_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

kanoon@iran-ghalam.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

گورکن ها

12.04.2009

جواد فیروزمند ـ سایت آریا ایران

http://www.ariairan.com/fa/?mod=view&id=9991

javadfirozmand@yahoo.co.uk

شهید سازی و بعبارتی شهید پروری یکی از اصول عضویت در سازمان مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی است.

هر کس به این اصل اعتقاد نداشته  و آمادگی شهادت را در هر لحظه ای که رهبری مجاهدین طلب کند نداشته باشد نه تنها عضو سازمان مجاهدین خلق نخواهد بود،بلکه مورد بازخواست رهبری قرار گرفته و در مواردی نیز محاکمه تشکیلاتی شده است.

یکی از شیوه های تست ایدئولوژیکی رهبر مجاهدین برای تشخیص عضویت در تشکیلات این بود؛" کسانیکه از شهادت ترس دارند بایستی در معرض ابتلا به آن( شهادت) قرار بگیرند."(مسعود رجوی-عراق)

بنابر این از سال 1361 اصل شهادت  درمجاهدین بعنوان یک دستور تشکیلاتی – نظامی ابلاغ شد.از آن پس هر کسی که از شهادت ترس داشت بدون آنکه خود فرد خواسته باشد ،می بایست به ماموریت های نظامی و جنگی فرستاده شود.بستر اصلی چنین آزمایشگاه ایدئولوژیکی برای تشکیلات رجوی،مناطق جنگی عراق و ایران بود.

منطق مسعود رجوی این بود که؛" در چنین ماموریت ها و عملیات هایی یا فرد کشته میشد که از نظر ما(یعنی مجاهدین) شهید طلقی می شود ویا اینکه زنده باز میگشت و شهادت را در خود حل می کرد."

بر همین اساس تاکنون بسیاری از اعضاء مجاهدین در ایران،عراق و... چنین رفته اند!

در تعاریف قرآنی از شهادت اینچنین یاد شده است؛"و گمان مبر آنان كه در راه خدا كشته شده اند، مردگانی هستند، بلكه آنان زنده و در بارگاه پروردگارشان بهره مندند."

"و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاءُ عند ربهم یرزقون"

آیه" 169 از سوره آل عمران"از معروف ترین و برجسته ترین آیه های قرآنی در مورد"شهادت"است که تمامی مسلمانان جهان به آن استناد میکنند.

اما بحث "شهادت"و کشته شدن در راه رسیدن به یک هدف مشخص و ویژه ،خاص بینش اسلامی و مسلمانان نیست.همانطور که می توان در تاریخ سیاسی و اجتماعی تمام جنبش های آزادی ستان از شرق تا غرب جستجو کرد.تاریخ مبارزات مردم فلسطین،جنبش های ضد فاشیستی و استقلال طلب کشورهای بلوک شرق سابق،ویتنام،شیلی،کوبا،انقلابات فرانسه و شوروی و ... در این زمره اند.در چنین کشورهایی که اغلب نیز غیر مسلمان بوده اند ،شهادت و کشته شدن در راه استقلال،آزادی و میهن مد نظر بوده است.

بحث ما فرموله کردن ایدئولوژیکی عنوان یا منطق "شهادت" در بینش های اسلامی ؛ مارکسیستی،استقلال طلبانه و ... غیره نیست بلکه استفاده یا سوء استفاده ماشین  تبلیغاتی سازمان مجاهدین از "رفتگانی" است که رجوی خواسته است.

از ابتدای سال 1361 که مسعود رجوی در فرانسه و انگلستان و برخی کشورهای اروپایی تبلیغات سیاسی خود را بر علیه جمهوری اسلامی ایران بطور اساسی گسترش داد، یکی از مهم ترین ابزارهای حقوق بشری لیست "شهدای مجاهدین"و"زندانیان سیاسی" بود.

بیلان مجاهدین و آمارهای ارائه شده آنان که از طرف منابع دیگری تا کنون تایید نشده است از ابتدای سال 1361 رو به فزونی گرفت.اولین آمارها سخن از 20 تا30 هزار شهید و زندانی سیاسی بود.مسعود رجوی در پارلمان و جمع حزب کارگر انگلستان چند سال بعد،از 50.000 شهید و زندانی سیاسی حرف زد.

از سال 1361 تمامی کلاسورهای "مالی اجتماعی" مجاهدین که توسط اعضاء و هوادارانشان در اروپا مشغول جمع آوری پول برای مجاهدین بودند مملو از عکس ها و آمارهایی بود که نشان میداد یک غول بی شاخ و دم و اژدهایی در ایران روزانه هزاران تن از زنان و مردان وابسته به مجاهدین را قلع و قمع کرده و خوراک شام و نهار خود میکند.

به همین دلیل پس ازگذشت سه سال درمراسم ازدواج با مریم عضدانلو ،مسعود  رجوی بیلان شهدای خود را بالای 100.000 تن رقم زد و همطراز آن نیز از زندانیان سیاسی در ساهچال های رژیم خمینی نام برد.

پس از چهار سال یعنی در سال 1368 این بیلان به 120.000 تن شهید و 150.000 زندانی سیاسی ارتقاء یافت.(مسعود رجوی – کربلا)

از سال 1371 بیلان درونی سازمان که همیشه توسط مسعود رجوی اعلام و ابلاغ می شد به بیش از 150.000 تن شهید رسید.و این بیلان تا سال 1376 چند بار توسط مسعود رجوی اعلام بیرونی شد.اما از آنجا که هیچ سندی برای بیان چنین منطقی وجود نداشت مجددا به 120.000 بازگشته و در حال حاضر نیز همین بیلان از نظر مجاهدین رسمیت دارد اما بیلان بیش از 150.000 زندانی سیاسی مجاهد از صفحات تبلیغاتی مجاهدین حذف شده است.

علاوه بر حذف چنین عددی از زندانیان سیاسی ،کتاب های منتشره از طرف مجاهدین در باره لیست و اسامی شهدای سازمان نیز حذف شده  و دیگر در جایی پیدا نمی شود.

لازم به یادآوری است که اولین کتاب منتشره از طرف مجاهدین تحت عنوان لیست شهدا و ... بالغ بر 12.000 اسم (کتاب اهدای رجوی –کربلا) و سپس 20.000 و آخرین کتاب منتشرشده حدود 30.000 اسم داشت.در بین اسامی منتشر شده از طرف مجاهدین تحت عنوان شهدای مقاومت و سازمان مجاهدین بیش از یک سوم کتاب های مورد نظر را اسامی افراد سایر گروه های سیاسی(حزب دموکرات کردستان ایران،کوموله،راه کارگر،چریک های فدایی و ...) ایرانی تشکیل می داد.

تعداد واقعی شهدا و بیلان زندانیان سیاسی همیشه به عنوان یک بحث تشکیلاتی-تحقیقاتی مورد سئوال اعضاءقرار داشت.اما پاسخ تشکیلات این بود که بیلان ما واقعی ترین و حتی در مواردی نیز چون قطعیت وجود ندارد خیلی کمتر ازواقعیت نشان داده شده است.

"سهیلا صادق"عضو شورای رهبری مجاهدین و یکی از اعضاءقدیمی سازمان مسئول بخش رسیدگی به مسئله شهدا و زندانیان سیاسی مجاهدین است.در طی سال های گذشته افراد مشخصی در این بخش برای مجاهدین کار کرده اند که بعضا نیز امضاء کنندگان نامه های دروغین(به استناد ایرج مصداقی) به کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل و سایر ارگان های حقوق بشری اروپا بوده اند.غلامرضا جلال ،حسن محصل ،حمید اسدیان(با نام مستعار کاظم مصطفوی – شاعر مجاهدین)،اسماعیل وفا یغمایی(شاعر مجاهدین)،نرگس شایسته،مهناز بزازیان و ...

این بخش با انتشار فرم های خاص و جمع آوری اطلاعات از اعضاء و هواداران و در موارد بسیاری با تماس تلفنی یکطرفه مجاهدین از عراق و اروپا با  ایران ،اطلاعات مربوط به آمارهای ارائه شده را جمع آوری و منتشر نموده اند.

افرادی که کار ثابت جمع آوری و انتشار چنین آمار و ارقام هایی را داشته اند ، سهیلا صادق ،بتول رجایی وحمید اسدیان بوده و سایر افراد ،کمکی و تکمیلی بوده اند.

حال پس از گذشت این همه سال از انتشار آمار و ارقام متنوع  توسط مجاهدین،"ایرج مصداقی"آب پاکی روی دست مجاهدین و رهبری آن ریخته و بسیاری از آمارهای ارائه شده را بعنوان تنها منبع صحیح و اصلی(یعنی خود ایرج مصداقی)، اشتباه(جعلی و دروغ) می داند.

مسعود رجوی در نشست های "تنگه و توحید" که پس از عملیات موسوم به "فروغ جاویدان" در تشکیلات مجاهدین و تا انقلاب ایدئولوژیک سال 1368-  (2) رواج داشت ، راجع به زندانیان سیاسی و شهدای مجاهدین چنین گفته بود؛"از ابتدای سال 1368 هیچ مجاهد اصیلی در زندان زنده نماند.هر که بود رفت!باقی بهانه است.و هر که در زندان زنده ماند ،مجاهد نبوده و نیست!

بعبارتی منطق رجوی این بود که هر کسی در زندان جمهوری اسلامی باقی مانده است مزدور و خودفروخته است.و دقیقا به همین دلیل بود که بین سال های 1371 الی 1373 تمامی افرادی که پس از سال 1368 از ایران و سایر کشورها به پادگان اشرف رفته بودند را زندانی کرده و تحت شکنجه با عنوان نفوذی جمهوری اسلامی ایران قرار داد.

با استناد به تعاریف آقای رجوی راجع به زندانی مجاهد و غیر مجاهد ،بد نیست خلاصه ای از زندگینامه "ایرج مصداقی" را از نگاه سایت" دیدگاه سابق" و "بحران" فعلی(بیژن نیابتی) از نظر بگذرانیم:

"ایرج مصداقی(نویسنده)؛

متولد ۱۳۳۹، تهران است. وی از سال ۱۳۶۱ تا ۱۳۷۱ به علت فعالیت‌های سیاسی به مدت بیش از ده سال در زندان‌های قزل‌حصار، اوین و گوهردشت به سر برده است.
ایرج مصداقی پس از آزادی از زندان، در سال ۱۳۷۳ مجبور به فرار از ایران می‌شود. در خارج از کشور دوباره فعالیت‌های سیاسی ـ اجتماعی خود را از سر می‌گیرد.
کتاب «نه زیستن، نه مرگ» را که تلفیقی از خاطرات و گزارش از زندان‌های جمهوری اسلامی است، در چهار جلد به نام‌های «غروب سپیده»، «اندوه ققنوس‌ها»، «تمشک‌های ناآرام» و «تاطلوع انگور»، در سال ۲۰۰۴ میلادی در سوئد منتشر می‌کند. این کتاب یکی از اسناد مهم و معتبر تاریخی به ویژه در رابطه با قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷، است.
به جز انتشار کتاب نامبرده، مقاله و گزارش‌هایی را در زمینه‌ی مسئله‌ی حقوق بشر و افشاگری بر علیه سیاست‌های ضد انسانی جمهوری اسلامی، در سایت‌های اینترنتی منتشر کرده است.
ایرج مصداقی همچنین در رابطه با مسئله‌ی نقض حقوق بشر در ایران، در ارتباط با سازمان های بین‌المللی فعالیت داشته است."

براستی چرا ایرج مصداقی و سایر مصداقی ها در سال 1367 مشمول کشتار نشده و در سال 1371  از زندان آزاد شدند؟مگر همین غول بی شاخ و دم ورژیم خون آشام(تعاریف مجاهدین و رهبری آن) هر کسی را به جرم مطالعه نشریه مجاهد اعدام نکرده است(سخنان مسعود رجوی -1364 )

چگونه و چرا جناب مصداقی در سال 1373 و دو سال پس از آزادی مجبور به فرار از ایران می شود؟ و از سال 1371 الی 1373 در ایران چکار می کرده است؟ مگر نه این بوده که همه زندانیان سیاسی آزاد شده زیر مانیتور رژیم خمینی قرار داشته و مجددا دستگیر ،شکنجه و اعدام نشده اند؟(نامه مجاهدین به کمیسیون حقوق بشر – 1367 )

جدای از اینکه جناب "ایرج مصداقی" که با عنوان "خود خوانده" اصیل ترین و  تنها منبع اصلی راجع به "شهدا و زندانیان سیاسی مجاهد" به خود حق می دهد که وقایع و آمارهای اعلام شده از طرف مجاهدین را زیر سئوال ببرد باید پاسخگوی منطق و سئوال اصلی جناب رجوی نیز باشد:

منطق رجوی راجع به "مصداقی"ها؛"از ابتدای سال 1368 هیچ مجاهد اصیلی در زندان زنده نماند.هر که بود رفت!باقی بهانه است.و هر که در زندان زنده ماند ،مجاهد نبوده و نیست!

خارج از اینکه جناب مصداقی بعنوان یک فعال مجاهدین چه پاسخی در قبال رهبری خود دارد تا روی ایشان را سفید نماید بحث ما در باره آزادی اش و چرایی آن نیست،بلکه اقرار ایشان به دروغ بافی ها و بیلان دروغین مجاهدین راجع به اعدام ها و زندانیان سیاسی است.

کسی نمی گوید که سابقا در زندان های ایران اعدام و شکنجه وجود نداشته است.کسی نمی گوید که هیچ عضوی از مجاهدین(یا سایر گروه های سیاسی) اعدام یا شکنجه نشده است.بحث اصلی شانتاژ ماشین تبلیغاتی مجاهدین در طی 25 سال گذشته است که چگونه با بیلان های دروغین و داستانسرایی هایی در باره "قهرمانان در زنجیر" رزق خود برده و و دیگران را به خاک و خون کشاندند.

افشا گریهای ایرج مصداقی که در معیت مجاهدین به رزق و روزی مشغول است حائز اهمیت بوده ونکات بسیار جالبی از  تعارضات او در مقالات و گزارشات اش بر علیه مجاهدین  منتشر شده که حاکی از وزنه بیش از حد دروغ بافی و جعل کاری آنان در25 سال گذشته را نشان می دهد. این رونمایی جدید از تابلو زشت شهید سازی و شکنجه گرایی  به میزانی تنفر انگیز بوده که حتی نزدیک ترین انصار مجاهدین را به تناقض و تضاد آشکار با انتشارات 25 سال گذشته مجاهدین در این زمینه کشانده است. و این مسئله ای است  که خط بطلان چندین و چند ساله را بر تصویری از تبلیغات کاذب مجاهدین در صحنه های عوامفریبی اروپایی ها می کشد.

ایرج مصداقی، بسیاری از داستان سرایی های مسئولین مجاهدین راجع به شهدا و زندانیان سیاسی را اعم از حمید اسدیان ،غلامرضا جلال و غیره ، زیر سئوال برده و آنها را به دروغ گویانی متهم میکند که حاضر به تصحیح گفته ها و نوشته های خود نیستند.

در زیر به نمونه هایی از این کاشف تازه به دوران رسیده اشاره می کنیم:

ایرج مصداقی و غلامرضا جلال(بعبارتی سازمان مجاهدین خلق)

قسمت هایی از مقاله "غلامرضا جلال و روایت‌های غیرواقعی از زندان" – سایت ایرج مصداقی؛

http://www.irajmesdaghi.com/page1.php?id=195

ایرج مصداقی در ابتدای این مقاله راجع به مسئولیت خود چنین می نویسد؛

"در راه انجام این مسئولیت، هرگز نباید محافظه‌کار بود و یا برای خوشایند این‌ و آن، حقیقت را نادیده گرفت؛ ما را نباید باکی باشد اگر دوستانی رنجیده شوند و از ما روی برگردانند که چرا روایت‌شان را به پرسش گرفته‌ایم.

شایسته نیست تسلیم کسانی شویم که طاقت شنیدن واقعیت را ندارند و یا از جنس راویان مورد بحث هستند و خود را مخاطب انتقاداتمان می‌بینند.

ما از یک معضل تاریخی رنج می‌بریم. جعل و دروغ از مشخصه‌های اصلی اندیشه توتالیتر است. برای رهایی از آن همه‌ی ما بایستی قدم پیش بگذاریم. در افتادن با چنین فرهنگی ما را در رسیدن به سرمنزل مقصود کمک می‌کند."

"موضوع بحث من کسانی هستند که به روشنی دروغ می‌گویند. این را نمی‌شود پای اشتباه آن‌ها گذاشت. تلاش من روشنگری در این مورد است. وابستگی تشکیلاتی ، سیاسی و ایدئولوژیک راویان چنانکه تا کنون نشان‌ داده‌ام برای من مهم نیست.

"موضوع بحث من کسانی هستند که به روشنی دروغ می‌گویند. این را نمی‌شود پای اشتباه آن‌ها گذاشت. تلاش من روشنگری در این مورد است. وابستگی تشکیلاتی ، سیاسی و ایدئولوژیک راویان چنانکه تا کنون نشان‌ داده‌ام برای من مهم نیست."

"غلامرضا جلال زندانی سیاسی سابق یکی از این دسته افراد است. وی که دانش آموز دبیرستان ابوریحان بیرونی در میدان خراسان بود، در سال ۵۹ در ارتباط با سازمان مجاهدین خلق دستگیر شد. داستان دستگیری او همان موقع در روزنامه «انقلاب اسلامی» تحت عنوان از «مدرسه تا اوین» انتشار یافت. بهترین سال‌های زندگی او در شرایط سخت و طاقت‌فرسای اوین، قزلحصار و گوهردشت توسط جنایتکاران حاکم بر میهن‌مان به یغما رفت. پس از آزادی از زندان با قبول خطر دستگیری برای ادامه‌ی مبارزه به مجاهدین در عراق پیوست و بیش از دو دهه با قبول خطرات و پذیرش محرومیت‌هایی که از عهده‌ی بسیاری خارج است به تلاش در راه مبارزه با رژیم پرداخت. اما همه‌ی این‌ فداکاری ها باعث نمی‌شود که او از این حق برخوردار شود که هرچه دل تنگش خواست ببافد و به عنوان واقعیت به خورد مردم دهد."

"شوربختانه هیچ واقعه‌ای نیست که غلامرضا جلال روایت کرده باشد و با دروغ فاحش آمیخته و یا از اساس غیرواقعی نباشد."

"در جلد یک کتاب «نه زیستن نه مرگ» در مورد روایت او از راه‌اندازی پروژه «قفس» در قزلحصار نوشتم:"

"«زندانی مجاهد غلامرضا جلال که از سال ۵۹ تا ۶۴ زندان بوده است، طی نامه‌ای به تاریخ ۵ دی‌ماه ۶۸ به گالیندوپل می‌نویسد:"

"«در سال ۶۳ به مدت ۲ ماه در یک قفس کوچک (به ابعاد ۷۰×۵۰×۵۰) به همراه اسماعیل رزاقی، بازیکن معروف تیم ملی فوتبال ایران، از سقف اتاق کار رئیس زندان قزل‌حصار آویزان بودیم. اسماعیل به خاطر این که قبول نمی‌کرد بر علیه آقای رجوی صحبت کند تا چند ماه بعد هم در قفس ماند.»"

"کتاب شورا، شماره ۵۱ ، دی و بهمن ۱۳۶۸، انتشارات شورای ملی مقاومت، صفحه‌ی ۵۳."

"«مهشید رزاقی با نام مستعار اسماعیل در سال ۵۹ دستگیر شده بود و در سال ۶۰ و پیش از ۳۰ خرداد، نام اصلی‌اش را که مهشید بود، ارائه کرد. وی عضو تیم فوتبال هما و تیم ملی امید ایران در سال ۵۶ و ۵۷ بود و در میان دوستان و خانواده به نام حسین شناخته می‌شد. نمی‌دانم غلامرضا جلال چگونه در یک قفس با حسین بوده است و در نامه به نماینده‌ی یک ارگان بین‌المللی از نام مستعار او که تنها پیش از ۳۰ خرداد افراد او را به این نام می‌شناختند، استفاده می‌کند؟ قبل از هر چیز باید اذعان کنم ایشان اولین نفری است که مدعی می‌شود در یک قفس با کسی همراه بوده است! حسین رزاقی خود چنین ادعایی نداشت که با کسی هم‌قفس بوده است. وانگهی، محل قبر یا قفس هیچ‌گاه در اتاق کار حاج داوود نبود!"

"با شنیدن نام قفس، شنونده بی‌اختیار به یاد قفسی می‌افتد که پرنده‌ای را در آن محبوس کرده‌اند. قفس پرندگان را غالباً از سقف آویزان می‌کنند. وقتی نوبت بازسازی قفس ابداعی حاج داوود هم می‌رسد، قفس مزبور باید از سقف اتاق کار حاج داوود آویزان باشد! همانند دو قناری یا مرغ عشق که در یک قفس هستند، بایستی دو نفر نیز در یک قفس باشند! از این مضحک‌تر نمی‌شود جنایت بزرگ حاج داوود را به سخره گرفت و به ریش قربانیان آن خندید! فلسفه‌ی اصلی شکل‌گیری قبر و یا ققس، تنهایی فرد و شکستن او از این طریق بود. مگر دیوانه بودند که دو نفر را در یک قفس قرار دهند؟ از ایشان خواهشمندم اگر روزی مطلب مرا خواندند، توضیح دهند که هر بار چگونه آن‌ها را به دستشویی می‌برده‌اند! آیا نردبان گذاشته و آن‌ها را از نزدیک سقف به پایین می‌آوردند یا آن که مجبور بودند در همان قفسی که از سقف آویزان بوده، قضای حاجت کرده و اتاق کار حاج داوود را به عطری دل‌آویز بیارایند؟! آیا یک جراثقال ویژه، قفس ۲۰۰ کیلویی را بالا و پایین می‌کرد؟ من در زمان مذکور، یعنی در بهار سال ۶۳، دو بار در اتاق کار حاج داوود با وی به گفت‌وگو پرداختم و قفسی را که از سقف آویزان باشد، ندیدم! اتاق کار حاج داوود در واحد ۳ قرار داشت و محل "قفس" و "قیامت" و... که به مردان اختصاص داشت، در واحد ۱ بود."

"چه نیازی است قفس مزبور که باید وزنی در حدود ۱۵۰ کیلوگرم را تحمل کند، حتماً از سقف آویزان باشد. اگر قفس مزبور را روی زمین قرار بدهند، آیا فشار بر زندانیان کم‌تر می‌شود؟! آیا نمی‌شد قفس را روی زمین بگذارند؟ آیا قفس حتماً باید از سقف آویزان باشد؟ آیا برای آن‌که زندانی از طریق پنجره‌ اتاق حاج داوود فضای آزاد را دیده و از دلتنگی درآید این کار را کرده بودند و یا هدف عاقلانه‌ای پشت آن بود؟"

"اگر گالیندوپل از ایشان می‌پرسید: در یک قفس به ابعاد بالا، چگونه دو نفر می‌توانستند جای بگیرند و ماه‌ها بمانند، ایشان چگونه می‌توانسنتند وی را مجاب کنند که راست می‌گویند و اصلاً جایی و مکانی به نام "قفس"، "قبر "، "قیامت " و... در قزل‌حصار بوده است و زندانیان دروغ نمی‌گویند و گروه‌های سیاسی صرفاً برای مطامع سیاسی چنین مواردی را مطرح نمی‌کنند؟"

"متأسفانه به جای تصحیح اشتباهات و عذرخواهی به خاطر خطای انجام شده، این‌ بار موضوع به شکل پیچیده‌تری در پاورقی کتاب «آفتابکاران» نوشته محمود رویایی آورده‌ شده تا تضادهای داستان مربوطه پوشانده شود و به سؤال‌هایی که مطرح کرده بودم غیر مستقیم پاسخ داده شود. اتفاقاً همین تلاش باعث شد که تصمیم به نوشتن مقاله‌ی حاضر بگیرم و به منظور روشنگری پاسخی درخور به آن دهم."

"محمود رویایی متأسفانه به نمایندگی از سوی غلامرضا جلال تاریخ واقعه را دستکاری کرده و در این کار زشت سهیم شده است"

"فیلم این توضیحات را با تصویر و صدای غلامرضا جلال می‌توانید در این آدرس ببینید:"

http://www.youtube.com/watch?v=N1taKLOD_Qcا

"فیلم مزبور تا این لحظه که مطلب را می‌نویسم در آدرس بالا موجود است. چنانچه ملاحظه می‌شود غلامرضا جلال در نشریه مجاهد و در تصویر تلویزیونی اعتراف کرده است که در بهمن ۶۰ جهت تکمیل پرونده به اوین انتقال یافته بود. چگونه می‌شود او در همان تاریخ در قزلحصار در قفس و قبر و تابوت و کشو بوده باشد و آن مصیبت‌ها به سرش آمده باشد؟ آیا نشر دهندگان چنین دروغ‌هایی احترامی برای خوانندگان خود قائل هستند؟ جاعلین خواسته‌اند ابرویش را درست کنند زده‌اند چشم و چالش را هم کور کرده‌‌اند. این داستان را هرچه بیشتر هم بزنند بیشتر گندش در خواهد آمد. تنها پذیرش خطا و عذرخواهی چاره کار است. اصولاً به هنگام راه‌اندازی پروژه‌ی قبر و قیامت و قفس در زندان قزلحصار، غلامرضا جلال در زندان گوهردشت به سر می‌برد و هر آن‌چه در این باره بگوید دروغی بیش نیست. او فقط اخباری در این مورد شنیده است و ذهن داستانسرایش به آن شاخ و برگ داده و خود را یکی از قربانیان آن جلوه داده است."

بازدید از جوخه‌ی اعدام و تماشای تجاوز به زنان و مردان

"غلامرضا جلال طی نامه‌ای به تاریخ ۵ دی ماه ۶۸ به گالیندوپل می‌نویسد:"

چندین دختر و پسر مجاهد خلق را در مهرماه سال ۱۳۶۱ جلوی چشمانم مورد تجاوز قرار دادند و سپس طبق حکم دادگاه که خوانده شد، دست راست و پای چپ آن‌ها را قطع کردند و آن‌ها را رها کردند تا بمیرند... »"

"کتاب شورا، شماره ۵۱ ، دی و بهمن ۱۳۶۸، انتشارات شورای ملی مقاومت، صفحه‌ی ۵۳."

"غلامرضا جلال توضیحی نمی‌دهد که برای چه او را برده بودند تا در ضیافت تجاوز به چندین دختر و پسر مجاهد خلق شرکت کند! مگر نه این که تجاوز را در خفا انجام می‌دادند. کدام آخوند و یا بازجو و یا ایرانی سنتی را می‌شناسید که حاضر باشد در مقابل چشمان دیگران لخت شود و به عمل جنسی بپردازد. آن‌هم ۲۷ سال پیش."

"غلامرضا جلال توضیحی نمی‌دهد که برای چه او را برده بودند تا در ضیافت تجاوز به چندین دختر و پسر مجاهد خلق شرکت کند! مگر نه این که تجاوز را در خفا انجام می‌دادند. کدام آخوند و یا بازجو و یا ایرانی سنتی را می‌شناسید که حاضر باشد در مقابل چشمان دیگران لخت شود و به عمل جنسی بپردازد. آن‌هم ۲۷ سال پیش."

"غلامرضا جلال در ۲۵ بهمن ۸۴ در مقاله‌‌ای دیگر در نشریه مجاهد به نام «بازگشت از تپه‌های سرخ اوین» به حضور اجباری خود در جوخه‌ی اعدام ۳۶۰ زندانی احتمالا شهریور ۶۰ اشاره می‌کند. (قراین این گونه نشان می‌دهد) وی در مقاله‌ی مزبور با آن که از هر دری صحبت می‌کند اما سخنی از تجاوز به زنان و مردان و قطع دست و پای آن‌ها پیش از مرگ و مشاهده‌ی آن از سوی خود به میان نمی‌آورد. گویی اساساً یادش رفته که چنین مطلبی را قبلاً نوشته بود. آنقدر در این داستان آبکی تضاد وجود دارد که نیاز به نگارش مطلبی جداگانه دارد."

"http://www.mojahedonline.com/newspaper/1/156/7"

"بنا به شهادت غلامرضا جلال وی هم در مراسم اعدام ۳۶۰ زندانی مجاهد در شهریور ۶۰ شرکت داشته و هم در مراسم تجاوز به چندین «پسر و دختر مجاهد» در مهر ۶۱ شرکت داشته و سپس از نحوه‌ی بریدن دست و پای آن‌ها بازدید به عمل آورده و عاقبت شاهد جان دادن آن‌ها بوده است. معلوم نیست چرا در سال ۶۸ فراموش کرده بود در نامه به نماینده دبیرکل از اعدام ۳۶۰ زندانی که شاهدش بوده حرفی بزند؟ لابد به رژیم آوانس داده است! امثال من که تجربه‌ی زندان‌های خمینی را داریم مگر مغز خر خورده باشیم و یا اراده و اختیارمان را به دست دیگری سپرده باشیم که چنین جعلیاتی را باور کنیم."

"http://www.iran.mojahedin.org/pages/decorumDetails.aspx?DecorumId=4180"

"آن‌چه غلامرضا جلال در مورد رابطه‌‌ی سعادتی و حجت جباریان گزارش می‌کند واقعی نیست. این که کاظم افجه‌ای را وسیله ارتباط این دو نفر معرفی می‌کند دروغی است که مسئولان مجاهدین از آن بی‌اطلاع نیستند."

حماسه «رضا»

"بهمن و اسفند ۸۴ دوران طلایی غلامرضا جلال است. او روی بورس است، چانه اش گرم شده هر روز سناریوی جدیدی خلق می‌کند و نشریه مجاهد هم بی‌دریغ چاپ می‌کند."

"نشریه مجاهد شماره  ۷۸۷ به تاریخ ۲۴ بهمن ۸۴ در مطلبی تحت عنوان دو خاطره از غلامرضا جلال مبادرت به انتشار دو خاطره کاملاً جعلی از  او می‌کند که تنها به درد آن می‌خورد که یک  «فیلمفارسی» ناب از روی آن بسازند.  "

"غلامرضا جلال پس از خلق سناریوهای بالا در بهمن ۸۴ یک دفعه یاد موضوع مهیج‌تری افتاد. او با خواندن شرح حال احمدی نژاد و استعدادی که داشت این بار هشت ماه پس از انتخاب احمدی نژاد به ریاست جمهوری رژیم، داستان دیگری به شرح زیر در تاریخ اسفند ۸۴ جعل و او را از مقام «تیرخلاص زنی» به «بازجویی» و شکنجه‌گری ارتقا داد.  "

ایرج مصداقی در این باره می نویسد؛

احمدی نژاد در آن موقع در تهران نبود که بخواهد بازجو و یا تیرخلاص زن باشد. او در یکی از حساس‌ترین نقاط کشور یعنی خوی و ماکو فرماندار و مسئول بود. چگونه ممکن بود یک پایش در اوین باشد و یک پایش در شمالغربی کشور؟

آیا تیرخلاص زنی تخصص ویژه‌ای می‌خواهد که کسی از ماکو راه بیافتد تا تهران بیاید و در آن‌جا تیرخلاص بزند و برگردد؟ اگر نذر هم کرده بود می‌توانست در همان نزدیکی ها نذرش را ادا کند.

"دود شهادت‌های غیرواقعی در چشم خود ما می‌رود چنانکه تا کنون رفته است. تنها جنایتکاران بهره‌ی آن را می‌برند. کافیست رژیم سندی رو کند که احمدی‌نژاد در آن تاریخ در تهران نبوده آن وقت همه رشته ها پنبه خواهد شد."

اگر فرض کنیم جنایات،کشتار،شکنجه ،زندان و اعدام های بیان شده توسط "غلامرضا جلال" که در حال حاضر از اعضاء شورای مرکزی مجاهدین در عراق است بنا به شهادت جناب مصداقی سراسر دروغ و داستانسرایی است باید به ظروف چنین منبعی نیز اشاره کرد.پس دروغ بافی ها و داستانسرایی های غلامرضا جلال که در نشریه های مجاهد،شورا،آفتابکاران و .. و حتی در تلویزیون مجاهدین به تصویر کشیده شده است دروغ های ذهنی و داستانسرایی های او می باشد.از همین رو بنا به استناد جناب مصداقی ، این دروغ بافی ها دامنه های بسیار وسیع تری داشته که به گفته او مشتی از خروار است که در این رابطه به نامه غلامرضا جلال به گالیندوپل اشاره کرده است.

و اگر چنین استدالی از طرف"ایرج  مصداقی" که خود را تنها نماینده راستین و راستگوی جریان زندان ، اعدام و شکنجه در ایران می داند، درست باشد پس نشریه مجاهد ارگان رسمی مجاهدین و نشریه شورا ، ارگان رسمی "شورای ملی مقاومت" نیز سراسر پر از انتشارات دروغ و کذب است.و در نهایت آنچه مجاهدین و مسعود و مریم رجوی و سایر اورسوراواز نشینان و اشرف نشینان در باره بیلان های مجاهدین ارائه داده اند بقول مصداقی شامل حال مشتی از خروار بوده وپر از فریب و نیرنگ و ریاست!

جناب ایرج مصداقی در جای دیگری حمید اسدیان را به دروغ بافی های مکرری تحت عنوان(اشتباهاتش)متهم کرده و در مقاله "اوپوزیسیون و معضل همنامی جنایتکاران" راجع به نوشته های 25 ساله او چنین می گوید؛

http://www.irajmesdaghi.com/page1.php?id=188

"از آن‌جایی که به دلایل گوناگون در فرهنگ غالب ما ایرانیان پذیرش مسئولیت اشتباه جایی ندارد، بسیاری از افراد و گروه‌ها پس از پی بردن به اشتباهشان نیز همچنان روی صحت آن پافشاری کرده و کوششی برای تصحیح آن به کار نمی‌برند.

بسیاری از گروه‌ها و کوشندگان سیاسی با علم و آگاهی نسبت به اشتباهاتی که از سوی همراهان و یا هم‌خطان سیاسی‌شان انجام گرفته همچنان به اطلاعات غلط آن‌ها اشاره کرده و زمینه‌ی رشد و تکثیر این اشتباهات را فراهم می‌کنند.

منظور صریح ایرج مصداقی فقط نشریه های مجاهدین و شورا نیست بلکه اشاره به راس این گروه داشته و رهبری سازمان مجاهدین را هدف قرار می دهد .

ایرج مصداقی و  حمید اسدیان

او در باره حمید اسدیان چنین می نویسد:

"حمید اسدیان یکی از اعضای سازمان مجاهدین و زندانیان سیاسی دوران پهلوی دوم است که در امر زندان‌های جمهوری اسلامی تحقیق می‌کند. متأسفانه ایشان به علت عدم آشنایی لازم با جنایتکاران، صرفاً با دیدن اسامی مشابه به ذکر تاریخچه‌ای در مورد ‌آنها می‌‌پردازد که گاه با واقعیت فاصله زیادی دارد. علاوه بر این ایشان در بعضی موارد به گزارش‌های مخدوشی که در دست دارد بسنده می‌کند و از آنجایی که تجربه‌ی شخصی از زندان‌های رژیم خمینی ندارد، نمی‌تواند نادرستی آن‌ها را متوجه شود."

"حمید اسدیان در قسمت ۱۱ مقالاتی تحت عنوان شكنجه و آمال «خليفه خميني» که در نشریه مجاهد شماره ۹۱۰ آمده پس از ذکر توضیحات بعضاً نادرستی راجع به بازجویان شعبه هفت، با چاپ عکسی از دکتر ایرج فاضل در مورد او می‌نویسد:‌"

"«دكتر ايرج فاضل يكي ديگر از سربازجويان اين شعبه مخوف[شعبه هفت] بود. او پزشك فارغ‌التحصيل از آمريكا بود و در دوران حاكميت آخوندها پستها و مشاغل متعددي از جمله وزير فرهنگ وآموزش عالي، وزير بهداشت، درمان وآموزش پزشكي، رئيس فرهنگستان علوم پزشكي، رئيس كل سازمان نظام پزشكي‌، استاد دانشگاه و عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي بود."

"فاضل همسر مجاهد قهرمان شهلا حريري بود. اين شكنجه‌گر پليد بر سر پيكر متلاشي شده شهلا حاضر مي‌شد تا او را درهم شكسته و به يك مصاحبه تلويزيوني بكشاند. (يادآوري شهامت و دلاوري اين اسير مجاهد خلق خود فرصتي ديگر مي‌طلبد كه به بحث ما مربوط نيست و از آن در مي‌گذريم).»"

"متأسفانه جز اسم دکتر ایرج فاضل و بخشی از مشاغل و پست‌هایی که داشته هیچ داده‌ی درستی در این مطلب نیست و محقق فوق سه «فاضل» گوناگون را که هیچ ربطی به یکدیگر ندارند یکی فرض کرده و کلاف سردرگم را سردرگم‌تر کرده‌ است."

"این در حالی است که شهلا حریری مطلق همسر دکتر ایرج فاضل نبود و داده‌های بالا از اساس نادرست است."

و در بخش دیگری "حمید اسدیان پس از مشاهده‌‌ی عکسی از «حاج مهدی کربلایی» در سایت اداره كل زندانهاي استان تهران 27مرداد86، در مورد او می‌نویسد:"

"متأسفانه حمید اسدیان با دیدن نام حاج مهدی کربلایی در زیر عکس او در سایت اداره کل زندان‌های استان تهران، دو شخصیت کاملاً متفاوت را که به لحاظ سنی نیز نزدیک به ۳۰ سال تفاوت داشتند قاطی کرده و یک نفر معرفی می‌کند. این همان معضلی است که گفتم؛ کسانی که شناخت لازم را از زندان‌های رژیم جمهوری اسلامی ندارند و یا از نزدیک آن را تجربه‌ نکرده‌اند با دیدن اسامی مشابه در پس ذهن‌شان به دنبال سوابق افراد می‌گردند و شنیده‌هایشان را روی هم می‌ریزند بدون این که توجه به مشابهت‌های اسمی بکنند."

"از همه مصیبت‌بار تر آن که زندانیان مجاهدی که از آن‌ها فاکت آورده می‌شود و حتماً مطالب مندرج در نشریه مجاهد را می‌خوانند، اعتراضی نمی‌کنند و یا می‌کنند و نویسنده حاضر به تصحیح اشتباه خود نمی‌شود."

"حمید اسدیان در مقالات مزبور، با چاپ چند عکس به اشتباه افرادی را به عنوان «دایی جلیل» (جلیل بنده)، مجتبی حلوایی عسگر و صبحی رئیس زندان گوهردشت معرفی کرده است که تمامی نادرست است. بخشی از اطلاعات داده شده در مطلب او در مورد پست‌های شکنجه‌گران و شعباتی که در آن مشغول به کار بودند نیز نادرست است."

"همین اشتباه را حمید اسدیان تدوین کننده کتاب قهرمانان در زنجیر از انتشارات سازمان مجاهدین مرتکب شده است."

جناب "ایرج مصداقی" پس از 25 سال، دروغ بافی مجاهدین یا به عبارتی اشتباهات آنان را مد نظر قرار داده و چنین می نویسد؛"آن‌چه در بالا ذکرش رفت، مشت نمونه خروار است. امیدوارم در آینده کمتر شاهد اشتباهاتی از این  دست که تا حدودی اجتناب ناپذیر است باشیم و چنانچه چنین خطاهایی صورت گرفت، پس از آگاهی نسبت به تصحیح آن‌ها اقدام کنیم."

اما جناب مصداقی فراموش کرده است که در جایی دیگر از همین مقاله با توجه به تجربه شده ها، داد از نهاد بر آورده و مستقیما سازمان مجاهدین را زیر تیغ قرار داده که چرا آبروی ما را حفظ نمی کنید؟و ناباورانه ضمن حفظ برخی شئون تشکیلاتی می گوید؛" متأسفانه به جای تصحیح اشتباهات و عذرخواهی به خاطر خطای انجام شده، این‌ بار موضوع به شکل پیچیده‌تری در پاورقی کتاب «آفتابکاران» نوشته محمود رویایی آورده‌ شده تا تضادهای داستان مربوطه پوشانده شود"

باید به ایشان و همه مصداقی ها گفت که سازمان مجاهدین اگر لازم باشد نه تنها دست به شهید سازی با آمار و ارقام نجومی می زند بلکه هر که زنده مانده است را نیز به سوی شهادت و شهادت طلبی یاری می دهد!تجربه 17 ژوئن فرانسه در لاف و گزاف های فعلی رهبری مجاهدین جغد شومی بر بالای خرابه های پادگان اشرف است.

حال که ایرج مصداقی و سایر مصداقی های مجاهدین آرام آرام دست رو کرده و شریط حبل الشهادت آنان در25 سال گذشته را رشته رشته کرده و بیلان های دروغین "رهبری خاص الخاص" مسعود رجوی را در برابر دیدگان جهانیان از اعتبار نداشته ساقط می کنند باید گفت که خود مصداقی هم نمونه مشتی از خروار گورکن های ایدئولوژیک رجوی است!

 

مطالبی در ارتباط:

ــ مجاهدین خلق از عراق به کجا خواهند رفت؟ ( اکونومیست  )

ــ روز پاسخگویی  رهبران فرقه مجاهدین نزدیک است ( علی جهانی فر )

ــ آیا اشرف شهر شرف است؟!! ( رضا اسدی )

مصاحبه آن سینگلتون با دکتر موفق الربیعی مشاور امنیت ملی عراق در مورد اردوگاه اشرف ( ایران اینترلینک )

ــ سربازان آمريکايي براي محافظت از رجوي در اردوگاه اشرف حضور دارند (مسعود خدابنده)

ــ در باره فرقه مجاهد ( اسماعیل هوشیار )

ــ سرنوشت قلعه اشرف  به کجا کشیده می شود؟ ( بتول ملکی )

ــ رویای دیروز و کابوس امروز مجاهد! ( حمید تقوایی )

ــ  در باره ی هرزه درآيی های اخير مجاهدين ( محمد علی اصفهانی )

ــ عوامفریبی مجاهدین بخاطر جلب ترحم ( هادی شمس حائری )

ــ فاجعه اصلی برای فرانسه، با ورود رجوی به خاک این کشور رخ داده است!! ( بهار ایرانی )

ــ عراق تشدید محاصره اردوگاه اشرف را رد کرد ( بی بی سی )

ــ آخرین خبرها از اشرف ( بهزاد علیشاهی )

ــ مریم رجوی به فروپاشی تدریجی فرقه در قلعه اشرف اعتراف می کند ( یادداشت روز ـ ایران قلم )

ــ شل شدن میخ فرقه گرایی در عراق  ( علی جهانی فر )

ــ غرب در قبال سازمان مجاهدین خلق ( بهار ایرانی )

ــ دختر مهاجر ، بمناسبت 8 مارس روز جهانی زن و تقدیم به تمام زنان جهان ( فرزاد فرزین فر )

ــ اگر قرار باشد آقای رجوی به زبان فارسی سلیس حرف بزند  ( بهار ایرانی )

ــ نامه ای به برنارد کوشنر ( انجمن ایران باستان ، آینده درخشان )

ــ وارونه نمایی مجاهدین ( شمس حائری )

ــ محکمه و حکم از دیدگاه رجوی و سازمان مجاهدین خلق ( بهار ایرانی ) 

ــ جلسه انجمن ایران باستان آینده درخشان در پاریس ( سایت ایران باستان )

ــ  آغاز و فرجام مجاهدین در عراق - بخش پنجم ( جواد فیروزمند )

ــ بیدار شدن از خواب شش ساله ( علی جهانی فرد )

ــ اروپا مأمن تروريست هاي مجاهدين خلق مي شود   ( لوس آنجلس تایمز )

ــ نامه به پزشکان بدون مرز ( ایران باستان )

ــ مصاحبه مسعود خدابنده با تلویزیون فارسی صدای آمریکا و تلویزیون فارسی بی بی سی  ( ایران اینترلینک )

ــ استقرار مجاهدین در عراق، خاستگاه کلیدی رجوی در پیام 7 بهمن ماه  ( بهار ایرانی )

ــ فرقه مجاهدین از بیرون و درون ( مزدک پارسی )

ــ ویدئوی سخنان هادی افشار عضو سابق مرکزیت سازمان مجاهدین ( آریا ایران )

ــ مصاحبه  با آقای  فرزاد فرزین فر شاعر و نویسنده ساکن سوئد ـ قسمت دوم ( سایت ایران قلم )

ــ تبعات تصمیم اتحادیه اروپا در خارج کردن نام مجاهدین از لیست تروریستی ( بهار ایرانی )

ــ نامه سرگشاده  به برنارد کوشنر وزیر خارجه فرانسه ( محمد حسین سبحانی )

ــ موضوعی دردسرآفرین برای آمریکا ‏ ( مجله تایم )

ــ مجاهدین فرقه هستند  ـ ژوزی دوبيه نماینده مجلس بلژیک ( روزنامه لیبر بلژیک )

ــ  نامه سرگشاده  به واتسلاو کلاوس رئیس دوره ای اتحادیه اروپا ( محمد حسین سبحانی )

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد