_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

kanoon-ghalam@hotmail.de

www.iran-ghalam.de

نقش ادبیات،اسطوره، دین و فرهنگ در روانشناسی

12.11.2007

آتوسا سلطان زاده

 

Carl Gustav Jung 1875 – 1961

 کارل گوستاو یونگ،روان درمان و متفکر تئوری مکتب روانشناسی تحلیلی ،اهل سوئیس، پایه گذار اسطوره شناسی خلقها و روانشناسی دینی،-درکنار فروید و آدلر،یکی از مهمترین نمایندگان روانشناسی عمق گرا نیزاست.درمرکز روانشناسی تحلیلی او، نظریه "ضمیرناخودآگاه جمعی" قراردارد.اوغیراز روانشناسی،تعثیر مهمی روی علوم: انسانشناسی، فرهنگشناسی، دین شناسی، ادبیات، تعلیم وتربیت نیزازخودبجا گذاشته است، وغیرازروانشناسی درزمینه های: اسطوره شناسی، ستاره شناسی،کیمیاگری، و فلسفه های شرق، نیز تحقیقاتی نموده است.

  گرچه اوخودرادانشمندی عقلگرا میدانست،پاره ای ازمورخین سیراندیشه، اورا روشنفکری ایده آلیست وخردگریز بحساب می آورند.درزمان او روانشناسی دانشگاهی غرب، تحت تعثیر شدید رفتار شناسی بود. اودین را بعنوان ارضای یک نیاز بنیادین انسانی،درفرهنگ لازم میدانست و نه تنها کوشید تا روانشناسی رابا دین آشنانماید بلکه فلسفه وادیان شرق را نیز به جامعه غرب معرفی نماید. یونگ تصور و تصویر خدارا، نمادی کلیدی برای خودشناسی انسان میدانست. اوازسال 1919 بطورفشرده خودراباموضوعات مذهبی و ایده آلیستی مانند کیمیا گری و متافیزیک مشغول نمود و مدعی بود که روان انسان از دوران کودکی دارای یک نقش مذهبی غریزی است که مقدمه سلامتی روانی اومیباشد. وی میکوشد تانشان دهد که نظریه های روانشناسانه اش،کمکی برای دیالوگ انسان با جهان هستند.پیرامون مخالفت فرویدگرایان بانظراتش میگفت که انسان صادقی که درخانه اش افکار صادقانه ای رامطرح نماید،ازهزارفرسنگی گوش شنوا خواهدیافت. انتقاداوازفروید این بودکه چرااو تاکید یک جانبه ای روی اهمیت غرایز جنسی انسان می نماید.

  طبق نظریه یونگ، ضمیرناخودآگاه انسان،میدانی است خلاق برای ضمیرآگاه وی، ودرکنارضمیرناخودآگاه فردی،یک ضمیرناخودآگاه جمعی وجوددارد و ضمیر ناخودآگاه فردی،بخشی است از ضمیرناخودآگاه جمعی، ودرضمیرناخودآگاه جمعی،عناصروآموزگاران اولیه ای قراردارند که دانش و تجربیات عمومی انسانی را به نسل های بعدی منتقل میکنند ؛ ازآنجمله میتوان نمادهای عملی مانند: اسطورهها،قصه ها، رویاها، آرزوها، نظزیه ها، تصاویر، هنرها، ایده های جنون آمیز تمام انسانها و فرهنگ رادرنظرگرفت.درتئوریهای روانشناسانه یونگ،اهمیت خاصی به نفش عناصری ازفرهنگهای کهن و ادیان داده میشود. چون افکارواعمال ارادی وآگاه انسان تحت تعثیر نیروها و مکانیسم های ناخودآگاه اوهستند، وی میکوشد تانشان دهد که چگونه انگیزههای اسطورههای باستان درضمیرناخودآگاه انسان جاگرفته و روان انسان رابعدازهزاران سال تحت تعثیرخودقرارمیدهند.

  وی میگفت که یکی ازاهداف زندگی انسان، واقعیت دادن به "منیت" خود است،یعنی هرفردی میکوشد تاباخودوبشریت جامعه اش،یکی شود و هدف یک روان درمان این است که باکمک تعبیروتفسیر خواب و رویا به پروسه منیت و فردشدن انسان کمک کند.وی درکتاب اتوبیوگرافیک اش مینویسد: زندگی من،کوششی بودبرای واقعی نمودن ضمیرناخودآگاه ام،چون آنچه درضمیرناخودآگاه مخفی شده،میخواهد تا واقعیت گردد.و چون ضمیرناخودآگاه درهرلحظه خواب و بیداری انسان،یک حضور زنده و همراه دارد، هدف زندگی هرکس باید آن باشد که این ضمیرناخودآگاه خودرابشناسد ونقش آنرابداند،شخصیت هرانسانی می خواهد ازضمیرناخودآگاه اوشکفته شودوخودرا درجمع وبصورت عام احساس نماید. شناخت و آگاهی متعالی،نتیجه روانی یک واقعیت عینی و حقیقی است، با کمک نتایج ضمیرناخودآگاه، انسان به یک تفاهم بهتری باخودمیرسد، وتحول هرفرد درتحول بشریت صورت میگیرد و همزمان با آن است .

  یونگ درآغاز،فرویدرا معلم خودمیدانست ولی دوستی آنان فقط بین سالهای 1907-1911 احترام آمیز بود.اوروی تفسیر خواب و رویا بافروید اختلاف پیدا کرد. کتاب (تیپ های روان شناسی) اورا بحثی با فروید و آدلر بشمار می آورند. اودراین کتاب به توصیف تیپ های گوناگون درونگرا و برونگرا ازنظر روانشناسی میپردازد.

 اوخودرا محققی درونگرا میدانست که علاقه خاصی به جهان درون مانند رویاها،نمادها وتصاویردارد تاجهان بیرون انسان مانند وقایع و حوادث خارجی. فروید گویا ریشه های بیماری را درگذشته ها می جست ولی یونگ میگفت که هدف باید هماهنگی انسان باآینده باشد. یونگ روانشناسی راعملی شخصی و ذهنی میدانست که براساس تجربیات خاص هر روانشناس بناشده است. وی به رد نظریه عقده کودک؛ناشی ازعلاقه جنسی او به مادر،پرداخت و گفت که این تئوری فروید جنبه عمومی وجهانی ندارد. مورخین به اختلافات خانوادگی آندو نیزاشاره میکند؛ چون فروید ازخانواده ای : شهری، مرفه، یهودی، ترقی خواه، علم گرا، مهربان - ، و یونگ  از خانواده ای : روستایی، مسیحی، مذهبی، فقیر، بداخلاق، و غرق در الهیات و ایده آلیسم رمانتیک، برخاسته بود.

  مهمترین آثار یونگ پیرامون تیپ های روانی و نقش ضمیرناخودآگاه جمعی،هستند؛ ازآنجمله: تحولات و نمادهای علاقه جنسی، تیپ های روانشناسی، روانشناسی و دین، راابطه میان منیت و ضمیرناخودآگاه، واقعیت روان، پیرامون روانشناسی ضمیرناخودآگاه، نمادهای روان، انسان و نمادهایش، اتوبیوگرافی (خاطرات،رویاها،افکار) او، و مجموعه آثار بیست جلدی وی.موضوع اصلی کتاب (تیپ های روانشناسی)،تیپ های روان انسانی هستند. دو مقاله تحقیقی یونگ یعنی : ایدههای شیلر، و دو خدای یونان یعنی آپولو و دینوزیوس، تعثیرمهمی روی ادبیات غرب ازخودبجا گذاشته اند.

  کارل گوستاو یونگ، باتباری آلمانی، بین سالهای 1875 تا 1961 در سوئیس زندگی نمود. پدر و مادرش هردو از خانواده ای مذهبی برخاسته بودند، گرچه مادرش ریشه ای یهودی داشت و پدر بزرگش، یکی از پزشکان و استادان معروف دانشگاههای کشور سوئیس بود.یونگ مطالعات عمیقی در: اسطوره شناسی، دین شناسی، فلسفه، کیمیاگری، و متافیزیک داشت و غیراززبان مادریش،یعنی زبان آلمانی، درزبانهای: انگلیسی،فرانسوی،لاتین،یونان باستان، و ادبیات کهن این زبانها،صاحب نظربود.لجاجت او با محققین و روشنفکران زمانش موجب شد که اورامرد تضاد و تناقض بدانند؛ او میانه روی و اعتدال در مسائل فکری و تحقیقی را رد مینمود. بدلیل اتهام هواداری او از فاشیسم آلمان و بیماری هایش، اورا گاهی با :نیچه،هایدگر،اشتاینر، و استریندبرگ، مقایسه میکنند. یونگ درپایان عمر، مریدان بیشماری یافت که روی صفات خاص او ازجمله: مهربانی،طنزگویی،ادب، و دانایی اش تاکید میکردند.

  چون یونگ مخالف جمعگرایی، جزم گرایی، و سیاه لشکری سیاسی، بود، هوادارانش مدعی هستند که او نمبتوانست طرفدار فاشیسم شده باشد.او به رد تمام جنبش های سیاسی پرداخت که دنبال افزایش قدرت دولتی بودند،گرچه افزایش وابستگی فرد به قدرت دولتی، مشخصه زمانه او بود. وی میگفت که در حکومت های دیکتاتوری و مطلقه، شخصیت انسان نابود میگردد. وی در مصاحبه ای با رادیو (بی بی سی ) گفته بود که انسان تحمل و فرصت یک زندگی پوچ و بی معنی را نباید داشته باشد.غالب تئوریهای او کوششی هستند برای شرح شخصیت انسان.

  یونگ غیراز انسان درون و بیرون گرا، از هشت نوع تیپ های گوناگون انسانی دیگر، نیز نام میبرد. هواداران او امروره تست هایی آزمایشی را تهیه نموده اند که با کمک آنان میتوان به رفتار و شخصیت انسان مورد آزمایش پی برد. او کوشید تا متدهای فلسفی و زبان تصویری و سنبلیک کیمیاگران قرون 13 تا 17 میلادی را تفسیر نماید و میگفت که آنچیزی که کیمیاگران صفات ماده بحساب می آورند، روان شناسی ضمیر ناخودآگاه جمعی آنان را نشان میدهد. وی مدعی بود که کوشش کیمیاگران،نشانه استعاره ای است برای واقعیت دادن به وجود خود آنان، چون کیمیاگران مسایل و مشکلات روانی و درونی خودرا بصورت مادی در می آورند. یونگ طرفدار شناختی بود که بقول خودش، از طریق تجربه باشد و نه از طریق مطالعه یا اعتقاد !.

 

مطالب در ارتباط:

ــ ویکتور هوگو ،و جدا ناپذیری ادبیات از سیاست ( روسیا روشن )

ــ غرب به یاد دوره رمانتیک افتاده است ( سارا ارمنی )

ــ معرفی نامزدان هفتمین دوره‌ی جایزه‌ی گلشیری ( مهیندخت قهاری )

ــ صلح جوی سوییسی، چارلز آلبرت گوبات ( الهام رفیع زاده )

ــ ۳۰ سال انتظار برای چاپ کتابی از فریدون آدمیت ( الیاس احمدی )

ــ خاطرات عاشقانه‌ی یک گدا ( نوشین شاهرخی )

ــ داستایوسکی ، و زوال شخصیت انسان دراسارت

ــ سقوط فرهنگ، نشانه زوال حكومت بود ؟

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد