_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

بچه ها گل با کلاشینکوف های زورکی ـ خاطرات سفر از تورنتو تا بغداد .

قسمت دهم

عاشورا ، مجاهدین و شمر    

 

20.01.2008

محمد محمدی ـ وبلاگ طعمه

http://toeme.blogfa.com/

عاشورای 81 بود سال 2002 از چند هفته قبلش در هر گردانی (ارتش ) تعدادی را انتخاب کرده بودند و بر اسا س یک شهر در ایران برای عاشورا تمرین می کردند . گردان ما با آهنگی که پخش می شد می نشست بعد بلند می شد و عده ای از ما از جمله من  که دو تا چوب کوچک دستمان بود آنرا دولا شده و بهم می زدیم و می گفتیم حسین . گردان ها ی دیگر نیز ترکی و کردی نوحه می خواندند . یعنی هم این را مانند نمایش تمرین می کردند . سالهای قبل در مانور بودیم و داستانهای جالبی داشتیم که در جای خودش خواهم گفت.

همه بچه ها ی میلیشا رابردند بغداد قرار گاه باقرزاده روز عاشورا . ساعت 9 صبح بود روی موکت روی زمین نشسته بودیم . با لباس های پلو خوری سبز با کلاه نازک زیر ظل آفتاب.

برادر ( مسعود رجوی ) روی سن که روی آ ن هم پو شیده بود شروع به سخن رانی کرد . خدا خیرش بده تا ساعت 3 بعدا ز ظهر یکضرب سیگار کشید و آب خورد و حرف زد. در این میان بعضی از بچه ها غش کردند که آنها را بردند. نه بخاطر سینه زنی بلکه بخاطر گرما زدگی . بی انصاف نکرده بود این سخنرانی را در سالن زیر کولر بکند . رفتم عقب از مسولین  آب خواستم . بشدت تشنه بودم . بچه های زیادی تشنه بودند .

گفتند تا سخنرانی برادر تمام نشه آب ؛ صنفی  ؛آب  توزیع نخواهد کرد زیرا  نظم جلسه بهم می خوره . من زیاد از مذهب و دین سررشته ندارم . فقط تو دلم گفتم شمر هم که می گن به امام حسین آب نداد سر همین هم دعوا شد . حالا چرا ما رازیر آفتاب 45 درجه عراق روی زمین نشاندند  ، 6 ساعت سخنرانی برای چه ؟

امام حسین که می گن ظهر در حا ل تشنگی کشته شد ولی ما را تا ساعت 3 نگه داشتند.

برادر خوش صحبت بود و لی ترمز نداشت همین جور یک سر حرف می زد من که گوش نمی دادم بقیه را نمی دانم.

یکی ازدوستان گفت در ایران در هیئت ها تا میکروفن گیر یک روضه خون می  افته باید بزور از ش بگیرن و میکرفن را ول نمی کنه . حالا اینجا کسی جرئت نمی کرد بره میکرفن را بکشه .

ما که چیزی نفهمیدیم . ساعت 3 قیمه دادند خوردیم . مراسم را جلوی مسعود اجرا کردیم . 

عصر که بر گشتیم قرار گاه بسیاری از بچه ها مانند محمد براتی ، تورج سلیمی و سعید پاکباز از شدت گرما زدگی بالا آوردند و تقریبا هیچ کدام از بچه ها علیرغم اصرار فرمانده هان نتوانستند برای شام غریبان بروند و در آسایشگاه ماندند و استراحت کردند .

در مجاهدین  د ور کعت نماز را از ترس فرماندهان قربت الی الله می کردم. بسیاری از بچه ها بدون وضوبه نماز می ایستادند بعد ازآن  عاشور ا هم  دیگه با امام حسین هم حال نمی کنم

این راهم برا ی این نوشتم که بگم خونه احسان و دادشش برای تاسوعا دعوت شدم . پارسال نرفتم . امسال هم حسش نیست .

یک چیزی را یاد گرفتم آقا زوری کار پیش نمی ره بدتر هم میشه . برای من که اینطوره .

 

 

مطالب در ارتباط:

ــ خانواده برای مجاهدین مثل عشق اینترنتی کشک و دوغه ( قسمت دهم )

ــ سیاهی لشگر  شدن جوانان در استودیوهای  مجاهدین ( قسمت نهم )

ــ جان پدر و مادرم در خطراست. مجاهدین  مسول سلامتی جان پدر و مادرم هستند ( قسمت هشتم )

ــ  خاطرات محمد محمدی ـ سفر از تورنتو تا بغداد ـ بابا م بابای مسعود را در می آورد ( قسمت ششم )

ـ  سخنی با دوستان و بازدید کنندگان ( قسمت پنجم )

ــ خاطرات محمد محمدی ـ سفر از تورنتو تا بغداد ـ سفر تاریخ ساز به آمریکا ( قسمت چهارم )

ــ خاطرات محمد محمدی ـ سفر از تورنتو تا بغداد ـ چی فکر می کردیم چی شد ؟ رفتن به عراق ( قسمت سوم )

ــ سینا نیاز به کمک داره - هر کس می تونه کمک کنه

ــ وبلاگ طعمه آغاز بکار کرد ـ خاطرات سفر از تورنتو تا بغداد ـ گریه ها و خنده ها. لحظه ها و معرفت ها برای جوانان

ــ  اعتراف گیری فرقه مجاهدین از سمیه محمدی علیه پدرش

ــ طرح ربودن محمدی ها در عراق توسط گروه رجوی با دخالت نیروهای آمریکائی و دستگیری آنان خنثی شد

ــ یک مجتمع شکنجه در عراق پیدا شد

ــ گروه های تروریستی می گویند گزارش نهادهای اطلاعاتی امریکا درباره ی ایران غلط است

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد