_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

شیوه های مشترک مجاهدین و فرقه ها برای عضوگیری و جذب افراد (3)

25.04.2008

مؤلف : گروه تحقیق و پژوهش

منبع: Mojahedin.ws     

لینک به قسمت اول

لینک به قسمت دوم

در بخش سوم مقاله نیز بازخوانی وضعیت نمونه ای افراد اغفال شده توسط مجاهدین خلق را ادامه می دهیم. در بخش نخست به این مهم پرداختیم که بعضا افرادی از موضع استیصال و نومیدی خود را تسلیم فرقه ها می کنند. این افراد در مقایسه با افراد آرمان گرا قابلیت بیشتری برای اغفال شدن دارند. وعده های فریبنده ای همچون زندگی بی دغدغه و آرام در یک کشور اروپایی با تسهیلات پناهندگی سیاسی ظاهرا برای این گونه افراد حکم یک رویای در حال تعبیر را دارد. نمونه زیر یکی از کسانی است که با این دغدغه فریب مجاهدین را می خورد.

علی مرادی یک درجه دار ژاندارمری است که پس از اتمام محکومیت خود در ایران به قصد فراموش کردن گذشته و زندگی تازه به وعده رفتن به اروپا جذب مجاهدین می شود. او که یک درجه دار ژاندارمری زمان شاه بوده و به همین دلیل مدتی را در زندان گذرانده پس از آزادی به دنبال یافتن آرامش و جبران مافات در تور مجاهدین می افتد. خودش در این خصوص می گوید:

"من در آخرین سال های حکومت شاه، درجه دار ژاندارمری بودم. در آن زمان، هنوز ژاندارمری با نیروی انتظامی ترکیب نشده بود. جنگ ایران و عراق تازه شروع شده بود که من را دستگیر کردند و به زندان انداختند. نه سال تمام حبس بودم. مدتی بعد از آزادی، با سازمان مجاهدین آشنا شدم. آن وقت ها خیلی تبلیغات می کردند. می گفتند به عضویت سازمان در بیایید، تا شما را به اروپا بفرستیم. من دوست داشتم تجربه ی تلخ زندان را از یاد ببرم و در جای دیگری برای خودم زندگی تازه ای را آغاز کنم." (1)

 

مورد زیر از متداول ترین شیوه های بکار گرفته شده توسط مجاهدین بوده و هست. بیشتر افرادی که در خارج کشور و به خصوص کشورهای همسایه ایران از جمله ترکیه جذب سازمان شده اند عمدتا به دلیل نداشتن ویزای اقامت و ترس از دستگیری و استرداد به ایران در تور مجاهدین افتاده اند. اکثر این افراد با این وعده که پس از مدتی اقامت در عراق و آماده شدن مدارک، شما را به هر کشور اروپایی که مایل باشید انتقال خواهند داد، عضو گیری و فریب می دهند و جالب اینکه مجاهدین پس از فریب کامل و انتقال افراد به قرارگاه اشرف از اساس وعده های خود را انکار و به نوعی سوژه را مجاب می کنند. اظهارات جلال کشاورز یک عضو فریب خورده اما جداشده از مجاهدین در این خصوص خواندنی است:

"تصمیم گرفته بودم کتابی برای آموزش خیاطی بنویسم. این اولین کتاب در نوع خود به زبان فارسی بود. برای تحقیق راجع به این کار، به ترکیه رفتم. از استامبول خوشم آمده بود و دوست داشتم آنجا بمانم و در نتیجه دنبال کار می گشتم. یک روز دیدم پلیس ترکیه به عده ای از ایرانیان که مدت اقامت قانونی شان به سر آمده بود، حمله کرده آنها را سوار ماشین پلیس کردند و بردند. ترسیدم مبادا این بلا سر من هم بیاید. این بود که وقتی با پیشنهاد مجاهدین مواجه شدم، قبول کردم که به سازمان بپیوندم و اول به عراق بروم. اما همان اوایل، به محض این که توانستم یکی از مسئولین سازمان را ببینم به او گفتم شما قول داده بودید مرا به اروپا بفرستید. او گفت: "من که اولین بار است شما را می بینم، چه طور ممکن است چنین حرفی زده باشم. گفت : برو از همان کسی که گفته بپرس. مگر ما اینجا خیریه باز کرده ایم که هر کس هر جا خواست برود، با پول خودمان بفرستیمش؟" (2)

 

میثم یکی دیگر از اعضای جداشده که به دنبال یافتن آزادی بیشتر جذب مجاهدین شده و به همین نیت از داخل ایران او را روانه قرارگاه اشرف کرده اند، مدعی است پیش از اعزام به او گفته اند در صورتی که قرارگاه اشرف انتظارات تو را برآورده نکرد مجاهدین با هزینه و امکانات خودشان ترا را به اروپا می فرستند. او به عراق و قرارگاه اشرف می رود. اما متوجه می شود هر دو وعده داده شده به او یعنی آزادی و اعزام به اروپا سراب بوده است. اظهارات او در این خصوص اگر چه کوتاه اما گویا و کامل است:

 

"در سال 2001 با یکی از هواداران سازمان مجاهدین آشنا شدم. من همیشه دنبال آزادی بیش تر بودم. این شخص به من گفت برو به عراق، اگر دوست نداشتی و دیدی برای تو مناسب نیست، سازمان تو را به اروپا می فرستد." (3)

 

نمونه هادی نگراوی از هر حیث قابل توجه و تعمق است. نامبرده که به قصد کار عازم ترکیه شده از طریق آگهی نصب در هتل با مجاهدین ارتباط می گیرد. او می گوید برای رفتن به اروپا حاضر بوده هر کاری بکند. می گوید پیشتر از طریق ماهواره و ظاهرا شبکه سیمای آزادی با مجاهدین آشنا شده است. در اولین تماس با مجاهدین تمایل خود را برای رفتن به اروپا اعلام می کند. اما بر اساس سناریوی مجاهدین او ابتدا باید به عراق برود و از آنجا به اروپا اعزام شود. بخش اول سناریو که اتفاقا بخش نهایی آن هم هست به خوبی اجرا می شود. او به عراق اعزام می شود اما تا زمان جدایی و فرار از اشرف فقط شاهد در و دیوار اشرف است و بس. خودش در این باره می گوید:

 

"در سال 1368، تازه خدمت سربازی را به پایان رسانده بودم كه به قصد كار در اروپا با اتوبوس به تركیه رفتم. در ایران ترك تحصیل كرده بودم و حاضر بودم هر كاری را انجام بدهم. با سازمان مجاهدین تا حدودی از طریق شبكه ماهواره ایشان آشنا شده بودم. از دموكراسی و آزادی و حقوق بشر می گفتند. در هتل، اعلامیه ای نصب كرده بودند و شماره تلفن شان را زیرش نوشته بودند. با آنها تماس گرفتم و به هتل آمدند. همان حرف ها را زدند و قول دادند مقدمات سفر مرا به اروپا مهیا كنند." (4)

 

سید حجت سید اسماعیلی خویی که قریب پنجاه سال دارد، می گوید به دلیل گرایشات ایده الیستی و آرمان خواهانه و شعارهای اغوا کننده مجاهدین در اوایل انقلاب جذب شده است. با ورود مجاهدین به فاز مسلحانه ارتباط او قطع می شود و چند سال بعد که برای ادامه تحصیل به ترکیه می رود بار دیگر جذب سازمان و به عراق منتقل می شود. اظهارات او را نیز مرور می کنیم:

 

"من در اوایل انقلاب جوانی بودم ایده آلیست. در همان دوران با سازمان مجاهدین آشنا شدم و گمان کردم آنها می توانند آرزوهایم را برآورده سازند. در سال 1358 به عضویت سازمان در آمدم اما بعد از این که سازمان وارد فاز مبارزه مسلحانه و زندگی مخفیانه شد، مدتی ارتباطم را با مجاهدین قطع کردم. در سال 1363 برای ادامه ی تحصیل به ترکیه رفتم و در آنجا بود که بار دیگر به سازمان وصل شدم." (5)

اظهارات علی اکرامی یکی دیگر از جداشدگان مجاهدین در نوع خود نادر و منحصر است. وی که بیش از 26 سال سابقه همکاری و فعالیت با مجاهدین را داشته به همین دلیل در آستانه نابینایی قرار گرفته و مجاهدین با وعده انتقال او به اروپا برای معالجه چشمانش او را به اشرف می برند و او تا زمان جدایی در اسارت مجاهدین در قرارگاه اشرف می ماند. نکته حائز اهمیت انگیزه های آرمان گرایانه او و توسل سازمان به همین روحیات و زمینه ها برای فریب دادن او است. اظهارات او در این خصوص اگر چه به نسبت سایرین مطول است اما در فهم بهتر موقعیت او و فریب کاری مجاهدین موثرتر است. 

 

"من در سال 1358، یعنی یك سال بعد از پیروزی انقلاب ایران، به عضویت سازمان مجاهدین در آمدم و به مدت 26 سال فعالیت كردم. در آن دوران، فعالیت سازمان در ایران قانونی بود و آشکارا عضو می گرفت. من جزء دانشجویان روشنفكر بودم و تا سال 1359 فعالانه در جریان های سیاسی آن دوران شركت می كردم و نشریه ای را نیز منتشر می كردم و گاهی حتی جلساتی تشكیل می دادم و دوستان و همفكران خود را دور هم جمع می كردم. این فعالیت ها ادامه داشت و روز به روز هم بیش تر می شد، تا این كه سازمان وارد نبرد مسلحانه شد. من ترسیدم و رفتم در جایی پنهان شدم. اما اتاقی كه در آن پنهان شده بودم، به قدری تاریك بود كه در چشمانم درد عمیقی حس می كردم. با این حال، جرات نمی كردم از خانه خارج شوم و نزد دكتر بروم. هنوز هم كه سال ها از آن قضایا می گذرد، دچار ضعف بینایی هستم. در سال 1363 به كمك سازمان ، مخفیانه از ایران خارج شده به پاكستان رفتم. در آنجا، دكتر گفت باید هر چه زودتر چشمت را عمل كنی و اگرنه وضعش وخیم تر می شود. سازمان قول داد مرا برای معالجه به اروپا بفرستد. اما به جای اروپا سر از بغداد در آوردم." (6)

تردیدی نیست که اکثر قریب به اتفاق اعضای جذب شده به سازمان کم و بیش همین پروسه ها را طی کرده اند. در این میان شمار افرادی که در اروپا به اغوای گرفتن ویزای دائم و یا اخذ پناهندگی سیاسی و یا ... به دام مجاهدین افتاده اند کم نیستند. نفوذ سازمان برای ایجاد این گونه تسهیلات و یا در نقطه مقابل لغو پناهندگی سیاسی افراد به حدی هست که مجاهدین هم برای اخذ و هم ابطال این امکان به عنوان یک اهرم فشار بر علیه افراد از آن سوء استفاده کنند. شواهد و دلایل متقن و مستندی حکایت از این دارد که مجاهدین با سوء استفاده از این اهرم که مشخص نیست متکی به چه نوع مناسبات و اهرم هایی موفق به در اختیار گرفتن آن شده اند، به اعمال فشار برای تمکین نیروهای ناراضی و بعضا عضوگیری و جذب افراد مبادرت می کنند. این شیوه نیز می تواند به عنوان یک کیس مستقل مورد بررسی و بازخوانی قرار بگیرد.

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد