_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

kanoon-ghalam@hotmail.de

www.iran-ghalam.de

ده پرسش و ده پاسخ در بارۀ مجاهدین خلق(6)

 

28.11.2007

احمد باران- پاریس

ABaaraan@yahoo.fr

 

 لینک به پرسش اول:

لینک به پرسش دوم:

لینک به پرسش سوم:

لینک به پرسش چهارم:

لینک به پرسش پنجم:

 

سئوال ۶:

 در مقالات گذشته، شما مجاهدین و شورا را یکی فرض کردید. چرا؟ آیا شورای ملّی مقاومت که دربرگیرندۀ افراد لائیک هم هست می‌تواند با مجاهدین که به گفتۀ شما عقایدِ بنیادینش مثل خمینیست یکی باشد؟

پاسخ:

 از آنجائی که من با شورا و افراد آن، و همچنین با ساختار تشکیلاتی و مسئولین آن آشنا هستم، امیدوارم بتوانم پاسخ ‌شما را با وضوح بیشتری توضیح بدم. حقیقت این است شورا می‌توانست نقش مثبتی در تحولات ایران بازی کند، یا حداقل در سالهای اوّلیهٔٓ کارش می‌توانست نقش محوری برای افراد و جریانهای مختلف داشته باشد. امّا به دلایلی که اشاره خواهم کرد، شورا به چرخ لنگ مجاهدین تبدیل شد، و توان تاثیر گذاری مثبت بر تحولات را از دست داد. دست آخر به صورت جسدی روی دست مجاهدین باقی ماند. حالا اون دلایل که شورا را به این روز انداخت چی بود؟ یکی اینکه بسیاری از اعضای اصلی به دلیل مخالفت با هژمونی‌طلبی مجاهدین از آن جدا شدند. در طرف مقابل، مجاهدین افراد و جریانات جدا شده را عوامل رژیم قلمداد کردند و گفتند که اینها به خاطر طولانی شدن مبارزه به سمت رژیم رفته‌اند. خوب این که مجاهدین به مخالفین خودشان برچسب رژیمی بودن میزنن که حرف تازه‌ای نیست. اگر خاطرتان باشد، خمینی هم هر که را که میخواست بزند او را به مجاهدین و امریکا نسبت می‌داد. از این منظر، خمینی و مجاهدین کاملاً یکسان عمل کرده و می‌کنند. دلیل دیگر اینکه، مجاهدین ترجیح می‌دادند و مى‌دهند که از شورا فقط اسم و شکلش حفظ شود ولی از محتوا تهی باشد. برای این کار هم دلایل خاص خودشان را دارند. آنها نمى‌خواهند شورا هویت مستقل از مجاهدین داشته باشد چرا که وجود یک شورای مستقل‌ برای آنها تهدید جدّی محسوب می‌شود. ازطرفی، با داشتن یک شورای دست آموز و وابسته به خودشان می‌توانند با آن پز دموکراسی بدهند. از این رو تا توانستند افراد عضو شورا را به خودشان وابسته کردند. در یکی از همین اباطیلی که اخیراً علیه یکی از افراد جدا شده‌ نوشته‌اند ذکر کرده‌اند که علاوه بر حقوق ماهیانه، پول آب و برق، و سایر الزامات زندگی را برایش فراهم کرده‌ بودند. خوب آدمی که تا خرخره به مجاهدین وابسته مى‌شود تا آنجا که نون شبش را هم محتاج آنهاست که نمی‌تواند در مقابل آنها بایستد، مگر اینکه در یک نقطه از آن امکانات دل بکند. در غیر اینصورت مجبور است به طریقی عرض ارادت کند، و به قول یکی از دوستانی که هنوز هم عضو شوراست، این حقوق ماهیانه و سایر ریخت و پاش‌ها همه در حقیقت حق‌السکوتی‌ست که مجاهدین به آنها می‌پردازند. من هم به این دوست گفتم نوش جانتان، اگر توانستید بیشتر هم بخورید، ولی یادتان باشد روزی باید حساب پس بدهید که چرا در مقابل پایمال شدن حقوق اولیّه و انسانی افرادِ جدا شده از مجاهدین سکوت کردید؟ آخر چگونه است که شما مثلاً از پاریس نگران مردم ایران هستید، ولی در مقابلِ افرادی که در همین پاریس از مجاهدین جدا شده‌اند و حقوق انسانی آنها پایمال شده سکوت مى‌کنید؟ چرا وقتی مجاهدین به تجمع دگراندیشان حمله می کنند این کار را محکوم نمی‌کنید؟ پس لا‌اقل انصاف داشته باشید و از اینکه شورا را اسم مستعار مجاهدین بنامند ترش نکنید. آخه این که نمیشه که هم پز دموکراسی بدین و هم از چماقداران مجاهد دفاع کنید یا در مقابلش سکوت کنید. مگر این به قول خودت حق‌السکوت ماهیانه چقدر است که تو باید در حضیض چاه بی شرافتی، خودت را به خاطر آن گرفتار کنی. به هر حال شورا قرار بود نماد هبستگی و اتحاد آزادیخواهان باشد ولی نهایتاً کارش به اینجا رسید که خوب برای همه روشن است و من قصد ندارم آنها را تکرار کنم. با اوج گرفتن فشار روی مجاهدین برای گسترش شورا، مجاهدین با وارد کردن فله‌ای (گروهی) بسیاری از اعضای فرقۀ خودشان یک شبه آن را "گسترش" دادند، و از طرفی با حذف حق وتوی سازمان‌های عضو، شورا به طور کامل در اختیار مجاهدین قرار گرفت تا با آن هر کاری که خواستند بکنند. چرا که حالا اکثریت اعضا را مجاهدین دارند، مسئول آن هم که ضمناً رهبر عقیدتی مجاهدین است، رئیس جمهورش هم که علناً گفت صرفاً به خاطر "مسعود" است که آنجاست، امور مالی و تشکیلاتی آن هم که دست مجاهدین است، دبیرخانه و آبدارچی آن هم که از مجاهدین است، حالا شما به من بگوئید که اگر این با مجاهدین یکی نیست پس چیست؟ بی‌خود نیست که دادگاه عالی امریکا در حکم خودش صریحاً و علناً اعلام کرد که پس از تحقیقات بسیار به این نتیجه رسیدند که شورا در حقیقت اسم مستعار مجاهدین است. در این باره در مقالات گذشته به تفصیل توضیح دادم. خوب این که دیگه حرف من یا امثال من نیست، حرف قضات دادگاه عالی و کارشناسان امریکاست.
امّا اینکه در سئوال‌تان اشاره کردید که شورا اعضای لائیک دارد پس نمی‌تواند با مجاهدینِ مذهبی یکی باشد. این از سفسطه‌های مجاهدین است که برای فریب دیگران از آن استفاده می کنند. درست است که بعضی مدعی‌اند که لائیک یا غیر مذهبی هستند، ولی آنچه نقطۀ اشتراک آنها با مجاهدین است طینت ارتجاعی و شراکت آنها در اعمال مجاهدین است که برای آن از مجاهدین "حق‌السکوت ماهیانه" دریافت می کنند. در مقالات گذشته به این افراد اشاره کرده بودم .برای نمونه، از پرویز خزائی مثال می‌زنم. این بچه‌آخوند کراواتی که حتی در بین اعضای شورا بعنوان چاپلوس و بادمجان دورقاب‌چین مجاهدین شناخته می‌شود، و سابقۀ طولانی در چاکر منشی از خود نشان داده، به تبعیت از پیام ۱۲ تیر امسال رجوی، برای مخالفین و کسانی که پروژه‌های خیانت و تروریزم مجاهدین را افشاء کرده‌اند خط و نشان کشیده و ادعا می‌کند که مبارزه با مخالفین فرقه مجاهدین "بزرگترين وظيفه تاريخي و انگيزه زيستن و لذت هستي است." اجازه بدین به این ابله بگم که ای خاک بر سر تو و تفکر فرقه‌ایت که هتاکی به جان و نوامیس هموطنان پناهنده را برای خودت وظیفه تاریخی و منشاء لذت می‌دانی. پدر بزرگ عقیدتی‌ات، خمینی جنایتکار، هم از کشتن انسانها و زندانیان سیاسی لذت می‌برد و حظ می‌کرد و اشعار عرفانی مى‌سرود. امّا ای تف و لعنت تاریخ به روی تو و جدّ ایدئولوژیکی تو. بگذارید از نمونۀ دیگری برایتان مثال بزنم. کریم قصیم در بین خود مجاهدین به "کریم حرف" مشهور است. کارش این است که فقط حرف بزند و از مجاهدین و رهبری آنها تعریف کند. خوب شما به این می‌گوئید مثلاً عضو لائیک یا نمیدانم غیر مجاهد، یا چیزهائی از این قبیل. این فرد جزء حراف‌ترین آدمهاست که اصلاً از حرف زدن خودش خیلی خوشش مى‌آید و کیف می‌کند. هر کاری هم که می کند مدام در پی این است که ثابت کند چقدر ارادتمند مجاهدین و رهبری آنهاست. خوب، به مهدی سامع و همسرش زینت میرهاشمی نگاه کنید. مثلاً پیرو برنامۀ هویت هستند. یک محفل چند نفره که وقتی با هم آبگوشت می‌خورند اعلامیه صادر می کنند. در ژانویۀ امسال (۲۰۰۷)، بعد از اعدام رئیس جمهور سابق عراق اطلاعیه دادند و او را دیکتاتور خطاب کردند. مجاهدین از انتشار این اطلاعیه بر روی سایت‌شان خودداری کردند. اگر درست خاطرم مانده باشد، تیتر اطلاعیه این بود: آغاز دموکراسی با اعدام. از این جماعت بی هویت باید پرسید، اگر رئیس جمهور سابق عراق دیکتاتور بود، پس چرا حالا که روابط پشت پردۀ مجاهدین با اون "دیکتاتور" با فیلم و عکس منتشر شده حرفی نمى‌زنید و محکوم نمى‌کنید؟ چرا اون وقتی که سر سفرۀ اون "دیکتاتور" بودین همه چیز را انکار می‌کردید، ولی حالا روز بعد از اعدام او برایش لغز مى‌خوانید. خوب چرا حالا سکوت کردهس؟ چون آخر ماه باید اجاره و پول آب و برق بپردازد. خلاصه کنم، در این شورای مجاهدین هر چیزی وجود دارد الّا مدافع راستین آزادی و دموکراسی و الّا آدم مستقل و با انصاف. ببینید، امکان ندارد کسی ذره‌ای دغدغۀ آزادی داشته باشد، ولی به این همه سرکوب و تحقیر انسانها در روابط مجاهدین اعتراض نکند. غیر ممکن است حتی پول و امکانات مادی هم بتواند چنین افرادی را برای مدّت طولانی قانع کند. ذره‌ای شرافت انسانی کافیست تا آدم را منقلب کند. از این رو، با اطمینان مى‌گویم که ذات سیاه و طینت زشت این افراد در خشونت و سرکوب، نقطۀ اتصال آنها به مجاهدین است که با حلقه‌ای از پولِ آب و برق و امکانات روزمره یا بقول خودشان "حق‌السکوتِ" ماهیانه پیوند خورده است.

 

 

 

سئوال پنج:

مجاهدین می‌گویند که مشروعیت خودشان را از مبارزه با حکومت کسب می‌کنند. آنها استدلال می کنند که ملاک مشروعیت، مبارزه با حکومت است و هر کس که مبارزۀ بیشتری می‌کند مشروعیت بیشتری دارد. آیا شما با این موافقید، و اگر نه، چرا؟


پاسخ:

 اول اجازه بدین در بارۀ خود واژۀ مشروعیت صحبت کنیم. از نظر من مشروعیت در دو نوع کلی آن قابل بحث است. یکی مشروعیت تاریخی و دیگری مشروعیت سیاسی. مشروعیت تاریخی ریشه در نظریات، عقاید و دیدگاههای ایدئولوژیک دارد. سمت و سوی آرزوهای درازمدّت تعیین می‌کنند که هر جریانی چقدر مشروعیت تاریخی دارد. خمینی و دیدگاههای واپسگرایانۀ او هیچگاه نمی‌توانند مشروعیت تاریخی داشته باشند. مدینۀ فاضلۀ خمینی مربوط به ۱۴۰۰ سال پیش است. رابطه‌ای که با دنیای معاصر مى‌خواهد داشته باشد مانیفستش در ۱۴۰۰ سال پیش نوشته شده است، و هنوز به دنبال ایجاد "امت اسلامی" و صدور اسلام است. خوب چنین فردی و چنین دیدگاهی فاقد مشروعیت تاریخی‌ست و به اصطلاح عهدش سر آمده است. به همین دلیل هم هست که با جهان معاصر مدام در تنش و نزاع است. نوع رابطه‌ای که خمینی با هوادارانش داشت رابطۀ متعالی و پویا که بر اساس شناخت و آگاهی باشد که نبود، هر چه بود و هست روی فریب و استحمار دینی‌ست. از منظر خمینی آدم خوب کسیست که خوب تقلید می‌کند و فرامین امامش را بدون اما و اگر به اجرا می‌گزارد. این یعنی تعطیلی عقل و هوش و یعنی فراموش کردن هوّیّت انسانی. اصلاً خود واژۀ شیعه یعنی پیرو. پس شیعۀ خوب یعنی پیرو خوب. پیرو خوب هم یعنی کسی که بدون پرسش پیروی محض داشته باشد. به زبانِ امروزِ مجاهدین خلق، یعنی کسی که خودش را به رهبری خاص‌الخاص تماماً بسپارد. خودش، یعنی عقل و شعور و ذهن و هوّیّت انسانی و خلاصه هر چه رنگ تعلق به فردِ خودش را دارد به رهبری‌اش می‌دهد. اگر از چنین فردی بپرسی دو دو‌تا چندتا میشه ، میگه صبر کن برم از رهبرم بپرسم ، یا مثلاً رهبرم میگه میشه پنج تا. از این نظر، بدون ذره‌ای مبالغه، دیدگاه خمینی و مجاهدین عیناً یکی‌ست. جالب است بگم که بعد از عملیات موسوم به فروغ جاویدان، رهبری مجاهدین که می‌خواست طبق معمول شکست آن را به گردن دیگران بیاندازد، به افرادی که جرات کرده بودند که او را مورد پرسش قرار دهند سرکوفت می‌زد که بهتر است بروند تنظیم رابطه با رهبری را از پاسداران و بسیجی‌ها یاد بگیرند و رابطهٔ آنها با خمینی را الگو قرار دهند! بعدها یکی از اعضای مجاهدین برایم تعریف کرد که همین سرکوفت رجوی نقطۀ آغاز یک دگرگونی در او شد تا بتواند مدتی بعد در پاریس از روابط مجاهدین فاصله بگیرد. مهوش سپهری (نسرین) هم به او گفته بود که شانس آوردی که در پاریس هستی، اگر در منطقه بودی، بزرگترین تکه‌ات، گوش تو بود (یا عبارتی به این مضمون). در پاسخ به سئوال قبلی هم اشاره کردم که آبشخور عقیدتی خمینی و مجاهدین هر دو یکی‌ست. فقط کافیست گول ظاهر متفاوت آنها را نخورید. رهبری عقیدتی مجاهدین آن روی سکۀ ولایت فقیه خمینی‌ست. از این رو در پاسخ ‌به سئوال شما در بارۀ مشروعیت تاریخی مجاهدین خلق، باید بگم که خیر، مجاهدین به لحاظ تاریخی مشروعیت ندارند و کارشان و برنامه‌شان همانیست که خمینی دنبال کرد. توصیه می‌کنم برای مرور تاریخ‌ هم که شده سری به سایتهای مختلف اینترنتی یا آثار مکتوب دوارن انقلاب سال ۵۷ بزنید تا ببینید که در قبل از انقلاب، خمینی چقدر از آزادی و اهمیت آن حرف میزد و دیگران را از به چالش کشیدن عقایدش نهی می‌کرد. او معتقد بود که هر گونه صحبت از تفرقه "به سود امریکا تمام می‌شود." و یا اباطیلی که مجاهدین امروزه در بارۀ منتقدان خود می‌گویند و آنها را به حکومت می‌چسبانند. باور کنید دلم مى‌خواست کسی پیدا میشد تا رویدادها و مواضع آن روز خمینی و امروز مجاهدین را در کنار هم می‌گذاشت تا همگان ببینند که آن سیب معروفی که انگار از وسط جدا شده همین‌ها هستند.
در مورد مشروعیت سیاسی هم باید بگم در یک کلام، یعنی حمایت عمومی، یعنی رای مردم، یعنی پایگاه توده‌ای. بر این مبنا، نیروئی که مشروعیت تاریخی نداشته (مثل خمینی) ولی از اقبال توده‌ای برخوردار باشد می‌تواند به قدرت برسد. چرا؟ چون می‌تواند جامعه را با خود همراه کند، می‌تواند آشوب به پا کند، سینما آتش بزند، در خیابان تظاهرات کند و بلاخره اینکه می‌تواند از بسیج نیرو برای تخریب استفاده کند. از این رو، علیرغم عدم مشروعیت تاریخی، می‌تواند با اتکاء به مشروعیت سیاسی به قدرت برسد. عکس این قضیه اما احتمالش خیلی کمتر است. مجاهدین خلق که روزی می‌توانستند پایگاه وسیع اجتماعی خود را به رخ‌ دیگران بکشند، حالا آنقدر منفوریت اجتماعی دارند (به درست و غلطش کاری ندارم) که بعید می‌بینم شانسی برای به دست گرفتن قدرت سیاسی برایشان باقیمانده باشد. خلاصه کنم: اگر خمینی توانست با استفاده از حمایت وسیع مردمی که در زمستان ۵۷ برای ورودش به ایران خیابانهای تهران را آب و جارو کرده بودند به قدرت برسد (علیرغم نداشتن مشروعیت تاریخی)، مجاهدین خلق نه تنها فاقد مشروعیت تاریخی اند (چون مثل خمینی‌اند)، از کمترین پایگاه اجتماعی هم برخوردار نیستند که بتوانند مثل او به قدرت برسند. خود مجاهدین اما ادعا می کنند که ۷۵ درصد مردم ایران طرفدار آنها هستند. خاطرم هست که چند سال پیش آنها اعلام کردند که طبق "نمونه برداریهای اجتماعیِ" خودشان، حداقل ۷۵ درصد مردم ایران از آنها پشتیبانی می‌کنند و اصرار هم داشتند این را به عنوان یک نمونه برداری "کاملاً علمی" به خورد دیگران بدهند. وقتی ترجمۀ فرانسوی این گفتۀ مجاهدین را به یکی از اساتید دانشگاه سوربن دادم، از خنده ریسه رفت. معلوم نیست که این ۷۵ درصد کجایند که نمی‌شود آنها را دید، و یا چرا محض اثبات حرف خودشان هم که شده نمى‌توانند حتی یک درصد از این ۷۵ درصد حمایت مورد ادعایشان را به صحنه بکشانند. خمینی اگر ادعای حمایت مردمی می‌کرد لا‌اقل می‌توانست خیابانها را از آدم پر کند. ضمناً برای ان دسته از افرادی هم که احتمالاً خواهند گفت که سرکوب وسیع حکومت مانع از عیان شدن چنین حمایتی مى‌شود یادآوری مىٰ‌کنم که به تاریخ ایران مراجعه کنند، آنجا که مردم برای دکتر مصدق در مقبال تانکها روی خیابانها دراز می‌شدند تا گزمه‌های دولتی نتوانند به مجلس و رهبر تاریخی آنها دسترسی پیدا کند

ادامه دارد.

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد