبری گرفته درست بوده و هر بهای خونینی که پرداخت شده برای «سرنگونی رژیم» بوده است و هم تلاشی است از سوی مسعود رجوی برای روحیه دادن به مجاهدین مظلومی که می بینند که تمام فداکاریها و جانفشانهایشان، به خاطر ارزیابیهای پوچ و سیاست های غلطی که همه به تصمیم و اراده مسعود رجوی بوده است به باد رفته است و خود در تله مرگباری گیر افتاده اند. مسعود رجوی در آغاز پیام اخیر خود جملاتی بیان کرده است مبنی این می داند که ساکنان لیبترتی «همچون آهن و پولاد» در انتظار شلیک شدن موشکهای بیشتر هستند. این حرف آدم را یاد آن حرف خمینی می انداز که در جریان موشک زدن عراقی ها به شهرهای بی دفاع، که خانه های مردم را بر سرشان ویران می کرد و پیر و جوان و زن و کوک را به خاک و خون می کشید، گفت «ملت ما به این موشکها می خندد»..

مسعود رجوی قدرت انحصاری می خواهد نه دموکراسی

خُب روشن است که مگالومن خودشیفته و متوّهمِ واقعیت گریزی مثل مسعود رجوی، با خشم افسار گسیخته برای «بند از بند جدا کردن» منتقدان که در آن پیام تبریک پیروزی « غیرممکن ممکن شد» در ۱۰دی ۸۷ او در برابرهمگان روشن است، و از طرفی آلترناتیو بودن خودش را از اظهارات این یا آن مقام سابق یا نمانیده مجلس آمریکا نتیجه می گیرد، در درشتگویی و هتاکی هایش به منتقدان سیاستهای فاجعه آفرین خود، آنها را «سگهای زنجیری رژیم» می نامد، و در هپروتی که سیر می کند، باور دارد که رژیم از ارتش آزادیبخش موهوم او وحشت دارد، آدمی که در سالهای گذشته نشان داده که چقدر شیفته و دلبسته «نقش ایوان» است و چقدر شیفته مظاهر و جلوه های قدرت است و این عشق کور کننده حتی مانع درک مسخرگی بعضی از کارها مثل استخدام سیاهی لشکر سینمایی و کرایه توپهای قرن ۱۷ و ۱۸ و شلیک آنها به افتخار عبور موکب مبارک «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» در مسیر رفتن به محل تجمعی در استادیومی ورزشی در یک کشور خارجی،می شود، آدمی که ماموریت«ارتش آزادیبخش» را بردن همین رئیس جمهور به تهران«با چنگ و دندان هم که شده» قرار داده بود و یقین به عملی کردن آن داشت، نمی تواند به ائتلاف سیاسی و «پارلمان در تبعید» و به شور و مشورت و «شورا» و به کار جبهه ای و ائتلافی اعتقاد و رغبتی داشته باشد. من دیگر بر این باورم که او اصلا اعتقادی به مساله استقرار دموکراسی در ایران نداشته و ندارد است. من در ماجرای پیشنهاد تشکیل جبهه همبستگی برای «استقرار دموکراسی و آزادی در ایران » که در مقاله یی برای نبرد خلق در مرداد ۸۱ داده بودم (در آن نشریه درج نشد) و واکنشها و عملکرد خود او در مورد نحوه مطرح شدن و تصویب قبض روح شده آن به اسم «جبهه همبستگی ملی برای سرنگونی استبداد مذهبی » تصویب شد(البته خودم هم به آن رای دادم چون تکان کوچکی بود به کسی که تاکید دارد کوهها هم از جا بجنبد او از جای خود نخواهد جنبید) ، و بعد عملکرد کل دستگاه در برابر نامه انتقادی درونی من به مسعود رجوی که جا گذاشتن در جای پای شاه و خمینی بود،به این یقین قطعی رسیدم. آن مقاله و ماجرای آن پیشنهاد در مطلبی که من با عنوان « بیانیه تفصیلی “شورای ملی مقاومت” و تحریفات مربوط به اخراج خودسرانه من» آمده است. در ضمن باید به خاطر داشت که او برای پنهان کردن ضعف و ناتوانی خودش از آن چیزی که ادعای آن را دارد، یعنی رهبری بودن که توانایی و هنر و فهم به حرکت در آوردن مردم است، و نیز به خاطر ارضای خودخواهی عظیمی که دارد، نگرش«زیارت عاشورا»یی به امر انقلاب را برگزیده و خود را در جای امام حسین و رسالتش گرفتن انتقام خون به ناحق ریخته شده و انتقام گرفته نشده ثارالله، و رژیم و کارگزارانش را یزیدایان و مردم ایران را مثل اهل کوفه می بیند و حتی کارمندان کشور را هم کارگزار و همراه رژیم می داند و روشنفکران و هنرمندان و سینماگران را به هم به طورکلی در خدمت رژیم و«پاسداران فرهنگی» رژیم برچسب زده بود و در بغداد نشسته و برای اهل قلم «مشروع و نا مشروع» تعیین می کرد. اگر در موردی مثل بعد از صدور آن اطلاعیه «ما نویسنده ایم»، پیامی در محکومیت سانسور و فشار به نویسندگان صادر فرموده اند، مزوّرانه و برای حفظ ظاهر بوده است نه از روی باور به ارزش کار نویسنگان کشور و احترام به آنان چون اگر سکوت می گرد برایش خیلی بود. مثل مورد مرگ شاملو که بزرگذاشت او مزوّرانه و برای حفظ ظاهر و مردم فریبی بود و اینان شاملو را بدتر از صد تا پاسدار می دانستند کما این که مریم رجوی به عنوان رئیس جمهور منتخب اینان، پیامی در مورد شاملو نفرستاد. ثانیا همان گونه که اشاره شد، ایشان خواهان انحصار قدرت در هیات مالک الرقابی با ترکیب شاه و امام است. دیگران باید بر میل مبارک ایشان گردن بگذارند و اوامر ایشان را اطاعت کنند. اگر او اعتقادی به مردم داشت و حمایت مردم (آلترنایتو بودن در افکار عمومی ایرانیان) را عامل و منشاء اعتبار خود می دانست و نه نظر بعضی نمایندگان گنگره و مقامات سابق آمریکائی را، باید به انتقادات توجه می کرد و مثلا در مورد شعار انزجار برانگیز و هیتلری ایران رجوی – رجوی ایران یا در مورد پحش تلاوت قرآن در مراسم تحویل سال نو این همه سال به انتقادات دهنکجی نمی کرد . نگارنده این سطور بعد از سالها برخورد عاطفی و بعد «انشاء الله گربه است» گفتن و بعد، قلدرمنشی و رفتار مستبدانه و جا در جای پای شاه و خمینی گذاشتن در برابر انتقاد از سوی اینان دیدن، به این ارزیابی در مورد «رهبر مقاومت» رسیدم که توضیح دادم. اگرچه در بین گروههای چپ بودند که در تحلیل و انتقاد از انقلاب ایدئولوژیک، این مساله را که مسعود رجوی خواهان قرار گرفتن «برفراز توده هاست» و از «اقتدار مردم» متنفر است مورد توجه قرار داده بودند و همینطور زنده یاد کمال رفعت صفایی در شعر در ماه کسی نیست*، یاد آور شده است که او از «اقتدار مشترک» منزجر است و دنبال «اقتدار مجرد» است. اکنون به یقین می توان گفت که از او و دستیارانش انتظار رفتار واقعبیانه داشتن و اشتباهات خود را پذیرفتن و پاسخگویی درست به جای اتهام زنی به منتقدان، خود توّهمی بیش نیست هم چنان که موضعگیرها و واکنشهاهاشان نسبت به آن دو عضو مستعفی، آینیه تمام نمای استبداد وحشتناکشان است. نوچه مریدانش ضمن اهانت و فحاشی به آن دو و ایرج مصداقی و یغمایی، در مواردی اهانت هایی هم به من کرده اند که یکی دو مطلب در پاسخ به موارد یادشده را نیمه کار رها کرده ام که شاید آنها را در فرصتی بپایان برسانم.

اکنون زمان آزمون گذر از رجزخوانی به اقدام رسیده است

مسعود رجوی نیاز به مراجعه به روانشناس و روانپزشک دارد تا از خوابگردی و هپروت و به ویژه از این خوبزرگ بینی و خودشفیتگی بیمارگونه بیرون بیاید و چشم به واقعیت بکشاید. اکنون اشرف بعد از کشتار ۵۲ نفر از آن صد نفر «لشکر فدایی اشرف»- که در واقع نقشی مثل سرایدار و «ماشین پا» به آنان سپرده شده بود تا حضور مجاهدین در اشرف به این بهانه تدوام یابد و «فرمانده کل ارتش آزادیبخش هرگاه به مجاهدین پیامی می فرستد و بحثی را مطرح می کند، آن را برای مجاهدین مستقر «در لیبرتی و اشرف» بفرستد و به این وسیله تدوام در دست داشتن آنچه را «حضرت سر» بنا بر میل و اراده مبارکشان «دژ استراتژیک مقاومت» می نامید را یاد آور شود و نیز امید پوچ بازگشت دوباره به اشرف را زنده نگه دارد، دیگر برچیده شده است. گیریم که «حضرت سر»همچنان که در پیام خود بعد از کشتار اشرف ادعا کرد، هزار اشرف دیگر هم در گوشه و کنار دنیا بپا بکند، نه آن هزار اشرف و نه این اجتماعات «صد هزار نفری» و «انترناسیونال» آفریقایی و اروپای شرقی و هرجای دنیایی که مهرتابان در اینسوی دنیا تشکیل می دهد، نقش و تاثیری در پیشبرد سرنگونی رژیم نخواهد داشت، همچنان که تاکنون اینگونه بوده است، چون «رهبر مقاومت» نزد ایرانیان جایی را که ادعا می کند ندارد، چرا که اهداف «رهبر مقاومت» خصوصی و شعارهاشان مسخره و منزجز کننده است و به همین خاطر بارها در اعتراضات و تظاهرات بزرگ مثل شورش و تظاهرات دانشجویان در سال ۷۸ و اعتراضات به تقلب انتخاباتی در سال ۸۸ به روشنی ثابت شده که در جامعه ایران منزوی هستند. به همین دلیل آن «هزار اشرف» تنها می تواند هزار بار بیشتر از آنچه در اشرف هزینه شد، از دست دادن و فرسودن و هدر دادن نیرو منابع مالی را به همراه داشته باشد. حالا اصلا فرض کنیم همانطور که فرموده اند، این کشتارهای یک طرفه تدوام یابنده «عین نبرد سرنگونی» است. به راستی اگر وضع همینطور ادامه پیدا کند و هرچند وقت یکبار عده یی از مجاهدین کشته و مجروح شوند، بدون این که کمترین امکان مقابله داشته باشند و بدون این که نشانه ای از تاثیر آن در رویدادها در داخل دیده شود، این روند به تضعیف و سرنگونی چه چیزی، جز «منبر» رهبر صوتی، و بی خاصیتی بیش بیش و «غروب»مهرتابان و سیدة النساء و «گوهر یکدانه گریه شام و سحر» حضرتش، می تواند منجر شود؟

جناب فرمانده کل «ارتش آزادی» که قبلا به یگانهای ارتش خود در داخل کشور برپا داده است ، و بعدا در فرودین سال جاری در پیام به «ولی فقیه طلسم شکسته و سردژخیم ارتجاع» این رجز خوانی را کرد که:« اقدامات رژیم علیه مجاهدین، دست مجاهدین را برای دفاع جانانه از خود و جنگ مسلحانه آزادیبخش در داخل میهن اشغال شده باز تر می کند »* اکنون در شرایطی قرار گرفته که باید از «رجز خواندن» به سوی «عمل کردن» گام بردارد. دیگر اقدامی وحشیانه تر و محکوم کردنی تر از کشتار اشرف؟ اروپا و آمریکا و مراجع بین المللی با قاطعیت آن را محکوم کردند. حال دیگر زمان «عملیات آزادیبخش مسلحانه» در داخل است. دیگر «رهبر مقاومت و فرمانده کل ارتش آزادیبخش»برای این که نشان بدهد که در حالت خواب و بیداری نیست و از بالای ابرهای خیال و از دنیای مجازی خود ساخته، فرمایشاتش صادر نمی شود و در واقعیت هم بر نیرو و حمایتهای «خلق قهرمان» تکیه دارد، باید تعارف یا محظور یا هرچه را که روشن نیست که چه بوده که «دست» ایشان را برای شروع «جنگ مسلحانه آزادیبخش» در داخل «می بسته»، کنار بگذارد و به یگانهایی که در حالت «برپا» و آماده باش و گوش به فرمان برای آغاز جنگ آزادیبخش برای سرنگونی هستند، فرمان «آغاز عملیات و در آوردن دمار از روزگار رژیم» را صادر بکند. والا اگر باز هم چند ماهی و سالی بگذرد و خبری از جنگ آزادیبخش مسلحانه نباشد و تنها فیلمهای مانور و رژه با تسلیحات در دوران صدام حسین و رژه با یونیفرم های رنگارنگ در دوران حفاظت اشرف توسط آمریکائیها و تصاویری از «گذشته پرشکوه»! همراه پیام و سخنرانی «رهبر مقاومت» و کارگزارنش با وعده و ادعای سرنگون کردن قریب الوقوع رژیم از تلویزیونشان پخش بشود، در افکار عمومی، مثل بعضی نظامیان از ایران گریخته «ارتش شاهنشاهی» که هنوز هم به خاطره ارتش شاهنشاهی آویزانند و رویای بازگشت آن دوران را دارند، سالمندان رقت انگیزی ارزیابی خواهند شد که نمی خواهند واقعیت را و این که دوره و تاریخ مصرفشان گذشته است را باور کنند و دائما با ورق زدن و تماشای تصویر روزگار گذشته مطلوب ، خود را تخدیر می کنند و نشئه می شوند و در هپروت خود به پرواز در می آیند و هرچند وقت یک بار پرت و پلاهایی می گویند. اما پیام اخیر مسعود رجوی به طور ضمنی نشان دهنده آن است که او در یافته است که فقط همین گلادیاتورهایی را که در لیبرتی محصور هستند در اختیار دارد و رویایی مالک الرقاب شدنش قابل تعبیر شدن نیست، اما در عین حال در همین پیام هم نشان داده است که حاظر به پذیرفتن اشتباه نیست و عزم جزم دارد تا به کشتن دادن آخرین نفر از گلادیاتورها و مریدانی که در اختیار دارد، نعره «کارزار سرنگونی» سر بدهد. این دیگر با ساکنان کمپ لیبرتی است که چه سرنوشتی برای خود رقم بزنند.

ساکنان کمپ لیبرتی باید تحلیلها و ادعاها و اقدامات گذشته رهبران را مرور و ارزیابی کنند

ساکنان کمپ لیبرتی لازم است که وضع کنونی خود را با زمانی که اشرف تحت حفاظت آمریکائیها بود و مسعود رجوی آن لباسهای افسری را به تن آنها کرد و مدال به سینه شان زد و شمشیر افسری به دستشان داد و آن رژه های «پرشکوه»، شکوه پوشالی، را راه انداختند، مقایسه بکنند و آنچه را که در آن زمان به آنها گفته شده بود(تردید نیست برای پوشاندن آن لباس ها و برگزاری آن رژه ها حتما «نشست» برایشان گذاشته بوده اند و احتمالا چشم انداز پیروزی نزدیک البته در «رکاب آمریکا» و قبضه تام و تمام قدرت توسط مجاهدین را برای آنها ترسیم کرده بوده اند) مرور کنند تا خود مسخرگی عظیم آن کارها و آن «شکوه» پوچ و صاحبان آن تخیّلات بلاهت بار را که آن مسخرگی ها زاییده فکر و ابتکار آنها بود را بهتر بشناسند و نیز بیاندیشند که که اصلا آن کارها و آن حرفها و چه ربطی به مبارزه مردم با رژیم داشت و آیا مردم در انتظار ارتشی بودند که بعد نزدیک به بیست سال بی عملی، برایشان رژه و مراسم تشریفاتی برای سالگردهای تشکیلاتی به راه بیاندازد، یا این که آن کارها نوعی ارضای حسرت و شهوت مسعود رجوی و دستیاران نزدیکش مثل مهدی ابریشمچی و مریم رجوی، برای قبضه مطلق قدرت بود و آنها(نفرات بدنه) با تصاویری که در این رژه ها می ساختند وسیله یی بودند برای آن «خود ارضایی» : مالک ایران و ارباب و ولی مردم ایران شدن و قبضه انحصاری قدرت. مجاهدین محبوس در لیبرتی، لازم است تمام ارزیابیهای مسعود رجوی در پیام های صوتی از زمان ظهور صوتی او را به یاید بیاورند و ببینند که چند درصد از ارزیابیهای او به واقعیت نزدیک بوده و چه مقدار از پیش بینی های او درست از آب در آمده و چه مقدار پوشال و توّهم آمیخته با خود محوربینی و شیره مالیدن به سر خودش و آنها بوده است. بیاد بیاورند ارزیابی او را در مورد«جرقه و موتور» در پیام مربوط به تحلیل اوضاع بین المللی وداخلی در پیام۸ آذر ۸۷*، بیاد بیاورند همه مواردی را که او به عنوان پیروزی ارزیابی کرده است و مقایسه کنند با مسائلی که با آن رو به رو شده اند و با واقعیتی که با آن دست به گیربانند و از رهبران و رده بالائیها بپرسند که حاصل جانفشانیهای آنان در فاجعه های مرداد۸۸ و فرودین ۹۰ که در اجرای فرمان رهبری و با «بیابیا» گفتن به دشمن صورت گرفت، در کدام پیروزی و دستاوردی که ضربه به دشمنان و ایجاد پیوند و حمایت گسترده بین مردم و آنان و برانگیختن مردم برای سرنگونی قهرآمیز رژیم بوده، متجلی شده و می توان دید. قیام آفرین نامیدن اشرفیان یک دروغ بزرگ است. اشرفیان خود به خوبی می دانند که رهبرانشان از اعتراضات میلیونی مردم به کودتای انتخاباتی ۸۸ شوکه شدند و مطلقا انتظار آن را نداشتند. از رهبران بپرسند که در اعتراض به تقلب انتخاباتی سال ۸۸ که چنان خیزشی پیدایش شد همه مردم دنیا دیدند که مردم بدون ارتش آزادیبخش رجوی «طلسم اختناق» را شکستند و به شکل میلیونی به خیابانها آمدند و «شعار رای من کو» و یا «حسین میرحسین» سردادند و چند ماه بعد هم در روز عاشور به خیابانها ریختند و شعار «مرگ بر دیکتاتور» و «این لشکر حسین است یاور میرحسین است» دادند، چطور شد برخلاف ارزیابیهای رهبر مجاهدین آن وضع پیش آمد؟ از مهدی ابریشمچی بپرسند، چرا سازمان مجاهدین با آن همه مصیبتی که دیده و آن همه جانفشانی در عراق در برابر توطئه ها و فشارهای رژیم خمینی و مالکی، چرا این همه منزوی است. از او بپرسند که چرا کسانی مثل روحانی و دکتر قصیم، که سخنرانان و مدافعان پرشور مجاهدین و شورا در اکثر تحصن ها و تظاهرات (به جز کنفرانسها و اجتماعاتی که رهبری مجاهدین برای مهمانان و سخنرانان خارجی برگزار می کردند) بوده اند، بعد از سی سال همکاری تصمیم به استعفا می گیرند. به مهدی ابریشمچی یاد آور شوند که اگر این دو آن طور که سازمان مجاهدین (با پرونده سازی بیشرمانه و البته با همکاری ننگین آدمی مثل مهدی سامع)، ادعا می کنند از رژیم خط گرفته اند، اگر رژیم را به مجاهدین ترجیح داده اند(در حالی که عمل ایندو نشان می دهد علیه رژیم هستند) چگونه می شود امیدی به حمایت مردم در داخل کشور از مجاهدین و «ارتش آزادی» مجاهدین داشت؟ این ها مسائلی است که مجاهدین محبوس در لیبرتی لازم است به آنها فکر کنند و نباید از فکر کردن و سوال کردن و جواب درست خواستن بهراسند. اگر سوال کردند و جواب مسئولان قانع کننده نبود(که نخواهد بود) اگر به جای پذیرفتن این از هدف منحرف شده و که ارزیبایهای غلطی کرده اند و تصمیمات غلطی گرفته اند که بهای آن را مجاهدین با رنج و شهادت پرداخته اند، اگر به ارعاب و توهین و برچسب زدن یا در «دیگ» فرو کردن متوّسل شدند، نباید در تودهنی زدن به آنان و ترکشان تردید و درنگ بکنند.

*منابع و توضیحات:

: هتاکی مسعود رجوی به منتقدان در پیام غیرممکن ممکن شد

http://iradj-shokri.blogspot.fr/2013/06/httpwww.html

: متن کامل شعر در ماه کسی نیست زنده یاد کمال رفعت صفایی

http://iradj-shokri.blogspot.fr/2013/03/blog-post_12.html

: پیام به مؤسسان چهارم بعد از حمله ۵ دی ۹۲ به لیبرتی

http://www.youtube.com/watch?v=iypborVYzAQ

: نقد بیانیه تحلیلی مسعود رجوی و نشانی متن کامل آن در پژواک ایران

http://iradj-shokri.blogspot.fr/2013/04/8-87-87-normal-0-21-false-false-false.html

شهیدان ۱۹ فروردین اشرف دفن شدند، سوالها و حرفهایی که می ماند

http://iradj-shokri.blogspot.fr/2011/09/normal-0-21-false-false-false-fr-x-none_08.html

چالشها و نمایشها در بستر شمارش معکوس برای تعیین تکلیف قطعی اشرف(همراه با بخشهای از ادعاها و توجیهات مهدی ابریشمچی در مورد درستی بودن در عراق و دستاوردهای مجاهدین و این دشمنان «جابجایی اشرف را کور خوانده اند» است):

http://iradj-shokri.blogspot.fr/2011/06/normal-0-false-false-false-en-us-x-none_27.html

یکشنبه ۱۵ دی – ۵ ژانویه ۲۰۱۴

http://iradj-shokri.blogspot.fr/

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

لطفا برایمان از تروریست ها آزادیخواه نتراشید - جعفر اقدامی
 


مجاهدین مونیتور

03.01.2014

لینک به منبع


یکی از بازی های جنگ روانی گروه القاعده این است که در کشور های عربی و با استفاده از شبکه های اجتماعی، تروریست های زندانی خویش را آزادیخواه و فعال سیاسی جلوه می دهد تا بتواند بر پروسه ی آزادی آنها از زندان تاثیر گزار شود.

متاسفانه این روند را در خصوص مجرمین تروریسم در ایران هم می بینیم و با آن روبرو هستیم. برخی از افراد نا آگاه در صدد هستند تا از زندانی ها و مجرمینی که مرتکب اعمال تروریستی شده و به آن افتخار هم می کنند، فعال سیاسی بتراشند و به خورد ما بدهند.

بدیهی است که نگارنده با هر نوع نقض حقوق بشر و آزار زندانی ( حتا اگر قاتل و تروریست هم باشد) مخالفم اما این مطلب را جدا از بت سازی و وارونه جلوه دادن حقایق می دانم. هر کس در برابر اعمالی که انجام داده مسئول است.

از نویسندگان ارجمندی هم که در این رابطه ( بدون آگاهی کافی) دست به قلم می برند دعوت می کنم که مطالعه بیشتر بکنند.

جعفر اقدامی

آقای جعفر اقدامی یکی از اعضای سازمان تروریستی مجاهدین (گروه رجوی) است که ابتدا از ایران به اشرف رفت و پس از طی آموزش های نظامی در آن پادگان بدنام، به داخل کشور فرستاده شد. در سال ۱۳۸۱ در تهران متعاقب اجرای یک حمله با خمپاره دستگیر شد. او پس از طی زندان (جهار سال) و درخواست عفو آزاد شد ولی متاسفانه مجددا در ارتباط با سازمان مجاهدین قرار گرفت و به دلیل حمل تجهیزات (نظامی و..) به نفع مجاهدین بازداشت و اینبار به ده سال زندان محکوم گردید

یادآور می شوم وی زمانی که در اشرف بود، با خانواده اش تماس گرفت و برادر کوچکتر خود را نیز به بهانه ی کار در ترکیه و اعزام به اروپا، با استفاده از قاچاقچی وابسته به مجاهدین به عراق برد. برادر وی پس از روبرو شدن با واقعیت های موجود در تشکیلات مجاهدین از این گروه جدا شد، به ایران بازگشت و اینک آزادانه مشغول زندگی خویش است.

جعفر اقدامی یک زندانی سیاسی نیست. او یک تروریست است که عملیات خمپاره زنی در تهران انجام داده. هرکس که ذره ای آگاهی نظامی داشته باشد می داند که کاربرد سلاح منحنی زنِ غیر دقیق نظیر خمپاره در شهر بزرگی مانند تهران چه میزان تلفات غیرنظامی می تواند ایجاد کند.

از دیگر سو باید پرسید که آیا یک مجرم عملیات تروریستی تا چه میزان برای جامعه خطرناک است. از یاد نبریم اینگونه مجرمین یا بلفطره دارای خصلت های ضد اجتماعی هستند و یا اینگونه خصلت ها را بروز می دهند

جعفر اقدامی یکبار پس از اعلام ندامت و درخواست عفو آزاد شده است. او پس از آزادی باردیگر با سازمان مجاهدین تماس گرفته و برای مجاهدین دست به نقل و انتقال پول و امکانات (نظامی و …) زده است. من گمان نمی کنم که او لیاقت حضور آزادانه در جامعه را داشته باشد. زیرا مجاهدین و سایر گروه های تروریستی از افرادی مانند او برای عملیات نظامی بمب گذاری و خمپاره زنی استفاده کرده و می کنند.

ایکاش فعالین سیاسی ما که در کشور های غربی مستقر هستند، نگاهی هم به قوانین ضد تروریسم و مجرمین اعمال تروریستی در کشور های محل سکونت خویش داشته باشند.

 

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پایان اعتصاب غذا در لیبرتی، “پیروزی” یا شکست؟

 


حنیف حیدر نژاد، سایت حید رنژاد

20.12.2013

لینک به منبع
روز سه شنبه ۱۷ دسامبر ۲۰۱۳ سایت رسمی سازمان مجاهدین از “پایان اعتصاب غذای جهانی از سوی رئیس جمهور مقاومت” خبر داد.۱

اگرچه درد و رنج و آثار جسمی و روحی این اعتصاب غذا تا پایان عمر بسیاری از اعتصاب غذا کنندگان را همراهی خواهد کرد، اما جای خوشحالی دارد که این اعتصاب غذا به پایان رسید. جای خوشحالی دارد، زیرا پس از ۱۰۸ روز کسی از اعتصاب غذا کنندگان جان خود را از دست نداد.

اما نحوه ی اعلام خبر پایان اعتصاب غذا سوالات بسیاری را ایجاد می کند که در اینجا به برخی از آن ها می پردازم:

ء قبل از اعلام خبر، سیمای آزادی، تلویزیون سازمان مجاهدین خلق از خبر مهمی که قرار است به زودی اعلام شود اطلاع می داد. کمی بعد پایان اعتصاب غذا به نقل از یک اطلاعیه شورای ملی مقاومت اعلام گردید.

سوال: چرا در چندین ماه گذشته، و چرا بطور خاص در زمینه مسائل مربوط به کمپ لیبرتی و اعضای سازمان مجاهدین خلق ساکن در عراق و اعتصاب غذائی که در آنجا در جریان بود، نه سازمان مجاهدین خلق، بلکه شورای ملی مقاومت اطلاعیه صادر می کند؟

ء اعلان خبر با سرود و موزیک و فیلم آتشبازی و ایجاد یک جوَ روانی همراه بود. متن اطلاعیه چند ساعت بعد در سایت مجاهدین منتشر شد.

سوال: دردنیای آزاد، هر دولت و حزب سیاسی و حتی شرکت های خصوصی و یا انجمن های غیردولتی بخشی بنام روابط عمومی دارند که به هنگام اعلان خبرهای مهم، از خبرنگاران و نمایندگان رسانه های خبری دعوت می کنند در آنجا حاضر شده و سپس خبر خود را اعلان کرده و آن را سریعا از طریق سایت رسمی خود منتشر نموده و در اختیار خبرگزاری ها قرار داده و در همان جا نیز در حد یک زمان محدود به سوالات خبرنگاران پاسخ می دهند.

چرا سازمان مجاهدین از این روش معمول و شناخته شده استفاده نمی کند؟ در حالی که این سازمان (شورای ملی مقاومت) ادعای آلترناتیوی داشته و در کنار کاخ سفید دفتر نمایندگی دارد و درحالی که بسیار علاقه دارد از “رئیس جمهور منتخب خود” مانند یک رئیس جمهور با شلیک توپ و با پهن کردن فرش قرمز و بسیاری تشریفات دیگر استقبال کند، چرا فراتر از تشریفات، در امور جدی که به جان آدم ها و تعیین سیاست های این سازمان مربوط می شود از روش معمول دولت ها تبعیت نمی کند؟

چرا با زمینه سازی و فضا سازی روانی خبر کوتاهی را که باید اعلام کند آنچنان با آب و تاب همراه می کند که نه مضمون خبر، که هیاهوی آن برجسته شود؟ روش های هیاهو و جنجال سازی و مانیپولاتسیون (دستکاری و تاثیرگذاری بر افکار دیگران با هدف خاص) از روش های دیکتاتوری های دهه شصت وهفتاد میلادی است. چرا سازمان مجاهدین خود را نه با استاندردهای به روز جهانی، بلکه با روش های مردم فریبانه چندین دهه قبل همسو می کند؟ چرا سازمان مجاهدین به عقل و فهم و شعور مردم و شنوندگان و ببینندگان برنامه های خود توهین می کند و بجای آنکه بگذارد تا آنها با شنیدن یک خبر، خودشان نتیجه گیری کنند، از قبل با هیاهو و جنجال سازی به دنبال آن است تا خبر یک “پیروزی” و نتیجه مشخص مورد نظر خود را به مغز ببیندگان و شنوندگانش فرو کند؟

ء در اطلاعیه آمده است: “به دنبال قطعیت حکم دادگاه اسپانیا علیه فالح فیاض، مشاور امنیت ملی مالکی، به خاطر مسئولیت مستقیم در کشتار اول سپتامبر ۲۰۱۳ و اعدام جمعی ۵۲ تن از مجاهدان و به گروگان گرفتن ۷ تن و به اتهام جنایت علیه جامعه بین المللی، مریم رجوی رئیس جمهور برگزیده مقاومت ایران، مجاهدان لیبرتی و ایرانیان در شهرهای مختلف جهان را به پایان اعتصاب غذای جهانی که از روز اول سپتامبر شروع شده است فراخواند و پایان اعتصاب غذا را اعلام کرد.”

سوال: اصل این حکم دادگاه کجاست؟ ترجمه رسمی این حکم کجاست؟ سایت های خبری معتبر جهانی در کنار اعلان یک خبر، به بازدیدکنندکان خود این فرصت را می دهند تا به اصل خبر، یا اصل منبع نیز دسترسی داشته باشد. اگر موضوع یک خبر، حکم مهمی از یک دادگاه باشد معمولا یا آن حکم را منتشر می کنند یا به یک سایت رسمی که آن حکم در آن قرار دارد لینک می دهند. چرا سازمان مجاهدین خلق و سایت اینترنتی رسمی آن و دیگر رسانه های تبلیغی این سازمان اصل حکم و ترجمه رسمی آن را منتشر نمی کنند؟ دنیای آزاد استاندردهای شناخته شده ای در زمینه “اطلاع رسانی” دارد. یکی از شاخص های اعتبار هر رسانه مهم و جدی در جهان مدرن و آزاد میزان درست و موثقِ اطلاع رسانی، پرهیز از دستکاری خبر و پرهیز از تاثیرگذاری بر مغز و ذهن مردم است. چرا سازمان مجاهدین این حداقل های استاندردهای شناخته شده جهانی را رعایت نمی کند؟

ء در اطلاعیه شورای ملی مقاومت از “قطعیت حکم دادگاه” خبر داده شده است. همزمان با اطلاعیه شورای ملی مقاومت، سایت رسمی سازمان مجاهدین “اطلاعیه مطبوعاتی دکتر خوان گارسه” را با تیتر “دادگاه اسپانیا تحقیقات علیه مشاور امنیت ملی عراق را آغاز می کند” انتشار داده است. در ادامه این اطلاعیه آمده است: “دادگاه مرکزی تحقیق شماره ۴ اسپانیا طی تصمیمی که این ماه قطعی شد اعلام کرد که آقای فالح فیاض، مشاور امنیت ملی نخست وزیر عراق، ”به اتهام ارتکاب جرائمی علیه جامعه بین المللی“ ، تحت تحقیقات قرار دارد.”۲ (توجه شود که تاریخ دقیق تصمیم دادگاه نیز اعلام نشده و مشخص نیست در حالی که خوان گارسه از تصمیمی که دادگاه در “این ماه” اعلام کرده سخن می گوید، چرا خبر و اطلاعیه آن از سوی سازمان مجاهدین در ۱۷ دسامبر اعلام می گردد.)

سوال: سازمان مجاهدین پیشتر دکتر خوان گارسه را “حقوقدان برجسته بین‌المللی، مشاور سیاسی رئیس‌جمهور فقید شیلی سالوادور آلنده و رئیس هیأت وکلای مدافع ساکنان اشرف در دادگاه اسپانیا” معرفی کرده است. چرا در حالی که وکیل پرونده از “تصمیم” دادگاه برای “آغاز تحقیقات” برای بررسی “اتهام ارتکاب جرائمی بین المللی” سخن می گوید، سازمان مجاهدین آن را یک حکم قطعی اعلام می کند؟ آیا سازمان مجاهدین تفاوت بین شروع تحقیقات در ارتباط با یک اتهام، با حکم قطعی را نمی داند یا عمد دارد با دگرگونه جلوه دادن یک خبر، اهداف مشخص سیاسی خود را دنبال کند؟ نحوه تنظیم اطلاعیه شورای ملی مقاومت به گونه ای است که گویا دادگاه از مرحله بررسی اتهام عبور و به صدور حکم، آنهم حکم قطعی رسیده و متهم را نیز محکوم نموده است. نحوه تنظیم اطلاعیه ی وکیل پرونده اما چنین استنباطی را به خواننده منتقل نمی کند. سوال این است که پس چرا سازمان مجاهدین اطلاعیه وکیل پرونده را هم مطابق اهداف خودش طوری تنظیم می کند که از آن مضمون دیگری به مردم القاء شود؟ راستی چرا؟ چرا سازمان مجاهدین امانتداری در انتقال شفاف و بی طرفانه یک خبر را زیرپا می گذارد و چرا سازمان مجاهدین به عقل و شعور مردم توهین می کند؟ شورای ملی مقاومت واعضاء آن نیز که این اطلاعیه با نام آنها صادر شده است در مقابل این عوامفریبی پاسخگو می باشند.

ء در اطلاعیه شورای ملی مقاومت آمده است: “مریم رجوی رئیس جمهور برگزیده مقاومت ایران، مجاهدان لیبرتی و ایرانیان در شهرهای مختلف جهان را به پایان اعتصاب غذای جهانی که از روز اول سپتامبر شروع شده است فراخواند و پایان اعتصاب غذا را اعلام کرد.”

اشاره: وابستگان به سازمان مجاهدین در بسیاری از مقالات و مطالبی که در چند ماه گذشته در اعتراض به افرادی که خواهان پایان اعتصاب غذا بودند، تصمیم اعتصاب غذاکنندگان را “تصمیمی فردی” می دانستند. دستور مریم رجوی مبنی بر”اعلام و پایان اعتصاب غذا” به خوبی نشان می دهد که آن استدلال ها تا کجا بر از حقیقت دور بوده است. آنانی که در درون سازمان مجاهدین بوده اند می دانند که هیچ “تصمیم فردی” اعتباری نداشته، چه برسد به تصمیم جمعی برای اعتصاب غذا. سازماندهی و پوشش خبری و تبلیغی وسیع سازمان مجاهدین در رابطه با اعتصاب غذا نیز به خوبی نشان می داد که این حرکت یک دستور تشکیلاتی است. اما اطلاعیه ۱۷ دسامبر شورای ملی مقاومت و تصریح بر اینکه مریم رجوی پایان اعتصاب غذا ر اعلام کرده، به خوبی نشان می دهد که اعتصاب غذا از همان آغاز یک “بازی سیاسی” بوده و هدایت آن نیز در دست رهبری سازمان مجاهدین قرار داشته است.

ء در اطلاعیه شورای ملی مقاومت آمده است: “دادگاه تصمیم گرفت که تحقیقات علیه فالح فیاض ”بعنوان کسی که مسئول موارد نقض وخیم کنوانسیون چهارم ژنو و اولین پروتکل اضافی آن است ثبت نموده، که این جرایم از ماه مه ۲۰۱۰ وی به عنوان رئیس“ کمیته اشرف ”وابسته به دفتر نخست وزیر مالکی مرتکب شده، و به طور خاص به خاطر دست داشتن مفروض وی در قتل عامهای ۸آوریل ۲۰۱۱ و اول سپتامبر ۲۰۱۳ علیه“ افراد حفاظت شده ”تحت کنوانسیون چهارم ژنو ساکن در شهر اشرف (عراق)، … در ارتباط با تخلفات گزارش شده در مورد ۳۵ قتل و ۳۳۷ مورد جراحت عامدانه در ۸آوریل ۲۰۱۱ و ۵۲ قتل و ۷ گروگانگیری در یک سپتامبر ۲۰۱۳ همراه با شکنجه و آسیبهای جسمی علیه ساکنان اشرف،“ بسط پیدا کند.”

سوال: اگر “فالح فیاض” مسئول کشتار مجاهدین در اشرف می باشد، پس چرا سازمان مجاهدین خلق، شورای ملی مقاومت و وابستگان آنها منتقدین و مخالفین رهبری این سازمان را به “جاده صاف کنی و زمینه سازی” کشتار مجاهدین در اشرف و لیبرتی متهم می کنند؟

وقتی یک دادگاه بین المللی در حال بررسی اتهامات “فالح فیاض” می باشد، چرا سازمان مجاهدین و وکیل آنها آن تعداد از جداشدگان از سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت که این سازمان و وابستگان به آن عکس و نام آنها را به عنوان “گشتاپوی آخوندی” و “جاده صاف کن های کشتار اشرف” منتشر می کنند به دادگاه معرفی نمی کنند؟ اگر معرفی نکرده اند دلیل آن چیست؟ سازمان مجاهدین که این افراد را بهتر و بیشتر از فالح فیاض می شناسد، پس چرا برعلیه آنها اعلام جرم نمی کند و چرا به خود اجازه می دهد که بدون مدرک و سند و کاملا بی پایه واساس به آنها اتهام بزند؟

نتیجه گیری: به باور من رهبری سازمان مجاهدین خلق برای انحراف افکار عمومی و اعضاء و وهوادان خودش از مسئولیت رهبری این سازمان در کشتار ۵۲ مجاهد در قرارگاه اشرف، “بازی” جدیدی با نام اعتصاب غذا را سازماندهی کرد. این سازمان تلاش کرد تا با کار تبلیغی بر روی جنبه های احساسی وعاطفی اعتصاب غذا، ذهن و فکر نیروهای خودش را از پرسشگری در مورد شکست های استراتژیک سازمان دور کرده و از پاسخگوئی به آن فرار کند. از جمله پاسخ به این سوال که چرا رهبری سازمان با وجود خطرات باقی ماندن نیروها در عراق، فقط بر خروج دسته جمعی از عراق تاکید کرده و عملا با شرایطی که عنوان می کند مانع از انتقال نیروهای ساکن در لیبرتی به کشور های ثالث می شود؟ فرار رهبری سازمان مجاهدین از پاسخگوئی به سوالات و فرار از پذیرش مسئولیت دلیل اصلی این مانورها بوده است.

ادامه اعتصاب غذا اما به تدریج به دردسری برای رهبری مجاهدین تبدیل شد. میزان اعتراض به این حرکت آنچنان بود که سایت های اصلی وابسته به سازمان مجاهدین به صورت سریالی نوشته هائی را در توجیه اعتصاب غذا و حمله به مخالفین و منتقدین منتشر می کردند. اگرچه جای خوشحالی دارد، اما پس از ۱۰۸ روز که از اعتصاب غذا گذشت هیچ یک از اعتصاب غذا کنندگان جان خود را از دست نداده بود و با وجودی که هر چند روز یک بار سازمان مجاهدین از “وخامت حال” اعتصاب غذا کنندگان خبر می داد، به تدریج میزان جدی بودن اعتصاب غذا زیر سوال می رفت. از این رو رهبری مجاهدین دنبال بهانه ای می گشت تا به صورت “آبرومندانه” اعتصاب غذا را پایان دهد. “پیروزی” اعلام کردن تصمیم یک دادگاه در اسپانیا که کارش را از سال ۲۰۱۱ شروع کرده بود و دیگرگونه جلوه دادن تصمیم آن دادگاه به عنوان یک حکم قطعی نیز با این هدف بود تا شکست و به نتیجه نرسیدن اعتصاب غذا را پرده پوشی کند.

سازمان مجاهدین در چند ماه گذشته پیوسته دستگیری “هفت گروگان اشرفی” را دلیل شروع اعتصاب غذا و آزادی آنها را شرط پایان اعتصاب غذا اعلام کرده بود. اکنون و بعد از ۱۰۸ روز اعتصاب غذا، خواسته ی اعلام شده آنان حاصل نشده است. رهبری سازمان مجاهدین باید پاسخ دهد: اگر قبل از آزادی گروگانها می شد اعتصاب غذا را پایان داد، پس اساسا چرا آن را به عنوان یک شرط اعلام کردند و اگر علیرغم حاصل نشدن این شرط می شد اعتصاب را پایان داد، پس چرا زودتر آن را پایان ندادند و چرا با سلامتی یک عده انسان بازی کردند؟ تصمیم یا به قول اطلاعیه شورای مقاومت “حکم” دادگاه اسپانیا نیز آزادی گروگان ها را در پی نداشته است.

آیا همه این ها نشان دهنده آن نیست که جان انسانهای اسیر در کمپ لیبرتی برای رهبری سازمان مجاهدین ارزشی نداشته و با آنها همچون سربازان یک بار مصرف در بازی شطرنج سیاسی شان بازی می کنند؟

تصور کنید: تصور کنید که سازمان مجاهدین خلق خبر فوق را در یک کنفرانس خبری به طور معمول، آنگونه که در دنیای آزاد مرسوم است اعلام کرده و نیم ساعت را هم به پاسخ به خبرنگاران اختصاص می داد. و تصور کنید که در یک چنین کنفرانس خبری مفروض، سوالات فوق مطرح می شد؟ براستی در یک فضای باز و آزاد، سازمان مجاهدین تا کجا می تواند از پاسخگوئی فرار کند؟ در چنان فضائی براستی سازمان مجاهدین تا چه مدت می تواند سیاست عوامفریبانه خود را ادامه داده و هر بار هر شکست را پیروزی جلوه دهد؟

با همه این حرف ها باز به نقطه قبل از اعتصاب غذا باز می گردیم و رهبری سازمان مجاهدین کماکان باید پاسخ دهد چرا ۱۰۰ نفر را برای ۱۸ ماه در قرارگاه اشرف نگه داشته بود و چرا حتما ۵۲ نفر باید کشته می شدند تا این رهبری بپذیرد که باقی ماندن در قرارگاه اشرف بی فایده می باشد.

حنیف حیدرنژاد

 

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

بیگاری محمد سید المحدثین از رهبران پرنفوذ مجاهدین و مسئول کمیسیون سیاسی شورای ملی مقاومت در اورسوراواز مقر مریم رجوی در پاریس

 

آرش رضایی، نیم نگاه

18.12.2013

لینک به منبع

بیگاری محمد سید المحدثین از رهبران پرنفوذ مجاهدین و مسئول کمیسیون سیاسی شورای ملی مقاومت در اورسوراواز مقر مریم رجوی در پاریس

منبع خبر : صفحه فیس بوک قربانعلی حسین نژاد (از کادرهای تشکیلاتی با سابقه و جدا شده مجاهدین خلق) – ساکن پاریس

خبر موثق و با شاهد عینی: سید المحدثین وزیر خارجۀ رجوی در آشپزخانۀ اور به بیگاری گرفته شده است

یکی از دوستان جدا شده مان که محل سکونتش نزدیک پایگاه آشپزخانۀ اور در پاریس می باشد خودش دیده (است) که محمد سید المحدثین (بهنام) رئیس کمیسیون امور خارجی شورا (مجاهدین خلق) الآن (هم اکنون) روپوش سفید می پوشد و در آشپزخانه کار می کند و دیده (است) که در بیرون درب مقر آشپزخانه با روپوش مشغول بار زدن غذا به ماشین برای تحویل به اور بوده که بعد به آشپزخانه برگشته است و این یعنی تمام کارهایش را ازش گرفته و ”کار سیاه به اصطلاح سازمان” بهش داده اند. حسین نژاد (غلام) – پاریس

…………………………………………………………………………………

متاسفانه سران مجاهدین خلق به دلیل تفکر و جهان بینی دگماتیک و متعلق به دوران ماقبل مدرنیته برای حقوق ذاتی و طبیعی انسانها اعتقاد و باور ندارند…

مفاهیم فردیت و انتخاب و آزادی آدمی در بازتعریف و بازتولید انسانیت نقش بنیادین دارند و اگر به هر دلیل و توجیهی این مفاهیم انکار گردد و یا در تلقی فاشیستی از دین و سیاست و مبارزه به سخره گرفته شود جز رهبری مجاهدین همه کادرهای تشکیلاتی فرقه رجوی در انتظار وضعیت و شرایطی از تحقیر و نفی و انکار انسانیت و آزادی انتخاب و عمل خود باید باشند … و این معنا یک تجربه تاریخی مکرر است …

آرش رضایی عضو تیم مدیریت سایت نیم نگاه

……………………………………………………………………………

تصویری پر رنگ از محمد سیدالمحدثین از مسئولین و سردمداران فرقه ستیزه جوی رجوی

محمد سید المحدثین که تا چند روز پیش در دهکده اورسوراواز- فرانسه مقر مریم رجوی مسئولیت کمیسیون سیاسی شورای ملی مقاومت را عهده دار می بود از فرماندهان و مسئولین طراز اول سازمان مجاهدین خلق است.

او متولد سال ۱۳۳۳ شمسی (۱۹۵۳ میلادی) از یک خانواده مذهبی می باشد. پدر او یکی از روحانیون مرتبط با روحانیون سرشناس قم و آیت الله طالقانی بوده و در شهر قم سکونت داشت.

المحدثین تا ۱۸ سالگی زمانیکه تحصیلات متوسطه را به پایان می رساند در شهر قم و در منزل پدرش سکونت داشته و بدلیل محیط مذهبی پیرامون خانواده اش ابتدا با خانواده بنیانگذاران مجاهدین آشنا می گردد. در شهریور سال ۱۳۵۰ شمسی هنگامیکه بنیانگذاران مجاهدین دستگیر شده و در زندان بسر می بردند، خانواده های آنان برای اعتراض به حکومت پهلوی در منزل روحانیون برجسته قم به اعتصاب می نشستند.این محیط و انگیزه های مذهبی باعث شد که او به سمت مجاهدین گرایش پیدا کرده و آرزوهایش را از طریق آنان جستجو نماید.

المحدثین در خاطرات اش می گوید؛ بدلیل اینکه پدر من روحانی و ساکن شهر مذهبی قم بود.با روحانیون سرشناس مخالف حکومت شاه آشنایی داشتم. من با خانواده آیت الله خمینی، آیت الله بهشتی، آیت الله یزدی، آیت الله مطهری و … آشنایی نزدیک داشتم. خیلی از آنها به منزل ما می آمدند و پدر مرا از نزدیک می شناختند. ما با آنها رفت و آمد خانوادگی داشتیم. منزل آیت الله یزدی در کنار خانه ما بود. آیت الله اشراقی شوهر دختر آیت الله خمینی روبروی منزل ما زندگی می کرد. همسر احمد خمینی از فامیل های دور ما بود. این مسائل باعث شده بود که دلبستگی عمیقی به دین اسلام داشته و بعنوان یک مسلمان مسئول، احساس وظیفه می کردم تا در مقابل ظلم سکوت نکرده و بر علیه حکومت پهلوی برخیزم!

محمد المحدثین در سال ۱۳۵۱ شمسی (۱۹۷۲ میلادی) به تهران نقل مکان کرده و در رشته مهندسی برق وارد دانشگاه صنعتی آریامهر می شود. با اینکه در دبیرستان فرد درس خوانی بود اما به محض ورود به دانشگاه و بدلیل جاذبه های سازمان مجاهدین و مبارزه با حکومت شاه، تحصیلات اش را رها نموده و به فعالیت با سازمان مجاهدین می پردازد.

اولین مسئولیتی که از طرف رابط مجاهدین به او سپرده می شود، اداره نمازخانه دانشگاه است، تا به این شکل اولین اقدام حرفه ای در ارتباط با سازمان مجاهدین را آغاز نماید.

پس از دستگیری واعدام بنیانگذاران مجاهدین، تقی شهرام که از زندان ساری گریخته بود به همراه بهرام آرام و وحید افراخته عناصر بیرون از زندان را سازماندهی کرده و رهبری مجاهدین را در اختیار می گیرند.

آنها از سال ۱۳۵۲ شمسی،ایدئولوژی سازمان را تغییر داده و در اواخر سال ۱۳۵۳ اعلام نمودند که مارکسیست شده اند. همین مسئله موجب درگیری های درون گروهی در داخل و بیرون زندان شده و تعدادی از عناصر مذهبی سازمان ترور می شوند. متعاقب این درگیری ها و با اطلاعات بدست آمده بقیه اعضای سازمان توسط ساواک دستگیر و زندانی می گردند. محمد سید المحدثین نیز جزو این گروه ها بوده و در سال ۱۳۵۴ شمسی در ارتباط با ترور مستشاران نظامی آمریکا در تهران دستگیر می شود. او با گذراندن سه سال محکومیت در زندان های اوین، قصر و قزلحصار سرانجام در آبانماه ۱۳۵۷ همراه با اولین گروه زندانیان آزاد می گردد.

از سال ۱۳۶۰ – ۱۳۵۸ شمسی

با آزادی آخرین دسته از زندانیان سیاسی در اواخر دیماه سال ۱۳۵۷ شمسی، بازسازی تشکیلات مجاهدین به رهبری مسعود رجوی و موسی خیابانی صورت می گیرد. آنها تا سقوط کامل نظام سلطنتی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ شمسی به فعالیت های مسلحانه پرداخته و در استقبال از ورود آیت الله خمینی به تهران شرکت داشتند.

پس از انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ شمسی، مسئولیت قسمت بزرگی از بخش اجتماعی مجاهدین به محمد سید المحدثین سپرده شد. محمد المحدثین در جریان جاسوسی سعادتی برای ک.گ.ب شوروی از همدستان مرتبط با او بود. همچنین در جریان اشغال سفارت آمریکا در تهران با بسیج هواداران و اعضای مجاهدین تلاش می کرد نقش ضد آمریکایی سازمان را بارز کرده و از جمهوری اسلامی درخواست محاکمه و اعدام کارکنان سفارت آمریکا را داشت.

او به همراه محمد ضابطی، مهدی ابریشمچی، مهدی کتیرایی و شمار دیگری از فرماندهان ارشد مجاهدین در سازماندهی هواداران بر علیه مسئولین حکومت نوپای جمهوری اسلامی نقش داشته و از برگزار کنندگان اصلی تظاهرات مسلحانه ۳۰ خرداد و ۵ مهر ۱۳۶۰ می باشد.

محمد سید المحمدثین از جمله فرماندهانی بود که در روز ۳۰ خرداد هدایت جنگ مسلحانه در خیابان های مرکزی تهران را بعهده داشت. در این روز چند هزار تن از طرفین درگیر کشته ، زخمی و دستگیر شدند.

از فردای ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ شمسی، محمد محدثین همراه با دیگر فرماندهان ارشد به ترمیم بخش اجتماعی پرداخته و تیم های ترور را در خیابان های تهران فعال می کنند. محمد رضا کلاهی صمدی عامل انفجار حزب جمهوری اسلامی در ۷ تیر ۱۳۶۰ شمسی که چند سال بعد در اورسوراواز پناه گرفته بود از افراد زیر مجموعه بخش اجتماعی محمد محدثین و از تحت مسئولین دست چندم او بود.

او پس از ضربه ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ شمسی که منجر به مرگ موسی خیابانی، اشرف ربیعی و ۲۱ تن دیگر گردید به فرانسه گریخته و در کنار مسعود رجوی در اورسوراواز مستقر شد.

از سال ۱۳۶۰ به بعد – دیپلماسی انقلابی یا دیپلماسی فریب و تطهیر

با آغاز فعالیت های مسعود رجوی در فرانسه و اروپا، محمد محدثین مسئول ستاد سیاسی مجاهدین و بعدها با حفظ سمت به عنوان مسئول کمیسیون سیاسی شورای ملی مقاومت برگزیده شد.

کار ستاد محدثین پیشبرد دیپلماسی مجاهدین در عرصه سیاسی، تبلیغات، جذب افراد خارجی، ارتباط گیری و فعالیت در بین پارلمانترها بود تا با تاثیر گذاری بر روی آنها دولت ها را وادار به حمایت از مجاهدین نماید. او به موازات عملیات تروریستی در داخل ایران، با سازماندهی ستاد سیاسی مجاهدین در کشورهای مختلف اروپایی، آمریکایی و عربی، به ارگان های حقوق بشری و پارلمان ها نفوذ کرده و با قربانی جلوه دادن تیم های ترور، لابی گسترده ای را در جلب حمایت برای مجاهدین براه انداخت.

محمدالمحدثین در این باره معتقد است که “دیپلماسی مجاهدین یک دیپلماسی انقلابی بوده و از بطن ایدئولوژی رهبری آنان سر باز کرده است.”

او در خاطرات اش می گوید: “دیپلماسی مجاهدین از مرداد ۱۳۶۰ در فرانسه توسط مسعود رجوی پایه گذاری شد.” او می گوید دیپلماسی ما، دیپلماسی از پایین به بالا است. منافع و اصول خودش را درست تشخیص می دهد و از همانها نیز دفاع می نماید. در واقع این مردمان کشورها هستند که از ما حمایت می کنند، نه دولت ها. به همین دلیل اهل زد و بند هم نیست که چیزی بدهد و مابه ازاء آن چیزی بدست بیاورد! ما با جلب توجه افکار عمومی، با جلب توجه پارلمان ها ، با بکارگیری و بخدمت گرفتن واستفاده از دستگاه قضایی این کشورها با دولت هایشان مقابله می کنیم تا منافع مان را تامین نماییم!

برخلاف گفته های المحدثین، تاریخ ۳۰ ساله ارتباط سیاسی مجاهدین با کشورهای اروپایی و آمریکایی نشان داده است که آنان برای تطهیر خودشان از گفتن دروغ ابایی ندارند.

به جرات می توان گفت اکثریت قریب به اتفاق حامیان غربی مجاهدین را کسانی تشکیل داده اند که فقط برای دریافت پول و هدیه به آنان پیوسته اند.

از “مروین دایملی و رابرت توریسلی و ده ها نماینده مجلس تا ادوارد رندل” در آمریکا همگی اعتراف نموده اند که هدایای نقدی قابل توجهی از مجاهدین دریافت نموده اند.

ادوارد رندل اعتراف نموده است که برای یک سخنرانی در حمایت از مریم رجوی ۱۶۰٫۰۰۰ دلار پول دریافت کرده است. بنابر این برخلاف گفته ایشان، حامیان مجاهدین نه تنها مردم اروپا و آمریکا نیستند بلکه لابی هایی هستند که با دریافت پول کلان برای مجاهدین تبلیغ می نمایند. محمد المحدثین سازمانده و پشتیبان مستقیم چنین دیپلماسی برای مجاهدین است!

دیپلماسی نظامی – ایدئولوژیک

در سال ۱۳۶۵ شمسی با اخراج مجاهدین از فرانسه او نیز به همراه ستاد سیاسی اش به عراق منتقل شده و دیپلماسی نظامی را با دیپلماسی سیاسی جایگزین میکند.

این مرحله از کار محدثین که با پشتیبانی کامل سازمان اطلاعات و امنیت عراق صورت می گرفت به فعالیت گسترده برای جلب حامی در کشورهای عربی ، آفریقایی ، آمریکا و سازمان های فلسطینی اختصاص می یابد.

در پناه صدام حسین او روابط بسیار گرمی را با کویت، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، مصر، اردن، فلسطین، مراکش، الجزایر و … برای مجاهدین فراهم می آورد.

روابط گرم ستاد تحت مسئولیت محمد المحدثین با سازمان اطلاعات عربستان سعودی منجر به دعوت از مسعود رجوی برای همکاری با عربستان می شود.او در سال ۱۳۶۶ شمسی مسعود رجوی و برخی مسئولین ارشد مجاهدین را در سفر به مکه و مدینه همراهی می نماید. مسعود رجوی برای جلب حمایت سعودی ها با “جانشین سازمان اطلاعات و امنیت عربستان” طی چند روز به مذاکره می پردازد که متعاقب آن حمایت های بی دریغ سعودی ها در کنار صدام حسین، بنیان های مالی مجاهدین را سرشار می نماید.

از هنگام استقرار رهبری مجاهدین در عراق، دیپلماسی نظامی محدثین نقش بارزتری را در پیشبرد اهداف مجاهدین ایفا می نماید. در اکثر ملاقات ها با صدام حسین، سازمان اطلاعات و امنیت و سران حزب بعث در کنار مسعود رجوی، مهدی ابریشمچی، محمودعطایی، محمود مهدوی، ابراهیم ذاکری، عباس داوری و مهدی براعی قرار دارد.

محمد المحدثین یکی از هفت فرمانده اصلی رجوی بوده که در عرصه های سیاسی، نظامی، تشکیلاتی و ایدئولوژیک، تشکیلات رجوی را بارور نموده و از پیشبرندگان استراتژی مجاهدین در عملیات تروریستی از عراق بر علیه ایران می باشد.

با گسترش عملیات های نظامی مجاهدین از عراق به داخل ایران،دیپلماسی او تبلیغ و تطهیر تروریسم رجوی است. او در تمامی عملیات های بزرگ مجاهدین لباس نظامی و رزم پوشیده و علاوه بر تبلیغات سیاسی، فرماندهی نظامی بخشی از عملیات ها را نیز بعهده داشته است.

المحدثین در عملیات تسخیر شهر مهران (چلچراغ)،عملیات تسخیر اسلام آباد و کرند (عملیات فروغ جاویدان)، عملیات کردکشی سال ۱۹۹۱ در مناطق کفری، طوزخورماتو، سلیمان بک، جلولاوخانقین مستقیما شرکت داشته و بسیاری را به کشتن داده و یا کشته است. در عملیات فروغ جاویدان که از ۳ تا ۷ مرداد ماه سال ۱۳۶۷ شمسی صورت گرفت او و “همسرش فاطمه رمضانی” و اعضای ستاد سیاسی اش لباس رزم پوشیده و فرماندهی چند تیپ زرهی و پیاده را بعهده داشتند. از مجموع ۴۸۰ نفری که او و همسرش فرماندهی میکرد، بدلیل نداشتن دانش نظامی بطور کامل منهدم گردیده و فقط تعداد انگشت شماری از آنان توانستند جان خود را نجات داده و به عراق بازگردند. در این عملیات اکثر قریب به اتفاق کسانیکه دولت فرانسه به گابن اخراج کرده و در مذاکرات سال ۱۳۶۶ با محمد سید المحدثین و مهدی ابریشمچی به فرانسه بازگشته بودند، شرکت داشته و تعداد قابل توجهی از آنان کشته و زخمی شدند.

نقش بارز دیگر او در تشکیلات مجاهدین، دفاع و ترویج “انقلاب ایدئولوژیک” است

او بعنوان یک مسئول ایدئولوژیک برای بخش زیادی از اعضای مجاهدین دراورسوراواز، بغداد و پادگان اشرف نشست های ایدئولوژیک برگزار کرد. در این انقلاب که مرحله اول آن در سال ۱۳۶۴ شمسی با ازدواج مریم قجرعضدانلو با مسعود رجوی آغاز شده بود در سال ۱۳۶۸ شمسی با طلاق و جدایی اجباری خانواده ها از یکدیگر تداوم یافت.

بسیاری از اعضای مجاهدین در آن ایام مسئله دار شده و تحت برخورد و زیر فشارهای روانی قرار گرفتند. او نقش بسزایی در برخورد با افراد خواهان جدایی داشته و مشکلات قانونی و سیاسی زیادی برای اعضای خواهان جدایی از تشکیلات مجاهدین فراهم ساخت.

بنا به گفته بسیاری از جداشگان که هم اکنون در اروپا زندگی می کنند، محمد المحدثین علاوه بر شرکت در نشست های تعیین تکلیف افراد که با تحقیر ، شکنجه روحی و تهدید به مرگ همراه بود در وخامت وضع آنان سهیم می شد.

همچنین بدلیل توانایی های سیاسی، لابی گسترده در اروپا ، پول زیاد، ابزارها و اشخاصی که به خدمت گرفته بود در بدنام کردن افراد خواهان جدایی نقش بسیار مهمی ایفا می کرد.

او در نشریات و ارگان های تبلیغاتی مجاهدین در مقابل هر عضو جداشده یا خواهان جدایی علنا موضع گیری نموده و تهدید می کرد که نخواهد گذاشت عضو جداشده از مجاهدین در اروپا براحتی زندگی کرده و فعالیت افشاگرانه داشته باشد.محمد المحدثین در همکاری با مهدی ابریشمچی و ابوالقاسم رضایی نقش بسیار مهمی در شیطان سازی بر علیه افراد جداشده از مجاهدین در فرانسه و اروپا ایفا نموده است.

مجاهدین و جنایت در عراق

اوایل دی ماه ۱۳۹۰ شمسی،محمد محدثین در مصاحبه با خبرگزاری فرانسه تاکید نموده است که سازمان مجاهدین در عراق مرتکب هیچ جنایتی نشده است.

براساس آمارهای رسمی منتشر شده در نشریات و گزارشات تلویزیونی مجاهدین، آنها معتقدند که بیش از ۵۰٫۰۰۰ نفر از ارتش و سپاه جمهوری اسلامی ایران را که در سال ۱۹۹۱ میلادی به عراق نفوذ نموده بود به هلاکت رسانده یا از بین برده اند. در این باره روایت های بسیار متفاوتی منتشر گردیده است. جمهوری اسلامی می گوید حتی یک نفر از افراد مسلح آنان در عراق حضور نداشته و کشته نداده است.

حزب اتحادیه میهنی کردستان وابسته به رئیس جمهور عراق می گوید مجاهدین آنان را در مناطق کرکوک، کفری، طوزخورماتو، سلیمان بک، جلولا، خالص و خانقین قتل عام کرده اند.

حزب مزبور در این رابطه اسناد بسیار زیادی ارائه کرده است از جمله گورستان افرادی که به دست ارتش مجاهدین به قتل رسیده یا زخمی ها و خانواده های بازمانده که از آنان فیلم و گزارش تهیه نموده است.

اما بهترین اسناد مربوط به تعدادی از افراد جدا شده است که هم اکنون در اروپا بسر می برند.

کسانی که خود در همان ایام بهمراه ارتش مجاهدین یا در عملیات کردکشی شرکت داشته و یا شاهد صحنه های عملیاتی مجاهدین بودند.

آنها به دیده بان حقوق بشر و سازمان های مدافع بین المللی اعتراف نموده و کتبا نوشته اند که شاهد بوده اند مریم و مسعود رجوی دستور حمله و توپ باران خانه های ساکنان شهرهای کردنشین منطقه را داده است.

آنها در چند متری خود شاهد بوده اند که تانک های مجاهدین منازل اکراد را توپ باران نموده است. آنها شاهد بوده اند که مجاهدین با تانک هایشان از روی اجساد اکراد عبور نموده اند.آنها همچنین شهادت داده اند که محمد محدثین نیز در عملیات کردکشی جزو ستاد فرماندهی و در کنار مسعود و مریم رجوی قرار داشته و جنگ بر علیه اکراد عراقی را رهبری نموده است.

بنابراین طبیعی که دیپلماسی محدثین چنین جنایاتی را انکار نماید و این گونه شهادت ها را حرف رژیم جمهوری اسلامی بنامد.

برای دسترسی به پادگان اشرف باید از روی جسد ما رد شوید

در حالیکه طی سالهای اخیر اروپا و آمریکا در کنار نهادهای حقوق بشری و بین المللی، برای حل و فصل مسائل پادگان اشرف در تلاش بودند ،او در جمع هواداران حرفه ای مجاهدین در ژنو اعلام می نماید که ”برای دسترسی به پادگان اشرف باید از روی جسد ما رد شوید.”

او در روز دوشنبه ۴ ژوئیه ۲۰۱۱ در برابر افراد وابسته به مجاهدین در ژنو گفت ”اشرف همینجا است و امروز شما شعبه اشرف در ژنو هستید.”

این شعار تحریک آمیز مسلما برای پاسخ به ابراز احساسات هواداران مجاهدین نیست بلکه نشان دهنده استراتژی مجاهدین برای جایگزین ساختن کشورهای اروپایی با پادگان اشرف برای ترویج خشونت و تروریسم است.

بنابر این ادعای کمی نیست اگر بگوییم دیپلماسی محمد سید المحدثین در خدمت تطهیر تروریسم سازمان مجاهدین و ترویج خشونت در اروپا است.

دیپلماسی تطهیر تروریسم سازمان مجاهدین خلق که از سال ۱۳۶۰ شمسی در اروپا و آمریکا توسط محمد محدثین اداره می شود، دچار حسرت ها و فرصت های از دست رفته برای ترور بیشتر است.

برآیندها

حضور رجوی در فرانسه و سایر کشورهای اروپایی دستآوردهای بسیار زیادی برای ترویج خشونت و تروریسم سازمان مجاهدین خلق فراهم ساخت. آنها از سال ۱۳۶۰ شمسی دهکده اورسوراواز را به پایگاهی نظامی برای گسترش تروریسم در ایران و عراق تبدیل نمودند.

طراحی فعالیت های سازمان یافته مجاهدین برای خشونت در عراق و ایران از همین پایگاه صورت گرفته و در سال ۲۰۰۳ میلادی با خودسوزی های خیابانی، مردم فرانسه را نیز بی نصیب نگذاشته اند.

دفتر سیاسی- نظامی محمد سید المحدثین نیز در همین دهکده واقع شده بود. جایی که او فرماندهی انتقال پادگان اشرف به فرانسه و کشورهای اروپایی را آرزو می نماید تا این کشورها را بطور مستقیم با ایران درگیر نماید.

از تبلیغات حقوق بشری در پارلمان ها تا اعزام واحد های تروریستی مجاهدین به ایران، از ملاقات با بیل کلینتون در آمریکا، تا ملاقات جنگ طلبان آمریکایی با مریم رجوی در فرانسه، از همدستی و مشارکت با گروه تروریستی جندالله در بلوچستان تا همکاری با القاعده در عراق، از فراهم نمودن انجمن های پولشویی در انگستان و آلمان تا اهدای رشوه به سیاستمداران بازنشسته آمریکایی , از فریب ارگان های حقوق بشری تا اعزام تروریست های برجسته مجاهدین از عراق به اروپا و هزاران عمل خلاف قانون برای تطهیر تروریسم سازمان مجاهدین تحت عنوان حقوق سیاسی پناهندگان، توسط او و همکارانش در اورسوراواز فرماندهی می شد.

جایی که هر یک از برادران و خواهرانش صدها ایرانی و عراقی را طی ۳۰ سال گذشته به قتل رسانده و سالها در کنار رودخانه اوآز فرماندهی عملیات های مشترک با سازمان موساد در ترور دانشمندان ایرانی را طراحی و به اجرا در می آوردند.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

رویای مادرانه، نامه خانم ثریا عبداللهی به فرزندش امیر اصلان – قسمت دوم

لینک به منبع

ایران ـ اردبیل

 

تا اینکه زمان گذشت و گذشت و گذشت بعد از یک سال بدون اینکه تو رو لحظه ای ببینم به ایران برگشتم. خواهرت که پیش علی بابا بود از دانشگاه قبول شده بود و در ضمن پرستاری علی بابا رو میکرد، به من زنگ زد وگفت: مامان علی بابا منتظر شماست زود بیا ، ای خدای من چی به علی آقا باید میگفتم؟ چرا نتونستم امیرو بیارم ، راستی امیر تو اگه جای من بودی چه میکردی؟ این اسمش مردانگی؟ شرافت؟ مبارزه با چی؟ باید بگیم باعشق پدری؟ مادری؟ خواهری؟… بالاخره خونه رسیدم ساعت حدودا” دونصف شب میشد ، در طول این یک سال که علی اقا رو ندیده بودم خیلی عوض شده بود، دخترم گفت مامان باسمعک با علی بابا صحبت کن از بس گریه کرده چشماش هم جایی رو نمی بینه ، وای ، فقط صلوات می فرستادم ، به بیوک ماما گفتم من اصلانو ندیدم گفت: این همه مدت موندی امیر رو ندیدی؟ گفتم نه، خواهرت با مادربزگت شروع کردند به گریه ولی گفتند به علی اقا نگو که امیر رو ندیدی چون اون منتظره و تو بهش بگو من دیدمش و دارم میارمش ، بالاخره تصمیم گرفته شد که من به علی بابا دروغ بگم ، خواهرت ، سمعک گوش علی اقا را جابجا کرد ، فورا و اولین حرفش این بود : ثریا اومده؟ من گفتم بله علی اقا اومدم. صورتم رو بوسید و گفت: خب خسته شدی ، شنیدم مریض شده بودی خیلی نگران شدم به دخترت گفتم حتما” به تو بگه که مواظب خودت باش ، حالا امیرهم با تو اومد؟ امیر جان تمام وجودم لرز گرفته بود من بعد از سی سال باید به پدر بزرگت دروغ میگفتم ، گفتم : نه علی اقا باید بمونه تا صلیب سرخ کار ویزای امیر رو درست کند. علی آقا پرسید : ازدست اون بیشرفها (سران فرقه رجوی) بچه رو گرفتی خیلی کار خوبی کردی ، من این وطن فروش وادم کشها رو میشناسم میدونی رهبر اینا اون زمون با بنی صدر با لباس زنانه از ایران فرار کردند بیت المال ملت رو چاپیدند ، آفرین عروسم خیلی خوب شد امیر باید بیاد ایران ، دیگه مرد شده باید بره واسه خودش زندگی تشکیل بده ، من که نمردم هر کاری از دستم بیاد براش میکنم حالا چرا بتو دروغ گفته بود که من آلمانم؟ حتما” اون بی دینها وادارش کرده بودند چون نوه من اصلا دروغ گفتن بلد نبود.

پارک لاله نزدیک خانه بود زمان استراحت علی بابا من بعضی وقتها بچه رو میاوردم

بله امیرجان و چند سالی این جریان ادامه پیدا کرد ، هروقت که می آمدم عراق و برمیگشتم تهران ، یه دروغ دیگه تحویل پدربزرگ هشتاد ساله ات میدادم.

چندروز مانده به آذر ماه سال ۹۱ از عراق به ایران آمدم. طبق معمول رفتم خونه پدربزرگت و او پرسید بازهم دست خالی اومدی؟ با اون حالی که پدر بزرگت مریض بود زیاد دوست نداشتم که دروغ حرف بزنم با جرات تمام گفتم: علی آقا اجازه بدید من راست بگم ، گفت: نه ، نگو ، من همه چیز رو میدونم. تو فکر میکنی من چون کور و کر شدم چیزی نمیفهمم ولی غصه نخور درست میشه ، من باید به تو دلداری بدم تو مادری ولی میدونی من امیر رو بیشتر از همه نوه هام دوست دارم. اخه امیر خیلی مظلوم و ساکت بود و اونهم واقعا” منو دوست داشت. راستی میگی بلندگوهای زیادی در آنجا دارین اره؟ گفتم: بله ، گفت : به امیر پشت بلندگو گفتی که علی بابا مریض شده: گفتم: بله علی اقا ، میاد… باخنده و به شوخی گفت: بهش میگفتی علی بابا میگه اصلان بی یال ودم و بعد شروع کرد به خندیدن.

چند روز پیش علی اقا موندم و برگشتم خونه و قرار شد شب یلدا طبق معمول هرسال خونه علی بابا باشیم.

چند روز مونده به تولدت همه وسایل شب یلدا رو آماده کردم با اجازه تو کیکی که پخته بودم نوشتم امیرجان، علی جان تولدتان مبارک، راهی تهران شدم ، بین راه چند بار خواهرت از تهران زنگ زد و گفت: مامان کی میرسی؟ گفتم: نزدیکهای عصر ، چطور؟ گفت: علی بابا میگه مادرت باید زود بیاد که شام شب یلدا رو آماده کنه ، عکس امیر را با خودت بیار. گفتم: آوردم ، زود میرسم ، نگران نباشید همه کارها رو انجام دادم وخریدها رو کردم و شام هم درست میکنم ، دوباره نزدیکی های عصر بود باز خواهرت زنگ زد و گفت : زود بیا علی بابا همش میگه مادرت دیر اومد ، نمیرسه کارها مونده.

عکس تولد امیر شب یلدا، تمام دوستان وفامیهای امیرم جمع بودند، چه شبی بود …

اصلان جان عصر بود که رسیدم ترمینال ، ماشین دربست گرفتم برای گیشا ، خیلی ترافیک بود و دلم هم شور میزد که دیر شده وقتی اول کوچه رسیدم ، دیدم آمبولانس جلوی درب خانه ست ، یا حسین چی شده؟ دیدم دخترم هراسان اومد و با گریه گفت مامان ، علی بابا حالش بد شده برو بالا.

اصلان نمیتونم برات بگم خواهرت خودشو میکشت و داد میزد : علی بابا مامانم اومد کیک تولدت را آورده ، علی بابا چشماتو ببندی باهات قهرمیکنم منو تنها بزاری دیگه میرم …

اصلان جان خواهرت مثل ماهی که ازتنگ آب بیرون میفته دست و پا میزد وعلی بابا هم تماشا میکرد ، من رسیدم دست علی آقا رو گرفتم ، دستم را فشار داد همه کسانی که دور و برش بودند با اون چشمهای بی سو انگاری بین این نفرات دنبال گم شده ای بود نگاه میکرد که همین لحظه پرویزعمو فهمید و گفت علی آقا به دنبال امیر میگرده ، عمو پرویز با لحن صدای تو شروع به صحبت کرد: به زبان ترکی : علی بابا سلام چقدر دلم برات تنگ شده بود دیدی چه شبی خودمو بهت رسوندم (دراین لحظه عمو پرویز صورت علی بابا رو میبوسید) بیا علی بابا شعر تولدت مبارک را باهم بخونیم (کیک بالای سرعلی آقا بود وهمه کادوها رو چیده بودند همه چی آماده بود ولی فقط تونبودی که بجای خنده گریه کنی امیر) علی آقا چشماتو نبند منونگاه کن ، امیر اصلان هستم همون شیر بی یال دمم علی بابا …….و علی بابا تا چند دقیقه ای که چشمش باز و بی صدا اشک میریخت و خیلی راحت و آرام چشماش رو بست وبست وبست برای همیشه ، جلوی چشم خواهرت ومن وهمه بستگان … و برای همیشه از پیش ما رفت وجان به جان آفرین تسلیم کرد…

اصلان جان چشمان علی بابا به راهی که توشاید بیای ماند و تو نیامدی ، چه عاشورایی شد آن روز … که فقط تو نبودی ، خواهرات داد میزدند: امیر بیا، علی بابا رفت، خواهر بزرگت داد میزد و نفرین میکرد کسانی را (سران فرقه مجاهدین) که تو رو به این جهنم انداختند که حتی نتونی عزیزت را ببینی …

نمیدانی امیرم زمانی علی روی دوش پرویزعمو بود ، عمو چه میکرد ودا دمیزد :ای نامرد امیر این رسم مردانگی بود این بود غیرت و شرف تو … علی اقا تا لحظه جاندادن فقط گفت: امیراصلان ولی توحتی یک زنگ هم نزدی که علی بابا صدای تو رو بشنود و در آرامش بمیرد و وقتی پرویزعمو رفت توی قبر که علی بابا رو تو قبر بزارن باز پرویزعمو گفت: عیبی نداره امیراصلان ، من بازم برای علی بابات اصلان میشم ، ای خدا، تمام جماعت آتیش گرفته بودند (ای رجوی نفرین به تو ، لعنت به اندیشه تو ، لعنت به راه تو ، ای حرامزاده بخدا تا انتقام این لحظه رو نگیرم آرام نخواهم نشست حسرتی که تو بر دلمان گذاشتی بدان داغی بدلت خواهم زد که تا گردش زمین و زمان بپاست خواهند گفت و خواهند نوشت …) وبرای همیشه از علی بابا خداحافظی کردیم.

امیرعزیز ولی من فکر میکردم تو درکنار علی بابا هستی حتی دسته گلی که گرفتم همه پرسیدند : این دسته گل را کی خریده و این شعر را نوشته؟ گفتم : امیرم ، دسته گلی از طرف تو برای علی بابا (از زبان امیرم)

علی بابا یولوم سنن کج اولدی گلمدیم عمرون گشدی گچ اولدی

بیوک ماما سویله منه علی بابا نجه اولودی ؟

آره عزیز مادر، امیرم، امسال شب یلدا اولین سالگرد رحلت علی حسن زاده است (علی بابا) ومن امسال تنهای تنهام خواهر کوچکت بعد از فوت علی بابا بکل مریض شد هر وقت که یاد روزهایی که درکنار پدر بزرگش بوده براش تداعی میشه وهمین تجدید خاطرات دختر عزیز منو افسرده کرده به همین خاطر خواهر بزرگترت بیشتر درکنارش است تا به گذشته زیاد فکر نکنه ، بعضی وقتها میگه : مامان وقتی امیر اومد ، بگم علی بابا کجا رفت و شروع به گریه میکنه.

اصلان جان کاش بو دنیا اولندن اولمیادی یاکه قزیل گول اجیپ سولمیادی

بیر ایرلیق بیر ایتگنیق بیراولوم چرخ فلکین قلمی بو قانونی بو دنیادا یازمیادی

آره نفس مادر ، دیگه زندگی ما از هم پاشید ومادرت ماند با کوهی درد و تنها و تهمت …

اصلان جان خدا لعتنت کند رجوی و مریم را ، که زندگیهای چندین هزار نفر را مثل مادرت برباد دادند ، ولی آنان باید بدانند که خانوده ها تا آخرین نفر وآخرین نفس انتقام این روزها را نگیرند لحظه ای از جای نخواهند نشست نفرین وهزاران نفرین به رجوی و رجوی نماها … امسال زیرپای تمام هیئت ها نشستم. فقط و فقط بنیان گذاران این فرقه لعنتی را نفرین کردم و باید ترسید از آه مادران از آه خواهران و پدران.

امیرجان دربین عکسها، عکسی برات فرستادم که دختر خواهرت بغلته، الان همان دختر اول راهنمایی را میخونه ، ماشالله برای خودش خانمی شده ، خواهرت که هشت سال از تو کوچکتره برای فوق لیسانس درس میخونه ، ولی حالا تو برای مادرت بنویس البته اگه (سران بی احساس فرقه) اجازه خوندن این نامه را بدهند و در فکر نوشتن جواب نامه برای مادرت باش که در چه مقطعی از تحصیلات هستی ، بعد از آن همه تلاش در امور ورزش چند مدال برای نام آوری اشرف و لیبرتی کسب کردی، ازخونه ، زن و بچه و زندگی بعد از دوازده سال برای مادرت بنویس ، بنویس که عمرت تباه نشده برای موفقیت خودت و خانواده ات ومملکتت تلاش کردی ، کارنامه دوازده سال عمرت را برایم شرح بده ، راستی برای آزادی ملت و آبادنی مملکت چقدر تلاش کردی ، آیا حاصل و نتیجه این تلاشها باعث سرافرازی خانواده وسربلندی خودت وتامین آینده ات خواهد بود؟

امیرجان سی آذر مصادف با شب یلداست و تولد عزیزی که عزیز مصر نامیده خواهد شد.

ازطرف مادر همیشه چشم براهت ثریا

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رویای مادرانه، نامه خانم ثریا عبداللهی به فرزندش امیر اصلان – قسمت اول

 


 

12.12.2013

لینک به منبع

آرش رضایی، نیم نگاه
رویای مادرانه، نامه خانم ثریا عبداللهی به فرزندش امیر اصلان – قسمت اول

تقابل ذهن بیمار رهبرعقیدتی مجاهدین با رویای مادرانه براستی غم انگیز و گزنده است و نیز تامل انگیز … شاید پرسشی که به ذهن خطور می کند اینکه جنون قدرت طلبی در رهبری مجاهدین تا کی می بایست قربانی داشته باشد؟

در دنیای مدرن و زمانه ای که در آن بسر می بریم احساسات متعالی انسان ها ، رویاها و امیدهای سحرآمیزشان به جریان زندگی روح و جان می دهد و بدون احساسات انسانی ، زندگی همچون کالبدی بیروح ، سرد و بی رمق است … در این میان حس مادرانه یک رویای دست یافتنی و تاثیر گذار و اعجاز آمیز است … معنا و مفهومی که متاسفانه سران فرقه ستیزه جوی مجاهدین ناتوان از درک و فهم آن هستند …

خانم ثریا عبداللهی بیش از چهار سال در درب ورودی اسارتگاه اشرف در خاک عراق فریاد رهایی فرزند عزیزش را سر داد و حس مادرانه خویش را به زیبایی به تصویر کشید اما رهبری فرقه مجاهدین انگار چون جسدی متحرک و بی احساس نظاره گر آن بود بی هیچ واکنش انسانی و منطقی …

تاملی عمیق بر درونمایه ی نامه خانم ثریا عبداللهی شیرزن آذری به فرزندش امیر اصلان که در اوان جوانی و در عین سادگی در کشور ترکیه به تور رابطین بی احساس ، بیرحم و فریبکار فرقه مجاهدین افتاد و با وعده اخذ پناهندگی از کشورهای اروپایی به اسارتگاه مخوف اشرف منتقل شد ، حکایت تلخ ، گزنده و درخوری ست از خیانت رهبری و سران فرقه مجاهدین به احساسات و صداقت پاک یک جوان ایرانی و نیز نادیده انگاشتن رویای مادرانه …

خانم عبداللهی دیشب طی تماس با اینجانب از اینکه سران فرقه بیرحم و تبهکار مجاهدین فرزند عزیزش را وادار به اعتصاب غذا کرده و از او چون یک قربانی بهره برداری تبلیغی در سیمای به اصطلاح آزادی می کنند بشدت متاثر و غمگین بود ایشان ترفند و شگرد غیر اخلاقی رهبری و سران فرقه مجاهدین را در وادار کردن فرزندش به اعتصاب غذا بشدت محکوم می کند و از نهادهای بین المللی همچون کمیته بین المللی صلیب سرخ و کمیساریای عالی امور پناهندگان و نیز احمد شهید استمداد و کمک می طلبد تا امکان ملاقات و تماس او را با فرزندش در کمپ لیبرتی فراهم نمایند.

آرش رضایی

***

ایران ـ اردبیل

بنام آن خدائی که عشق را ستون استواری برای راز بقا قرار داد

امیراصلانم

عزیز دلم ، نورچشمم

ازدور روی چون ماهت را میبوسم.

عزیز مادر این روزها خیلی دلتنگتم ،هواهم مثل من دلش گرفته اخه زمین و زمان دارن فریاد میزنند که ماه ماهه آذره ، بله ماه آذر…

(پدر بزرگ امیر یعنی پدر پدری خیلی مهربان وخانواده دوست بود وماعروسها با لحجه خانواده ایشان راعلی اقا صدا میکردیم ولی نوه ها علی بابا میگفتند) ، (امیر اصلان به زبان ترکی یعنی شیربزرگ و نر که خدا بیامرزعموی امیر مرحوم دکتر امیر هوشنگ حسن زداه این اسم را انتخاب کرد)

راستی امیرجان حتما” شب یلدا یادته ، علی بابا رو که فراموش نکردی؟ چقدر تورو دوست داشت و صدایت میکرد: اصلان بی یال ودم بیا بریم ، توهم از خداخواسته با تمام وجودخنده کنان سوار جیپ (ماشین جیپ) میشدی. و وقتی کنارعلی بابا می نشستی خنده کنان نگاه می کردی که انگار همه مهربونیهای دنیا نصیب تو شده.

حتما” یادته شب یلدا جزء شبهایی بود که همیشه خونه ما شلوغ میشد، (این شب برای خانواده حسن زاده خیلی باعظمت بود چراکه تولد علی بابا هم (بزرگ خاندان حسن زاده) دراین شب عزیز یعنی شب یلدا بود…

(این شب برای من هم خیلی پرخاطره و شب به یادماندنی بود و البته که هست ، شب تولد امیراصلانم است وسه مراسم خیلی بزرگ در یک شب خلاصه میشد)

(برای هرچه با شکوهتر شدن مراسم ، علی آقا با جان و دل کار میکرد درواقع همه اهل خانه شب سی آذر بنوعی مشغول کاری میشدیم ، هرکسی در حد خودش کادوئی آماده میکردند ، پدر بزرگ هم شاید یک هفته مانده به شب یلدا تمامی وسایل از قیبل خرید آجیل و میوه و شیرینی و تهیه گوشت کبابی برای این شب ، تدارک میدید، تمامی فامیلهای نزدیک ، خانه علی بابا میهمان بودند ، تمامی نوه وعروسها ودامادها دراین شب دورسفره پدر بزرگ جمع میشدند ، هرکس از خاطره ای که داشت تعریف میکرد وبیشتر از شب تولد امیر که علی بابا با جان و دل و باخنده تعریف میکرد:

(آره شب تمامی کارهامو کردم ، همه مهمونها هم اومده بود (خطاب به من) یادته؟ گفتم بله، ادامه داد: به دکتر هوشنگ که بیمارستان امام خمینی شیفت بود زنگ زدم وگفتم آماده باش دارم عروسم ثریا رو میارم ، من خیلی خوشحال از اینکه نوه پسری من که دراین شب عزیز به دنیا میاد ، تا رسیدم بیمارستان (خانه پدر بزرگ امیر، خیابان کارگر شمالی ، کوچه چهاردهم در واقع نزدیک به بیمارستان امام خمینی بود وعموی امیر اکثر وقتها دراین بیمارستان شیفت بود ، ایشان جراح فوق تخصص عمومی وشکسته بندی بودند) امیرهوشنگ بلافاصله ثریا رو برد وبعد نیم ساعت برگشت و گفت: علی آقا مژده بده یک پسر کاکل زری وخیلی خوشگل ولی خیلی خیلی ضعیف بدنیا آمد، می دونید بچه همه خوشحال بودیم ولی من یه مکثی کردم و گفتم ساعت تولد من هم درست درهمین وقت وهمین ساعت بوده وفوری برگشتم چون همه منتظر من بودند دیدم همه نگرانند گفتم خدارو شکر همه سالم وبچه هم پسره (ترکها معمولا” پسر را بیشتر دوست دارند) همه خوشحال نشستیم ، بله عروس خانم الان این یل که کنارت نشسته همان بچه دو کبلو وچند گرمیه و(با خنده ولی گاهی هم گریه میکرد ) ومی گفت : من دیگه پیر شدم (خطاب به امیر) بیا بیا ، تودیگه قدت بلند شده خم شو تا ببوسمت………..)

اصلان جان همیشه علی بابا از بچه گیهای توحرف میزد وطوری تعریف میکرد که انگاری هنوز بزرگ نشدی وجلوی چشمم نشستی ، هنوز اون دست گرم کوچک تودست منه ، هنوز صورت گرمت به صورتم چسبیده هنوز باید روی پاهام تو رو بخوابونم ولالائی برات بخونم:لالالالا لای میخونم خوابت نمیاد =بزرگت میکنم یادت نمیاد =امیر لالالالا عزیزه خونه =مامان دوست داره امیر میدونه ، ءمنیم بالام دنیا یالاندی =هامی گیدندی=امیر منن گالاندی.

یادت نمیاد امیرجان ،ساعتها روی پاهام میموندی و میگفتی میخوام برم پیش علی بابا میگفتم خوابه صدا نکن وقتی این حرف بهت میگفتم انگاری نفس کشیدنت هم برات زیادی میشد سوت و کور میموندی روی پاهام تا پدربزرگت بیدار بشه ، انگاری نفست به نفس علی بابا بسته بود


امیرم بغل علی بابا



تا اینکه بزرگ وبزرگتر شدی روزگار با تو دست وپنجه نرم میکرد توهم با ورزش ، میگفتی : مامان وقتی میرم پیش علی بابا بازوهامو نشون میدم میخنده به من میگه بازهم همون شیر بی یال ودمی ، راستی مامان این یعنی چی ، من قصه شیری که چطوری بی یال ودم شد را براش تعریف کردم : میدونی مادر، یه مرد وزرشکاری مثل تو بود ، یه روزی میره بیش خال کوبه میگه شکل شیر بزرگ روی بدنم خالکوبی کن ، طرف که کارشو شروع میکنه اول از دم شیر خال کوبی میکنه ، مرد ورزشکار دردش میاد خطاب به خال کوبه میگه دمش ول کن از کمرش شروع کن خالکوب از کمر شیره شروع میکنه کمی که خالکوبی میکنه باز ورزشکار دردش میاد میگه ولش کن از پاهاش شروع کن دوباره ورزشکار دردش میاد (وقتی من این قصه رو تعریف میکردم امیر از خنده سیاه شده بود وهی میگفت ای علی بابا حالا فهمیدم چی به من میگفتی) میگه از سره شیره شروع کن اینبار دیگه خیلی دردش میگیره با عصبانیت تمام داد میزنه ومیگه بابا اصلا من شیر بی یال و دمم نمیخوام خالکوبی کنی ،

یادته امیر، قصه شیر بی یال ودم را برای پدر بزرگت گفته بودی چه حالی شده بود ، خودت باخنده تعریف میکردی : ماما وقتی گفتم همه خندیدند خودم هم خنده ام گرفته بود.ای مادر قربون اون خنده هات.

حتما” باشگاهی که کار میکردی هم یادته وقتی خونه میامدی با من زور آزمایی میکردی که من بفهم تو چقدر بزرگ شدی ، وقتی منو بغل میکردی و از زمین بلند میکردی میگفتی ماما نگاه کن پسرت چی شده دیگه بخدا اگه کسی جرات کنه بتو حرفی بزنه دیگه مرد خونه ام ، امیرم وقتی من با این حرف تو گریه ام میگرفت تو هم با من گریه میکردی و تند تند دستم وصورتم را می بوسیدی ومیگفتی بخدا ماما تا آخر عمرم نوکرتم بعد برای اینکه بخندم به شوخی میگفتی : ماما برام زن میگیری؟ ……؟ وبعد با مکث ادامه میدادی : ماما غصه نخور خواهر بزرگم که ازداوج کرد به آبجی کوچیه فکر نکن خودم میفرستمش دانشگاه بخدا اگه شده خودم درس نمیخونم وکارگری میکنم ولی آبجی خوشگلمو میفرستم درس بخونه میدونم تو عشقت اینکه بچه هات درس خون بشن، ومن بغلت گریه میکردم وخدا رو شکرگزار بودم که خدا به من بچه های صالح وسالم عطا کرده.

راستی امیرم الان که ماه محرمه ، هیئت قمر بنی هاشم مسجد سجاد خیابان خوش یادته که این هیئت هنوزهم پابرجاست ، یادم نمیره تو از شب تاسوعا دخیل قمر بنی هاشم میشدی و میگفتی : ماماجان من دوشب مسجد میمونم آخه مسئول هیئت شدم نمیدونستم از قمر بنی هاشم چی میخواستی ، گفتم باشه مادر مواظب خودت باش ولی هروقت هیئت سینه زنی داشتند به منهم بگو، گفتی باشه خونه زنگ میزنم اگه خانمها بودند به شما هم میگم و تودیگه یادت رفت زنگ نزدی .

صدای سینه زنی ونوحه خوانی رو خودم شنیدم روز تاسوعا بود (خونه من خیابان قصرالدشت تهران بود ) ، جماعت غوغا میکرد جوانی بلند قد با هدی که روی پیشونی بسته بود روی آن نوشته بودند یا ابولفضل عباس ، نزدیکتر شدم دیدم امیر اصلان شیر ویل خودمه ، همه جماعت یا حسین یاحسین میزدند یک لحظه به صورت به چهره معصوم تو نگاه کردم رنگ صورتت مثل گچ سفید شده بود علم خیلی بزرگ بود یعنی بجرات بگم پهنای علم کل خیابان قصرالدشت را بسته بود تمام وجودم میلرزید اکثر جماعت میگفتند : این علم برای این جوان خیلی بزرگه نمیتونه بلندش کنه ولی همکلاسیان وهم هیئتیها وهم باشگاهیهایت تو رو تشویق میکردند من یک لحظه فریاد زدم یا ابوالفضل به جوانیت قسم به جوانم کمک کن سرم را بلند کردم دیدم علم روی دوش امیرمه و پسر خوش قامت من تند تند راه میره و کسانی نذر گوسفند داشتند زیر پای امیرم سر میبرند ، انگاری که تمام وجودم گریه میکرد رو بقبله نشستم وخداخدا زدم همه جماعت دادمیزدند: ماشآلله احسن به شیر مادرت احسن به نان حلالی که خوردی حاج امیر (امیر مکه نفرفته ولی چند بار پیش امام رضا رفته بود) دیگه جماعت دعا میکردند بعد اتمام مراسم فورا” اومدی پیشم بغلم کردی و گفتی: مامان بخدا وقتی زیر علم بودم همش شما وعلی بابا رو دعا میکردم ، نمی دونی ماما آدم وقتی میره زیر علم اصلا” خدا قدرت دیگه ای بهش میده ، دیدیم خیلی گریه میکردی برو خونه من فردا بعد از ظهر عاشورا میام هیئت مهمون داریم باید کمک کنم.


خنده امیر، باهم رفته بودیم پارک به اصرار امیر باهم سوار قایق شدیم
 


روز عاشورا هم به همین طریق گذشت ، نزدیک غروب امیر اومد وگفت کمی بخوابم باز باید برم هیئت ، امیر تا روی زمین دراز کشید خوابش برد ، با همان لباس سیاه هیئتی روبه زمین خوابید وقتی چشمم به کتف امیر افتاد دیدم کلا” کبود وکبود شده، دستهاش تماما” تاول شده بود ، بالاسرش نشستم ، تمامی جای کبودی بدن امیرمو میبوسیدم دستهای امیرمو روی صورتم میکشیدم انگاری که چند کیلو آب زیر پوست دست امیر تزریق کرده بودند ، چنان خسته افتاده بود که من چند ساعتی که بالای سرش گریه میکردم ومیبوسیدمش متوجه نشده بود ، وقتی بیدار شد بعد از دوش گرفتن فورا” پیراهنی روی لباس هیئتی پوشید که من جای کبودی بدنش رو نبینم و فورا” خداحافظی کرد و رفت.

اصلانم جا نمازت هنوز هم که هنوزه توی همان ساکی که خودت گذاشتی یادته اون عطر گلاب که از مشهد خریده بودی هنوزهم نگه داشتم شبهای تولدت و یا عید و بقیه مراسم ها که میخوام پیشم باشی ازش استفاده میکنم چون فکر میکنم کنارم نشستی وتنها نیستم ، گاهی کیف سامسون تورو باز میکنم همان هد هیئتی تو هنوز توی کیفه ، هنوز بوی صورت تو رو میده ، امیرم یادم نرفته وقتی نماز شب میخوندی های وهای گریه میکردی ، میگفتی ماما نماز یادت نره به وقتش بخونی …….اه اگه من نارحت میشدم توچه حالی میشدی به هرشکلی خودتو درمیاوردی که من بخندم ، ای مادر دارم دیونه میشم ، دلم تنگ شده برای مهربونیهات برای تمام خوبیهات برای تمام مظلومیتت، امیرم چقدر سخته برای مادری با این همه مشکلات بدون کوچکترین گناهی فقط باعکس روی دیوار حرف بزنه وزندگی کنه ، ای خدا چرا نمیگن بچه من چه گناهی کرده که دوازده سال در اسارت (رجوی) باشه ، دوازده سال مادر حتی حتی یک لحظه جگرگوشه خودشو نتونه ببینه ، امیرم مادر قربون اون صورتت بشه ، امیر دعا کن این ماه آذر زود تمام بشه در نبود تو دیگه ازاین ماه و مراسم وشب یلدا نفرت دارم.

امیرجان یادته داشتی میرفتی ترکیه چقدر باهم گریه کردیم ، من ساک تورو میبستم توهم همش اشکهای منو به صورتت میکشیدی و میگفتی : مامان من دیگه مرد شدم بعد ازاین وظیفه منه که تو رو نگه دارم بخدا مامان تا کارهام جور شد فورا” برمیگردم مواظب خواهر کوچولو باش. مامان به اون علم قسم هیچ وقت تنهات نمیزارم بسه گریه نکن فقط کمکم کن که موفق بشم منو خیلی دعا کن اصلا” اگه همه کارها جور شد یه خونه برات میخرم نمیزارم بری سرکار. گفتم که تا آخر عمرم نوکرتم ومن قرآن گذاشتم روی سینه ات برای آخرین بار سینه تو رو بوسیدم چونکه قدم نمرسید که صورت ماهت را ببوسم و توخم شدی و صورتمو بوسیدی و بوسیدی و بوسیدی تا اینکه دستم از تو جداشد.

چه روز نحسی بود آنروز، من نمیدانستم آنروز چرخ فلک با قلمش سرنوشت شومی برای تو ومادرت مینوسید ، آخ که مادر ، منه دست شکسته بادست خودم سوار اتوبوست کردم وموقع خدا حافظی دیدم که گریه میکردی و دور میشدی شاید میدونستی که دیگه منو نمی بینی ، آره مادر وقتی به خونه برگشتم جای خالی تو رو دیدم تا چندماهی دیوانه وعصبی شده بودم ، خدا میداند که چه مصیبتهایی کشیدم که نمیتوانم برایت بنویسم و میدانم شرایط روحی خوبی ندارم ، آره امیرم چند سالی از تو بی خبربودم دراین مدت فقط علی بابا بود که سراغ تو رو میگرفت و اینکه بعد از چندسال زنگ زدی که من آلمانم ، وقتی این خبر را به علی بابا دادم انگاری که بال و پر در آورد خیلی خوشحال شد هم اینکه به هرصورت تو به خواسته خودت رسیدی وهم اینکه من دیگه از نگرانی خلاص شدم تا اینکه بعد از مدتی دوباره از تو بی خبر ماندم ، راستی یادته زنگ زدی چقدر خوشحال بودی و میگفتی من آلمانم برای خودم خونه و باشگاه دارم و استاد باشگاه شدم چندین صد نفر شاگرد دارم؟ وقتی این خبر را به پدر بزرگ و مادر بزرگت ((بیوک ماما =به زبان ترکی یعنی مادر بزرگ)) چقدر خوشحال شدند ومن پیش خودم فکر میکردم بعداز شب سیاه بالاخره صبح سفید منهم دمید (چه صبح سفیدی شد که دنیام بکل تاریک شد) ولی بازهم دیگه از توخبری نیامد تا باز چندین سال بی خبرماندم و..

تا اینکه از طریق یکی از نفراتی که از اشرف فرار کرده بود واقعیت ناپدید شدن تو رو فهمیدم ، امیر نمیدانی وقتی حرف میزد من باور نمیکردم که تو به من دورغ گفته باشی بخدا اصلا” باورم نمیشد من تو رو میشناسم چرا باید به مادرت دروغ بگی؟ بخاطر همین با نفری که این جریانات را تعریف می کرد برخورد شدیدی کردم ولی (نفرجداشده) قسم می خورد که امیر در اشرف است و عراق است وبعد از مدت زمانی نفر دیگه ای از عراق آمده بود و تو رو میشناخت بنام افشین، یادته خونه ما قصرالدشت تهران بود و خونه افشین اردبیل بود ، من به خونه پدر افشین زنگ زدم و گفتم میخوام افشین را ببینم و پدرش گفت بیا پسرم خونه ست ، راهی اردبیل شدم وقتی به خونه افشین رسیدم پدرش گفت پسرم با عروسم رفته تبریز خونه پدر خانمش ولی میتونی با تلفن صحبت کنی ، با تلفن صحبت کردم از وضعیت تو دوباره پرسیدم وگفتم : آخه امیر به من زنگ زده و گفته من آلمانم ، افشین در تلفن گفت : ( سران فرقه رجوی ) اونو وادار کردند که دروغ بگه ، ما چند صد نفری بودیم که (رابطین فرقه مجاهدین) از ترکیه دزدیدند وگفتند شما رو میبریم آلمان ولی بعد از چند روز فهمیدیم که ما در اشرف و در عراق و در خونه منافقین هستیم ، وقتی افشین حرف میزد تمام وجودم آتیش گرفته بود که چرا تو از آلمان اومدی اشرف و زیاد صحبت نکرد و گفت بعدا” اگه فرصت شد به شما جریان را میگم ، من بعد از قطع تماس پیش خودم به خودم دلداری میدادم : اشرف خوبه امیر حتما” یا خادم علی ابن ابیطالب شده یا اینکه کاری که میکرده شکست خورده نخواسته من بفهمم، نجف اشرف جای بدی که نیست همه آرزو دارن برن حالا منهم ناشکر شدم ، تا مدتها با همین فکر ها زندگی کردم تا اینکه جریان را به علی بابا گفتم ، بخدا امیر، علی بابا چنان دودستی زد توسرش وگریه وفریاد زد که من فکر کردم جایی از بدنش بدرد اومده ، پرسیدم چی شد علی آقا و او گفت: چی خاکی بر سرمان شده منفورترین نفرات و لجنترین نفرات همین منافقها هستند ، هرطور شده برو بچه رو بیار بچه ات افتاده دست گرگها ، مگه این بی پدرها به تو دیگه پسرت رو میدن اینا همه ایرانیها رو کشتند …

امیرجان وقتی علی بابا حرف میزد من قلبم از جا کنده میشد که چه خاکی بر سرم شده چرا که من همان موقع هم میدانستم که منافقها جایی درایران ندارند چراکه چندین بارخیانتهای این فرقه ی بدنام را شنیده بودم.

دیگه امیرم بعد از این جریان علی آقا روز بروز مریضتر ومریضتر شد تا اینکه سکته قبلی کرد و رو تخت افتاد و نیاز به پرستاری داشت وآنزمان به وقتی افتاد که من عازم عراق شدم که تو رو بیارمخواهرت را گذاشتم پیش علی آقا و بهش گفتم دارم میرم امیر رو بیارم.

ومن اومدم عراق ، امیرجان من با عشق تمام برای دیدنت به عراق اومدم برای دیدنت لحظه شماری میکردم در اتوبوسی که از ایران راهی عراق بود تمام مسیر با تو حرف میزدم: آخه چرا امیرجان چرا عراق اومدی ، توچرا به مادرت راست نگفتی چرا دیگه زنگ نزدی و هزار چراهای دیگه تا اینکه به عراق رسیدم به اشرف آمدم ، من چی فکر میکردم وچی شد …

فکر میکردم تو درنجف اشرفی ، خونه و زندگی داری بقدری بی خیال شدی وغرق زن و بچه و زندگی و خوشی شدی که دیگه مادرت و خواهرات واقوامت رو فراموش کردی وقتی رسیدم به اشرف خاک برسرم شد بچه ی من اینجاست؟ برای چی؟ چه کسی پسر منو آورده این خراب شده؟

ای خدای من تازه به من گفتند تو اجازه نداری پسرت رو ببینی ، بخدا امیر ، کم بود اون سرباز ارتشی رو بزنم که برای من تعیین تکلیف میکرد که باید به دستور ما و امریکایها بری جلوی در ، تو نمیدونی چقدر اذیت شدم همش گریه زاری میکردم که چرا بچه ی من اینجاست تا اینکه یه روز اومدیم جلوی (درب اسد) عراقیها اشاره کردند و گفتند نفراتی که به طرف شما میان همان کسانی هستند که بچه های شما رو دزدیدند، تا نزدیک ما شدند (دارودسته رجوی) از پشت میله های درب به صورت من تف انداختند وبعد شروع کردند به فحش دادن : مزدور ، هند جگر خوار ، اطلاعاتی و …

وحشت کرده بودم که اینا دیوانه اند چی میگن؟؟؟ ولی من باز با گریه والتماس گفتم شما منونمیشناسید میگن بچه منو دزدیند اینجا آوردند ، باز ( دارودسته بیرحم رجوی ) شروع کردند به فحاشی و تف انداختن و …..و من تازه فهمیدم که امیرم ، ای خدا میشنوی امیرم کجا گیر کرده … بیخود نبود که دروغ گفته بود فهمیدم چرا به من زنگ نمیزده اخه بچه ام بین زالوهای خونخوار افتاده…

یک سال دور سیمها خاردار گشتم وفریاد زدم اصلان بیا ، علی بابا مریضه و تو رو میخواد ولی هیچ اثری از تو ندیدم ، روزها و شبها التماس کردم به تمام مقدسات زمین و زمان قسم دادم که بچه ی منو بدید ولی امیرجان فقط فحش شنیدم و سنگ خوردم ، از پشت سیم خاردارها داد میزدم : شماها کی هستید چی هستید من بچه ام رو میخوام ، ولی هیچ فایده ای نداشت انگاری که همه آنها آدم آهنی بودند ، از قیافه هاشون میترسیدم مسخ شده بودند ، وقتی باسنگ تمام بدن منو مینوشتند من فقط فریاد میزدم ، ای بی وجدانها من مگه چی میخوام بخدا امیرم رو میخوام منو نزنید و ( دارودسته رجوی ) گوششان کر وچشمشان کور بود چیزی نه می دیدند ونه می شنیدند…

ادامه دارد …

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شیر بی یال و دم، فیل هچل هلف و آدمیزاده گان تهی از انسانیت

 

 

01.11.2013

میترا یوسفی، سوئد

شیر بی یال و د م

فیل هچل هلف

و آدمیزاده گان تهی از انسانیت!

بی گمان تاریک ترین نقطه در جنون نابخشودنی و فراموشی ناپذیر « بردگی»، همکاری نفرت بار سیاه پوستانی بود که خائنانه برعلیه آزاده گی همنوعان خود به خدمت آدم ربایان خبیث درآمدند، درتوطئه ی بدام انداختن هم قبیله ی خود شرکت می کردند و مسبب سلسله رنج های وصف ناپذیر برگرده ی همدردان خویش شدند.

همچنین است درمورد گروه های کوچکی ازسرخ پوستان، که برعلیه نسل خویشتن، یا به عبارت صحیح تر« ساکنان نخستین آمریکای شمالی»،همدست و جیره خوار متجاوزین اروپایی به آمریکای شمالی گشتند.

در زندان ها واردوگاه های مرگ آلمان نازی هم بودند خائنینی(کپو) که درقبال حفظ جان ومختصری تسهیلات معیشتی، به همکاری ظالم دست یازیدند.

و پیش ازآن، طی سال های ظلمانی سلطه ی فراعنه، شلاق بدستان صف بردگان جهت پیشبرد بیگاری در کارمشقت بارساختن هرم ها و مجسمه های غول پیکر، غالبا ازدسته ی بردگانی بودند که توانستند اعتماد برده دار را به شخصیت ضعیف و خائن خویشتن برعلیه همنوعان، کسب کنند.

درهمین روال وشاید بدتر می نماید زوال ضعیفانی که تا گلو از رجوی پُرند، زخمی وشکسته، غارت شده، تهی دست وپاکباخته، اما بازهم خدمتش می کنند. خدمتی شالوده اش ترس وتهدید که لازمه ویا نتیجه وثمرش خیانت برعلیه ستمدیده گانی ازتبار خویشتن است.

و انسانیت را درنقش شاهد وناظر متحیرومتاسف ومتنفر برجای می گذارند که ضعف آدمیزاد گاه تا کجا می رود! وآن نیمه ی شیطانی چه آسان خود را به وسوسه های شیاطین می بازد و پی می گیرد.

شاید درجستجوی واحه های خرم، فریب شیطان می خورد و به سرابی می افتد وفرو می رود در دهان مهیب لجنزاری.

خوشا درگیجگاه گرفتاری ونومیدی نیز، شانس نجات وفرصت رهایی هنوز در ره آدمی هست، اگر بازمانده یی از شرافت انسانی بر جبین و جسارت روان رگهایش باشد وگرنه درغرقه ی بویناک وتبدیل به کرم ها وحشرات لجن زی می شود.

نظیر همین خدمتگزاری ظالمان و خیانت به همرهان واصرار بر زوال خویشتن!

هم آنانی که بسا مدعی خدا و پیامبر و انسانیت بودند و با دو حرف آنچنانی مدام در ملامت اطرافیان! انقلابیون کذایی و معلمان مدعی شرف وانسانیت که گمگشته ی غفلت درنهایت مجیزگوی رجوی با همه ی جنایاتش ازآب درآمدند و راوی کذاب تبلیغات انحرافی اش! از حسن نایب آقای موحد روزی وروزگاری، ایام بربادرفته یی! تا مهدی سامع مارکسیست، دون کیشوت های خیالی وتوخالی که یکی خودرا به هیچ برای رجوی می بازد و دیگری به بهای قوتی چند! یکی را رجوی می چاپد ودیگری را به مزدوری می رقصاند ( سند این واقعیت فیلمی ست انکارناپذیر!). چپ زن معلوم الحالی که روبه صفتانه سربردرگاه امپریالیست ها سایید مگر مانع رهایی اسرا و گِل گرفتن برده سرای رسوای « اشرف» نامیده گردد! آشکارا، خط میداد آنها را در قتلگاه شان، در ناحیه یی که رجوی با اعمال شنیع برایشان دشمن ها تراشیده است، مصلوب کنید تا بعدازاین، فصل محتوم اخراج رجوی،ا سباب زحمت سرکرده ی مافیایی ودستیاران ومزدورانش در خطه ی غرب نشوند!

جل الخالق که این امپریالیسم هم شگفت پدیده یی ست! تلویزیون فارسی زبان صدای آمریکا، درتهیه ی برنامه یی از مردن مرضیه، دوربین را به روی دشمن قسم خورده ی سیستم خود زوم کرد که ایشان، آقای سامع اند! برادران رجوی هم، گوینده گویی در خیال خود، عکس شاهپورهای رضاشاهی میدید و به اشاره انگلیسی زبان ها رویای روزانه می بافت.

ناگفته نماند که اصل معرکه گیری مورد بحث نه قدرشناسی مرضیه، فرصت طلبی« مریم» نمایی بیش نبود. ازهمین روست رویگردانی آشکار از ادای احترام به منوچهرسخایی، چون مرزهای آمریکا هنوز برای رجوی بسته است. اگرچه منوچهر سخایی آبرویش را حرام همکاری با این گروه تروریست گشت.

عروس پدر همین آقای سامع هم! وقت خبرسازی رجوی ها، درمعرکه ی ماتم سرایی بی مایه ومنافقانه مرگ مرضیه، به جلوی دوربین وبغل مریم رجوی پرید، اما طرف مربوطه سراپا در فکر خودنمایی و انحصارطلبی رسوا ، بزمچه ی هزاررنگ را به کناری هُل داد. «زینت هاشمی سامع» نه این که نفهمید! فقط چاره یی نداشت مگر تجاهل و کینه به جگرآماسیدن!

به طریقی طعنه آمیز یادآور جان بولتون، که در اوج تلاش مذبوحانه مریم رجوی جهت به خدمت گرفتن سربازان آمریکایی برای حفاظت قلعه ی بدنام رجوی، طی بساط سورچرانی به همین منظوراطراف پاریس، به فارسی شکرشکن – نه گذاشت و نه برداشت – صاف وپوست کنده گفت سربازان ما از شما حفاظت نخواهند کرد و درحال بیرون کشیدن آنها ازعراق هستیم. این یک واقعیت است! مریم رجوی نه این که نفهمید! فقط چاره یی نداشت مگر تجاهل وکینه به جگرآماسیدن! راستی که دست بالای دست بسیاراست!

صاف و پوست کنده، بی تعارف و روشن، آنهایی که به رجوی سرفرود آوردند و زانو زدند، را دیگر حق هیچ اعتبار و آبرویی باقی نیست،هیج ادعایی! و همان می شوند که به قول شاه برعلیه اش عوعو می کردند! حالا به گفته ی « مهناز جهانبانی »- که پس از سالها آزار و توهین رجوی ها – رخت ازاین جهان بربست، ناپهلوان هایی امثال فیلابی، و یا مرضیه که مکاره کف دست رجوی ظاهر شد ومحتاله رفت. آخرین ماموریتش پس ازتخته شدن وپایان تشبثات کنسرتی، لابی گری و دلاله گی، بزک کردن رجوی نزد ایرانیانی دست اندرکار روزنامه نگاری وارتباطات اجتماعی بود!

خواننده ی درباری وجلسات عیاشی خصوصی، پول پرستی که درعالم زرنگی های

آنچنانی، دخترش را به خرم بدنام و معلوم الحال، شوهر داد، عوعویی هم درچنته گذشته وپرونده ی اعمالش نداشته

وناگهان پشتیبان رجوی تروریست ، لاجرم خود تروریست شده است.

این افکار، دلگیری وبی صبری ها، این سطور از آنجا نقش می گیرد که به روشنگری همرهانم در پیوستن به انقلاب، سپس گسستن، پالایش وپاکیزه شدن از رجوی، حسن نایب آقا در زمره ی فرستادگان شوم و پیک های نفرینی رجوی جهت اغفال وتغییرتصمیم ناراضیان رجوی به آلبانی، درآمده است. اگرچه خود پشت وگرده اش کبود از شلاق رجوی، روحش پریشان و بیمار و خودآزار از آزار رجوی، حیات اش متروک وتاریک، نه آهنگی، نه آوازی، نه شعری و نه شاملویی! مگرصدای مرموز خفاش وناله ی جغد، نه گلی، نه گلبنی مگرشاخک هولناک حسرت وبختک، آفاتی گویای سرشت وجنس رجوی!

دربازگویی این خبر تاثرآور به نازنینی، محق، و

آموزنده گفت : پس خوشحال باش که ننگینی چنین، دیگر در اطراف وهمسایگی تو نیست. وه… عمیق وگُهربار گفتاری!

درحقیقت همسری چنین بیچاره و بی ناموس، پدر ناشایست و نگون بخت فرزندانم پیش تر از اینها به رجوی برای توهین همسر و آزار فرزندانش امضای سفید داده بود. ولی حرفها و جملات چنان سفیهانه بود که نه اشکی در دیده سفتم، نه پاسخی گفتم و یا نوشتم. اساسا شیوه ی ما رهایی یافته گان در جنگ های گلادیاتوری رجوی،( به جان هم انداختن افراد خانواده)، پیشه ی پارسایی، صبر و سکوت است. اما در برابر شیطان صفتی و سعی درگمراهی دیگرانی که شانس رهایی از رجوی یافته اند، کوشش برده نگاه داشتن جویندگان آزاده گی، دیگر شایسته ی مماشات و سکوت نمی گردد وباید قربانیان را آگاه کرد. دیگر حق خود نیست و حق مردم است و نمی توان بخشید. طبیعتا حق غارت شده فرزندانم را نیز هرگز نبخشیده ام.

پروسه ی مسخ شخصیت ودگرگونی چنین مصیبت بار، برای این فرد مورد نظر، در جهت عکس مهدی سامع، منوچهرهزارخانی و…نه ازتطمیع ومزدوری که نتیجه ی دور وتسلسل تحلیل برنده وکاهنده ی توهین وفشارهاست.خرد کردن وشکستن ! و از شکسته ها و تکه ها موجودی باب طبع شیطانی، مخلوق رجوی ساختن!

به عبارت دیگر رجوی جهت تغذیه بیماری سخت سادیسم خویشتن، نیازمند ابتلای افرادش به مازوخیسم و خودآزاری است ودستاویز تعلیمات فرقه یی، دقیقا از عهده ی آن برآمده است.

حالا رجوی هرتوطئه یی که می خواهد برعلیه این ادعا ببافد. اما حسن نایب آقایی که مادرش، خواهران وبرادرانش، همسر وفرزندان، دوستان واطرافیانش می شناختند موجود دیگری بوده واین رونوشت غریب و پرغلط، برابراصل نیست.

اودرسرپیچی ازفرمان طلاق های جمعی و بدور انداختن جگرگوشه هایش، پیشنهاد استحاله از مجاهد به مبارز داد. حتی برای همسرش هم نوشت! رجوی برای امتحان، اجازه داد تا اینجا هم برود و بعد ناگهان جلویش را گرفت ومستی از سرش پراند که نخیر! حق انتخابی درکارنیست! اینجا نه تیم فوتبال « گارد» و « هما» ست ونه رجوی « پرویز دهداری»!

وقتی حقیقت بهم زدن وتلاشی کانون خانواده هنوز یک راز سربسته بود، نامه های تهدیدآمیز همسرحسن نایب آقاخطاب به مریم رجوی، به منزله نوعی حق السکوت! کارسازسفری یازده روزه نزد خانواده اش شد. ضمن یک تماس تلفنی از سوئد به تهران، مادربیچاره اش براساس شایعات براو خرده ها گرفت که مبادا خانواده ات را رها کنی! حسن نایب آقا، در بند شرم وخجالت، منافقانه می گفت که خیر، خانواده ام را به فلانی سپرده ام. این ادعای دروغین را در تماس تلفنی و یا نامه نگاری با دوستانش بازهم شرمگینانه ویا به طریقی دیگر، بی شرمانه !مدعی شد که خانواده اش را رها نکرده ونزد فلانی هستند وخیالش راحت است. البته همسرش معترض بود چرا خلاف واقعیت وحقیقت می گویی و می نویسی؟! بهانه می آورد، خودش را گول میزد و اغفال می کرد. ازاین شاخه به آن شاخه می پرید : می دانستم که از بچه ها خوب نگهداری میکنی! گویی از این جمله برای سلب مسئولیت و کم کردن گناه می کوشید. همان ایام اعتراف کرد که ارتباط عاطفی کم نظیری با همسرش داشته است!

پایان این مطلب آنک، باری و به هرحال درنهایت تلخی۱۷ سال است که سعادت ملاقات فرزندانش را به رجوی درحرام ترین قمار باخته و درعوض شلاق رجوی بدست گرفته بر گرده ی برده نگهداشته شدگان رجوی، می کوبد! که ناتوان از« پرواز»، شاید دیگران را « هم تراز» خود نگهدارد، درکسوت بردگی آنهم در طلوع قرن بیست ویکم، افسوس بر این زوال، وای بر رجعت نکبت بار!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پس اندوهگین نسازدت سخن آنها. همانا دانیم آنچه را نهان دارند وآنچه را پدیدار کنند

 

13.09.2013

میترا یوسفی، سوئد

http://iran-interlink.org/wordpressfa/?p=6614

پس اندوهگین نسازدت سخن آنها همانا دانیم آنچه را نهان دارند وآنچه را پدیدار کنند (سوره آسمانی « یس» آیه مبارک ۷۶)

صدای بال زدن کرکس ها دیگربار وهنوز ازلانه ی عنکبوتی که رجوی به خصلت منافقانه ولاف وگزاف های مصلحت جویانه« اشرف» می نامید، سخت موهن وهراس انگیز می نماید. اشرف ربیعی! اولین همسررجوی ولاجرم نخستین زنی که مورد تجاوز، ستم و سودجویی های بی رحمانه ی اوقرارگرفت. نه تنهاازآنک مرد شوهرنامیده اش درنهایت قساوت وکمال نامردی اورا در جهنمی که باجنایاتش ساخت رها کرد ورفت، بلکه نام یک زن آزادیخواه، پیشرو وروشنفکررا بر برده سرای عصرحاضرنهاد وروح پاکش را آزرد. برعلیه افکارمترقی وی حتی حرمسرای شرم آگینی برپا کرد شلوغ ومتعفن از فجایع باورنکردنی، هرآنچه اشرف ربیعی دررهش بی مهابا دست اززندگی هم شُست.

چه کسی می داند از مطامع چندجانبه ی رجوی؟ شاید همان ایران هم، وقتی نخستین رئیس جمهوری ایران را به راه ناخواسته هل می داد، دختررئیس جمهوررا هم دیده ودلباخته، هوای رها شدن ازشر« اشرف » به دندان طمع گرفت. با قربانی کردن وی، هم ماشین تبلیغاتی اش راه می افتاد ( سرآغاز قتل اشرف ربیعی طی درگیری مسلحانه وآستانه ی ازدواج عجولانه رجوی با فیروزه بنی صدر یک سری نامه های عاشقانه وستایش آمیز به اسم وی، خطاب به رجوی ازفرانسه به مراکزرجوی ها درکشورهای مختلف پخش گردید) وهم تجدید فراش می کرد. حرص وطمعی به شیوه ی مردان هوس بازوشهوت ران بزودی که به همسرنزدیک ترین همراه ودوستش مهدی ابریشمچی روی گردانید تا « مریم عضدانلو» قربانی دیگر، اگردسته دسته زنان ودختران جوان ازپشت نیمکت مدرسه تا زندان ها و گلوله باران ها را در ردیف جداگانه یی قراردهیم وبشماریم. درآن قلعه ی بی قانون فرزندان اعضا را ربودند و به غریبی ودورها بردند. یک روز ازدواج اجباری شد و روزی طلاق! واگرحرف می زدی، تحت ضرب وشکنج قرار می گرفتی. تلخ تراز خود ضرب وشکنج، تشکیل جوخه های ضربت زنانه بود تحت ترکتازی رجاله های لات ولمپنی چون مهناز شهنازی وهمپالکی هایش، مبادا فراشان مذکر رجوی مرتکب گناه لمس جنس مخالف شوند!

آری و باری، هرکسی مجرب ستم ها وزمانی اسیرفرقه ی رجوی، اززمان سقوط صدام حسین، می توانست سرنوشت شوم اسیران رجوی را پیش بینی کند. آدم هایی که فقط موسم تشکیلات فرقه یی وانزوای منجمد اردوگاه موسوم به «اشرف» به کار رجوی می آمدند، اسارت ودیگر هیج! اردوگاه اشرف، تجسم قلعه ی سنگباران ونه جای دیگر! سرزمین های آزادتر ومهد اجتماع، وزش نسیم آگاهی ونیوش ترانه ی محبت، پایان انزوا وتنهایی مفرط ومحض، دیگر ازچنگال دیو، رها شده، به انسانیت وخویشتن، باز می گشتند واسباب زحمت برده دار ورشکسته!

ازهمانجا میشد شرایط وبلایای کنونی را دید وخبرهای دهشتناک را شنید. اندوهناک و وحشت زده تصورکرد چهره ی مصیبت زده ی « اشرف»، مادر دلسوخته ی « یاسرحاجیان» یکی ازقربانیان توطئه ی۱۰ شهریور ویا « مهین نظری» مادر نگون بخت « امیرشمس حائری»، نمونه یی از قربانیان قطع رابطه ی فرزند و والدین که رجوی غاصبانه بُرید، نخست فرزندان را به راه های دور وخانه های غریب فرستاد تا تلخ ترین روزها را تجربه و«عشق» و« عاطفه » را ُکم کنند. سپس ازسنین۱۴-۱۶ سالگی، جهت تشکیل هسته های تروریستی، به قلعه ی بدنام ومخوف بازگردانیده شوند. برای شماری ازآنان هرگز کهنگی شرایط رجوی جایگزین اجتماع متمدن نشد، دست به خودکشی زدند ویا مرگ های مشکوک وفجیع گریبان شان گرفت.

حال ورای فواصل وپشت مه غلیظ متراکم انزوا آیا مادران نگون بخت را جرات پی گیری ازسرنوشت شوم فرزند و رخصت شیونی هست؟ یا تجاوزات جنسی وروحی افشاء شده، همه ی توان شان را ازبُن وریشه، تیشه زده، به آتش وچون خاکستری برباد داده است !؟

قتل هایی چنین استثنایی و غریب که دررابطه با رجوی، کارنامه و پیشینه اش به شدت مشکوک می گردد.

بازگشت به شروع این خطوط ، شکی نیست که رجوی پشتیبان ومتحد بی تعارف وآشکار صدام حسین، به خصوص پس از همکاری مشمئزکننده وانزجارآور در سرکوبی قیام شیعیان وکرد مقارن جنگ اول خلیج که حتی عنوان « عملیات مروارید» برای آن برگُزید، میهمان میزبان کش شد وجایش درخطه ی عراق نیست. رجوی خود بهتراز همه می دانست! وهمچنین می دانست که ترک قلعه « اشرف» سبب ترک خوردن تا شکستن کامل تشکیلات فرقه یی اوست. می دانست باالغای بردگی سی ساله، نه تنها آزاده گان به خویشتن بازمی گردند، بلکه رازهای دهشتناکش فاش خواهد گشت وآخرین ماوایش را هم از دست خواهد داد. همان طور که چون شیطان، ازبهشت خواست ملت ایران، به اعمال شنیع، خیانت ها و جنایت ها، وسوسه ی آدمیان به گمراهی، رانده شده است.

نظرات همرهانم درپیوستن وگسستن ازرجوی، طبیعتا مرا بیشتر متقاعد می کند واساسا همراهی

نظرات، شگفت انگیزاست و اطمینان بخش، زیرا از محک تجربه یی گران به میان می آید!

رجوی با زیکزاک های محیرالعقئل، از سرودهای ضد امپریالیستی و عزم ریختن خون آمریکایی برایران زمین تا به کرنش وتعظیم وتکریم متحجرترین محافظه کاران آمریکایی، حتی فرستادن زنش به رامشگری بدنام ترین سیاستمداران آمریکایی از لحاظ اخلاقی، توامان یدک کشان دشمنی افراطی و بی پرده برعلیه ایران واسلام، بی توجه به لاف وگزاف های راه حسین وشیوه های مذهبی فرقه گردانی اش، تبلیغ بازیچه گری خود وفرقه اش کرد ومی کند.

به پشتگرمی قدرت ها، قلدربازی کرد ونفس کش ها طلبید. درعراق ستم زده ی صدام حسین با کمال وقاحت دست بکار توطئه ها شد، تا وقتی درب قلعه ی اشرف را بستند وجلویش را گرفتند. تمامی مدت به فحاشی وبدگویی دولت انتخابی ومشروع عراق پرداخت تا آنجا که دریکی از معرکه های رسوای پاریسی اش، پاتریک کندی، لعنت وننگ نام کندی، درکسوت مزدوری رجوی که مدتهاست فاش شده، برسقوط صدام افسوس ها خورد و آمریکایش! را به جهت سقوط صدام ملامت ها کرد: « برای یک مشت ملا؟». نمی دانم درآن میهمانی و وقت قرقره ی فرمایشات معرکه گردان، آقا جلال گنجه یی لباس بزم اش را پوشیده بود و یا رزم اش!

وقتی مقامات عراقی به پایداری واستقامت دروازه ی قلعه را گشودند، لجوجانه، در بهانه گیری کاذب وعذر بدتر ازگناه فروش اموال، صدنفر انتخابی خودش را همانجا نگاه داشت ونه تنها از حکم تخلیه کامل طفره می رفت، یاوه سرایی ادعای بازگشت به محل « اشرف »! می کرد.

راستی به قول خودشان « بازهم اشرف خروشید»، فیلمنامه را که نوشته بود؟ «قدرخواه» نامی که به خیال خودش فیلمسازست وهنرمند! تنظیم آهنگ متن اش هم کار خنیاگرگنگ وکور وکر از دریافت امانت حقایق! نه این که نمی دانند! برای پاره استخوانی تمارض می کنند، خودرا به کوچه علی چپ می زنند، پرده ی جهل بروجدان کشیده اند.

واما درمورد ۵۲ نفرکذایی، پس ازواقعه شیون رده های بالای تشکیلاتی شان! گویای نکته هایی ست از نظر هوشیار وتیزبین! لیاقت احراز مقام تشکیلاتی درفرقه گرایی نه بیشتراز شرک وتسلیم رجوی شدن است. وگرنه اگر حمله یی صورت گرفت، با همه ی علف واولاف فرمانده و عضو شورا و… و… درسوابق سی ساله، عرضه ی دفاعی شان چه شد؟ همان هایی که زیرسایه ی صدام حسین وحصارسرد قلعه ی اشرف، خیره سری ها،جنایت ها،فحاشی ودست درازی،« کشتن کفترپربسته» می کردند، باد به غبغب می انداختند، نفس کشیدن ها می طلبیدند. اما فقیروتوخالی! عرض سال ها، سازمان های اطلاعاتی ازمابهتران ودولت های غربی در کار دستگیری نفوذی هایی بودند که دستگاه رجوی عرضه ی فهمیدنش را هم نداشت.

مقارن این سخنان، خبرخروج خزندگان وکَنه های سمج رجوی ازساحت زمین های مزروعی غصب شده موسوم به « اشرف»، مژده بخش می شود تا به تعبیرخود رجوی، پایان بخش فتنه ی رجوی باشد.

« اُرد» ازما بهتران، و سیاست دیگر کشتی بان، ظاهرا کار خودش را کرد وجیک مریم رجوی درنیامد مگر پیام تخلیه خوش نشینی برزمین کشاورزان عراقی!

بند عهده داری حفاظت از اموال کذایی رجوی کذاب، حق سرقت شده ی خلق عراق در کام رجوی هم، سودجویی خود ارباب هاست. وگرنه خرج باقیمانده ی رجوی گردانی، باید از کیسه ی خودشان می رفت. کمااین که درابتدای فرار رجوی به غرب، دراعترافات مستند یک مقام « سیا»، از خرده دزدی های افراد فرقه درآمریکا، تا سرقت صندوق های پست جهت استفاده ی نامشروع ازکارت های اعتباری ملت آمریکا، کاملا آگاه و راه را برای ادامه ی این جنایات بازگذاشتند! تا ازجیب ملت برود ونه کیسه ی حکمران!

دریغ ازخون سرخ وسرهای سبزکه برباد رفت، جان های شیفته وشیرین که قربانی نفاق و یک مشت دروغ شد.

تشریح وقایع، تبیین بعد ازاین، کشف نکته های غائله ی اخیر و توضیحات روشنگرانه ی واقعه ی هولناک طی مقاله های همرهانمان درپیوستن وگسستن از رجوی، بویژه دو ستون نویسی « مسعود خدابنده» قابل دسترسی است. خدای را شکر که این استعدادها در عصاری کاهنده ی رجوی نیست ونابود نشد، به فنا نرفت. چراغی است ومشعلی فراراه حقایق!

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

12.09.2013

لینک به منبع

اردوگاه اشرف در عراق محل سابق استقرار سازمان مجاهدین خلق ایران  به طور کامل تخلیه شده است. خبرگزاری آسوشیتد پرس به نقل از مقامات عراقی گفته  آخرین بازماندگان مجاهدین در این اردوگاه که ۴۲ نفر بودند دیشب آنجا را ترک کرده  اند. پیشتر حدود سه هزار نفر از اعضای این سازمان به اردوگاه حریه منتقل شده بودند . آیدین صالحی گزارش می دهد

http://www.youtube.com/watch?v=yy1tzfd6EPQ&feature=share&list=UUHZk9MrT3DGWmVqdsj5y0EA

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

انعکاس خبر تخلیه کامل کمپ  اشرف در بی بی سی، رادیو فردا

12.09.2013


بی بی سی، دوازدهم سپتامبر ۲۰۱۳:

لینک به منبع

اردوگاه اشرف به طور کامل تخلیه شد

منابع خبری از تخلیه اعضای باقی‌مانده سازمان مجاهدین خلق از اردوگاه اشرف خبر داده‌اند.

خبرگزاری آسوشیتدپرس از قول مقامات عراقی نوشته است که ۴۲ عضو باقی‌‌مانده سازمان در اردوگاه اشرف، این مجموعه را ترک کردند.

دولت عراق که پس از سقوط صدام حسین روابط نزدیکی با ایران داشته است، در این سال‌های گذشته تلاش زیادی کرد تا این اردوگاه را تخلیه کند.

اعضای شورای ملی مقاومت ایران که سازمان مجاهدین خلق جزئی از آن است، این خبر را تایید کرده‌اند.

محمد محدثین، از اعضای عالی‌رتبه این شورا، گفته است مریم رجوی، رئیس شورا، از اعضای باقی‌مانده سازمان مجاهدین خلق خواست اردوگاه اشرف را ترک کنند.

محمد بختیار، روزنامه‌‌نگار در بغداد، در گفت‌‌وگو با بی‌‌بی‌‌سی فارسی ضمن تایید این خبر گفت که این اعضای باقی‌‌مانده، طبق توافق با دولت عراق این اردوگاه را ترک کردند.

در روزهای گذشته دولت عراق از باقی‌مانده اعضای مجاهدین خلق که در اردوگاه اشرف مستقر بودند، خواسته بود این مکان را ترک کرده و به اردوگاه لیبرتی بروند.

در حمله ده روز پیش افراد ناشناس در اول سپتامبر، دهم شهریورماه به اردوگاه اشرف، دست‌کم ۵۰ نفر کشته شدند.

به گفته آقای بختیاری حمله ده روز پیش باعث افزایش فشارها بر سازمان مذکور شد تا باقی مانده اعضایش را از کمپ اشرف خارج کند.

به گفته محمد بختیار، از اموالی که سازمان مجاهدین خلق ادعای مالکیت بر آنها داشته، صورت‌‌برداری شده و پس از انتقال این اموال به قسمتی از اردوگاه، اعضای باقی‌‌مانده آنجا را به مقصد اردوگاه لیبرتی (حریه) ترک کردند.

پیش از این سه هزار نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق به اردوگاه لیبرتی منتقل شده بودند.

محمد بختیار به بی‌‌بی‌‌سی فارسی گفت تخلیه اردوگاه اشرف در پی “فشارهای سازمان ملل متحد و سفارت آمریکا”، ساعت ده شام‌گاه چهارشنبه به وقت محلی با حضور شماری از نیروهای تیپ دو پیاده ارتش عراق صورت گرفت.

محمد بختیار می‌‌گوید سازمان مجاهدین خلق، ارزش بسیار زیادی برای اموال مورد ادعایی‌اش اعلام کرده بوده و تاکنون دولت عراق را به کارشکنی در فروش این اموال متهم می‌‌کرده است.

ژنرال جمیل شمّری، رئیس پلیس استان دیاله، گفته است که ساکنان بازمانده در اشرف، ابتدا از ترک این اردوگاه سر باز می‌زدند ولی نهایتا با مداخله فرستادگان سازمان ملل متحد، راضی به ترک این محل شدند.

به گفته او، اعضای سازمان مجاهدین خلق پیش از ترک اردوگاه توسط نیروهای عراقی بازرسی بدنی شدند.

اردوگاه اشرف حدود ۲۷ سال پیش در سال ۱۳۶۵ خورشیدی توسط صدام حسین در اختیار سازمان مجاهدین خلق قرار گرفت.

حمله به اشرف و واکنش‌هاحمله اخیر به این مجموعه واکنش های گسترده‌‌ای بر انگیخت. نمایندگی سازمان ملل متحد در عراق و کمیساریای عالی حقوق بشر با انتشار بیانیه‌‌ای این حمله را محکوم کردند.

در این بیانیه گفته شده بود که نمایندگان هیات در بازدید از اردوگاه اشرف، ۵۲ جنازه را که در یک سردخانه موقت در اردوگاه نگهداری می‌شود، مشاهده کردند. در آن زمان گفته شد که حدود یکصد نفر در اردوگاه اشرف حضور داشتند.

مقامات اتحادیه اروپا و آمریکا نیز حمله به ساکنان اردوگاه اشرف را محکوم کرده و خواستار رسیدگی به این واقعه شدند اما در مورد عامل حمله، اظهار نظری نکرده‌اند.

از سوی دیگر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با انتشار بیانیه‌ای از کشته‌‌شدن این اعضای سازمان مجاهدین خلق در اردوگاه اشرف، ابراز خوشحالی کرده است.

سپاه در بیانیه خود شمار افراده کشته‌‌شده را ۷۰ تن عنوان کرده و گفت که آنان به دست فرزندان مجاهدان عراقی کشته شده‌اند.

پس از این واکنش‌‌ها علی موسی، سخنگوی نوری مالکی، نخست‌‌وزیر عراق به خبرگزاری فرانسه گفت: “عراق حق دارد تا از آنها (اعضای مجاهدین خلق) بخواهد این محل را ترک کنند.”

به گفته سخنگوی نخست وزیر “این یک دستور است، آنها باید این محل را تخلیه کنند.”

نمایندگی سازمان ملل در عراق هم با انتشار بیانیه‌‌ای گفته است ما معتقدیم که دولت عراق با توسل به‌‌زور و بدون هر گونه تاخیری درصدد عملی‌‌شدن این خواسته است.

بازمانده از جنگ هشت ساله

اردوگاه اشرف در زمان جنگ ایران و عراق در نزدیکی بغداد ایجاد شد تا اعضای سازمان مجاهدین خلق که از ایران گریخته بودند، در آن مستقر شوند.

اعضای این سازمان از امکانات تسلیحانی برخوردار بودند و بلافاصله پس از اعلام آتش بس در جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۷ شماری از آنان به داخل خاک ایران اعزام شدند اما نیروهای جمهوری اسلامی ایران توانستند پیشروی آنها را متوقف و آنها را وادار به عقب‌نشینی به داخل خاک عراق کنند.

پس از حمله ائتلاف بین المللی به رهبری آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ میلادی و سقوط حکومت صدام حسین، رهبر سابق آن کشور، نظامیان آمریکایی اعضای سازمان مجاهدین را “نفرات مسلح غیرمتخاصم” تعریف کرده و پس از خلع سلاح آنان، حفظ امنیت ساکنان اردوگاه اشرف را برعهده گرفتند.

با خروج نیروهای آمریکایی از عراق، امنیت این اردوگاه به دولت عراق سپرده شد که احتمالا تحت فشار دولت ایران، خواستار خروج آنان از اردوگاه و حتی از عراق شد.

براساس توافق بین سازمان ملل و دولت عراق در دسامبر سال ۲۰۱۱، بیش از سه هزار تن از ساکنان اردوگاه اشرف به محل دیگری موسوم به اردوگاه لیبرتی منتقل شدند و در حال حاضر، کمیساریای آوارگان سازمان ملل به وضعیت پناهندگی آنان رسیدگی می‌کند.

سازمان مجاهدین خلق ایران به عنوان یک گروه اسلامگرای مخالف نظام سلطنتی ایران پایه گذاری شد و در سال های قبل از انقلاب، به عملیات مسلحانه علیه حکومت وقت مبادرت می‌کرد و از حامیان مهم انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ بود.

این سازمان تا چندی پیش در فهرست سازمانهای تروریستی آمریکا و اتحادیه اروپا قرار داشت.

-

رادیو فردا، دوازدهم سپتامبر ۲۰۱۳:
لینک به منبع

مقام‌های رسمی عراقی روز ۲۰ شهریور ماه به خبرگزاری آسوشیتد پرس گفتند که اردوگاه اشرف «به‌طور کامل» از «۴۲ نفر باقی‌مانده» از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران در آن، تخلیه شده است.

با این حساب بخشی از خواست‌های آمریکا و سازمان‌های بین‌المللی نیز برای تخلیه کامل این اردوگاه برآورده شده است.

خواست‌هایی که پس از رخداد مرگبار دهم شهریور بار دیگر مطرح شدند. این بار دولت نوری مالکی در عراق دستور تخلیه «بدون تاخیر» اردوگاه را صادر کرد.

روز دهم شهریور ماه در پی انفجارهایی که این اردوگاه رخ داد، ۵۲ نفر کشته شدند.

سازمان مجاهدین خلق ایران که اکثر اعضای آن به اردوگاه حریت (لیبرتی) انتقال داده شده‌اند، دولت عراق را مسئول «حمله» به اردوگاه اشرف می‌داند.

دولت عراق چنین چیزی را تکذیب کرده است و دلیل این رخداد مرگبار را «انفجار در بشکه‌های نفت و گاز در پی درگیری احتمالی داخلی» عنوان کرده است.

دولت نوری مالکی پس از آن علاوه بر دستور تخلیه این مکان، اعلام کرد تحقیقاتی انجام می‌دهد.

ایالات متحده آمریکا با ابراز نگرانی از این رخداد و محکوم کردن «حمله» به آن، خواستار انجام تحقیقات بازرسان سازمان ملل در مورد آن شده است.

ماری هارف اندکی پس از این رخداد از سازمان مجاهدین خلق خواست تا برای انتقال باقی‌مانده اعضای در اردوگاه اشرف تمام آنچه لازم است، انجام دهد.

پس از انفجارهای دهم شهریور ماه، سپاه پاسداران ایران نیز ناگهان بیانیه‌ای منتشر و از «حمله مجاهدان شهید عراقی» به این اردوگاه ابراز خوشحالی کرد؛ آنچه با گفته‌های احمد خاتمی از روحانیون تندروی ایران نیز ادامه پیدا کرد. امام جمعه موقت تهران نیز از این «حمله» ستایش کرد.

این موضوع نیز با ابراز نگرانی آمریکا روبه‌رو شده است.

بازرسان گروه کمک‌رسانی سازمان ملل در عراق، «یونامی»، ۱۱ شهریورماه از اردوگاه اشرف دیدن کردند و به گفته این سازمان، قرار است دلیل مرگ ده‌ها نفر در آن مشخص شود.

-

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خلاصه مصاحبه با تلویزون مردم در رابطه با: کشتار ۱۰ شهریور در کمپ اشرف ومسائل اتفاق افتاده

 

10.09.2013

محمد کرمی، وبلاگ عیاران

لینک به منبع

ده روز از این کشتار دهشتناک می گذرد اما هنوز مسعود رجوی سکوت پیشه کرده است. چرا؟ آیا از پاسخگویی می هراسد؟ آیا در جریان این حمله آسیبی به او وارد شده است؟ آیا در آن محل بوده و با احساس خطر شبانه از آنجا خارج شده و بقیه افراد را مثل همیشه به عنوان طعمه نگه داشته تا درگیر شوند و فرصت فرار داشته باشد؟

استراژی یا خط رجوی در رابطه باکمپ اشرف چی بود؟ علیرغم انکه می دانستند باید تخلیه کنند.

یک پروسه مختصری از روز اول در سال ۲۰۰۳ پس از سقوط صدام که قرار بود آن زمانها مجاهدین کمپ اشرف را تخلیه کنند، تا الان که تخلیه نشده… رجوی در رابطه کمپ اشرف چنین می گفت( قرارگاه اشرف ظرف ایدئولوژی، ناموس و شرف مجاهدین خلق هست و تاکید داشت به هیچ وجه قرارگاه اشرف را از دست نخواهد داد و به صراحت می گفت ترجیح می دهم قرارگاه اشرف محل دفن اعضاء سازمان باشد تا از انجا خارج شوند) درهمان زمان بر اساس خط استراتژی که مسعود رجوی مشخص کرده بود به این شکل بود: اگر در رابطه با تخلیه کمپ اشرف سازمان مجاهدین با ارتش امریکا مواجه می شد، تا جائی با آنها پیش می رفتند که به درگیری فیزیکی کشیده نشود. اما اگر با ارتش و دولت عراق مواجه می شدند، مسعود رجوی فرمان داده بود که باید بالاترین بهای ممکن از دولت عراق گرفته شود آنکه چه تعداد کشته بشوند مهم نبود و بیان کرده بود که سازمان هر بهائی که نیاز باشد خواهد پرداخت….

ماموریت این افراد در کمپ اشرف مانده بودند چی بود؟

در واقع این ۱۰۰ نفر که در آنجا مانده بودند در۳ بخش سازماندهی شده بودند:

۱ – روابط- سیاسی -اجتماعی: مهمترین وظیفه این بخش هماهنگی با انواع انجمنهای دست ساز حقوق بشری و مدافع زنان و وکلا درعراق، و همچنین ارتباط با گروههای مختلف ضدمالکی، برخی از گروههای تروریستی و رهبران آنها (مثل طارق الهاشمی) جهت انجام فعالیتهای مشترک سیاسی-اجتماعی و عملیاتی در عراق بوده است .

۲- اطلاعات و امنیت :

بخش «روابط-سیاسی-اجتماعی» و بخش «اطلاعات-امنیت» در هماهنگی با هم، مهمترین ارگانهای موجود اشرف طی این مدت بوده اند چرا که لیبرتی بدلیل دارا بودن یکسری محدودیتها امکان انجام هر نوع فعالیتی به رجوی نمی دهد. زهره قائمی به عنوان فرمانده اشرف، پیش تر مسئول بخش اجتماعی و سیاسی در عراق و وظیفه ستاد وی ارتباط با شیوخ و عشایر مختلف عراقی جهت انجام تظاهرات و گردهمایی و جمع آوری امضا بود. گیتی گیوه چیان نیز که از معاونین زهره قائمی محسوب می شد، مسئولیت بخش امنیت را برعهده داشت.

این بخش ها به صورت ادغامی (و با آن ترکیب قوی که شامل دهها افسر مجرب می شود)، برای فروش اموال در اشرف جمع نشده بودند. پس از سقوط صدام، مجاهدین صدها عضو استخبارات عراق را استخدام نمودند که اطلاعات زیادی از فعالیت نیروهای مقاومت عراقی و جمهوری اسلامی برای مجاهدین گردآوری می کردند و آنها نیز اطلاعات را تجزیه و تحلیل کرده و در اختیار پنتاگون قرارمی دادند. این افراد که همچنان در استخدام مجاهدین هستند، فعالیتهای خود را در هماهنگی کامل با ستادهای ذکر شده در اشرف به انجام می رسانیدند

۳- بخش تبلیغات : نیز به عنوان یکی از مهمترین ارگان موجود در اشرف، وظیفه تهیه و تولید بخش قابل توجهی از برنامه های سیمای آزادی را برعهده داشته است. بیشتر برنامه های این تلویزیون ماهواره ای از داخل اشرف تهیه و تولید شده است. بخش تبلیغات یکی از مهمترین ستادهای مجاهدین جهت تأثیرگذاری بر مردم در داخل و خارج بوده که طی ۴ سال گذشته نیز بیشترین فعالیت جهت آشوب و شورش در ایران را دنبال می کرده است. این ستاد از یکسو مبلغ جنگ مسلحانه و مدافع جنگ و تحریم علیه مردم ایران، و از سوی دیگر مبلغ شورش علیه دولت قانونی عراق و مدافع حرکتهای مسلحانه و آشوب گرانه در عراق بوده است.

مریم رجوی در پیامش از » سوزاندن راه حل بازگشت به اشرف» صحبت کرده است. مگر باز گشت به اشرف راه حل بود؟ این داستانی بود که مریم قجر عضدانلو از کاخ خود در کنار رود سن با اجاره کردن تعدادی سیاست باز از دور خارج شده که اکثرا درکشورهای خود پیگرد خلافهای قانونی دارند با دادن دلار های اغشته به خون برای سخنرانی و دائم با پاره کردن حنجره های خود شعا رمی دادند «بازگشت به اشرف» که هیچ موقع مجامع بین المللی این موضوع را جدی نگرفتند. آقای علی ناظر به درستی به آنها شارلان های انسان فروش نام نهاده است.

تا امروز به خاطر اشرف چه تعداد کشته شده یا چه بهائی برای این خط استراتژی غلط داده شده است ؟ بطور مختصر بیان کنم: ۲نفر در سال ۱۳۸۴ در شهر بغداد ربوده شدند و تااین تاریخ خبری از انها نشد. درپائیز سال ۱۳۸۷ در حمله گروهی از عراقیان به اشرف نزدیک ۱۵۰ نفر زخمی شدند، یکی از زنان هم یک چشمش را ازدست داد. در سال ۱۳۸۸ در روزهای ۶ و۷ مرداد طی حمله نیروهای عراقی ۹ نفر کشته و ۲۰۰ زخمی بر جای گذاست. در حمله ۱۹ فروردین ۱۳۹۰ بزرگترین درگیری ارتش عراق با مجاهدین بود که ۴۰ نفر کشته شدند و بیش از ۵۰۰نفر زخمی شدند که ۳۶ نفر هم اسیر شدند که بعدا آزاد شدند. و بالاخره ۱۰ شهریورامسال در تهاجمی که انجام شد ۵۲ نفر کشته و هفت نفر ناپدید شدند که در کل ۱۰۲ کشته ونزدیک به ۱۰۰۰ مجروح بوده است.

در رابطه با حمایت های مردم عراق که سازمان ادعا می کرد که بیش از ۲۰ میلیون حمایت کردند وامضاء داده اند. پس ان ۲۰ ملیون امضا و حمایت مردم عراق چی شد انها گفته بودند اگر برای مجاهدین مسئله پیش بیاید انها مدافعشان هستند

این حمایت های خارجی که این همه سخنرانی می کردندو شعار برگشتن به اشرف را می دادند چی شد؟ چرا بعد از این موضوع پیدایشان نشد؟ کجا رفتند آنهائی که شعار می دادند باید مجاهدین به اشرف برگردند؟ کجا هستند آن افغانی و آفریقائی ها وعرب که برای تظاهرات می آمدند و گلوی خود را پاره می کردند؟ کجاست آن سیاست بازان یا به عبارت دقیق تر دلال های انسان فروش کجا هستند؟

فضای دنیای مجازی اینرنت بعد از جریان کشتار بر خلاف سری های قبل که در اشرف درگیری پیش می آمد. در سری های قبل مردم ابراز همدردی می کردند اما این باربجز هواداران خارجه نشین این فرقه کسی با انها همدردی نمی کرد. بلکه رهبری سازمان یعنی شخص رجوی و مریم قجر را به زیر علامت سئوال برده بودند که می بایست بیایند جواب این خون ها را بدهند و بد وبیراه می گفتند.

۱۰ روز از این کشتار دهشتناک می گذرد اما هنوز مسعود رجوی سکوت پیشه کرده است. چرا؟ آیا از پاسخگویی می هراسد؟ آیا در جریان این حمله آسیبی به او وارد شده است؟ آیا در آن محل بوده و با احساس خطر شبانه از آنجا خارج شده و بقیه افراد را مثل همیشه به عنوان طعمه نگه داشته تا درگیر شوند و فرصت فرار داشته باشد؟ اینها سوآلاتی است که پاسخ به آن نیازمند زمان بیشتر است.

این نوشته خلاصه مصاحبه با تلویزون مردم تی وی حول کشتار و اتفاقاتی که درکمپ اشرف در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۳۹۲ افتاده است .


http://www.youtube.com/watch?v=vumgL0Xym7M

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چرا لب نمی گشایید تا پایانی باشد بر این همه خون

 

10.09.2013

همایون کهزادی، انجمن یاران

لینک به منبع

چرا لب نمی گشایید تا پایانی باشد بر این همه خون

راستش نمیدانم چرا وچطور بعضی ها جنون ویا مریضی این را دارند که ریختن خون بیگناهی را که به زمین میریزد نظاره گر باشند؟ وروی آن تحلیل کنند وبحث کنند وبا کمال ناباوری ککشان هم نگزد …

میخواهم بگویم اگر هیزم نباشد آیا آتشی را که هرکسی روشن میکند میتواند ادامه دار باشد یا خیر ؟

بدون شک جواب نه می باشد !

حال میخواهم به تعدادی از این مزد بگیرها ی رجوی مثال :

آقای سینا دشتی،

حسین پویا،

حسین یعقوبی،

مهرداد هرسینی،

مسلم اسکندر فیلابی ،

زینت هاشمی،

رضا اولیا و دیگر هوادارانی که فقط با دلار های رجوی در صحنه حاضر میشوند بگویم چرا آب بر آسیاب دشمن جوانان ایران میریزید ؟ چرا آتش بیار معرکه رجوی شده اید ؟چرا زیر بغل این جانی هندوانه میگذارید که جوانان ایران را به کشتن دهید؟

آیا همین کارهای شما نفش بنزین بر روی آتش نیست؟ آیا فکر نمیکنید همین کارهای شما انگیزه ای میشود برای ریختن خون اسیران لیبرتی واشرف؟ باورکنید شما هم در این قتل وعام شریک بوده اید

به پارلمانترها شخصیتهای سیاسی نگاه نکنید که از این فرقه دفاع میکنند. اینها نه بخاطر دلسوزی است ونه بخاطر فیلسوف بودنشان بلکه این کارها فقط وفقط بخاطر دلار است .

بهتر است به خود آیید و به این کشت وکشتاربه این همه خون وخونریزی خاتمه دهید. شاید به قدری در تفکرات رجوی فرو رفته اید که شاید حواستان نباشد ولی باور کنید که اگر شما وامثال شما نباشد خونی به ناحق زمین نخواهد ریخت .

بانی وقاتل این عزیزانی که در اشرف کشته شدند کیست ؟

بهتر است اندکی با خدای خود خلوت کنید میبینید که جز مریم ومسعود ودیگر سران فرقه کسی دیگری نیست لذا به همه شما میگویم تا دیر نشده وخونهای بیشتر ریخته نشده از این فرقه دست بکشید واورا وادار کنید که دیگر آخر خط است و بجایی نخواهد رسید تا شاید خون کمتری ریخته شود زیرا این خونها به هیچ نتیجه ای نخواهد رسید .

همایون کهزادی

انجمن یاران ایران – پاریس

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

امروز به دستور نخست وزیری عراق کمپ اشرف تخلیه کامل می‌شود

 09.09.2013

سید امیر موثقی، کانون آوا

لینک به منبع

بعد از گذشت ۱۰سال و بعد ازاینکه بسیاری در کمپ اشرف کشته و مجروح شدند، امروز دولت نوری المالکی اعلام کرد که کمپ اشرف بدون هیچگونه چون و چرا باید کاملاً جمع شود و باقیمانده نفرات باید با خفت و خواری به کمپ لیبرتی منتقل شوند

آری مریم قجر در اوج بی شرافتی انقلابی امروز تصاویر کشته های اخیر در اشرف را به دست میگیرد و از آمریکا واروپا و کلاه آبی‌ها در خواست میکند تا امنیت را برای نیروهای پس مانده اش در عراق تأمین کنند. اما نکته قابل توجه این است که دیگر نمی‌گوید پس مانده هایش را در عراق به کمپ اشرف برگرداند. آری به راستی سئوال اینجاست پس شعار برگشت به اشرف از کمپ لیبرتی چه شد؟ براستی چرا بعد از گذشت این همه درگیری و خونریزی فرقه رجوی از اشرف با خفت و خواری خارج شد؟ چرا و به چه دلیل مسعود رجوی پاسخگو نیست و فرار را بر قرار ترجیح داده است؟ براستی این رهبری فرقه همانی هست که در بیداد گاه های شاه از سازمان و از ایدیولوژی آن دفاع میکرد و در برابر دستگاه دیکتا توری شاه ایستادگی میکرد واز بنیان گذاران ساز مان دفاع میکرد؟ آری امروز بر همگان واضح و روشن است که رجوی سالیان سال است که برای حفظ منافع کثیف خودش همه چیزرا بزیر پا میگذارد و خفقان مطلق را بر ای خود توشه میکند تا مبادا دمش در تله گیر بیافتد. امروز به خوبی از عکسهای مونتاژ شده از کشته های اخیر کمپ اشرف میتوان فهمید که چرا دستها بسته است و چرا کشته روی تختهای بیمارستان افتاده اند و چرا فرقه رجوی دارد دردنیا مظلوم نمایی میکند. فقط و فقط میخواهد وانمود کند که مجاهدین تا به آخرایستادند و بادست خالی جنگیدند و اشرف را به زور از ما گرفتند و امروز دیگر ما مسئولیتمان را در برابر خدا و خلق به اتمام رساندیم و همه هم دیدند که چه بر سر مان آوردند. آری مریم رجوی در اوج شعف و افتخار به خود می بالد که چنین کسانی به پایش ایستادندو کشته شدند و خودش و مسعود هنوز زنده هستند و برای به قدرت رسیدن در ایران دیگران برایشان تلاش میکنند. امروز باید ار سران این فرقه پرسید چرا و به چه دلیل دارید انسان‌ها را در عراق به کشتن میدهید و مانع از خروج آن‌ها می‌شوید؟ حال که دیگر تمامی امکاناتتان هم از بین رفت و نابود شد وهمه را دولت عراق مصادره کرد واز فردا به تاراج خواهد گذاشت، آیا هنوز هم ماندن در عراق را ترجیح میدهید. آیا هنوزمنتظر یک راه حل دیگری هستید؟ آیا منتظر این هستید تا مابقی نفرات در کمپ لیبرتی هم مثل این ۱۰۰ نفر کشته و زخمی و به اسارت در بیایند و برایشان مجلس و نوحه سرائی را براه باندازید؟ آیا هنوز تجربه به دست نیاوردید برای اینکه مانع خونریزیهای بیشتر شوید؟ ای وای برشما سنگ دلان که با نسل ایمان چه ها که نکردید و خودتان برای خودتان بهترینها را انتخاب کردید. خودت در پاریس، مسعود در گوشه‌ای با یاران به دنبال عیاشی و مشتی هم در اشرف و لیبرتی زیر موشک و خمپاره باید تکه تکه شوند چون انقلاب مریم قجر خون میخواهد. براستی که شرمتان باد! نه خجالت میدانید چیست و نه شرف دارید نه غیرت و نه بویی ازانسانیت برده‌اید تازه مدعی هستید برای آزادی و رفاه ملت مبارزه میکنید. ای وای برشما از خدا بی خبران باشد تا روزی که دست انتقام گریبانتان را بگیرد و تقاص این همه خیانت هارا بپردازید.

سید امیر موثقی

آلمان کلن

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اسلحه ۶۷

09.09.2013

مهدی خوشحال، ایران فانوس

لینک به منبع

از آن روزی که بزرگترین کتاب مدرسه تاریخ را زیر بغل گرفته و با پای پیاده راه دوری را به مدرسه می رفتم، همیشه با تاریخ و کتابش مشکل داشتم. به نظرم تاریخ کتابی که به خورد ما می دادند، پر از جعل و دروغ و تحریف و مبالغه و کم و زیاد کردن وقایع بود.

تاریخ فرقی نمی کند چه در گذشته و چه امروز، مانند داستانی است که اگر از اول و تا به آخر، تمام و کامل نوشته و تعریف نشود، یا به گونه ای نیمه کاره نوشته و روایت شود، از آن می توان تعبیرها و تفسیرهای مختلفی ارائه داد و نتایج مختلفی را استنتاج کرد.

یکی از این موارد، کشتار ۶۷ بود که قریب به یک ربع قرن از آن گذشته است. البته مورخان و روشنفکران و سیاسیون مختلفی از این واقعه طی چندین کتاب و صدها مقاله، تعبیرها و تفسیرها و نتایج مختلفی را ارائه داده اند.

کسانی از راه دور و کسانی از راه نزدیک و کسانی بدون منظور و کسانی با قصد و نیت و بهره برداری سیاسی، دست به نگارش و تحلیلهایی در این ارتباط، زده اند. و النهایه کسانی از فاجعه ۶۷ به مثابه سلاحی برنده علیه مخالفین و منتقدین خود استفاده می کنند و خود را صاحب و قیم آن خونها می دانند.

باورش سخت است، باوری که بتواند از خون مردم سلاح بسازد. مردمی که زنده نیستند تا از خون و حیثیت و آرمان شان، دفاع کرده و چند و چون و اصل داستان را بر ملا بکنند. همیشه همین طور بوده است. مردگان بیشتر از زندگان تحریف و مورد سوء استفاده قرار گرفته اند.

کشتار ۶۷، می بایست خون شان تنها به عنوان قربانی و درس تاریخ و مبارزه، یادآوری و نگارش می شد و نه سلاحی در دست این و آن، علیه هر آنکس که مخالف و منتقد باشد، مورد استفاده قرار گیرد و از همه بدتر، خونهایی که برای سیاه سازی و سپیدسازی این و آن، تبلیغات شود.

سال ۱۳۶۷ یکی از سر فصل های مهم تاریخی بود. دو کشور ایران و عراق، پس از ۸ سال جنگ تمام عیار به نتایج زیانبار جنگ رسیده بودند. هر دو طرف، فهمیدند که این جنگ به نفع کشورهای غرب و شرق و به زیان ایران و عراق است. هر دو کشور در منتهای عبرت و ناتوانی، در صدد صلح و سازش بودند. تقریباً جنگ شباهتی به جنگ جهانی داشت، چون که بیش از ۵۰ کشور در آن شرکت غیر مستقیم داشتند و همه سود سرشار برده بودند. در هنگام آتش بس اما در طرف عراق که بخشی از مخالفین ایرانی به نام مجاهدین خلق را به کار می گرفت، روند صلح را به تمسخر گرفت. مجاهدین که تا آن زمان تنها در شکاف جنگ مابین ایران و عراق، جنگ شبه کلاسیک انجام می دادند، دانستند که با صلح مابین ایران و عراق، جنگ آنها نیز به اتمام خواهد رسید. هیچ طرح و نقشه ای برای آتش بس و هیچ نقشه ای برای مبارزه بدون صدام حسین و شرایط غیر جنگی، نداشتند. چنین شد که در اوج توانایی و فرآیند جنگهای چریکی و پارتیزانی و شبه کلاسیک، همه سرمایه شان را وارد جنگی بی برنامه و بدون فرماندهی، کردند.

در جلسه توجیهی و برنامه ریزی قبل از آن عملیات که مسعود رجوی با افسران عراقی داشت، گویا وفیق السامرایی از انجام عملیات ناراضی بود و توجیه اش این بود وقتی ارتش عراق طی ۸ سال جنگ نتوانست، چگونه مجاهدین با ارتش کوچک شان به تهران خواهند رسید. ولی صابرالدوری از صدام حسین خواست تا به این عملیات که به خود زنی شباهت داشت، رضایت دهد. از نگاه صابرالدوری، در این جنگ ز هر طرف شود کشته، به سود صدام حسین است.

عملیات فروغ جاویدان| مرصاد، چند روز پس از توافق آتش بس مابین ایران و عراق، آغاز شد. مجاهدین در این جنگ که با همه سرمایه و توان شرکت کرده بودند، ۱۴۰۰ تن تلفات جنگی و ۹۰۰ تن زخمی متحمل شدند. در طرف مقابل، حکومت ایران که دستش به رهبران مجاهدین نمی رسید، در تلافی این جنگ حدوداً ۳۰۰۰ تن اسیر را به اعدام محکوم کرد. این در حالی بود که در طرف مجاهدین نیز حین عملیات فروغ جاویدان|مرصاد، اسیران ایرانی را به اعدام محکوم می کردند.

عملیات هستی سوز و جنون آسای فروغ جاویدان|مرصاد، که تنها سه روز به طول کشید، دستاوردش به طور خلاصه چنین بود.

۱ـ عدم آزادسازی بییش از ۲۰۰۰ تن اسرای ایرانی در طرف مجاهدین.

۲ـ ۱۴۰۰ کشته و ۹۰۰ تن زخمی در حین جنگ و در طرف مجاهدین.

۳ـ حدوداً ۳۰۰۰ تن اعدام در داخل زندانهای ایران که اکثراً مجاهد بودند.

۴ـ حذف اصلاحات و اصلاح طلبان تا ۱۰ سال آینده در صحنه سیاسی ایران.

۵ـ در طرف ایران نیز تلفات جانی وجود داشت که از آمارش اطلاعی ندارم.

یک سیاستمدار کارش تنها جنگ کردن و تلفات دادن نیست، بلکه مدیریت دوران بعد از جنگ نیز خود سیاست و تدبیر بالایی را می طلبد. چرا رهبری مجاهدین چنین کرد، زمانی که دو دولت با آن همه پشتوانه و اقتدار در نقطه ضعف تن به سازش داده و به دنبالش برای آزادسازی اسرای جنگ تدارک می دیدند، نیروی سوم که تنها زایده جنگ و نان جنگ ایران و عراق را می خورد اما در نقطه قوت به سر می برد، از آن فرصت طلایی و فوق طلایی، سود لازم را نبرد و باعث شد تا حداقل ۴۴۰۰ تن از نیروهایش در زندانهای ایران و جبهه جنگ، قربانی شوند.

مسعود رجوی در آن زمان که دو طرف ایرانی و عراقی، دستهای خود را بالا برده بودند، ضمن این که در مقابل ایران در وضعیت بهتری به سر می برد، همچنین بیش از ۲۰۰۰ تن اسیر از طرف ایران در اختیار داشت که با آزادسازی آنان قادر بود در کنار اخذ امتیازات متنوع، حداقل ۳۰۰۰ اسیری که در آستانه اعدام به سر می بردند، آزاد کند.

ولی هیهات که او با هر آنچه آزادسازی و آزادکردن، مخالف بود.

مسعود رجوی، در تمامی عمرش تنها دو بار مبادرت به آزادسازی اسیر نمود و از هر دو بابت هزینه گزاف پرداخت. یکی در مورد خودش در زندان شاه بود که جان دهها تن را فدای آزادی خودش کرد و دیگری در مورد زنش در زندان فرانسه که باز هم جان دهها تن را در آتش سوزاند، تا اسیری را آزاد کند.

ولی او هیچگاه در مورد آزادی اسراء چه اسیران خودش در زندانها و چه اسیران جمهوری اسلامی که در جنگها اسیر می کرد، کوششی نکرد. سودی در آزادی و آزادسازی و دوران پس از جنگ نداشت. اگر چنین می کرد، آرمان و ایدئولوژی و عملکرد سابقش زیر سئوال می رفت. این چنین شد که مثل همیشه و به جز در مواقع شخصی، فرار به جلو کرد و از کیسه مردم هزینه داد. هزینه ای که هر طور حساب شود، تنها به سود خودش بود. چرا این که او در شرایطی به سر می برد و در نقطه ای ایستاده بود که جمله زندگان را خطری برای موقعیت خود، و شهداء و زندانیان را برای سپیدسازی خود و سیاه سازی دشمن، استفاده می کرد.

اتفاقاً کسانی چون ایرج مصداقی و سعید شاهسوندی و دیگران که از آن فاجعه جان سالم به در بردند، مسعود رجوی سخت با آنان دشمن است. چرا این که زندگان ممکن است بعداً به رازی آشنا شوند که مردگان هرگز نمی توانند. چرا این که زندگان قادرند روزی به حقیقت آشنا شوند و آن را معترف شوند و سخنگوی خود شوند، ولی متاسفانه مردگان قادر به سخن گفتن و انتخاب سخنگویی که مستحق آن باشند، نیستند.

کدام مورخ و نقالی حاضر است در چنین برهه بحرانی دست به قلم ببرد و حقیقت را بنویسد و چهره و اتوریته خود را فدای حقیقتی بکند که آن حقیقت، دشمنانی بغایت قرون وسطایی و بی منطق و افراطی داشته باشد و هر نقد و حقیقتی را با دشنام و تهمت پاسخ دهد.

این نامه نگاریهای زبونانه که مسعود رجوی برای سران حکومت ایران می نویسد و نشان از ضعف اش است و از موضع حفظ جان می نویسد، می بایست در سال ۶۷ و دوران آتش بس نوشته می شد که نشان از اقتدارش بود و در ازای نامه اش، می توانست جان هزاران تن را نجات داده و از فروپاشی هزاران خانواده جلوگیری می شد. ولی هیهات که او همه سرمایه اش تنها و تنها در یک نقطه گره خورده و برای یک منظور به کار رفته و او اعتقادی به آزادی و نجات دیگران ندارد و هنوز هم واژه نجات را نجاست می نامد.

با این وصف و با وجودی که زمان طلاست، هنوز یک راه فرار و خروج وجود دارد. اما آن راه خروج کمافی السابق دخیل بستن به جنگ و گروگانگیری و قایم شدن پشت اسرای باقیمانده نیست، بلکه آزادی بی قید و شرط و بی چون و چرای همه اسرای باقیمانده است.

“پایان”

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نامه خانواده های استان آذربایجان غربی درمحکومیت اقدامات بازدارنده و آزاردهنده مسعود رجوی و سران مجاهدین خلق

 

05.09.2013

نیم نگاه

لینک به منبع

نامه خانواده های استان آذربایجان غربی درمحکومیت اقدامات بازدارنده و آزاردهنده مسعود رجوی و سران مجاهدین خلق

به نام خدای مهربان

رهبری و سران مجاهدین خلق سالهاست که فرزندان ما را درعراق تحت اسارت گرفته اند. آنان از هر گونه تماس و ارتباط با دنیای خارج و حتی اعضای خانواده هایشان منع شده اند که مغایر با مفاد منشورجهانی حقوق بشر است. ما اطمینان داریم سران مجاهدین از اینکه فرزندان ما با دنیای خارج از تشکیلات مخوف رجوی در تماس باشند و از سیر تحولات و رویدادهای مربوط به ایران و جهان آگاهی یابند سخت وحشت دارند. چرا سران مجاهدین اجازه خروج فرزندان ما را از کمپ لیبرتی نمی دهند؟ چرا مسعود رجوی از اینکه ساکنین کمپ لیبرتی تحت نظارت سازمان ملل متحد به کشورهای اروپایی انتقال یابند سخت پریشان و آشفته حال است؟ ما سخنان سخیف و توهین آمیز رجوی در ماه رمضان در رابطه با کسانی که به کمپ های پناهندگی در آلبانی و آلمان منتقل شده و یا قصد خروج از لیبرتی را دارند بشدت محکوم می کنیم.

ما واقف هستیم رجوی به هیچوجه مایل نیست فرزندان ما به دنیای آزاد پا بگذارند و وی به شکلی جنون آمیز خواهان قربانی کردن فرزندان و عزیزان ما درعراق است. شیفتگی جنون آمیز رجوی به قدرت ، سلامت روانی و ذهنی او را از بین برده است. رجوی تشنه خون است او همچنان در دهه ۵۰ و ۶۰ شمسی بسر می برد و سطح تفکر او متناسب با تحولات و رویدادهای زمانه تکامل نیافته است.

از نظر ما رجوی یک بیمار روانی است تا یک رهبر سیاسی. او باید در دادگاه جنایی بین المللی به دلیل پی ریزی مناسبات فرقه گرایانه در تشکیلات تروریستی اش و قربانی کردن بسیاری از اعضای مجاهدین در راه هدفی پوچ و بیهوده محاکمه شود.

ما معتقدیم ، شیفتگی جنون آمیز رجوی به قدرت ، سلامت روانی و ذهنی او را از بین برده است. رجوی تشنه خون است

ما جمعی از خانواده های استان آذربایجانغربی حمایت خود را از اقدامات کمیساریای عالی امور پناهندگان و آقای بان کی مون دبیرکل سازمان ملل متحد و همکاری دلسوزانه کمیته بین المللی صلیب سرخ ، انجمن های بین المللی و نهادهای حقوق بشری در زمینه سازی خروج فرزندان و بستگانمان از عراق و انتقال آنان از کمپ لیبرتی به کشور آلبانی و سایر کشورهای اروپایی اعلام می داریم و سران و رهبری مجاهدین خلق را به دلیل سنگ اندازی و مانع تراشی در انتقال هر چه سریعتر ساکنین کمپ لیبرتی به خارج از عراق که در تناقض با تعهدات شان به سازمان ملل و دولت عراق است را شدیدا محکوم می کنیم.

ما از سران مجاهدین انتظار داریم به منشور جهانی حقوق بشر احترام گذاشته و بیش از این مانع تماس و ملاقات ما با فرزندان و عزیزانمان در کمپ لیبرتی نشوند. ما اصرار داریم تا هر چه زودتر تحت نظارت یونامی و کمیته بین المللی صلیب سرخ با بستگانمان در لیبرتی دیدار و ملاقات کنیم. بیش از سه دهه است که رهبران مجاهدین خلق بر خلاف همه موازین حقوق بشری ، تعهدات انسانی و اخلاقی مانع تماس و ملاقات خانواده ها با افراد مستقر در اشرف و لیبرتی شده اند. این شرایط تلخ و اندوهبار قابل تحمل نیست. سازمان های بین المللی و حقوق بشری میبایست به سران مجاهدین خلق گوشزد کنند که به خواسته و مطالبات مشروع و قانونی خانواده ها احترام بگذارند.

ما اقدامات بازدارنده و آزاردهنده رهبری فرقه مجاهدین را نکوهش می کنیم. رجوی تعدادی از اعضای مجاهدین ساکن اشرف را طی روزهای اخیر قربانی و فدای امیال شوم و کثیفش کرده است بی تردید مسئولیت خون های ریخته شده از نظر ما شخص رجوی است.

ما برای رهایی و نجات فرزندان و عزیزانمان از حصارهای ذهنی و فیزیکی فرقه رجوی لحظه ای درنگ نخواهیم کرد و به تلاش های خود برای انتقال آنان از لیبرتی به خارج از عراق ادامه خواهیم داد.

رونوشت به :

آقای بانکی مون دبیرکل سازمان ملل متحد

آقای احمد شهید نماینده ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد

کمیته بین المللی صلیب سرخ دفتر تهران و ژنو

آقای عبدالکریم لاهیجی رئیس فدراسیون جهانی حقوق بشر

دیده بان حقوق بشر

عفو بین الملل

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چرا همه نفرات کشته و مفقود اشرف از مسئولین حفاظتی مسعود رجوی هستند؟ + تقسیم دنیا به مجاهدین و وزارت اطلاعات

05.09.2013

نادر نادری

لینک به منبع

ضمن محکوم کردن  جنایت مشترک دولت عراق و رجوی  از خدا می خواهم که انتقام این افراد را از دولت عراق وتمام مسببین ومریم و مسعود رجوی بگیرد .

اما آنچه قابل تعامل است ترکیب افرادی است که در واقع فنا شدن ترکیبی از محافظین  درجه یک مسعود رجوی و مریم رجوی یعنی محافظین نزدیک ولایه اول  این دو نفر که بیانگر دو موضع یا دو سوال است

یکم / وجود محافظین لایه اول و فرمانده گارد حفاظت رجوی محبوبه جمشیدی  که طبق اخبار مجاهدین جزء افراد ناپدید است در جریان اخیر  و  وجود مسولین بالای از آقایان و وجود اعضای بالای شورای رهبری مثل زهره قائمی / خانم کامیاب هم از شورای رهبر بودن و هم ‍گارد نزدیک و درجه و قدیمی ترین نفر حفاظت مسعود رجوی  نشان دهنده وجود مسعود رجوی  و پنهان شدن مسعود رجوی در اشرف است  + تصویری که محل افتادن اجساد کشته ها است محلی است که  در اشرف بصورت مخفی ساخته شد  و برای عادی سازی به اسم پروژه تصفیه آب  در اطراف آن تابلو های تصفیه آب و……. نصب کرده بودن اما تصاویر مر بوط به داخل آن محوطه است که شکی در آن نیست و این افراد برای عدم دسترسی نیروهای عراقی به مسعود رجوی  اقدام به زد خورد کردن  وحساب شده بوده والا چرا این بار همه محافظین و فرمانده گارد  حفاظت رجوی  و مسئولین بالا که هر کدام در مقاطعی جزء گارد حفاظت بودن کضته و مفقود  شدن؟؟؟؟؟؟

دوم اینکه / اگر این نباشد  و کشته شدن این سطح از بالاترین اعضاء تشکیلاتی وفرماندهان و محافظین رجوی ها  یک اقدام حساب شده و مهندسی شده از طرف سازمان است که یا برای از بین بردن مخالفین درون تشکیلاتی بوده یا برای پیش بردن خط خطوط  سازمان برای پش برد اهداف رجوی یک عملیات انتحاری دسته جمعی است و مهندسی شده است /

اما هر جه هست مریم رجوی با دمش گردو می شکند و خوشحال تر از همیشه است

دوباره این نkایت را محکوم می کنم و امیدوارم که خداوند از مسببین این جنایت  انتقام سختی بگیرد

نادر  نادری / فرانسه

-

دنیا تقسیم بر دو دنیا ÷ ۲= مجاهدین / وزارت اطلاعاتی

از مغزهای کودن و اندیشه های فرقه ای بیشتر از این هم نباید انتظارداشت آنهم از نوع فرقه رجویسم

بنده چند وقت پیش در جواب یک کتاب که سر پا سفارشی و دیکته شده از طرف مجاهدین به آقای بلومفیلد سپرده شده بود و به نیت تطهیر کردن و شستشوی رخت چرک های گذشته این گرو که همیشه بعنوان افتخارات و حتی از دروس تشکیلاتی این سازمان به حساب می آمد یک فیلم جنایت گروه هم پیمان و متحد مجاهدین ‍گروه که مرتبا در سیمای آزادی مجاهدین نماینده آنها خبر رسانی و تحلیل سیاسی بصورت آنلاین انجام میده واز مجاهدین کمکهای مالی زیادی دریافت می کنند وحتی یکی از نماینده های آنها برای مراسم های مجاهدین در پاریس تحت اسم اینکه برای حمایت از جنبش در سوریه اقدام به جمع آوری نفر میکند و سوری های مقیم اروپا را برای مراسم مجاهدین جمع می کرد در پاریس در حال پخش بروشور های مجاهدین بود کنجکاو شدم و از او سوال کردم که اهل کجا هستی و گفت سوریه ای هستم و کلی جریان کمکهای بقول خودش سیدة مریم را گفت و با افتخار از جنایت فیلم را به من داد از طریق بلوتوس تلفن و بنده هم به طریقی در یو توب گذاشتم و در وبلا‍گم که در طی دو روز گذشته آنرا برداشتن بگذریم نفر مجاهدین که مقیم لوگزامبورگ است وکارهای مجاهدین را در این شهر محل زندگی من است را دنبال می کند و محل زندگی بنده را می داند چند روز پیش جلوی من را گرفته و به اصطلاح دلسوزانه و همراه با تهدید گفت توی جلسه ای بودم وسازمان مدارکی پیدا کرده که این فیلم ها درست شده وادیت شده توسط دولت ایران است و به تو دادن که آنها را بگذاری یک طوری آنها را سر به نیست کن برایت گران تمام می شود ببینید احمقی این سازمان مترق ؟؟؟؟

همان طور که مشاهده می کنید این فیلم ها در یوتوب لینک شده و تاریخ لینک آنها هم مربوط به چند سال قبل ورود به اروپاه است اما حالا چرا حراسان دست پاچه از این دو سه تا فیلم اگر به همین تازه گیها فیلم جشن به مناسبت۱۱ سپتامبر که از طرف خود شخص مریم رجو,ی برگزار و هدایت می شد و سه روز جشن بخاطر کشته شدن انسانهای بی گناهی که فقط جرم آنها امریکایی بودن خانم رجوی و مسعود خان این همه شیرینی سور سات راه انداختن را به زودی زود حامیان اجاره ای خانم عضدانلو خواهند دید .

حال بنده لینک این فیلم ها را مجددا در اختیار شما مخاطبین عزیز قرار می دهم خودتان قضاوت کنید : و در ضمن با تهدید و…… بنده جا نمی خورم کوتاه نمی آیم همچنان خانم رجوی دیدی که با بیش از ۱۰ قلاده از سگ های هارت که هر کدام از یک کشور روی سر من ریختن هیچ غلطی نکردی و من هم کوتاه نپوشیدم

لینک فیلم های که مجاهدین آنرا به اطلاعات ایران نسبت میدهند

http://youtu.be/M4aLWH-Srmk

http://youtu.be/jx6M0qporwc

لینک فیلم جنایت هم پیمان مریم رجوی در سوریه گروه النصر از یو توبی حذف شده در وبلاگم قابل مشاهده است

نادر نادری.فرانسه

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خطاب به کمیساریای عالی پناهندگان، سازمان ملل، صلیب سرخ و دیگر ارگانهای بشر دوستانه

لینک به منبع

04.09.2013

اولاً، حمله به کمپ اشرف را محکوم میکنیم واز تمامی ارگانهای بین المللی درخواست مداخله وکمک به این اسیران میباشند

دوماً، خطاب به سران سازمان مجاهدین کسی جز مسعود رجوی ومریم ودیگران سران فرقه بانی وعامل این حمله وریختن خون این عزیزان نبوده ونیست واین سران فرقه تروریستی هستند که باید جوابگوی این خونها باشند

لذا از سازمان ملل، صلیب سرخ وکمیساریا عالی پناهندگان میخواهیم که هرچه زودتر سران این فرقه را وادار کرده تا دست از سر این اسیران برداشته وبه دنبال زندگی خود بروند در غیر این صورت این خونها همچنان ادامه خواهد داشت. زیرا، همه اسیران هیچکدام بجز تعدادی انگشت شمار که دست در خون جوانا ن دارند حتی یک نفر هم در آنجا به اختیار خود نمانده است وبه زور در آنجا مانده اند.

زیرا سران فرقه از خروج اسیران ممانعت میکنند. آیا کسی جز سران فرقه عامل این خونها هست؟

چرا رجوی ودیگر سرکردگان این فرقه باید آنها را نگاهدارند تا این گونه خونها ریخته شود اگر رجوی از خواستهای شوم خود که برای به قدرت رسیدن خودش میباشد دست بکشد بدون شک هیچ خونی ریخته نخواهد شد.

راستی بنگرید که فرق بین رجویها واسیران را تعدادی در کشورهای اروپایی در عشق وخوشگذرانی ودیگران باید در اشرف کشته شوند

اگر این فرقه به قول خودش برای خلق قهرمان ایران میجنگد…

اگر به قول خودش همه افسر ارتش ازادیبخش هستند…

اگر فرقی بین اعضا وسران فرقه نیست…

اگر همه یک درد مشترک ویک هدف دارند…

پــــــــــــــــــــــــــــس رجـــــــــــــــــــــوی وسران فرقه کـــــــــــــــــجــــــــــا هسـتــــــنــــد؟

چرا باید اعضای ناراضی کشته شوند ولی سران فرقه در عیش ونوش وبیخیالی به سر ببرند؟

پس در این وسط مسئولیت سازمان ملل چیست؟

مسئولیت کمیساریا عالی پناهندگان چیست؟

صلیب سرخ چرا سکوت کرده؟ چرا کسی به این رجوی وفرقه تروریستش نمی گوید دست از سر این اسیران بردارید؟

چرا همچنان مریم رجوی اصرار دارند که به اشرف برگردند؟ چرا باید شخصیتهای سیاسی که با پول خریده شده اند از این فرقه برای بازگشت به اشرف حمایت کنند وهمه ساکت شوند؟

آری نتیجه این سکوت همین است که میبینید.

لذا از شما ارگانهای بین المللی میخواهیم که هرچه زودتر این فرقه وشخص رجوی را وادار کرده تا دست از خشونت وترور برداشته واسیران را به حال بگذارد تا به دنبال زندگی عادی خود بروند

محمود سپاهی

همایون کهزادی

انجمن یاران ایران – پاریس

رونوشت به:
سازمان ملل
کمیساریای عالی پناهندگان
صلیب سرخ

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 سلطانی در برنامه ارتباط با شما، بی بی سی: رجوی این صد نفر را طعمه قرار داده بود

لینک به منبع

04.09.2013

صحبتهای خانم بتول سلطانی از انجمن زنان ایران در برنامه ارتباط با شما رادیو بی بی سی

بی بی سی: خانم سلطانی شما درباره درگیری روز یکشنه گذشته اول سپتامبر در اردوگاه اشرف چه فکر می‌کنید؟ و مقصر اصلی به نظر شما کیست؟

من بتول سلطانی هستم از آلمان این کشتار انسانی را محکوم می کنم. من بیست سال در تشکیلات رجوی بوده ام و مقصر رجوی است چرا که تصمیم گیرنده همه وقایع این فرقه فقط بر عهده ایشان است، کسی از خودش اراده و اجازه ای ندارد و اهرم همه تصمیم گیریهای رجوی، شخص مریم رجوی و تشکیلات او است که بصورت ۲۴ ساعته کنترل می شود.

بخصوص در این رابطه تصمیم به نگهداشتن ۱۰۰ نفر توسط رجوی در اردوگاه اشرف و تخلیه نکردن کامل با توجه به همه هشدارها از یکطرف از زمان سقوط صدام تا به ماههای گذشته از یکطرف و وضعیت کشور عراق از طرف دیگر یک تصمیم بسیار اشتباه بود روی سایر تصمیم گیریهای رجوی که ایشان حتی حرأت نمی کند که ظاهر بشود و خودش مسئولیت بپذیرد بلکه مسئولیت را بر گردن مریم رجوی در پاریس می اندازد. و یا بر گردن اعضاء و هیچوقت هیچ مسئولیتی راایشان نپذیرفته است.

در کشوری که بعد از سقوط صدام هر روز در معابر عمومی اش و اماکن آن شاهد انفجار و قتل و غارت هستیم چه برسد به این نفرات که دشمنان سرسختی در عراق و ایران دارند.

در یک کلام رجوی آنها را طعمه قرار داده و باز هم ا ز خون آنها در حال حاضر داره سوء استفاده می کنه برای باز هم باقی ماندن در عراق، در حالیکه این تصمیم گیریها ضد بشری و با هیچ معیاری منطبق نیست و برای همه واضح است حتی برای انبوهی از هواداران خودش نظیر ما که او ما را بریده و خائن و مزدور می خواند حتی برای ما هم روشن است که این تصمیم گیریها بازی با جان افراد است و ضد انسانی است و ربطی به تلاش برای آزادی و دمکراسی در ایران ندارد و بلکه آن روی سکه دیکتاتوری است.

رجوی این افراد را در عراق نگهداشته و بر طبل جنگ و مخالفت با دولت عراقی یعنی آقای نوری المالکی می کوبد و هر روز مانع تراشی می کند برای پناهنده شدن این نفرات و اینکارش گروگانگیری است و مرغ غذا و عروسی کردن افرادش برای دولتهای اسرائیل و آمریکا رجوی این افراد را نگهداشته است و زمان می خرد و آرزو می کند تا قدرتهای بزرگ آمریکا یا اسرائیل با استفاده از گزینه نظامی آنها را مسلح کرده و با استفاده از الگوی ارتش آزاد سوری از مرز ایران روانه ایران کند یعنی اقدامی به غایت ضد میهنی و ضد مردمی در یک کلام کشتار و گروگانگیری رجوی در راستای قدرت طلبی

بی بی سی: شما چه راه حلی را پیشنهاد می کنید؟

ما در سایت خودمان سایت زنان هم در آلمان فراخوان داده ایم و گفته ایم:

من از همه مجامع بین المللی می خواهم که افراد باقیمانده در عراق را که گروگان رجوی هستند خارج از کنترل و تسلط تشکیلات در گروههای کوچک به کشورهای مختلف منتقل کنند. چون هیچ کشوری خواهان این نیست که یک قرارگاه متعلق به رجوی در کشورش تأسیس بشود.

من از همه ایرانیان کشورها می خواهم که رجوی را تحریم کنند و از همه کسانی که دانسته یا ندانسته هنوز به هواداری از این تشکیلات مبادرت می کنند متوجه باشند که جریانات پشت پرده چیست. و یک کمپین بین المللی لازم است برای نجات جان باقیمانده حدود ۳۰۰۰ نفر در عراق و همینطور سایر گروگانهای تشکیلات رجوی در پایگاههای آنها در کشورهای مختلف

لینک به سایت بی بی سی

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بی بی سی: بازرسان سازمان ملل از کمپ اشرف بازدید کردند + گزارش رادیو فردا

لینک به منبع

لینک به متن گزارش خبرگزاری فرانسه (انگلیسی)

بازرسان سازمان ملل از کمپ اشرف بازدید کردند

یک روز پس از کشته شدن ده‌ها تن از ساکنان کمپ اشرف در عراق، گروهی از بازرسان سازمان ملل متحد از این کمپ بازدید کردند. مشخص نشده که نتیجه تحقیقات این گروه چه زمانی منتشر می‌شود.

به گزارش رویترز، الینا نابا، سخنگوی سازمان ملل متحد روز دوشنبه دوم سپتامبر، (۱۱ شهریور) با اعلام این خبر گفت که تحقیق درباره اینکه چه اتفاقی در اردوگاه اشرف افتاده، مسئولیت دولت عراق است.

یکشنبه اول سپتامبر، دهم شهریور کلیک گزارش شد که شماری از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران که در اردوگاه اشرف به سر می‌بردند، کشته شده‌اند.

رویترز گزارش داده که بیانیه سازمان ملل متحد کشته شدن ۴۷ نفر را تایید کرده اما سازمان مجاهدین خلق ایران اعلام کرده که از میان یکصد ساکن اردوگاه اشرف، ۵۲ نفر کشته شده‌اند.

یک مقام عراقی نیز که از اعضای گروهی است که از سوی نخست وزیر عراق برای تحقیق درباره این واقعه تعیین شده به خبرگزاری فرانسه گفته “صبح امروز (دوشنبه) که وارد اردوگاه اشرف شدیم با اجساد ۵۲ نفر رو به رو شدیم.”

این مقام عراقی که نخواسته نامش فاش شود مدعی شده که بازرسان در داخل اردوگاه مقادیر زیادی از مواد منفجره از جمله تی ان تی در داخل خودروها، خانه‌ها و خودروهای سنگین کشف کردند.

یکی از سخنگویان سازمان مجاهدین خلق ایران به خبرگزاری فرانسه گفته است که این “قتل عام” توسط نیروهای عراقی انجام شده و سایر اعضای این گروه در لیبرتی، اردوگاه دیگر مجاهدین خلق ایران در نزدیکی بغداد از امروز، دوشنبه دست به اعتصاب غذا زده‌اند.

به گفته این عضو سازمان مجاهدین خلق ایران ساکنان لیبرتی “تا زمان تامین شدن امنیت ساکنان اردوگاه اشرف و لیبرتی و آزاد شدن گروگان‌ها” و توقف خشونت‌ها به اعتصاب غذای خود ادامه می‌دهند.

پیشتر سازمان مجاهدین خلق ایران در وبسایت خود تصاویری منتشر کرد و مدعی شده بود که نیروهای عراقی عامل حمله بوده اند اما دولت عراق دخالت در این حمله را تکذیب کرد و نوری المالکی، نخست وزیر عراق دستور تحقیق درباره این واقعه را صادر کرده است.

آلیستر برت، معاون خاورمیانه وزارت خارجه بریتانیا از خشونت رخ داده در این واقعه ابراز انزجار کرد و در یک بیانیه که روز دوشنبه منتشر شد، اعلام کرد: “ما این واقعه را به شدت محکوم می‌کنیم.”

بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل متحد ساعاتی پس از انتشار خبر این رخداد ابراز تاسف کرد و دولت عراق را مسئول تامین امنیت اعضای سازمان مجاهدین خلق دانست.

سفارت آمریکا در عراق هم این واقعه را محکوم کرده است.

روز گذشته سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با انتشار کلیک بیانیه‌ای از کشته شدن اعضای سازمان مجاهدین خلق در اردوگاه اشرف، در عراق، ابراز خوشنودی کرده است.

سپاه در بیانیه خود که لحن تندی داشت، شمار افراد کشته شده را ۷۰ تن عنوان کرده و گفته که آنان به دست “فرزندان مجاهدان عراقی” کشته شده‌اند.

بر اساس توافقنامه‌ای میان دولت عراق و مقامات سازمان مجاهدین خلق قرار شده است که اعضای این سازمان به تدریج از اردوگاه اشرف به اردوگاه لیبرتی منتقل شوند و از آنجا مقدمات انتقالشان به دیگر کشورها فراهم شود.

-

رادیو فردا، سوم اوت ۲۰۱۳: …

لینک به منبع

« سازمان‌ملل نباید تنها به اطلاعیه درباره اشرف اکتفا کند»

هانا کاویانی

۵۲ کشته یا ۱۵ کشته… حمله و شلیک خمپاره و درگیری با نیروهای عراقی، یا دعوای داخلی بین نیروهای مجاهدین خلق… اطلاعات منتشر شده از هر دو درباره آنچه که در ساعت‌های آغازین روز یکشنبه ده شهریور در قرارگاه اشرف رخ داده است، همچنان ضدونقیض است.

آنطور که سازمان مجاهدین خلق گفته است، ۵۲ عضو این سازمان در حمله روز یکشنبه کشته شده، و ۷ تن از آن‌ها به گروگان گرفته شده‌اند. حمله‌ای که این سازمان دولت عراق را متهم به انجام آن کرده است.

علیرغم انتقال اکثریت اعضای مجاهد خلق به کمپ لیبرتی یا آزادی همچنان صد تن از اعضای مجاهدین در اشرف مانده بودند. جواد احمدی، از اعضای این سازمان در قرارگاه اشرف دلیل اقامتشان در این قرارگاه را حفاظت و فراهم آوردن زمینه فروش اموال مجاهدین خلق در اشرف و برمبنای تفاهنامه‌ای با دولت عراق عنوان کرده است.

او اما از مشکلات دراین زمینه به رادیو فردا می‌گوید: «دولت عراق اجازه فروش حتی یک قلم از اموال و امکانات اشرف را به صد نفر باقی مانده نداد. قرار بود که با طرف قراردادهایی که پیدا می‌کنیم، ‌ با آن‌ها قرارداد ببندیم، ‌ و آن‌ها را فروش برسانیم. دو طرف قرار داد هم پیدا کردیم، اما دولت عراق مانع از اجرای این قرارداد‌ها و فروش اموال شد.»

این مشکلاتی که این عضو سازمان مجاهدین خلق از آن سخن می‌گوید، ‌ موجب طولانی شدن ِ اقامت آن‌ها در این قرارگاه شده است. اقامتی که جواد احمدی می‌گوید، به صورت شهروند غیر نظامی و بدون حفاظتی جدی می‌شود. در برخی از عکس‌ها و ویدیوهایی که این سازمان از اجساد افرادش پس از رخداد یکشنبه منتشر کرده، بسیاری از آن‌ها جلیقه‌های محافظتی ضد گلوله بر تن دارند. جواد احمدی می‌گوید این جلیقه‌ها پیش‌تر در زمان حضور آمریکایی‌ها در عراق، ‌برای محافظت به آن‌ها داده شده بود.

او دراین‌باره می‌افزاید: «ما شهروندان بی‌سلاحیم که ساکن اشرف هستیم. به دلیل تهدیدات تروریستی‌ای که متوجه ما بود، ‌ این جلیقه‌های شخصی را برای تک تک افراد تهیه کرده بودیم. دولت عراق اجازه نداد که افرادی که به لیبرتی منتقل شدند، ‌این جلیقه‌ها را به همراه ببرند. به همین علت در پی دو بار هجوم موشکی به لیبرتی ما شهید و مجروح بسیار دادیم. اما چون در حمله اخیر از نزدیک و به سر شلیک کردند، افراد را کشته یا تمام کش کرده‌اند.»

اعضای سازمان مجاهدین خلق می‌گویند نیروهای دولتی عراقی مسئول حمله روز یکشنبه هستند اما دولت عراق از زمان انتشار اخبار، ‌عکس‌ها و فیلم‌ها در این زمینه دلایل متعدد و همچنین آمار متناقضی درباره تعداد کشته شدگان منتشر کرده است. از سویی گفتند صداهای انفجار از انفجار بشکه‌های نفت و گاز بوده است یا درگیری داخلی افراد مجاهدین موجب کشته شدن ِ افراد این سازمان شده است. سپاه پاسداران ایران اما روز یکشنبه ۱۰ شهریور در بیانیه‌ای با ابراز خوشحالی از حمله گروهی که آن‌ها را فرزندان «مجاهدان شهید عراقی» نامیده به اردوگاه «اشرف» گفته است که در این حمله حدود ۷۰ نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق کشته شده‌اند.

عبدالکریم لاهیجی، رییس فدراسیون بین المللی برای حقوق بشر ارزیابی خود درباره این اطلاعات را اینگونه با رادیوفردا در میان می‌گذارد: «یا عده‌ای از نفوذی‌های جمهوری اسلامی بودند که با اطلاع مقام‌های عراقی به داخل کمپ رفته‌اند و این درگیری را به وجود آورده‌اند و این فاجعه صورت گرفته، ‌ که دلیل این سناریو هم اعلام خوشوقتی و اعلامیه رسمی است که سپاه پاسداران منتشر کرده است. که به هر حال به عنوان ضربه‌ای که به مجاهدین وارد کرده است. یا اینکه خود ماموران عراقی به هر دلیلی شاید درگیری‌ای در آنجا صورت گرفته، و واقعا دست به این کشتار زده‌اند. اینکه بین خود مجاهدین اختلافی صورت بگیرد و این اختلاف منجر به کشته شدن ده‌ها تن بشود – روایت‌های مختلف از تعداد کشته شدگان وجود دارد- و مقام‌های انتظامی عراق هم در محل فقط ناظر باشند، ‌به نظر من روایت معتبری نیست.»

دلیل این رخداد‌ها هر چه و عامل آن هر که باشد دولتهای آمریکا و کانادا و همچنین سازمان ملل متحد را مجبور به واکنش به آن کرده و آن‌ها این رخداد و کشته شدن ِ‌افراد را محکوم کرده‌اند.

ایلیانا نبعا سخنگوی یونامی، ماموریت سازمان ملل متحد در عراق، در اینباره به رادیو فردا می‌گوید: «من از جایگاه سازمان ملل، و مأموریت سازمان ملل در عراق می‌توانم بگویم که ما هر بار این گونه رخداد‌ها چه در اشرف و چه در لیبرتی را با شدید‌ترین لحن محکوم کرده‌ایم. اما تضمین امنیت این دو قرارگاه در دست نیروهای امنیتی عراق است. ما تنها برای تضمین امنیت ساکنان، ‌ می‌توانیم این مسئولیت را به نیروهای عراقی گوشزد کنیم، و در صورت نیاز ساکنان کمپ‌ها به کمک‌های پزشکی، ما باید مطمئن شویم که این افراد به کمک‌های دارویی و پزشکی دسترسی فوری دارند.»

درباره رخداد یکشنبه طرفین خواستار تحقیق همه جانبه شده‌اند. اعضای سازمان مجاهدین می‌گوید در صورت دخالت نکردن سازمان ملل متحد، آن‌ها تضمینی برای ادامه اقامت امن در اشرف ندارند. نخست وزیر عراق، ‌ نوری المالکی هم که بنا بر اعلام سازمان ملل مسئول حفظ امنیت اردوگاه و ساکنان آن است، روز یکشنبه دستور تحقیق در این زمینه را صادر کرده است.

عبدالکریم لاهیجی، رییس فدراسیون بین المللی برای حقوق بشر هم می‌گوید با توجه به تناقض‌های موجود در اطلاعات و کشته شدن افراد، ‌باید تحقیقاتی مستقل در این زمینه صورت بگیرد: «اینجاست که باید به سازمان ملل متحد هم فشار آورد. کشته شدن چهل، پنجاه یا هشتاد نفر، ‌ آن هم کسانی که در یک کشور خارجی هستند و آن کشور هم مطابق اصول حقوق بین المللی ماموریت حفاظت از جان و امنیت آن‌ها را دارد، ‌ مسلم است که سازمان ملل متحد و کمیساریای عالی پناهندگان این سازمان نمی‌تواند تنها به یک اخطار یا اطلاعیه اکتفا کند و باید از طریق مکانیزم‌های سازمان ملل به دولت عراق فشار آورد که تن به انجام این تحقیقات دهد و مسببان این کشتار مشخص شوند.»

سازمان ملل متحد روز دوشنبه گروهی را راهی کمپ اشرف کرد. بنا بر گفته جواد احمدی عضو سازمان مجاهدین خلق به رادیوفردا، آن‌ها از همه اجساد و محل درگیری عکس و مدرک جمع آوری کرده‌اند، ‌اما ایلیانا نبعا از سازمان ملل به رادیوفردا می‌گوید، ‌این اطلاعات به صورت عمومی منتشر نمی‌شود. این رخداد‌ها در عراقی به وقوع می‌پیوندد که همین سازمان ملل متحد روز یکشنبه اعلام کرد در خشونت‌های ماه اوت در آن، دستکم هشتصد نفر کشته شده‌اند.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

 اطلاعیه های مطبوعاتی اتحادیه اروپا و دولت بریتانیا در رابطه با کشتار ساکنین کمپ اشرف
بیانیه نمایندگی عالی اتحادیه اروپا در امور خارجه، خانم کاترین اشتون، در مورد قتل ساکنین در کمپ اشرف


03.09.2013

لینک به متون انگلیسی


نمایندگی عالی اتحادیه اروپا در سیاست خارجی و امنیت و معاون ریاست این کمیسیون امروز بیانیه زیر را صادر نمود:

“من به شدید ترین شکل ممکن قتل هایی را که دیروز در کمپ اشرف بوقوع پیوست محکوم می کنم. قتل هایی که بنا بر گزارشات به قیمت جان تعداد زیادی از ساکنین کمپ تمام شده است. من به خانواده این قربانیان تسلیت گفته و آرزو بهبودی سریع برای مجروحین خشونت های دیروز را دارم.

شرایطی که این واقعه خشونت آمیز در آن بوقوع پیوسته است باید روشن شود و آنهای که بعنوان مسئولین این خشونت شناسایی شوند باید پاسخگو باشند. من از تصمیم دولت عراق برای شروع تحقیقات استقبال می کنم. همچنین من از مقامات عراق میخواهم تا اطمینان حاصل کنند که ساکنین این کمپ در قبال خشونت های بیشتر حفاظت گردند و مجروحین این وقایع به درمان و دارو دسترسی داشته باشند.

اتحادیه اروپا به راه حلی صلح آمیز در قبال مسئله کمپ اشرف پایبند است و من بصورت کامل از تصمیمات نمایندگی سازمان ملل در عراق (یونامی) در ماموریت بشر دوستانه شان و تصمیم اخیر برای تحقیقات بی طرفانه و شفاف حمایت می کنم. من همچنین از تمامی طرف های ذیربط و بخصوص دولت عراق درخواست می کنم تا در زمینه تحقیقات نمایندگی سازمان ملل متحد (یونامی) کمک کار باشند.

———-

وزیر خارجه بریتانیا خشونت ها در کمپ اشرف در عراق را محکوم می کند.

وزیر خارجه بریتانیا، آقای الیستر برت، از شنیدن خبر خشونت های واقع شده در کمپ اشرف در عراق منزجر شد.

آقای الیستر برت وزیر خارجه گفت:

شنیدن خبر خشونت های واقع شده در کمپ اشرف من را منزجر کرد. خشونت هایی که ما معتقدیم به کشته شدن تعدادی از ساکنین این کمپ منجر گردیده است. ما بشدت این مسئله را محکوم می کنیم و به یاد خانواده های قربانیان این واقعه هستیم.

سفارت ما در بغداد در رابطه ای نزدیک با نمایندگی سازمان ملل در عراق قرار دارد و این نمایندگی برآورد از وضعیت را آغاز کرده است. ما از فعالیت های آن حمایت می کنیم و از دولت عراق درخواست می کنیم تا حد اکثر کمک را به سازمان ملل بکند. دولت عراق همچنین باید هر کاری که برای تضمین حفاظت این ساکنین لازم است را انجام داده و از نجات یافتگان این واقعه مراقبت کند و البته باید تحقیقاتی شفاف و سریع در مورد این قضیه را شروع نماید تا کسانی که مسئول این واقعه بوده اند به دادگاه سپرده شوند.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

به کشتن دادن افراد در اشرف به بهانه حفظ اموال

03.09.2013

علی جهانی



بر اساس خبرهای رسیده از قول رسانه ها روز یکشنبه یکم سپتامبر؛ با کمال تاسف نیروهای عراقی به کمپ اشرف حمله کرده و تعدادی از ساکنان انجا را کشته و مجروح کرده اند ؛ ما ضمن محکوم کردن هر گونه خشونت بخصوص افرادی که بی دفاع بوده اند از دولت عراق می خواهیم که جلوی تکرار این گونه اعمال خشونت بار را از طرف نیروهای خودش بگیرد و از راههای مسالمت آمیز مسئله خروج مجاهدین از عراق را دنبال نماید . اما سئوال اساسی اینست که رجوی چرا این تعداد از نیروها را در اشرف نگه داشته است ؟و چرا در مقابل درخواست دولت عراق برای تخلیه کامل اشرف نه تنها تا بحال مقاومت کرده است و به اولتیماتوم های دولت عراق توجهی نکرده است بلکه به تحریک نیروهای عراقی برای متوسل شدن به خشونت پرداخته است ؟ البته مجاهدین می گویند برای تعیین تکلیف اموال خودشان در اشرف این تعداد را نگه داشته اند .ولی سئوال من از رجوی اینست که آیا این حفظ اموال مهمتر از جان افراد هست ؟ البته برای رجوی قدرت و حفظ اموال بسیار مهمتر از جان افراد هست وبرای جان افراد هیچ ارزشی قائل نبوده ونیست و او برای حفظ جان خودش و مال و اموالش با دجالیت خاص خودش دکان شهید سازی راه انداخته و همیشه سعی کرده نیروها را به کشتن بدهد . ولی در مورد حفظ اموال اشرف یک بهانه و دروغی بیش نیست ؛ چرا که رجوی در سال شصت و چهار در یک درگیری لفظی با احزاب کردی عراق در منطقه گلاله کردستان پایگاههای خودش را با دست خودش منفجر کرد و آنجا را ترک کرد و هیچ نیرویی برای حفظ اموال کشته نشدند و یا برای خلع سلاح همان سلاحی را که ناموس مجاهد خلق می دانست نه تنها هیچ مقاومتی نکرد بلکه دودستی آنها را تقدیم ارتش امریکا در عراق کرد . پس حالا چی شده است که به بهانه حفظ اموال افراد را در اشرف به کشتن می دهد ؟ آیا اموالی نظیر تخت و کمد های زنگ زده و درب و داغان و چند خود روی تعمیری و چند ساختمان قدیمی که از ارزش مادی بالایی هم برخوردار نیست ارزش اینرا دارد که جان انسانها را سپر بلای آن کنی و به کشتن بدهی ؟
لذاحفظ اموال دروغی بیش نیست و مسئله رجوی اینست که به هر بهانه ای به سبب طینت و ذات خشونت گرایی خودش که از اندیشه فرقه گرایانه و قرون وسطایی اش نشات می گیرد افراد را به کشتن بدهد و فرق نمی کند چطور باشد ؛یک زمان به بهانه عملیات و یک زمان به بهانه حفظ اشرف و حالا هم به بهانه حفظ اموال اشرف اینطوری نیروهای بی دفاع را به کشتن می دهد و حالا بیش از هر زمان دیگری معلوم می شود که چرا در این مدت مریم رجوی تمام تلاش خودش را معطوف کرده بود که نه تنها با کمیساریای عالی پناهندگان برای انتقال نیروها از کمپ لیبرتی به کشورهای ثالث همکاری نمی کرد بلکه با کار شکنی و سنگ اندازی مانع خروج افراد شده و خط بازگشت به اشرف را تبلیغ می کرد و حالا مریم رجوی باید جواب بدهد که چرا می خواست نیروها را به اشرف منتقل کند ؟ و چرا می گفت که امنیت اشرف صد برابر از امنیت لیبرتی بیشتر هست ؟ لابد می خواسته همه را به اشرف منتقل کند تا در یک قتلگاه همه را به کشتن بدهد و اینطوری از شر نیروها خلاص گردد و تا دیگر به کشورهای ثالث منتقل نشوند و بعد دست به نا فرمانی و افشاگری علیه سران فرقه بزنند
در این رابطه چند وقت پیش رجوی در یک پیام صوتی خشم خودش را از نا فرمانی های نیروهای سازمان در لیبرتی و کمپ پناهندگی در کشور آلبانی ابراز داشته و با لحن چاله میدانی گفته بود که هرکس نمی خواهد بماند ٌبرود گورش را گم کند ٌ و بعد هم با دجالیت به نیروها وعده بهشت داده بود که آدم یاد دوران قرون وسطایی می افتد که کلیسا با سوء استفاده از جهالت مردم بهشت را به انها پیش فروش می کرد و حالا رجوی هم با این اندیشه فرقه گرایانه و قرون وسطایی اش به نیروها وعده بهشت داده و بهشت را به انها پیش فروش کرده است
نتیجه اینکه رجوی به سبب اندیشه خشونت طلبی و برای خلاص شدن از دست نا فرمانی نیروها و جلوگیری از خروج انها از عراق و رد گم کردن مخفیگاه خودش و برای فرار از پاسخگویی در قبال انواع و اقسام سئوالاتی نظیر رجوی کجاست؟ و چرا هنوز مخفی هست و بیرون نمی اید؟ و چرا مانع خروج نیروها از عراق شده است؟و هزاران سئوال دیگر که به ذهن نیروها زده است؛ بسیار از این اتفاق و کشتار نیروها استقبال می کند و همواره رجوی برای حفظ جان خودش و فرار از پاسخگویی؛ نیروها را به بهانه های مختلف سپر بلا کرده است وبا قرار دادن آنها در مقابل نیروهای عراقی و تحریک نیروهای عراقی و وادار کردن انهاکه دست به خشونت بزنند ؛ بدینوسیله نیروهای بی دفاع را به کشتن داده است و زالو صفتانه از خون انها ارتزاق کرده و به حیات خار و خفیف و خائنانه اش ادامه داده است و از این به بعد هم می خواهد اینطوری ادامه دهد . اما دیگر دیر شده و زمان بر علیه رجوی است و شرایط عوض شده و دیگر رجوی نه تنها نمی تواند با تمسک به کارها یی نظیر به کشتن دادن نیروها و مظلوم نمایی و یا آویزان شدن به قدرتهای خارجی و سوء استفاده از جنگ در خاورمیانه و حمایت از جنگ افروزی در سوریه به مطامع شیطانی اش برسد؛ بلکه با شتاب بسوی فروپاشی به پیش می رود
در پایان ما یک بار دیگر ضمن محکوم کردن این خشونت آفرینی و کشتار افراد بی دفاع از طرف نیروهای عراقی از دولت عراق خواهان این هستیم که از طریق راههای مسالمت آمیز مسئله خروج نیروهای سازمان از عراق را حل و فصل نماید

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانون ایران قلم کشتار قربانیان فرقه مجاهدین را محکوم میکند

اصرار رهبری فرقه مجاهدین برای ماندن در عراق بخشودنی نیست ، همانطور که عملکرد آنانی که قربانیان این فرقه را به قتل رساندند، بخشودنی نیست

03.09.2013



سحرگاه یکشنبه پادگان اشرف بعد از اولتیماتومهای فراوان مورد یورش نیروهای انتظامی عراق قرارگرفت. ماموران حکومتی که حکم قضایی تخلیه را دراختیارداشتند، دربدو ورود با مقاومت گسترده حدود ۱۰۰ نفر از اعضای مجاهدین که بدستور رجوی هنوز در پادگان اشرف باقی مانده بودند، روبروشدند. در درگیری حاصله تا بحال بیش از ۵۲ نفر از مجاهدین کشته شده اند. از سرنوشت بقیه افراد هنوز اطلاعی در دست نیست.عکس ها و تصاویر منتشره نشان می دهد که تعدادی از آنان با دستهای بسته به رگبار بسته شده اند. دولت عراق هیچگونه مسئولیتی را در این رابطه بعهده نگرفته و مجاهدین هم بر این اعتقادند که سربازان عراقی آنان را مورد حمله قرار داده اند.

کانون ایران قلم این یورش وحشیانه به انسانهای بی دفاعی که قربانی سیاستی ضد انسانی شده اند را به شدت محکوم می کند و از آقای بانی کی مون دبیر کل سازمان ملل متحد میخواهد که بلافاصله تحقیق در مورد حوادث خونین شب گذشته را شروع کرده و و باقیمانده ساکنان اشرف را تحت حفاظت فوری سازمان ملل قرار دهد.
سازمان مجاهدین میخواهد با درخواست های بزرگ از قبیل خروج دستجمعی و انتقال به یک کشور شرایط را برای مراحل اجرائی کار مشکل کند. لذا تقاضا داریم که افراد به صورت تک به تک به کشورهای آزاد جهان منتقل شوند. این کار با همکاری ملل متحد و کمیساریا پناهندگان عملی است.
مجاهدین می بایست بلافاصله تمام امکانات خود را برای خروج ساکنان اشرف و لیبرتی از عراق در بحران فرو رفته بکار بگیرند. ساکنان اشرف و لیبرتی باید بلافاصله به کشور ثالث منتقل شوند. اصرار رهبری فرقه مجاهدین برای ماندن در عراق بخشودنی نیست ، همانطور که عملکرد آنانی که قربانیان این فرقه را به قتل رساندند، بخشودنی نیست.
کانون ایران قلم
آلمان

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پیامهای بیشتر در محکومیت حمله و کشتار در کمپ اشرف

02.09.2013

مسعود جابانی، دوم سپتامبر ۲۰۱۳:

در طی گزارشات رسیده بیش از پنجاه تن از مجاهدین ساکن پادگان اشرف در شب گذشته مورد حمله گروهی مسلح قرار گرفته و بیرحمانه به قتل رسیده اند.

عکس ها و تصاویر منتشره نشان می دهد که تعدادی از آنان با دستهای بسته به رگبار بسته شده اند. دولت عراق هیچگونه مسئولیتی را در این رابطه بعهده نگرفته و مجاهدین هم بر این اعتقادند که سربازان عراقی آنان را مورد حمله قرار داده اند.

امنیت پادگان اشرف از سال ۲۰۰۹ بعهده دولت عراق سپرده شده است و مجاهدین هم در قراردادی که با دولت عراق بسته اند می بایستی تا دسامبر ۲۰۱۱ این محل را بتدریج ترک می کردند.

آنچه که مسلم است دولت عراق بهیچوجه قادر به برقراری امنیت در کشور خویش نمی باشد. در عراق روزانه بر اثر انفجار بمب و عملیات انتحاری ده ها نفر کشته میشوند و این در حالیست که هنوز ناظران بین المللی در سراسر کشور حضور دارند و در مناطقی حکومت نظامی حاکم است.

گروه های مختلف جهادی و القاعده و طرفداران صدام شیعه ها و سنی های افراطی هرکدام در مناطقی حاکمیت دارند و دولت مرکزی را از اجرای قانون کشوری باز می دارند. دخالت کشورهای مختلف در این بازار آشفته هم به وخامت اوضاع می افزاید.

پس از سقوط صدام در سال ۲۰۰۳ توسط نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا ، مجاهدین خلع سلاح شدند و مدتی تحت حفاظت آنها قرار گرفتند. موقعیت مجاهدین در کشوری که توانسته بود پس از مدتها دیکتاتور حاکم (صدام) را از پای درآورد بسیار استثنائی بود. در آن زمان نیروهای تازه به قدرت رسیده همه دست نشاندگان صدام را دستگیر کرده و یا از بین برده بودند تنها مجاهدین که در آن زمان دست راست صدام محسوب می شدند، جان سالم بدر برده بودند و ادعای ارث و میراث هم می کردند.

آقای رجوی در طی تمامی این سالها بعنوان مهمان ناخوانده با نیروهای تازه به قدرت رسیده عراق سرجنگ را آغاز کرد و با بازمانده نیروهای صدام از طریق جمع آوری امضا و پول به مبارزه با دولت نوپا پرداخت. سیاستی که برای هیچ دولت تازه به قدرت رسیده ای قابل قبول نخواهد بود.

آقای رجوی در تمامی این سالها جان فرزندان این آب و خاک را برای مطامع سیاسی و فرقه ای اش به خطر انداخته است. رهبری که یازده سال در اختفا بسر می برد و از خون کشته شدگان بی پناه ارتزاق می کند. رهبری که هرگز به نسخه های پیچیده شده سازمان های حقوق بشری و پناهندگی برای نجان جان نیروهایش اعتنائی نکرده است رهبری که برای از هم نپاشیدن مناسبات فرقه ای اش حاضر است که صدها نفر را جلوی تیغ جلادان بیرحم و سقاوت پیشه قرار دهد.

جلادانی که به آخرین گروه بازمانده در اشرف

هجوم برده بودند قصد داشته اند که تمامی افراد ساکن اشرف را به قتل برسانند که خوشبختانه تعدادی از آنان هنوز زنده هستند و می توانند جزئیات این فاجعه هولناک را تشریح نمایند و قاتلین را به جوامع بین الملل معرفی نمایند.

آقای رجوی نیز می بایست در چنین دادگاهی به محاکمه کشیده شود و دلایل خویش را برای سرپیچی از معاهدات بین المللی و به کشتن دادن صدها مجاهدخلق بیان نماید.

کانون وبلانویسان مستقل ایرانی، دوم سپتامبر ۲۰۱۳
لینک به منبع

کشتار بجای رها شدن خواست کیست؟

در باره کشتار فرماندهان و اعضای بالا و نیز تعدادی از اعضای مسئله دار و مخالف فرقه مجاهدین در قرارگاه اشرف تا این لحظه اخبار ضد و نقیضی به گوش میرسد , حمله نیروهای عراقی , حمله مردم خشمگین , حمله گروههای مسلح داخلی , اختلافات داخلی و درگیری بین نیروها و نیز انفجار منابع سوخت و خشمگین شدن اعضا و حمله به نیروهای ارتش از مواردی است که گفته شده , اما بیشک این کشتار یک هدیه برای مریم و مسعود رجوی است کسانی که ارزش سازمان وفرقه خود را در شهید بیشتر میدانند و در این برهه از زمان که با فروپاشی مواجه هستند نیاز مبرم به مظلوم نمایی جهانی دارند.

اعضایی که میتوانستند در کشور ثالث پناهندگی گرفته وزندگی جدیدی را تجربه کنند به قتلگاه فرستاده شدند اعضایی که برای کشته شدن آماده شده بودندهمگی در عکسها با جلیقه های ضد گلوله و کلاه خود گویی به مصاف دشمن میرفته اند .

ما اعضای کانون وبلاگنویسان ضمن محکوم کردن این جنایت وتسلیت به بازماندگان و خانواده های منتظر تلاش برای نجات باقیماندگان این فرقه در اشرف و لیبرتی را از همه مجامع بین المللی و سازمانهای حقوق بشری و وجدانهای آگاه خواستاریم

همچنین به خانواده مرحوم هادی شمس حائری که عمری در تلاش برای دیدار فرزندانش به سر برد بابت درگذشت امیر شمس حائری فرزند ش تسلیت میگوییم , بالاخره در جهانی فارغ از جنگ و کشتار و در دنیایی بدون محدودیت های فرقه ای وحصار و بند امیر امروز میتواند پدرش را ملاقات کند

انجمن یاران، پاریس، دوم سپتامبر ۲۰۱۳
لینک به منبع

انجمن یاران ایران، فاجعه انسانی اخیر در کمپ اشرف را بشدت محکوم مینماید

آخرین به روز رسانی اسامی قربانیان به شرح زیر است :

زهره قائمی، گیتی گیوه چیان ، میترا باقرزاده، ژیلا طلاع، فاطمه کامیاب، مریم حسینی، مجید شیویاری، عظیم نارویی، رحمان منانی، حسن جباری، سعید اخوان، حسین رسولی، ناصر حبشی، علی اصغر مکانیک، علی محمودی، ابراهیم اسدی، مهدی فتح الله نژاد، علیرضا خوشنویس، محمد رضا صفوی، حمید باطبی، احمد بوستانی، احمد وشاق، قاسم رضوانی، قباد سعید پور، ناصر سرابی، حسین مدنی، اردشیر شریفیان، فریبرز شیخ الاسلام، ذکریا پور محمدی، یاسر حاجیان و حسن غلام پور

انجمن یاران ایران، بدینوسیله این اقدام تاسف بار را که آن را فاجعه انسانی مینامیم، بشدت محکوم می نماییم.

مسوولیت آنچه که در اشرف رخ داد، تنها  و تنها به عهده رجوی میباشد که بهانه فروش باقیمانده اموال، باعث چنین خونریزیهایی میشود.

کسانی که همه از اعضای نفرات حفاظت و امنیت رجوی بوده اند و در اشرف باقی مانده بودند، امروز با دستهای از پشت بسته در اشرف کشته شدند.

چه پاکنی برای پاک کردن این جنایات میتوان پیدا کرد؟

در حالی که رجوی اعضای جدا شده و پناهدگان در آلمان و آلبانی را خائن مینامند، مریم قجر در پی لابیگری برای بدست آوردن جایگاهی در سطح بین المللی است، ولی غافل از اینکه این جنایات، تصویر او را و سازمان مخوف مجاهدین را در سطح بین المللی، منفور و منفور تر میکند.

حمید رضا سلمانی، یاران، دوم سپتامبر ۲۰۱۳
لینک به منبع

تناقض در حرف ها و موضع گیری های سازمان( فرقه رجوی)

سازمان از طرفی خواهان برگشت نیروهای اسیر در چنگ فرقه به پادگان اشرف را دارد از طرف دیگر جنجال تبلیغاتی برپا میکند که اشرف در محاصره کامل نیروهای امنیتی عراق قرار دارد و جلوی ورود هرگونه مواد غذایی و حتی دارو و سوخت را میگیرند. و لیست منتشر میکنند که مدتهای مدید است که هیچ گونه سوخت و خدمات به آنها نرسیده و جلوی ورود این اقلام گرفته شده است و خواهان سهم بیشتری از آب و برق از کشور عراق هستند حتی بیشتر از سهم شهروندان عراقی چرا که چون ارباب سابق شان آنها را تافته جدا بافته میدانست و کماکان این توهم برای رهبری گروه متصور است که می تواند دوران گذشته را برگرداند. زهی خیال باطل.

اگر اشرف فاقد امکانات اولیه برای اسکان میباشد چرا سازمان درخواست بازگشت به این پادگان را دارند آیا غیر از این است که در آنجا خیال رهبری راحت تر است و می تواند هر سازی برای نیروها بزند و نیروها را کماکان اسیر خود نگه دارد و این دیوار گوشتی را برای حفاظت از رهبری سازمان حفظ کنند. از طرف دیگر در اطلاعیه خود سازمان آمده است که

یک سخنگوی هیأت سازمان ملل در عراق با زبان دوگانه به آسوشیتدپرس گفت مقامات ملل متحد در اشرف حضور ندارند و نمی توانند خبرهای قطع آب و برق را تأیید کنند

اما اسمی از این سخنگو برده نمی شود تنها به ذکر خبر پرداخته میشود تا جلوی تحقیق در این رابطه گرفته شود که مبادا دروغی برملا شود. اشرف یا لیبرته هیچ کدام فرقی با هم نمی کنند هر دو مکان برای رهبران سازمان نقش دیوار گوشتی را بازی میکنند تا مبادا به افراد سطح بالای سازمان آسیبی برسد در تمام درگیری هایی که سازمان با نیروهای عراقی بوجود آورد دیدیم که هیچ کدام از نیروهای سطح بالای سازمان آسیبی ندیدند و تنها افراد معترض و فریب خورده بودند که کشته شدند.

حمید رضا سلمانی

انجمن یاران ایران- پاریس

 

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مطالب بیشتری مرتبط با حمله و کشتار در کمپ اشرف

02.09.2013

 

 

اسماعیل وفا یغمائی، وبلاگ دریچه زرد، دوم سپتامبر ۲۰۱۳:
لینک به منبع

اطلاعیه

عده ای فکر میکنند من تنها زندگی میکنم، یا با همسرم. ولی تنها زندگی نمیکنم.صبح وقتی دست و رویم را میشویم دوسه تا شهید در کنار دستشوئی مشغول شستن سر و روی خودند،مسواک که میزنم آنها هم هستند.سر میز صبحانه و از پله ها که پائین میروم دم در منتظرند و در خیابان در کنار منند.تا ظهر تا شب، در کافه، در برگشت به خانه اگرشامی باشد، سر میز نشسته اند و تا وقتی میخوابم.

نصف شبها گاهی که بیدار میشوم میبینمشان. در پرتو چراغ خواب، ولی ترسی از آنها ندارم.دوستان منند. دوستان من بودند و خواهند بود. به آنها عادت کرده ام و آنها هم به من.

امروز صبح تعدادشان بیشتر شد. در سلاخ خانه اشرف و قتی به قناره آویختندشان و کشتندشان وقتی باخبر شدم تعداد زیادی از آنها را در خانه خود یافتم .اکثرشان را میشناختم و حالا خانه بیشتر شلوغ است.شهدا انسانهای خوبی هستند، اطلاعیه های سیاسی را باور ندارندو زیرشان را امضا نمی کنند، مارک و تهمت را باور ندارند، شهدا دروغ نمی گویند، به سر ادم لجن نمیریزند،به دنبال قدرت نیستند، شهیدند فقط! به همین دلیل می آیند وبا هزار تا مارک روی پیشانی آدم با آدم زندگی میکنند، با محبت به آدم لبخند میزنند و دلجوئی میکنند ،بگذرم، گویا میخواستم اطلاعیه بدهم.

می خواهم بگویم جنایتی بزرگ انجام شد . رفتند و تعداد زیادی مجاهد را که اکثرشان سی سالی رنج کشیده بودند کشتند.آنها انسانهای ارزشمندی بودند،آنها بسیار رنج برده بودند، مالکی و خامنه ای کیف کردند.بازیگران جهانی ککشان نگزید، سپاه پاسداران اطلاعیه داد.مجاهدین انعکاسات گرفتند.اطلاعیه دادند، گفتند حماسه است و قهرمانی که من نفهمیدم چرا؟حتما آدم نفهمی هستم که نمیفهمم چرا. وقتی میروند یک عده را دست وپایشان را میبندند و در حصار پولادین جبری که دهسال است زمینه های سیاسی ایدئولوژیکش با صدها آکت سیاسی و سخنرانی و توجیهات مختلف مشروع،چیده شده و میکشندشان،چرا قهرمانی است؟، این را نمیفهمم که مهم نیست، عده ای حتما متاثر شدند وبعضی ها گریستند آقا رضا روحانی که یک خروار تهمت خیانت بر سر ودوشش بار شده امروز دو سه بار تلفن زد چون از این کشتار داشت دق میکرد و میخواست دو کلمه بغضش را با یکی بترکاند، من باز هم گیج شدم که چنین آدمی! که این همه گویا توطئه کرده و گویا با رژیم بند و بست کرده!!چرا باید اینقدر بغض کند، قاعدتا چنین آدم خطرناکی باید خوشحال باشد این را هم نفهمیدم ، به همین دلیل مقالاتی را هم که دوستان سابقش علیه او و رفیق توطئه گرش!نوشته اندوخیلی چیزهای دیگر را نفهمیدم ،که علتش بدون شک نفهمی من است و نه کس دیگر ، بگذرم وبرسم به اصل اطلاعیه…

من این سوگ بزرگ را این درد خونریز کشتار را که هرگز نمیتوانم هضمش کنم (آنقدر که از آدم بودن خودم دلم گرفته و دلم میخواست در چنین وضعی جزو جمعیت پرندگان بودم نه انسانها)،به آنها یعنی مجاهدین و به دوستانشان و به خانواده های رفتگان تسلیت میگویم.امیدوارم روزی بانیان و آمران ودست اندر کاران این جنایت توسط مردم ایران به دادگاهی عادلانه برده شده ومجازات شوند .من نه اعتقاد این افراد را دارم و نه پیرو مشی سیاسی شان هستم و نه رهبرانشان رهبران منند اما باور دارم اینها جزو نیروهای مردم بودندو تسلیت به مردم ایران. اینان بی پناه بودند و مظلوم و رنجکشیده از رژیم خمینی و رژیم عراق و بسا کسان دیگر،آینها ادمهای شریفی بودند که در ته خط بندی وجدانشان و گروگان شرفشان بودند و نه چیز دیگر، به هم میهنان خارج کشور میخواهم بعنوان یک عضو از جامعه ایرانیان خارج کشور که داغ ستم ملایان را داریم ودارند بگویم در این شرایط باید از زاویه انسانی و با تمام تضادهای سیاسی ، ازباقیمانده افرادی که در لیبرتی در معرض قتل عامند هر طور میتوانید حمایت کنید. این حمایت اگر مستلزم حمایت از «دو رهبر» و سازمان آنها و شورای آنهاست در این شرایط باید انجام شود تا کشتاری دیگر انجام نشود تا راهی پیدا شود. به دو رهبر نیز تسلیت میگویم ولی این سئوال را همراه با تسلیت میخواهم اگر باور کنند با کمال ادب ودوستانه مطرح کنم. این پنجمین کشتار است میتواند ششمین و هفتمین بشود و کار را تمام کند.

یکی دو ماه قبل تلاش این بود و گفته میشد باید از لیبرتی به اشرف بازگشت چون اشرف امن تر است! چه امنیتی ؟ امروز امنیتش را دیدیم، رفتند و همه را سر بریدند. میخواهم بگویم ارج و قربتان سرجای خود.شرایط مشخص است و نقش کلیدی شما در سازمانتان ولی بسیاری از نظرات شما و پیش بینی هایتان درست در نیامده که بهایش را سه نسل پدران ما ، ما و فرزندان ما پرداخته ایم و داریم میپردازیم، به این مسئله توجه کنید. لطفا توجه کنید.

چه میخواهید بکنید؟ و میدانید که در اینجا، شمائید که مسئول هستید وباید رهبری کنید.خودتان هم اعلام رهبری کرده اید و گویا یکی از اصلی ترین چالشهای این سی ساله در خارج و داخل سازمان مقوله رهبری بوده است.به کجا میخواهید رهبری کنید؟ تا کجا؟مقصد کجاست؟تا هم اکنون از کجا وتا به کجا رهبری کرده اید؟ .

من به روال عموم اعتقاد مذهبی ندارم وبدون نگرانی از فرجام خود،و در گذر از تجربه ای نظری و عملی اعتقاد دارم در سطحی از آگاهی انسان خود رسول خود است و بی نیاز از آنچه عوام و عموم دنبال میکنند، ولی امروزبا این کشتار خونین و شهادت تقریبا تمام ساکنان اشرف، بار دیگر وزن عظیم شهادت دردناک این شهیدان و بی وزنی و بی ارزشی حیات مادی خود را نه با ارزشهای شیعی و اسلامی بل بطور آزاد با این کشتار حس کردم. احساسی فلسفی، احساس اینکه زندگی با تمام وزنش بجز سایه ای گذرا در زمان بی پایان نیست و آنانکه میروند و این چنین میروند علامت سئوالی را خلق میکنند که وزن آن به سنگینی ستارگان مرده و حفره های سیاه کهکشانی است که می توان در چشم به هم زدنی منظومه شمسی را در خود فروکشد،احساس کردم مرگ حفره سیاه ظاهرا هول انگیزی است که از اینسو فرو میکشد تا در آنسو آنان را که شاستگی وجانی و انسانی( نه صرفا سیاسی و انقلابی) دارند به دامان شاید جهانی دیگر همان سعادت بی پایان پرتاب کند. این احساس را در باره این شهیدان داشتم ولی با این همه و در کنار این احساس (و با تاکید بر اینکه در این جهان با تمام زیبائیهای شگفتش اینقدررنج کشیده ام و از بودن و وزن بار هستی شناخت پیدا کرده ام که از جاودانگی و حیات مجدد علیرغم اعتقاد نسبی به آن بیزارم و میخواهم مرگ من نیستی کامل باشد و خداوند لطف فرموده دیگر بار مرا مثل این بار سر خود و بدون اجازه خلق نفرماید و بگذارد نیست باشیم)میخواهم از شما بپرسم:

ایا این مبارزه صرفا یک مبارزه درزمینه ای اینچنین و حیطه فلسفه ای خونین است که با کشتار تام و تمام هم کوشندگان و باز شدن درهای بهشت وسعادت جاودان پایان میابد و همه باید در درون این حفره فرو روند یا قرار است بر زمین خاکی این سرمایه های سنگین انسانی خشتی بر خشت نهند و زمزمه کنند

ای وطن آباد می سازم ترا

اگر اولی است لطفا اعلام کرده و خیال همه را راحت کنید که بدانیم باید با سینه گشاده هر چند ماه کشتاری را در پی کشتاری را پذیرفت وبا پایان تمام نیروی انسانی وجان دادن آخرین نفر بن بست فلسفی را شکست و در معیت رهبر به جنت الماوا پا گذاشت. واگر دومی است پس باید افقی را نشان داد که بتوان بر این افق نشانی از راه و مقصدی درست یافت راه و مقصدی که برای همگان و نه فقط جمعی از کوره ها و بندها عبور کرده بلکه برای همگان قابل قبول باشد، زیرا شما خود را آلترناتیو سیاسی و تنها آلترناتیو سیاسی یک ملت بزرگ هفتاد و چند میلیونی متنوع با اعتقادات سیاسی و فلسفی بسیار متفاوت وحدود چهارده ملیت نیرومند و ریشه دار و نه آلتر ناتیو فلسفی یک گروه یا فرقه میدانید.

امیدوارم بدانید بیان این همه نه به طنز است و نه به دشمنی ، بیان حقیقت است و بتابراین به آن کمی بیندیشید. پیش از این از حدود هفت سال قبل در همین زمینه چندین مقاله مفصل نوشته ام و چندین شعر سروده ام که در دسترس است بنابراین توضیح بیشتر ضروری نیست.

روان فرزندان مردم ایران که به شقاوتبار ترین شیوه کشتار شدند شاد و هستیشان با رستگاری جاودان ناشناس امیخته باد. به آنان میاندیشیم و اندوهشان را بر دل داریم و ننگ و نفرتی همگانی و ملی بر کسانی که خون اینان را به شقاوت ریختند.

اسماعیل وفا یغمائی

ده شهریور۱۳۹۲

.

حنیف حیدرنژاد، پژواک ایران، دوم سپتامبر ۲۰۱۳:
لینک به منبع

به کشتار انسان ها در قرارگاه اشرف پایان دهید، بازی با جان انسان ها را تمام کنید

گزارش های منتشر شده از سوی سازمان مجاهدین خلق ایران که تا عصر روز یکشنبه اول سپتامبر ۲۰۱۳ اعلام شده است، از کشته شدن ۵۲ نفر از اعضاء این سازمان در قرارگاه اشرف در عراق خبر می دهند.

دولت عراق با تمام ارتباطات پیدا و پنهانش که با رژیم جنایتکار حاکم در ایران دارد، سازمان ملل متحد و نمایندگی آن در امور مجاهدین در عراق و دولت ایالات متحده آمریکا، همه باید پاسخ دهند که چه تدابیری در زمینه تأمین و تضمین ایمنی جان مجاهدین مستقر در قرارگاه اشرف در عراق انجام داده بودند؟ چرا و چگونه و به چه دلیل این کشتار انجام شده است؟ مسئول کشته شدن این افراد چه کس و چه کسانی بوده اند؟ کلیه آمرین و عاملین و همه مسئولین و مسببین این کشتار باید به سرعت شناسائی، دستگیر، محاکمه و مجازات شوند.

یک هیئت بی طرف از سازمان های حقوق بشری باید بتواند به سرعت و بدون هیچگونه محدودیت، تمام اقدامات لازم برای حقیقت یابی در مورد این کشتار را به عهده بگیرد. هرگونه مانع تراشی از سوی هر نیروئی بر سر راه تشکیل و کارِ چنین هیئتی، نشان از دست داشتنِ مستقیم یا غیر مستقیم در این کشتار از سوی نیروی مخالفِ چنین هیئتی می باشد.

در حالی که ۱۸ ماه از انتقال افراد قرارگاه اشرف به کمپ لیبرتی می گذرد و به لحاظ سیاسی کاملا مشخص است که این سازمان دیگر جائی در کشور عراق ندارد، چرا، چرا، چرا و به چه دلیل و با کدام استدلال این سازمان جان اعضاء خود در این کشور را در معرض خطر مستقیم کشتار قرار می دهد؟ در ۱۸ ماه گذشته ۱۰۰ نفر از اعضاء این سازمان در قراگاه اشرف مانده بودند تا امور مالی و حفاظت از اموال سازمان مجاهدین در قرارگاه اشرف را حل و فصل نمایند. رهبری سازمان مجاهدین خلق باید پاسخ دهد که چرا “حفاظت از اموال” موجود در قرارگاه اشرف بالاتر از حفاظت از “جان” اعضاء این سازمان قرار دارد؟

همه نیروهای مسئول در تامین جان مجاهدین ساکن در عراق، باید به بازی سیاسی خود و وسیله قرار دادن جان انسان ها بخاطر منافع سیاسیشان بلادرنگ پایان دهند. سازمان ملل متحد باید بطور فعال در این بازی کثیف دخالت کرده وهمه اقدامات لازم برای خارج کردن اعضاء سازمان مجاهدین خلق از عراق را به عهده گرفته و تمام اقدامات لازم را به عهده بگیرد که تا زمان خروج آخرین نفر از افراد این سازمان از عراق، دیگر و به هیچ وجه، کمترین تهدیدِ جانی متوجه آنها نگردد.

کشتار امروز اعضاء غیر مسلح سازمان مجاهدین خلق در قرارگاه اشرف لکه ننگی برای تمام طرف های ذی ربط و مسببین این جنایت بوده و روز شرمساریِ همه آنانی است که در هر موضع و منصب توان آن را داشته اند که جلوی چنین کشتاری را بگیرند، اما کوتاهی کرده اند.

حنیف حیدرنژاد

۰۱٫۰۹٫۲۰۱۳

منبع:پژواک ایران

.

محمد رزاقی، وبلاگ رزاقی، دوم سپتامبر ۲۰۱۳:
لینک به منبع

نهایت که رجوی به آرزویش رسید !

دیروز عده ای از اعضاء فرقه رجوی در اردوگاه بد نام اشرف کشته شدند بنا به خبرهایی که سایت فرقه مافیایی رجوی اعلام کرده ۵۲ عضو این فرقه در درگیری با ارتش عراق کشته شده اند و از طرف دیگر دولت عراق هر گونه درگیری ارتش با اعضاء فرقه رجوی را تکذیب کرده و اعلام کرده کشتار بوسیله یک گروه شکل گرفته که خانواده های انها توسط اعضاء فرقه رجوی در انتفاضیه شعبانیه در سال ۱۹۹۱ در داخل عراق کشته شده اند .

شخصآ با هرگونه کشتار و اعدام هر انسانی مخالف هستم و بهترین راه برای اجرای عدالت دادگاههای ذیصلاح میباشد وتاکید می کنم کشتار این عده از اعضاء فرقه مافیایی رجوی نه تنها هیچ مشکلی را حل نمی کند بلکه باعث خوشحالی رجوی هم می شود چون رجوی رذل زنباره و مریم قجر با دارو دسته جنایتکارش که در کنار رود اور سوراواز پاریس جا خوش کرده نیاز به ننه من غریبم بازی دارد تا در پشت این صحنه بازار گرمی خود ادامه بدهد و خزیدن رجوی در سوراخ موش و فرار خود به پاریس به همراه نزدیک ۲۰۰ عضو فرقه را قبل از شورع جنگ در عراق را لاپوشانی کند .

وقتی اسامی کشته شده های فرقه رجوی را دیدم بین انها کسانی بودند که سالیان سال با روش و استراتزی رجوی مخالف بودند و یک عده هم مسخ شده در ایدئولوژی دست ساز رجوی که در شکنجه اعضا ناراضی دست داشتند و همچنین در توطئه زندانی کردن افراد جدا شده در زندان تیف ساخته مشترک رجوی رذل زنباره و جنایتکاران جنگی پنتاگون در عراق که رجوی مریم قجر دیوانه وار عاشقشان هستند !

واقعیت اینکه رجوی رذل زنباره برای عدم پاسخگویی به شکستهایش همیشه نیاز به خون و خونریزی دارد تا در پشت این خونها خود را مخفی بکند و وانمود کند که در حال مبارزه هست در حالی که بیش از ۱۰ سال معلوم نیست در کدام سوراخ موش پنهان شده .

راستی رجوی رذل زنباره که همیشه عربده می کشید که از سانتی متر به سانتی متر اردوگاه بد نام اشرف دفاع خواهد کرد ؛ اگر کوهها بجنبد اشرف ز جا نجنبد و … الان کجاست تا بیاد از اشرف دفاع کند؟

مریم قجر با پرداخت هزاران دلار به هر نماینده سابق از دور خارج یا جنگ طلبان آمریکایی و بر پا کردن شوهای مختلف با بزک و دوزک روی سن هر بار بوزینه وار ادا اطورا ریئس جمهور باسمه ای را در میاورد وخواهان باز گشت اعضاء از کمپ لیبرتی به اشرف می باشد خود به عراق نمی رود تا در این فیض بزرگ اشرف نشینی سهیم باشد؟!

راستی از جیره خواران و همپالگیهای رجوی باید پرسید شما که در نوشتن فساد نامه بر علیه جدا شده ها و منتقدان فرقه ؛ در حمله به قربانیان فرقه در اروپا و تهدید به قتل مخالفان خود از کافه گراند تا سواحل استرالیا خود را رستم دستان نشان می دهید چرا در عراق حضور ندارید مثل اینکه شما ها هم فقط بعد از خوردن ودکا آبست و یا زدن یک بست تریاک خود را مبارز و مجاهد ؛ شورایی ؛ پسر شجاع حس می کنید؟!

راستی چرا دیگر سران فرقه و همپالگیهای رجوی درشهرهای امن اروپا ویا کنار رود اورسورواز کنگر خورده لنگر انداخته اند و تنها هنرشان در اوردن ادا اطورا بوزینه وار در تلویزیون سیمای اسارت فرقه رجوی و بیل به هوا منتظر هستند در عراق عده ای کشته شوند و اینها بیایند عربده بکشند نمی روند در خط مقدم مبارزه اینها تا کی می خواهند با این دغل بازیها یک عده را به کشتن بدهند تا خود در اروپا با سس مبارزه به زندگی خفیف و خائنانه خود ادامه بدهند ایا مرگ حق برای دیگران؟!

حال با کشته شدن این عده فقط رجوی که یک مدتی از این خونها برای خود دفتر دستک درست می کند و از قبل ان برای خودش نان دانی درست می کند و بیشتر از همه اعضاء اسیر در لیبرتی را به اسارت نگه می دارد تا روزی برسد که یک کشتار دیگری را بوجود بیاورد .

هموطنان ؛ خانواده اعضاء اسیر در چنگال رجوی رذل زنباره ؛ شخصیتهای سیاسی مستقل ؛ ارگانهای بین المللی و حقوق بشری ؛ احزاب و سازمانهای سیاسی ایرانی من بعنوان یک عضو سابق این فرقه و با شناختی که از این فرقه دارم تنها راه نجات اعضاء اسیر خروج هر چه سریعتر اعضاء از عراق می باشد و باید از رهبر این فرقه و مریم قجر خواست دست از سر این اعضاء نگون بخت بردارند و اجازه بدهند انها برای ادامه باقی عمرشان خود تصمیم بگیرند و تا زمانی که رهبر فراری این فرقه رجوی رذل زنباره و مریم قجر و دیگر سران این فرقه مافیایی با سرنوشت این افراد بازی می کنند این کشتار و خونریزیها ادامه دارد و مطمئن هستم تنها کسی که خواهان مرگ اعضاء خود هست رجوی رذل زنباره هست تا از پاسخگویی به شکستهایش فرار کند .

همچنین از دولت عراق تقاضا می کنم که برای پایان دادن به حضور این فرقه مافیایی به هیچ وجه از سلاح و راههای خشونت امیز استفاده نکند و اجازه ندهد گروههای سر خود با کشتن اعضاء فرقه رجوی اب در اسیاب رجوی بریزند و بارها تاکید کرده ام تا زمانی که سران فرقه کنترل این اعضاء نگون بخت را دارند هیچ راه حل مسالمت امیزی متصور نیست و تنها راه برای پایان دادن به این فرقه مافیایی محاکمه سران جنایتکار این فرقه مافیایی است که می تواند جلو خون و خونریزی را بگیرد .

پاریس : محمد رزاقی

.

ع .ریحانی، پژواک ایران، دوم سپتامبر ۲۰۱۳:
لینک به منبع

آقای رجوی ! اموال اشرف چقدر می ارزد؟

آقای رجوی ! در یکی از نشست های انقلاب ایدئولوژیکتان در بحث پاکیزه شدن توسط این انقلاب و دل و جان بە شما سپردن ، آیەای از انجیل را دو بار خواندید و روی آن تاکید کردید

” او چنگال خود را در دست گرفته و خرمن خود را پاک خواهد کرد. گندم را در انبار جمع می کند ولی کاه را در آتش خاموش نشدنی خواهد سوزانید.»

این آیە از متی ، باب ٣ ،آیەء ١٢است . این آیە مربوط بە وعدەای است کە یحیی تعمید دهندە بە مردم می دهد . اشارەء او بە مسیح است و وعدەء آمدن مسیح را می دهد. در آن هنگام این سخن بە شما بر می گشت. منظورتان در اینجا با توجه به حرفهای قبلی و بعدی کە زدید روشن بود . شما می خواستید در موضع نبوی و خدایی، با ابزار انقلاب ایدئولوژیک ، خرمن خودتان را کە ما بودیم پاک کنید ، گندم ها را برای موقعی که نیاز بدانید در انبار ذخیرە کنید وکاهها را هم کە بی ارزش بودند در آتش بسوزانید

آقای رجوی ! در آن لحظاتی کە این کلمات را از زبان شما می شنیدم هرگز تصور نمی کردم کە آن گندم ها را در انبار اشرف و برای حفظ اموال مادی آنجا در آتش “شمر” صفتان و جنایتکاران ،رها کنید .

ای خدای ماده و ای صاحب جانها و نفسها و خونها ! حالا بفرمایید قیمت اموال آنجا چند است؟ ۴٠٠ ملیون خوب است؟! چک و چانەای ندارید بزنید؟

ای خدای مجسم و ای صاحب جانها ! چند نفر دیگر باید توسط آن وحوشان ذبح شوند تا بفرمایید کافی است، اموال را صورت جلسە کنید و پیگیری آن را بە تیم وکلای زبدەء خویش بسپارید و آن جانهای عزیز را از آنجا نجات دهید و تن بی دفاعشان را بیشتر از این به رگبار گلولەء وحوشان نسپارید؟

آقای رجوی ! دل بە دود و دم جنگ و آشوب منطقەای نبندید . این خونهای شریفی کە ریختە می شود یک مسئول دیگر بە غیر از وحوشان ولایت هم دارد که شمایید . اگر صد رژیم هم در سوریه و ایران و عراق بە سر کار بیاید و برود ، پاسخگو هستید. پاسخگوی اینکە چکار می توانستید برای نجات جان آنها بکنید و نکردید

چه سادە

چه به ساده گی گفتند و

ایشان را

چه ساده

چه به ساده گی کشتند

ع . ریحانی

منبع:پژواک ایران

.

سیدامیرموثقی، کانون آوا، دوم سپتامبر ۲۰۱۳:
لینک به منبع

رجوی در آخورش به این کشته ها می بالد!

درروز گذشته از طریق رسانه‌های خبری مطلع شدم که تعداد ۵۲نفر از اعضای فرقه رجوی در عراق در درگیریهایی که با نیرو های عراقی داشته‌اند، کشته شده‌اند.

برایم سؤال بود آیا هنوز هم رجوی از ریخته شدن خون این انسان‌ها لذت میبرد. انسانهایی که دست و پا بسته و روی تخت درمانگاه و روی زمین در خون خود غلطیده اند ورجوی با شور و شعف تمام و در سیمای موسوم به آزادی در شب گذشته با بیشرافتی تمام شروع به پخش این عکسهای کشته شدگان میکرد ومیگفت این‌ها همه مجاهدان خستگی ناپذیری بودند که با خون خودشان آینده را برای من تضمین کردند. آری این است خصلت رجوی که از ارتزاق خون بی گناهان همواره برای خود زمان را خریداری میکند. براستی سؤال اینجاست که خودت کجائی و چرا بیرون نمی آیی و پاسخگو نیستی. چرا با اندک گماشته در همه کشور های امریکایی و ارو پایی برای تبلیغلت تظاهرات راه می‌اندازی و خودت در خلوت خود در سوراخی خزان خزان دست افشان و پای کوبان به حرافی میپردازی. اری همه باید در اشرف کشته شوند و به خارجه نیایند تا به تو تف کنند و لعنت بفرستند. امروز اشرف هم دیگر پاک سازی شد حالا میخواهی چه کار کنی؟ فردا لیبرتی هم پاک سازی می‌شود. آنوقت میخواهی چه کار کنی؟ با مریم و اطرافیانش از فرانسه میخواهی به ایران حمله کنی و حکومت را سرنگون سازی؟ پس خودت کجایی ای ملعون خبیث! ای خیانتکار! ای تیر خلاص زن! امروز کسانی که با تیر خلاص کشته شدند تو بودی که به آن‌ها تیر خلاص زدی نه سربازان عراقی. تو و زنت هستید که از خونریزی استقبال میکنید. شما مسئول این خونهای ریخته شده هستید نه دولت مالکی ونه حکومت ایران. شما هستید که باید پاسخگوباشید به مجامع بین المللی. شما باید در دادگاه جنایت علیه بشریت محاکمه شوید. به امید آن روز

سید امیر موثقی

آلمان کلن

.

بهروز ریحانی،  پژواک ایران، دوم سپتامبر ۲۰۱۳:
لینک به منبع

قتل‌عام مجاهدین خلق، هماهنگی کامل

سپاه پاسداران جمهوری اسلامی در یک اقدام نادر دم خروس جنایت فجیع مالکی- خامنه‌ای در اردوگاه اشرف را آشکار کرد. ابعاد این درنده‌خویی وحشیانه به حدی می‌باشد که رژیم و دولت مالکی به پرت‌وپلاگویی‌های متناقض متوسل شده‌اند. علی موسوی سخنگوی نخست‌وزیر عراق کشتار در اشرف را به «درگیری در بین ساکنان این اردوگاه نسبت داد» و به تبعیت از رئیس خبیث‌اش نوری المالکی مدعی شد که «نیروهای عراقی در کشتن این افراد دخالتی نداشته‌‌اند» اما به فاصله چند ساعت سپاه پاسداران طی یک اطلاعیه رسمی اعلام کرد که «در سالروز مرگ باهنر و رجایی» مجاهدین عراقی انتقام تاریخی خود را از منافقین گرفتند»، سپاه سرکوبگر که با همدستی مزدوران عراقی به این قتل‌عام ضد‌انسانی مبادرت کرده بود، فراموش کرده که سخنگوی مالکی قبل از آن گفته بود «این خبر که نیروهای عراقی مسئول کشته شدن اعضای مجاهدین هستند را تکذیب می‌کنیم». البته رادیو بی بی سی که ید طولایی در سرپوش گذاشتن بر جنایت‌های آخوندها دارد، در یک گزارش خبری به مدد قاتلین آمد و چنین وانمود کرد که شنوندگانش بهتر است به تکذیبیه‌ی سخنگوی مالکی اعتماد کنند!

اما واقعیت چیست؟ سپاه قدس خامنه‌ای در هماهنگی کامل سیاسی، امنیتی و نظامی با نیروهای دولت عراق، این جنایت ضدبشری را تدارک و اجرا کردند. آن‌ها بعد از خمپاره باران اردوگاه اشرف، وارد آن شدند و تک تک ساکنین بی دفاع اشرف را به گلوله بستند. با نگاهی به عکس‌های شهدای این جنایت هولناک معلوم می‌گردد که مهاجمین با کینه‌ای حیوانی گلوله‌های تیر خلاص را در شقیقه‌های مجاهدین شلیک کردند. نوع و شیوه‌ی کشتار و سبعانه بودن این جنایت، تماما حاکی از آن است که فقط و فقط چنین وحشیگری از عهده‌ی نیروها و تحت امر و تابع ایدئولوژیک نظام ولایت فقیه برمی‌آید. زمانی که سپاه پاسداران در یک اطلاعیه رسمی از این کشتار تحت عنوان «انتقال الهی» نام می‌برد، جای کوچکترین شک و تردیدی باقی نمی‌گذارد که این عملیات تهاجمی از پیش توسط نیرو و سپاه قدس رژیم طراحی شده است. اقرار سپاه که کشتار مجاهدین را «مایه تشفی خاطر» دانسته است نشان می‌دهد که این ارگان بعد از طراحی این جنایت در انتظار نتیجه‌ی آن بوده تا بلافاصله اطلاعیه شادباش آنرا صادر کند. باید توجه داشت که زمانبندی این عملیات تروریستی در شرایطی انجام گرفته است که منطقه خاورمیانه و جهان تمامی توجهات خود را معطوف به زمان و چگونه حمله‌ی آمریکا به سوریه کرده است. قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس که کشتار مجاهدین در اشرف تحت‌نظر او انجام گرفته، پیش از آن از طریق دولت مالکی و بطور خاص بوسیله‌ی فالح فیاض مشاور امنیت ملی نخست وزیر عراق به آمریکا پیام داده بود که «سوریه خط قرمز انقلاب اسلامی می‌باشد» یا سرزمین سوریه معراج ما به سوی آسمان است و یقیناً گورستان آمریکایی‌ها»، این تهدیدات تروریستی آشکار، چنانچه در عمل تاکنون به اثبات رسانده، چتر حمایتی از ساکنین اشرف و لیبرتی را کوتاه و کم رنگ کرده و می‌کند، به بیان دیگر همین گردنکشی و تهدیدات باعث شده که دولت‌های غربی چشم‌هایشان را بر جنایات انجام گرفته بر علیه مجاهدین در عراق، ببندند. به همین دلایل در شرایط کنونی حفاظت و حمایت از جان ساکنین لیبرتی و اشرف، یک زمینه‌ی انسانی علیرغم هر اختلاف سیاسی می‌باشد. خانم مریم رجوی رییس جمهور برگزیده‌ی شورای ملی مقاومت، بعد از این جنایت سبعانه طی پیامی گفتند «ایالات متحده و ملل متحد را فرا می‌خوانم که برای جلوگیری از استمرار این قتل‌عام‌ها، تمامی اعضای مجاهدین را به فوریت به آمریکا و اروپا منتقل کنند.» به عقیده‌ی من این یک خواست عاجل می‌باشد، و هر آنکس که خواهان حفظ جان و سلامت این رزمندگان می‌باشد، باید به هر طریق ممکن برای انتقال مجاهدین به مقاصدی که خانم رجوی آنرا درخواست کرده است، تلاش کند. تماس و ارتباط و درخواست از دولت آمریکا و دولت‌های اروپایی می‌تواند از طریق ایمیل، تماس تلفنی و نامه‌نگاری انجام گیرد و این عمل نیک از عهده‌ی هر شخصی بر می‌آید.

بهروز ریحانی ۱۱ شهریور ۱۳۹۲

منبع:پژواک ایران

.

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، دوم سپتامبر ۲۰۱۳:
لینک به منبع

کشتار ساکنان اشرف، به هر دلیل و بهانه ای محکوم است

روز گذشته، دهم شهریورماه با یک خبر شوکه کننده مواجه شدم. قتل عام ساکنان اشرف که حدود هشتاد نفر می شدند، توسط نیروهای عراقی!

این خبر وقتی بسیار برایم تأثربرانگیز شد که اسامی کشته شدگان را یکی یکی مرور کردم. کسانی که سالیان سال با آنها زندگی کرده بودم و خاطرات تلخ و شیرینی با تک تک آنها داشتم. راستی در این جریان بایستی چه کسی را تقبیح کرد؟ دولت عراق؟ سازمان مجاهدین؟ سازمان ملل؟ دولت آمریکا؟…

دولت عراق از قبل از شروع ماه رمضان هشدار داده بود که تا آخر این ماه فرصت می دهد که اشرف را تخلیه کنند. دولت عراق هشدار داد که به سازمان ملل خاطرنشان کرده است که برای عملی کردن این خواسته دست به هرکاری خواهد زد.

در آن زمان اعلام خطرهای زیادی از طرف منتقدان سازمان و جدا شدگان صورت گرفت ولی متاسفانه گوش شنوایی نبود. رهبری سازمان، سرسختانه خواستار نه تنها ماندن آن هشتاد نفر در اشرف که بازگرداندن سه هزار نفری که به لیبرتی رفته بودند نیز به اشرف شد.

راستی این قانون کجا تصویب شده و طبق کدام اصولی است که در یک کشور خارجی به مدت یازده سال بنشینید و نه تنها به خواسته های میزبان که خواهان خروج هست توجه نکنید بلکه جا و محل را نیز خودتان مشخص کنید و از طرفی برای صاحبخانه شاخ و شانه هم بکشید؟

بالاخره روز دهم شهریور دولت عراق (البته بصورت غیر رسمی) تهدید خود را عملی کرد. هم دولت عراق به خواسته خود رسید و هم رهبری مجاهدین. دولت عراق به تخلیه اشرف که می خواست رسید و رهبری مجاهدین هم به کشتار تازه و خونهای سرخ تازه ای که لازم داشت تا مظلوم نمایی کرده و بن بست سیاسی و تشکیلاتی خود را بشکند، رسید.

رجوی چنانچه از خون صدها و هزار نفر دیگر هیچگونه اخمی به ابرو نیاوره برای این شصت نفر نیز هرگز ناراحت نخواهد شد و آن را لازمه ادامه مبارزه می داند و می گوید «راه مجاهدین همیشه با خون باز شده است» آنچه برای رجوی مهم است حفظ جان خود می باشد جان صدها انسان دیگر در مقابل او هیچ ارزشی ندارد.

در این میان تنها ضرر کننده و زیان دیده کسانی هستند که در بامداد دهم شهریور جان خود را از دست دادند و فدای سرکشیهای احمقانه و نابخردانه رهبری خود شدند.

قطعا این عمل وحشیانه دولت عراق مردود، محکوم و قبیح است ولی آیا رهبری سازمان که بارها ضرب شصت دولت عراق را چشیده و لمس کرده بود، نمی توانست از این فاجعه جلوگیری کند؟ آیا اموال اشرف در مقابل جان این افراد باارزشتر بود؟

تمامی کسانی که مسائل مجاهدین را دنبال می کنند بخوبی می دانستند و یقین داشتند که فاجعه ای در راه است. قطعا خود رجوی نیز چنین فکر میکرد. همه هشدارها از طرف کسانی که دلشان برای ساکنان بی دفاع می سوخت، داده شد ولی متاسفانه هیچ گوش شنوایی نبود و چنین شد که نباید میشد….

چند پیام دیگر در محکومیت کشتار امروز در کمپ عراق جدید , سابقا اشرف

02.09.2013

کانون آوا، اول سپتامبر ۲۰۱۳
لینک به منبع

رجوی فقط خون می خواهد

بقرار اطلاع خبرگزاریها سحرگاه امروز پادگان اشرف بعد از اولتیماتومهای فراوان مورد یورش نیروهای انتظامی عراق قرارگرفت. ماموران حکومتی که حکم قضایی تخلیه را دراختیارداشتند، دربدو ورود با مقاومت گسترده حدود ۱۰۰ نفر از اعضای مجاهدین که بدستور رجوی هنوز در پادگان اشرف باقی مانده بودند، روبروشدند. در درگیری حاصله تا بحال بیش از ۵۲ نفر از مجاهدین کشته شده اند. از سرنوشت بقیه افراد هنوز اطلاعی در دست نیست.

این حادثه تاسف انگیز در حالی اتفاق افتاد که از ماه های پیش شواهد آن کاملا معلوم بود. در حالی که تعداد بمب گذاری ها در بغداد روبه افزایش گذاشته و امنیت داخلی عراق حتی برای حکومت قابل تامین نبود، رهبری مجاهدین و بالاخص مسعودرجوی با بلاهت تمام بر طبل جنگ و درگیری کوبیده و خواستار انتقال افراد از کمپ لیبرتی به اشرف شده بود. از طرف دیگر حکم تخلیه اشرف از یکسال پیش توسط قوه قضاییه عراق صادر شده و دولت عراق مترصد اعمال حاکمیت قانونی بر بخشی از خاک خود بود. آقای رجوی از قبل در جریان این حمله بوده و مسئول مستقیم این خونریزی می باشد.

کانون آوا تاسف عمیق خودرا از کشته شدن بی حاصل قربانیان فرقه اعلام می دارد و برانتقال سریع افراد مستقر در لیبرتی به خارج از عراق اصرار می ورزد.

رجوی خون می خواست و به ارزویش رسید.

-

تحریریه ایران فانوس، اول سپتامبر ۲۰۱۳
لینک به منبع

کشتار در اردوگاه اشرف محکوم است

سحرگاه امروز اول ماه سپتامبر، نیروهای عراقی به اردوگاه اشرف که بیش از ۸۰ تن مجاهد خلق در آن سکونت داشتند، حمله کرده و در اثر این حمله دهها تن کشته شدند.

از نظر ما حمله به اردوگاه اشرف و کاربرد خشونت به هر دلیلی که صورت گرفته باشد، محکوم است به ویژه در مورد کسانی که قادر به دفاع از خود نبوده اند.

مجاهدین اذعان دارند که قربانیان اخیر در راستای دفاع از اموال اردوگاه اشرف، جان خود را از دست دادند. اما این یک دروغ آشکار است. مجاهدین در گذشته و به دفعات در مقابل اموال شان، جان اعضای خود را ترجیح داده اند. اما این بار داستان به گونه ای دیگر است. آنها در سال ۱۳۶۴ زمانی که در منطقه کردستان عراق به سر می بردند، در اثر درگیری لفظی با گروه طالبانی، همه پایگاههای خود در منطقه گلاله را منفجر کرده و اعضای خود را بدون درگیری و تلفات، به عقب نشینی وادار کردند.

اما این بار گویا منافع رهبری مجاهدین به ویژه مسعود رجوی، چنین ایجاب می کند تا تعدادی را سپر بلای خود کند و یا اقدام به رد گم کردن در ارتباط با مخفیگاه خود کند.

بدین سبب و بدلیل نیازمندی خون و ترجیح دادن اموال به خون اعضاء، رهبران مجاهدین مریم و مسعود رجوی را محکوم می کنیم و اذعان می کنیم که آنان هر چه زمان می گذرد در راستای گره گشایی و استفاده ابزاری از جان اعضاء، کوتاهی نمی کنند.

تحریریه ایران فانوس

-

مهرداد ساغرچی، ایران فانوس، اول سپتامبر ۲۰۱۳
لینک به منبع

جنایت کشتار افراد بی دفاع در اشرف

بار دیگر افراد بی دفاع در کمپ اشرف به خاک و خون کشیده شدند. این جنایت در شرایطی انجام شد که دولت و حاکمیت عراق میدانست که این اقدام اولا غیر قانونی و غیر انسانی است و ثانیا شرایط را برای کسانی که در سازمان هستند برای خروج مشکل خواهد کرد. این اقدام یک جنایت نابخشودنی در مرحله اول برای دولت و حاکمیت عراق است. این شرایط البته که از قبل برای هر کس قابل پیش بینی بوده است. پیشتر از همه برای رهبری مجاهدین که میدانستند حکومت شیعی عراق متحد عملی حکومت شیعی ایران است و اینکه آنها برای منافع خودشان از هیچ حرکتی فروگذار نخواهند. پس باید سوال کرد چرا رهبری مجاهدین حاضر شد دوباره چنین قربانی شدن افراد را نظاره گر باشد. سوال اینجاست این لیست بالا بلند مسئولین تراز اول سازمان دیگر هرگز نه برای سازمان ساخته میشوند و نه اینکه توجیهی برای کشته شدن آنها خواهد بود. الا اینکه بگوییم خودشان خوب میدانستند که سرنوشت افراد در اشرف چه میشود. آیا مگر نمیشد چند ماه قبل همه افراد مستقر در اشرف را به کشور آلبانی منتقل کرد؟

حال ضمن محکوم کردن هرگونه حمله به غیر نظامیان از سازمان ملل و همه ارگانهای حقوق بشری تقاضا داریم که نگذارید این خونریزیها ادامه پیدا کند و در خروج ساکنان کمپ به محل امن و نهایتا انتقال به کشور سوم اقدام فوری کنند.

سازمان مجاهدین میخواهد با درخواست های بزرگ از قبیل خروج دستجمعی و انتقال به یک کشور شرایط را برای مراحل اجرائی کار مشکل کند. لذا تقاضا داریم که افراد به صورت تک به تک به کشورهای آزاد جهان منتقل شوند. این کار با همکاری ملل متحد و کمیساریا پناهندگان عملی است.

از کشورهای اروپایی به خصوص کشور آلمان و صدراعظم آلمان درخواست داریم که برای انتقال افراد و همینطور رسیدگی فوری به مجروحان مداخله کرده و با انتقال بخشی از این افراد از جان این افراد حفاظت کند.

این افراد اساسا به زور توسط قوانین سر سخت فرقه ای در سازمان نگاه داشته شده اند. این افراد از ترس و هراس چیزهایی که فرقه برای آنها ساخته است قدرت تصمیم گیری و شهامت خروج را ندارند و به جز با دخالت حکومتهای غرب و برداشتن چتر تشکیلاتی فرقه از بالای سر افراد میسر نیست.

این تهدید برای سایر ساکنان کماکان وجود دارد و تقاضا داریم که هر چه سریعتر اقدامات خودتان را انجام دهید.

مهرداد ساغرچی

آلمان / اول سپتامبر۲۰۱۳

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فاجعه انسانی کشته شدن نزدیک به ۴۴ تن که اکثرا از فرماندهان نزدیک به رجوی بوده اند را محکوم می کنیم

02.09.2013

زنان ایران

لینک به منبع

تا ساعت ۸ بامداد یکشنبه به وقت محلی، ۱۹تن از کشته شدگان در اشرف، شناسایی شده اند. این نفرات عبارتند از زهره قائمی، همردیف مسئول اول سازمان مجاهدین، گیتی گیوه چیان از اعضای ارشد شورای رهبری سازمان مجاهدین و مسئول حفاظت اطلاعات و امنیت رجوی، میترا باقر زاده از فرماندهان ارشد شورای رهبری، ژیلا طلوع از اعضا و فرماندهان شورای رهبری، فاطمه کامیاب از فرماندهان حفاظت رجوی، مریم حسینی از اعضا و فرماندهان شورای رهبری، مجید شیویاری از نفرات کلیدی امنیت، عبدالعظیم نارویی از مسئولین، حسن جباری، سعید اخوان، رحمان منانی، حسین رسولی از نفرات کلیدی امنیت، علی اصغر مکانیک،ابراهیم اسدی، مهدی فتح الله نژاد از مسئولین، علیرضا خوشنویس از مسئولین و محمد رضا صفوی، شهرام یاسری از مسئولین، سید علی سید احمدی، کورش سعیدی از مسئولین ،حمید باطبی، احمد بوستانی، احمد وشاق از فرماندهان حفاظت رجوی، قاسم رضوانی، قباد سعیدپور، ناصر سرابی، حسین مدنی از مسئولین و مترجم زبان انگلیسی، اردشیر شریفیان، فریبرز شیخ الاسلام، ذکریا پورمحمدی، یاسر حاجیان، حسن غلام پور، ناصر حبشی، محمد علی محمودی، حمید صابری، علی فیض

قاتل کشته شدگان اخیر، سازمان مجاهدین خلق به رهبری رجویها ا ست، آنها هستند که ۱۰ سال است بر طبل جنگ و ماندن در عراق می کوبند و همیشه شعارشان این بوده اشرف پایدار! چو اشرف نباشد تن من مباد!

دولت عراق بیش از یکسال است که به اینها مشخصا در رابطه با اشرف اولتیماتوم داده است که بایستی اشرف را ترک کنند. و از طرف دیگر سازمان یکسره بر عکس فریاد جنگ و حتی برگشت سایر نفرات را نیز می داد.

توجه کنید که ۱۰۰ نفر از کسانی که واقعا انتخاب رهبری بوده اند که اینها باید از بین بروند و همانگونه که در لیست هم مشاهده می شود همه از اعضای نفرات حفاظت و امنیت رجوی بوده اند بنابر ا ین تصمیم گرفته شده که این افراد باید کشته شوند وگرنه کیست که نداند اشرف جای ماندن نیست، آنوقت این سازمان جنایتکار این عده اندک را نگهداشته که اموال بفروشند!

باید به رجویها گفت: شما که اینقدر برایتان مال مهم است نه جان افراد پس چگونه است که مریم قجررجوی ۲۶۰ هزار دلار را به مصر برای هدفی نامعلوم کمک می کند آنوقت جان افرادی که همه سابقه های طولانی و از نفرات حفاظت و امنیت و اطلاعات او هستند را در اشرف برای فروختن اموال اسقاطی نگه می دارد واقعا کجا هستند دادگاههای عادلانه تا از این شیادان و قاتلان انسان حساب بکشند!

افسوس که فریاد رسی برای این نفرات نیست. مجامع بین المللی و افکار عمومی از کسانی که در باطلاق مانده اند می خواهند که خودشان فرار کنند و از طرف دیگر رجویها مدعی می شوند که داوطلبانه در اشرف یا لیبرتی مانده اند، اما ما به شمامی گوئیم آنها نمی توانند قبل از هرچیز بخاطر اینکه مغز و روحشان آزاد نیست و در اسارت این سکت هستند تصمیم بگیرند و همه چیزشان هر لحظه زیر کنترل است.

امیدواریم که کسی به صدای ما جدا شدگان از این سکت گوش بدهد.

افسوس از این سکوت و بی عملی که این تشکیلات باز هم با خرج کردن پولهای حاصل از نفت مردم عراق و خریدن پارلمانترها همچنان در خارج کشور مریم رجوی مشغول اروپا گردی است و رایزنی برای رسمیت بخشیدن به دیکتاتوری رجوی و ماندن درعراق و برگشت به اشرف نه آزادی و پناهندگی واقعی نفرات و باز هم امروز تنها مرگ و جراحت نصیب این افراد می شود.

اعضای انجمن زنان

اول سپتامبر۲۰۱۳

رونوشت به
وزارت خارجه آمریکا
دبیرکل سازمان ملل متحد آقای بان کی مون
صلیب سرخ
دفتر یونامی در بغداد
کمیساریای عالی پناهندگان
پارلمان اروپا

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد