_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

kanoon@iran-ghalam.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

  مصاحبه با خانم بتول سلطانی در خصوص عملیات انتحاری در سازمان مجاهدین خلق

قسمت پانزدهم: مهمترین مکانیزم برای خودسوزی ها جوسازی است

 

03.09.2009

بتول سلطانی

http://saharngo.com/

batul_soltani_sahar@yahoo.com

 

لینک به قسمت یازدهم تا چهاردهم

لینک به قسمت نهم و دهم

لینک به قسمت هشتم

لینک به قسمت هفتم

لینک به قسمت ششم

ما خسته اگر چه؛ شب ز ما خسته تر است.
تاريکی اگر چه دم به دم بيشتر است.
تاريک ‌ترين زمان هر شب امّا،
دانم که همان لحظه‌ی پيش از سحر است.

بنیاد خانواده سحر: خانم سلطانی پیشتر به این مهم پرداختید که احساسات ناشی از خبر دستگیری مریم در سطح اعضای شورای رهبری یک شورش ظاهری و شور تشکیلاتی بود. تلفیقی بوده از تظاهر، صداقت، شور و تحت تاثیر فضا قرار گرفتن. این ها تاکید و برداشت های شخصی شما از این واکنش ها است. اهمیت اش را می خواهم از این نظر مورد توجه قرار بدهید که در پاسخ بعدی شما خودش را نشان خواهد داد. از این توضیحات اینگونه استنباط می شود که آن واکنش های مورد اشاره شما علیرغم آن شلوغی و احساس گرایی اما فاقد عمق لازم است. بیشتر یک هیجان آنی بوده و اگر اتفاقی هم در این شرایط بیفتد و یک نفر خودش را فی الفور به آتش بکشد یا خودزنی کند، نتیجه همین فضا و احساسات آنی است. وقتی برداشت شما از بالاترین لایه سازمان یعنی شورای رهبری در چنین موقعیتی بر احساس محوری و شور و فضا و تظاهر و البته بعضی مواقع تظاهر متکی است، به همین سیاق می توان چنین وضعیتی را در لایه های پائین تر و با شدت بیشتر نتیجه گیری کرد.

حالا سوال من این است که این وضعیت بالقوه تا ماده شدن و عینی شدن و به زبان ساده تر تا اینکه مثلا در وجود ندا و مرضیه و دهها تن دیگر از افراد سازمان به فعل برسد، نیازمند اهرم ها و فاکتورهای تعیین کننده تری است. مکانیزم هایی که بتواند یا این فضا را تشدید کند یا به تعقلی بودن عمل خودش متقاعد کند. هر چند خود سازمان و بخصوص رجوی اساسا به جنبه عقلانی این قضایا اعتقادی ندارند و بعضا آن را مورد ریشخند قرار داده و این نگاه را کاملا منتفی می دانند و بر این عقیده هستند که با نگرش عقلانی اصلا نه اینگونه رفتارها بلکه اساسا عضویت در سازمان جواب نمی گیرد. سوال این است که این عواملی که این وضعیت بالقوه را در فرایند خود به فعل در می آورد مبتنی بر چه بسترها، زمینه ها، و مکانیزم هایی هستند و نقش تشکیلات در به فعل درآوردن آن احساس های بالقوه در ابراز تمایل برای خودسوزی و خودزنی چگونه و در کجاها برجسته می شود. و در نهایت اینکه این وضعیت ظاهرا ارادی با آن ماهیت هدایت شوندگی و تبعیت پذیری چطور با همدیگر منطبق می شوند.

خانم بتول سلطانی: ببینید تحلیل این قضیه کمی مشکل است. یعنی نمی توانیم بصراحت و قوت در مورد این انگیزش ها و اینکه در چه نوعی تقسیم بندی و طبقه بندی می شود حکم کنیم. یک وجه این قضیه به موضوع فرمان پذیری و اطاعت پذیری افراد رده های بالای سازمان بر می گردد. این به تربیت مرحله به مرحله افراد تا رساندن آنها به یک نقطه کاملا کیفی منوط می شود که اصطلاحا شما اسم اش را استحاله می گذارید و من تبعیت پذیری می گویم و در آموزش سازمان نقطه وحدت و یگانگی درون و بیرون نامیده میشود. که رسیدن به این مرحله مکانیزم های خاصی دارد و فکر می کنم قبلا درباره آنها به اندازه کافی در مبحث فرقه ها و انواع روش های مجاب سازی و انقیاد فکری و جسمی و روحی صحبت شده است. البته از این جنس آدم های حرفه ای کم و بیش در تمام فرقه ها و بخصوص فرقه های مذهبی وجود دارند. به عنوان مثال می توانید در سازمان القاعده بوفور شاهد این نمونه ها باشید. تفاوت اش فقط در جهت گیری ها است، و البته مکانیزم های متفاوت. که من اعتقاد دارم سازمان از این جهت به مراتب پیچیده تر عمل می کند. به این دلیل که روش های سازمان تلفیقی و شاید بتوان گفت مثل ایدئولوژی اش مبنای التقاطی دارد. یعنی از هر مدلی به فراخور نیاز و کیفیتی که مورد نیاز است استفاده می کند.

به هر حال یک جنبه این اقدامات بر می گردد به افرادی که از این جهت در آمادگی کامل قرار گرفته اند. اینها به تمام معنی کلمه می توان ادعا کرد واقعا از خودشان عبور کرده اند و خودشان نیستند. آن خود القاشده و تربیت شده تشکیلاتی هستند که هر چه به آنها بگویند آمادگی انجام دادن آن را دارند. اینها همان کسانی هستند که به سرعت در مناسبات بالا رفته اند و البته ممکن است در پاره ای مواقع حتی از روی تظاهر و فریبکاری هم توانسته باشند تشکیلات را دور بزنند و خودشان را بالا ببرند. اما عموما اینطور نیست و این افراد بصورت محتوایی و انگیزشی توانسته اند خودشان را در چشم مسئولین توجیه کرده و بباورانند. این افراد البته دارای خصلت های گاه وحشتناکی هستند. قادرند به راحتی از همه چیز و از روی حتی جنازه های عزیزترین کسان خودشان بگذرند تا وفاداری و ذوب شدگی خودشان را اثبات کنند. این افراد بصورت مشخص در این اتفاقات که مورد نظر شما است نقش اصلی را بازی می کنند. طیف بدنه و پائین مناسبات نیز بوضوح تحت تاثیر القائات و فضاسازی های این گروه عمل می کنند. بر می گردم به جنبه های عینی تر سوال شما.

ببینید شما مطمئن باشید این وضعیتی که در فرانسه پیش آمد اگر قرار بود در قرارگاه اشرف پیش بیاید مژگان پارسایی یک گالن بنزین بر می داشت و دوان دوان بطرف مقر استقرار امریکایی ها می رفت. شک نکنید در چنین وضعیتی حتی منی که می گویم در آن لحظه لقی و لنگی هم داشتم و نسبت به کل ماجرا مردد و سرد بودم، وقتی چنین لحظه ای را می دیدم خودبخود یک ظرف چهار لیتری بنزین بر می داشتم و به دنبال مژگان روانه می شدم. قاعدتا در چنین وضعیتی چند مسئول بالاتر می دوند و جلو مژگان را می گیرند که این کار را نکند. اما این تمام ماجرا نخواهد بود، برای اینکه تعدادی در همین زمان و تحت تاثیر این فضا و با انگیزه های مختلف چنانچه اشاره شد به تبعیت از مژگان خودشان را در عمل به آتش خواهند کشاند. چنانچه اشاره کردم در نشستی که بعد از دستگیری مریم گذاشته شد عین همین ماجرا اتفاق افتاد. خوب این واقعه تنها در قرارگاه اشرف رخ نمی دهد. برای اینکه اینها جزو قواعد و امور جاری در مناسبات هستند. فرقی هم نمی کند که قرارگاه اشرف باشد یا قرارگاه مریم در پاریس و یا دفاتر سازمان در هر نقطه از دنیا. همه بر اساس یک سناریو و مکانیزم واحد عمل می کنند.

به استناد همین براهین و دلایل من شک ندارم در جریان خودسوزی های پاریس حتما هفت، هشت نفر در سطح مژگان ابتدا خودشان را برای انجام خودسوزی پیش انداخته اند و به اصطلاح جلودار شده اند تا اقدامات مورد نظر سازمان عملی و انجام بشود. آن نقشی که برای جلودارها و به اصطلاح طیف حرفه ای ها توضیح دادم اینجا ماده می شود. دلیل اش را توضیح می دهم. اقدام به خودسوزی مرضیه باباخانی می تواند یکی از این دلایل باشد. مشروط بر اینکه شناخت نسبی لازم را از شخصیت و نقش او در مناسبات و چه بسا کسان دیگری که در این مرحله در چنین نقشی ظاهر شدند را داشته باشیم. وقتی در این خصوص تعمق کردیم و فرایند این اقدامات را دنبال کردیم، که مثلا به خودسوزی ندا منجر می شود، آن وقت آن نقش مورد نظر و رابطه ای که بین اینها وجود دارد به اصطلاح در خواهد آمد. خوب ببینیم مرضیه باباخانی چه شخصیتی دارد و در کجای مناسبات و دارای چه موقعیتی است.

مرضیه رده تشکیلاتی کاندید مسئول ستاد را دارد. یا صدیقه مجاوری همینطور در همین رده تشکیلاتی است. یا محمد ثانی رده اش معاون ستاد بوده، می بینیم با اینکه اینها رده های بالایی هم دارند، دست به این اقدامات می زنند. اما من شک ندارم قبل از اینها بوده اند افرادی که به لحاظ موقعیت تشکیلاتی و مدار سازمانی به مراتب در درجات بالاتری از اینها قرار داشته اند، و خودشان را برای انجام خودسوزی ها جلو انداخته اند. اما در میانه اهرم های بازدارنده وارد عمل شده اند و جلو اینها را گرفته اند و در نهایت این اسامی که ذکر کردم وارد مرحله عمل شده اند. اینها را از این جهت می گویم که در تشکیلات اصلا ما چیزی به عنوان اقدام خود بخودی و خارج از اراده رهبری نداریم. برای همین یقین دارم اینها قبل از انجام هر اقدامی در خصوص خودسوزی ها در مقرهای لندن و فرانسه نشست های مختلف توضیحی و توجیهی داشته اند. روی تک تک نفراتی که می خواسته اند این خودسوزی ها به دست آنها انجام بشود، کار کرده اند. همین افرادی که اسم بردم و در دفاتر مختلف اروپا مستقر هستند، مثل مرضیه باباخانی، شک نکنید این آدم نقش بسزایی در تهییج و ترغیب و فضا سازی این اقدامات داشته است. برای اینکه این آدم را من از نزدیک خوب می شناسم. شاید دور از ادب و نزاکت باشد اما او به تمام معنی آدم بسیار شری است که از این جهت لنگه ندارد.

مطمئن باشید این آدم همان نقشی را در این اقدامات داشته که اشاره کردم مژگان در قرارگاه اشرف می توانست بعهده داشته و انجام دهد. یا افراد دیگری در همین رده های تشکیلاتی مثل بهشته شادرو و کسان دیگری در رده های مسئول ستاد در سازمان که مستقیما از مسعود دستور می گیرند. اینها همان نقش را بخوبی بازی کرده اند. شک ندارم اینها یک فضای تحریک آمیزی مثل آنچه در قرارگاه اشرف طراحی کرده بودند، راه انداخته اند و حتما یکی دو نفر از اینها با گالن های بنزین به سوی پلیس رفته اند و بعد افراد تحت مسئولیت و اعضای دفتر آنها امثال ندا و بقیه تحت تاثیر اینها و برای اینکه از قافله عقب نمانند، دنبال آنها راه افتاده اند. اما فرق اش این است که مثلا وسط راهی که بهشته شادرو برای خودسوزی می رود به او بی سیم می زنند تو حق نداری خودت را بسوزانی، این کار تو نیست و نباید اقدام عملی بکنی و سریع برگرد. من به یقین می گویم، اینگونه اقدامات و این پروسه انجام شده است. موارد اینطوری در سازمان بوده و من شاهد آن بوده ام. شاهد نمونه هایی بوده ام. اینها همه مکانیزم های شان یکی است. فرقی نمی کند، یک وقت در جهت تحمیق برای خودسوزی است و یک وقت در جهت تخریب و تنبیه.

حالا ببینید اینها چطور ماده می شوند. مثلا در موردی قرار بود در یک نشست ساده ایدئولوژیکی یک نفر را به هر دلیلی مورد برخورد قرار بدهند. یک نفر را موظف می کردند در حین صحبت کردن او به هر دلیل خط برخورد با سوژه را پیش بگیرد. مثلا وسط نشست و صحبت های این فرد یک نفر در سطح عباس داوری بلند می شد و خط را شروع می کرد و با تشر سوژه را مورد حمله قرار می داد. به دنبال این برخورد، ده نفر دیگر بلند می شدند و دنبال بهانه و تشر عباس داوری را می گرفتند. اما قبلا به عباس داوری گفته بودند تو نباید تحت هیچ شرایطی توی تیررس و نگاه افراد قرار بگیری. نباید ادامه برخورد با سوژه را پیش بگیری. وضع همینطور سرایت می کرد به کلیه اعضای نشست و همه با هم شروع می کردند. حتی ممکن بود بسیاری اصلا ندانند موضوع چیست و چرا اینکار را می کنند و دلیل شان چیست. اما این را می دانستند وقتی چنین وضعیتی پیش می آید، کسی منفعل و بی تفاوت نخواهد بود و الزاما باید با جو همسو بشود. خوب همین فضاسازی با جهت گیری های دیگر هم با همین مکانیزم ها رقم می خورد و شکل می گیرد. اصل این است که هیچکس نتواند از زیر بار چنین فضایی خودش را منفعل و پاسیو و بی تفاوت نگه دارد. خوب وقتی در جریان نشست ها امثال صدیقه و مرضیه که از رده های بالای سازمان هستند خودشان را برای انجام عملیات خودسوزی جلو می اندازند، بخش اعظم و کلیدی این سناریو رقم خورده است.

به دنبال اینها امثال ندا وارد ماجرا می شوند. ندا که از ماهیت امر خبر ندارد، سن و شرایط او و خلاصه وضعیت روحی و روانی ای که از قبل برای او آماده کرده اند، او را با خودش می برد. خوب اینجا باید به فاصله کیفی میان مرضیه و ندا توجه کنید. اینکه مدار مرضیه به لحاظ تشکیلاتی و کیفیت و نوع آموزش هایی که دیده در مقایسه با ندا چقدر متفاوت است. تشکیلات هیچ وقت مسائل را آنطور که برای مرضیه باباخانی باز و تئوریزه می کند برای امثال ندا نمی کند. برای مرضیه آن چیزی که تیز می شود در کلیت بحث منافع سازمان که باید از هر جهت و با هر ابزار و امکان و طریقی حفظ بشود. ولو با خودسوزی و عملیات انتحاری و یا هر شکل دیگر است. اما بحثی که برای ندا مطرح می کنند بیشتر جنبه مظلوم نمایی و جلب توجه او را به وضعیت ترحم آمیز سازمان و اینکه از هر طرف زیر فشار ناعادلانه قرار گرفته و باید برای آن کاری انجام داد تنظیم می کند. یا فرض کنید آنطور که مرضیه در سازمان تربیت شده هیچ وقت امسال ندا تربیت نشده اند. مرضیه از مناسبات کلی حساب می برد، میزان فرمانبرداری و اطاعت پذیری او در تشکیلات در درجات کیفی بالایی قرار دارد. طوری که این روحیه اصلا در وجود من نبود. برای همین رده تشکیلاتی وی کاندید مسئول ستاد بود و رده من فرمانده بود. من و مرضیه باباخانی در یک مقطع هر دو در تشکیلات انگلستان بودیم، اما رده ما با هم خیلی فرق داشت. هر دو مثلا عضو شورای رهبری بودیم، اما به این معنی نیست که هر کس عضو شورای رهبری شد تثبیت شده است. این درست است که مثلا به یک نهادی می گفتند شورای رهبری، اما بالا و پائین خیلی داشت. من و صدیقه حسینی را در یک نشست اعلام عضویت در شورای رهبری کردند. اما او توانست در یک پروسه زمانی کوتاه مدت مسئول اول سازمان بشود، در حالی که من هنوز هیچ تغییری به لحاظ موقعیت تشکیلاتی نکرده بودم. ملاک این بالا رفتن ها در واقع میزان التزام و پای بندی به فرمان تشکیلاتی داشت. برای همین هم روی من انگونه که باید و شاید به اصطلاح تکیه نمی کردند. دلیل اش میزان فرمانبرداری بیشتری بود که او نسبت به تشکیلات داشت. دلیل اش این بود که حرف شنوی بیشتری داشت و از سازمان و تشکیلات طلبکاری نمی کرد. با احتساب همین فاکتورها اینها می دانند روی چه کسانی سرمایه گذاری کنند که در زمان مقتضی به کار آنها بیایند. یا مثلا وقتی قرار است اتفاقی بیفتد و یک خودسوزی صورت بگیرد خوب این وضعیت را می شورانند و طبیعتا یک عده ای را هم با خودشان می برند. من یقین دارم خودسوزی او درست در راستای چنین خط و خطوطی صورت گرفته است.

خوب آن نقش و تاثیری که اشاره کردید در مناسبات به چه صورت از بالقوه به فعل در می آید محصول و نتیجه چنین پروسه ها و مکانیزم هایی است. اینکه چطور آن تمایلات گاه متضاد و متظاهرانه و فیگورهای ماجراجویانه در بدنه و بخش های احساسی تاثیر خودش را می گذارد و بازتاب آنها در عمل فاجعه ای از نوع ندا حسنی را رقم می زند، پشت اش همین افراد و کارکردهای شان و هزاران مسئله ریز و درشت دیگر پنهان است. شما وقتی ندا را به لحاظ مختلف از جمله سنی، تحصیلی، برداشت های سیاسی مورد مطالعه قرار بدهید، اینکه او چه پروسه های درون تشکیلاتی را تحت القائات همین آدم هایی که اسم بردم پشت سر گذاشته اند، آن وقت متوجه می شوید این تاثیرات چطور در عمل از قوه به فعل در می آید. در این نقاط کیفی است که معلوم می شود آن تعارضات مورد اشاره من در تک تک این افراد چطور زمینه ماده شدن پیدا می کند. چطور اراده و خواست قلبی این آدم ها را به سمت یک تصمیم آنی و احساسی مخدوش می کند. وقتی این اتفاقات رخ می دهد آن وقت آنچه از سوی سازمان روی آن انگشت گذاشته می شود این است که ندا تحت تاثیر مسئولیت و وظیفه ای که در قبال رهبری احساس کرده، خودش را به آتش می کشد. آن وقت معلوم می شود این کاتالیزورها نقش و وظیفه شان را با چه ترفندها و رندی گری هایی انجام می دهند. ضمن اینکه همین کاتالیزورها هم از اینکه واقعا خودشان را به آتش بکشند ابائی ندارند. اما سازمان می داند اینها را نباید بسوزاند. چون اینها برای همیشه مورد احتیاج و نیاز تشکیلات هستند. روی تربیت و اطاعت پذیری اینها خیلی کار شده است. اگر اینها نباشند چه بسا آن بدنه و قشری که در عمل بی پروا خودش را به آتش می کشد بوجود نمی آیند.

ضمن اینکه اصرار سازمان همیشه این است و سعی دارد این را به عنوان یک حقیقت به بیرون از خودش انتقال بدهد که بخش های بدنه و لایه های پائین خط و خطوط کلی سازمان را تعیین می کنند و رهبری تحت تاثیر انها گاها نمی تواند جلو آنها را بگیرد. کمااینکه اصلا فاز نظامی و سرفصلی مثل سی خرداد را رجوی با کمال وقاحت انداخت روی دوش بدنه و لایه های زیر تشکیلات و ادعا کرد اینها به دلیل فشارهایی که تحمل می کردند، رهبری را متقاعد کردند که اتخاذ فاز مسلحانه اجتناب ناپذیر است. یعنی مسئولیت را حتی در کیفی ترین سرفصلی که سازمان در پیش کشید انداخت روی دوش هواداران و گفت نتوانسته بیش از این در مقابل خواست آنها مقاومت کند. یعنی طوری میز را می چیند که بگوید بدنه و سطح سازمان نظرات اش را به بالا تحمیل می کند و چون مناسبات دمکراتیک است لاجرم این اقدامات با تصمیم اینها انجام می شود. یا مثلا وقتی در مناسبات روی عمل انتحاری احمد رضایی بحث می شد، روی این نکات انگشت می گذاشتند که احمد یک نیرو و عضو خیلی برجسته و بالا بوده است. با این حال دست به انتحار زده است. این را به این دلیل مطرح می کردند که به بدنه و سطح سازمان القا کنند، خودش را در مقایسه با او قرار بدهد تا راحت تر بتواند درباره نوع این اقدامات و آماده بودن اش برای ورود به این حوزه تصمیم بگیرد. یک عضو ساده وقتی این اتفاقا را در ذهن خودش مرور می کند به این نتیجه می رسد که نیروی کیفی مثل احمد رضایی وقتی این همه به درد سازمان می خورد با این حال به راحتی و برای اینکه دستگیر نشود خودش را می کشد پس بطریق اولی او که به مراتب در رده های پائین تر است مجاب می شود که عبور کردن از خودش برای راهگشایی سازمان شاید تنها امکان موجود برای اثبات وفاداری و از جان گذشتگی او در قبال سازمان باشد. این القائات به نظر من در همان سالها هم به نوعی انجام می شد. منتهی با نشانه و کدها و غیر مستقیم به لایه های تشکیلات این خط را می داده که وقتی هیچ سلاحی برای مقابله و مقاومت ندارید عبور از جانتان و خودکشی در موقعیت خطر و انهدام اطلاعات سازمان بهترین شیوه و راه حل ممکن است. وقتی احمد با آن موقعیت و ارزش تشکیلاتی خودش را می کشد، پس بطریق اولی تمام کسانی که در درجاتی به مراتب پائین تر از احمد هستند، باید برای بقای تشکیلات و سازمان خودشان را در معرض دفاع و سپر سازمان قرار بدهند. می خواهم بگویم این خط و خطوط از چه نقطه ای وارد مناسبات می شود و تا امروز چه فواصل و جهش های کیفی را بخودش دیده است.

 

 

مطالبی در ارتباط:

ــ رجوی و کناره گیری از مقام ولایت ( صرافپور )

ــ  قلعه کهنه اشرف در عراق و قلعه مدرن اوورسورواز در فرانسه ـ قسمت پنجم اعضای جداشده از مجاهدین خلق مرکز خشونت و تروریسم را در قلعه اوورسورواز در فرانسه نشان می دهند ( سایت ایران قلم )

ــ دمکراسی سد راه رشد تروریسم ( مسعود جابانی )

ــ " قلعه کهنه اشرف " در عراق و " قلعه مدرن اوروسورواز " در فرانسه ـ قسمت چهارم ـ برخاستن مرده از قبر در قلعه اوورسورواز  ( سایت ایران قلم )

ــ نکشید این جوانان را!! ، داستان کوتاهی از رضا اسدی ( سایت پرواز )

ــ به اعتبار این جنبش ملی دستبرد نزنید!  ( علی کشتگر )

ــ اوور کانون اتفاقات غیر منتظره ( بهار ایرانی )

ــ شگردهای رهبری فرقه در قلعه اووروسورواز برای گردهمایی  20 ژوئن در فرانسه  ( علی جهانی )

ــ چرا مجاهدین در قبال به جریان افتادن پرونده 17 ژوئن سکوت کرده اند؟!! ( بهار ایرانی )

ــ همنوازی به سبک ریگی، رجوی ( امید پویا )

ــ نامه به خانم آنا ماریا گومش نماینده پرتغال در پارلمان اروپا ( کانون رهایی )

ــ " قلعه کهنه اشرف " در عراق و " قلعه مدرن اوروسورواز " در فرانسه ـ قسمت سوم ، اتحاد گروه تروریستی  جندالله و فرقه مجاهدین خلق ( ایران قلم )

ــ امواج یکی از شریان های حیاتی اوورسورواز در فرانسه ( بهار ایرانی )

ــ " قلعه کهنه اشرف " در عراق و " قلعه مدرن اوروسورواز " در فرانسه ـ قسمت دوم ( سایت ایران قلم )

ــ نظرگاه های رجوی و مجاهدین درباره دمکراسی و حکومت ( بهار ایرانی )

ــ نامه سپاس و قدردانی کانون ایران قلم از خانم آنا ماریا گومش عضو گروه سوسیالیست اروپا ( ایران قلم )

ــ نامه تعدادی از جداشدگان سازمان مجاهدین خلق در عراق به رئیس پارلمان اروپا ( بنیاد سحر )

ــ مجاهدین استخوان در گلوی آمریکا ( امید پویا )

ــ اهمیت ویژه گردهمایی 20 ژوئن 2009 در فرانسه برای رهبری فرقه مجاهدین ( سایت ایران قلم )

ــ اقامه دعوای بتول سلطانی عضو شورای رهبری مجاهدین در عراق ( بتول سلطانی )

ــ نامه کانون ایران قلم به رهبران احزاب اسپانیا ( ایران قلم )

ــ نامه کانون رهایی به نخست وزیر اسپانیا ( پیام رهایی )

ــ ملاقات های مادر رضوان در مجلس سوئد ( رابعه شاهرخی )

ــ نامه سرگشاده محمد سبحانی به آقای رودریگز نخست وزیر اسپانیا ( ایران قلم )

ــ دیالکتیک اندیشه و قهر، کادرسازی و کادرسوزی ( سعید شاهسوندی )

ــ مخلوق رجوی ( میترا یوسفی )

ــ مجاهدین خلق بخشي از سياست هاي خطير عراق ( آسوشیتدپرس )

ــ نماینده فرقه در پارلمان اروپا ( آن سینگلتون )

ــ افشای توطئه کثیف فرماندهی اوورسوراوواز در مورد جداشدگان و ایرانیان آزاده مقیم اروپا ـ 1 ( آریا ایران )

ــ طنز پیروزی نمایی فرقۀ رجوی! ( حامد صرافپور )

ــ توطئه مریم عضدانلو از اوورسورواز فرانسه علیه قربانیان از فرقه مجاهدین ( علی جهانی )

ــ در حاشیه گفتگو با یکی از نمایندگان پارلمان اروپا ( سعید محسنی )

ــ چه کسی به دژ اوورسورواز توجه می کند؟ ( ستار اورنگی )

ــ ملاقات نمایندگان کانون رهائی با سفیر عراق در دنهاخ هلند ( پیام رهایی )

ــ تناقضات مجاهدین ( ایران سبز )

ــ نامه به خانم میشل آلیوت ماری وزیر کشور دردولت فرانسه  ( الف مینو سپهر )

ــ توطئه کثیف مجاهدین بر علیه جداشدگان ( آریا ایران )

ــ هیاهوی جدید فرقه رجوی ( محمد بازیارپور )

ــ بریف پارلمان بریتانیا: کمپ اشرف و کنوانسیون ژنو  ( پارلمان بریتانیا )

ــ نامه آقای مسعود خدابنده به آقای نوری المالکی نخست وزیر عراق ( ایران اینترلینک )

ــ ملاقات نمايندگان انجمن ايران باستان ـ آينده درخشان با مقامات سفارت عراق در پاريس  ( ایران باستان ـ آینده درخشان )

ــ چرا فاصله بین کوه مردان وزنان! اسیردراشرف تا بریدگی ومزدوری برای رژیم تنها نیم گام است ؟!! ( الف ـ مینو سپهر )

ــ مجموعه مطالب در محکومیت حمله خشونت طلبانه فرقه مجاهدین به اعضای جداشده ( ایران قلم )

ــ نامه سرگشاده خانم بتول سلطانی به نمایندگان پارلمان اروپا ( بنیاد سحر )

ــ نامه سرگشاده محمد حسین سبحانی به مریم رجوی در مورد تهاجم اوباشان خشونت طلب و تروریست فرقه مجاهدین به وی در شهر کلن آلمان ( محمد حسین سبحانی )

ــ گزارش تايم از اوضاع نابسامان فرقه مجاهدین در اردوگاه اشرف ( مجله تایم)

ــ مجاهدین خلق از عراق به کجا خواهند رفت؟ ( اکونومیست  )

ــ روز پاسخگویی  رهبران فرقه مجاهدین نزدیک است ( علی جهانی فر )

ــ آیا اشرف شهر شرف است؟!! ( رضا اسدی )

مصاحبه آن سینگلتون با دکتر موفق الربیعی مشاور امنیت ملی عراق در مورد اردوگاه اشرف ( ایران اینترلینک )

ــ سربازان آمريکايي براي محافظت از رجوي در اردوگاه اشرف حضور دارند (مسعود خدابنده)

ــ در باره فرقه مجاهد ( اسماعیل هوشیار )

ــ سرنوشت قلعه اشرف  به کجا کشیده می شود؟ ( بتول ملکی )

ــ رویای دیروز و کابوس امروز مجاهد! ( حمید تقوایی )

ــ  در باره ی هرزه درآيی های اخير مجاهدين ( محمد علی اصفهانی )

ــ عوامفریبی مجاهدین بخاطر جلب ترحم ( هادی شمس حائری )

ــ فاجعه اصلی برای فرانسه، با ورود رجوی به خاک این کشور رخ داده است!! ( بهار ایرانی )

ــ عراق تشدید محاصره اردوگاه اشرف را رد کرد ( بی بی سی )

ــ آخرین خبرها از اشرف ( بهزاد علیشاهی )

ــ مریم رجوی به فروپاشی تدریجی فرقه در قلعه اشرف اعتراف می کند ( یادداشت روز ـ ایران قلم )

ــ شل شدن میخ فرقه گرایی در عراق  ( علی جهانی فر )

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد